سخن روز:
گرامی میداریم 16 آذر روز دانشجو
نقش تاریخی جنبش دانشجویی در مبارزه با استبداد، استعمار و استحمار در 82 سال گذشته (از شهریور 1320 الی الان)
بدونتردید اگر چه جنبش دانشجویی ایران در طول 82 سال گذشته حیات خود (یعنی از شهریور 20 الی الان) پیوسته و علیالدوام «یک جنبش اجتماعی بوده است» و اگر چه مانند دیگر جنبشهای اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران «جنبش دانشجویی پیوسته و علیالدوام متأثر از حرکتهای اجتماعی – سیاسی و مدنی تودههای جامعه بزرگ ایران بوده است» و اگرچه جنبش دانشجویی در «خلأ جامعه مدنی نقش آوانگارد برای حرکتهای اجتماعی و سیاسی و مدنی جامعه ایران داشته است» و اگرچه در طول 82 سال گذشته جنبش دانشجویی «خاستگاه اصلی کنشگران احزاب و جریانهای سیاسی و جنبشهای پیشاهنگ چریکگرا و ارتش خلقی بوده است» و اگر چه در طول 82 سال گذشته (از شهریور 20 الی زماننا هذا) جنبش دانشجویی «سرپل اتصال احزاب سیاسی و جریانهای پیشاهنگ و پیشرو و پیشگام با جامعه بزرگ ایران بوده است» علی ایحال «خود جنبش دانشجویی و جامعه دانشگاهی مانند یک ارگانیسم دارای حیات مستقل و متأثر از محیط در دو صورت انطباقی و تطبیقی بوده است» پر پیداست که در این چارچوب «رویکرد دوگانه انطباقی و تطبیقی با محیط بوده است که جنبش دانشجویی در حرکت صنفی و مدنی و سیاسی خودشان دارای فرار و نشیبهای بسیاری بوده است.»
البته در طول 70 سال گذشته (از 16 آذر 1332 تا 1402) « 16 آذر یا روز دانشجو نمایش و شاخص این فرار و نشیب حرکت جنبش دانشجویی بوده است». مع هذا در همین رابطه است که برای فهم بیشتر این موضوع در اینجا میتوانیم به طرح این سؤال بپردازیم که «چرا جنبش دانشجویی ایران در 16 آذر 12 سال گذشته (از سال 1393 الی الان) دارای فراز و فرود قابل توجهی بوده است؟» بهطوریکه در بازه زمانی 1393 تا 1396 میتوان داوری کرد که جنبش دانشجویی گرفتار مطالبات صنفی و خرد خود بوده است و 16 آذر آنها هم در همین دایره بسته و خرد تعریف میشدند و برعکس همین جنبش دانشجویی «در بازه 96 تا 98 جنبش دانشجویی به یکباره از جنبشی در خود (سالهای 93 تا 96) خارج میشود و بدل به جنبشی برای خود میگردد و دایره تنگ صنفی انطباقی سالهای 93 - 96 رها میکند و وارد دایره تطبیقی مبارزه در پیوند با جامعه ایران میشود» و مطابق این دگردیسی است که در 16 آذر 96 تا 98 جنبش دانشجویی پژواک حرکت توفنده خیزشی و جنبشی گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران میشود، ولی در ادامه همین رویکرد است که «جنبش دانشجویی در سالهای 99 تا 1401 بهمدت بیش از دو سال بهعلت فضای کرونایی جامعه ایران در لاک انطباقی خود فرو میرود و هیچگونه مبارزه چشمگیری اجتماعی و سیاسی و مدنی و حتی صنفی در سطح جامعه ایران ندارد»؛ بهبیاندیگر 16 آذر سالهای 99 و 1400 جنبش دانشجویی 16 آذر رکودی بوده است و جنبش دانشجویی در این دو سال بهخاطر انجام کلاسها درس در فضای مجازی و عدم حضور فیزیکی در کلاسهای دانشگاهی هیچگونه مبارزه حتی صنفی هم نداشتهاست، اما با شروع سال تحصیلی 1401 و بازگشایی دانشگاهها پس از دو سال و از آنجایی که بازگشایی دانشگاهها و شروع تحصیلی سال 1401 (در نهم مهرماه 1401) همراه بود با «چهاردهمین روز اعتلای ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی مردم ایران» معالوصف این همه باعث گردید تا جنبش دانشجویی در مهر ماه سال 1401 پس از دو سال رکود و خاموشی به یکباره بهصورت انفجاری حرکت کنند. تا آنجا که باید داوری کنیم که این «جنبش دانشجویی بود که برای مدت بیش از سه ماه توانست ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 مردم ایران را (در خلأ جامعه مدنی و نیروی رهبری کنند) رهبری و هدایت نماید.»
البته عنایت داشتهباشیم که حتی رهبری جنبش زنان ایران بر آن ابر حرکت ضد استبدادی «مولود خاستگاه جنبش دانشجویی جنبش زنان ایران بود» که معنای دیگر این حرف آن است که «در خلأ و رکود جنبش دانشجویی جنبش زنان ایران سالبه به موضوع میباشد». پر واضح است که بهخاطر همین توفندگی آغازین جنبش دانشجویی در ماههای مهر و آبان و آذر 1401 بود که 16 آذر 1401 توانست در جایگاه تاریخی خود برای هدایت کنشگران سیاسی ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 قرار بگیرد. بر این مطلب بیافزاییم که «فرار و فرود جنبش دانشجویی و 16 آذر فقط مشمول به سالهای 93 تا 1401 نمیشود بلکه قبل از آن در 44 سال گذشته این منحنی فراز و فرود جنبش دانشجویی ادامه داشته است تا آنجا که در این رابطه باید داوری کنیم که از بعد از کودتای بهار 59» منهای اینکه:
اولاً در طول سه سال تعطیلی و سلاخی دانشگاه «بیش از 57069 نفر از کنشگران فعال جنبش دانشجویی یا دستگیر و اعدام شدند و یا اینکه از دانشگاه و تحصیل توسط کمیته کودتای فرهنگی اخراج شدند و یا اینکه مجبور به هجرت از کشور گردیدند». که حاصل همه اینها ضربه استراتژیکی به جنبش دانشجویی بود. قابلذکر است که تعداد دانشجویان مشغول به تحصیل تا کودتای فرهنگی 1359 «174 هزار و 217 نفر بودند که در سال 1361 پس از بازگشایی دانشگاه توسط کمیته کودتای فرهنگی آن تعداد به 117 هزار و 148 نفر کاسته شدند که با توجه به پذیرفتهشدگان جدید ورود به دانشگاه در سال 1361 شمار دانشجویانی که از دانشگاهها توسط کودتای فرهنگی اخراج شدند به 57 هزار 69 نفر رسید» و البته شمار استادان و کارکنان هیئتهای علمی دانشگاهها که قبل از کودتای فرهنگی «16 هزار و 877 نفر بودند در سال 1361 به 8 هزار نفر کاهش پیدا کردند». که خود این آمار نشان دهنده «تصفیه و اخراج بیش از 50 درصدی کادر علمی دانشگاهها توسط کودتای فرهنگی بهار 59 میباشد.»
ثانیاً با اینکه تعطیل دانشگاهها تا سال 1363 ادامه یافت سه سال بسته بودن دانشگاهها فرصت کافی بود «تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با تشکیل انواع ستادها و همچنین با پروندهسازیهایی بیاساس راه ورود دوباره دانشجویان فعال و استادان غیر خودی به دانشگاهها را مسدود کنند». طبیعی است که حاصل این کودتای فرهنگی با تصفیه و اخراج 57 هزار 877 دانشجوی فعال و 8 هزار اساتید غیر خودی جنبش دانشجویی به کلی برای مدتی در دانشگاهها نابود شدند و دانشجویان فعال جنبش دانشجویی قبل از کودتا یا به چوبه دار آویخته شدند و یا در زندانهای قرون وسطایی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بودند و یا بهاجبار پس از تصفیه زندگی دیگری برای خود انتخاب کردند و یا راه خارج شدن از کشور را انتخاب کردند این بود که برای «بیش از یک دهه جنبش دانشجویی به رکود کامل رسید و 16 آذر هم در طول بیش از یک دهه به فراموش و رکود کشیده شده بود». آنچنان که باید بگوییم در طول بیش از یک دهه نه از تاک نشان ماندهبود و نه از تاک نشان.
ثالثاً تازه از بعد از بازگشایی مراکز آموزشعالی (پس از کودتای فرهنگی) دانشگاهها نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی و انتظامی با پادگانی کردن دانشگاهها بهمنظور گزینش دانشجو و تفتیش عقاید و جلوگیری از ورود عده کثیری از قبول شدگان کنکورها توسط فیلترهای گوناگون گزینشی همراه با آن سهمیه بندی کردن دانشجویان به خانوادههای شهدا و مجروحان و اسیران و بسترسازی برای ورود نیروهای بسیج و سپاه و اطلاعات به دانشگاه همچون غنایم جنگی مینگریستند که هر نهاد جعلی حکومتی سهمیهای خاص برای خود از آن قائل بودند. علی هذا کودتای فرهنگی «نهتنها باعث گردید تا گروه بزرگی از دانشجویان توانمند کشور از ادامه تحصیل باز بشوند و نهتنها کودتای فرهنگی باعث گردید که بیش از 50 هزار دانشجویان اکتیو جنبش دانشجویی از ورود به دانشگاه منع بشوند و نهتنها شرایط فراهم شد تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بتوانند دانشگاه را پادگانی بکنند و فضای ترس و رعب و خفقان بر محیطهای آموزش عالی کشور تحمیل بکنند و نهتنها توسط سهمیه بندی دانشجویان بین نهادهای قدرت باعث گردید که لشکر خودیهای رژیم بتوانند بر دانشگاهها مسلط بشوند از همه مهمتر اینکه رژیم مطلقه فقاهتی توانست برای بیش از 15 سال سکوتی گورستانی بر دانشگاههای ایران حاکم نماید که اولین قتیل آن ذبح شدن 16 آذر برای 15 سال در دانشگاههای کشور بود و توانست برای 15 سال رابطه سیاسی بین دانشجو و جامعه را قطع کند.»
علی ایحال از سال 1376 به موازات اوجگیری تضادهای جناحهای درون قدرت و تلاش جناح اصلاحطلبان حکومتی تحت رهبری سیدمحمد خاتمی در انتخابات دولت هفتم برای ورود به پاستور با شعار «تقدم اصلاحات سیاسی» این همه باعث گردید تا جنبش دانشجویی پس از کودتای فرهنگی راه ورود به عرصه سیاسی فراهم نماید مشارکت جنبش دانشجویی در انتخابات دولت هفتم به نفع سید محمد خاتمی و اصلاحات باعث گردید که «جناح اصلاحطلبان حکومتی بر بنیادگرایان تحت هژمونی اکبر ناطقنوری غالب بشوند و توسط این برتری اصلاحطلبان حکومتی بر بنیادگرایان بود ک جنبش دانشجویی بهعنوان مدعی فرایند جدیدی از حیات خود پس از کودتای فرهنگی از سر بگیرند» افشای قتلهای زنجیرهای بهعنوان یک پروژه حذف مخالفان توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که از دولت پنجم و ششم اکبر هاشمی رفسنجانی شروع شده بود و در آذرماه 1377 با قتل داریوش فرو هر و همسرش و محمد مختاری و محمد پوینده و غیره در یکماه (از سال 1377) باعث گردید که موضوع قتلهای زنجیرهای بهعنوان یک بحران مطرح گردد که با افشاگری دولت خاتمی و معرفی وزارت اطلاعات بهعنوان عامل قتلهای زنجیرهای جنبش دانشجویی در جهت افشاگری گذشته و حال قتلهای زنجیرهای توسط حزب پادگانی خامنهای وارد جبهه رویاروی با حزب پادگانی خامنهای گردید» که در تیرماه 78 پس از افشای نامه سعید امامی در خصوص مشارکت بالائیهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از سپاه تا علی فلاحیان و اکبر هاشمی رفسنجانی در پروژه قتلهای زنجیرهای بهوسیله روزنامه سلام، لهذا پس از این افشاگری روزنامه سلام در 17 تیرماه 78 توسط حزب پادگانی خامنهای توقیف شد در نتیجه همین امر باعث گردید تا جنبش دانشجویان خوابگاه امیرآباد دانشگاه تهران همان شب در اعتراض به بستن روزنامه سلام در سطح کوی خوابگاه راهپیمایی کردند که با حمله نیروهای لباس شخصی حزب پادگانی خامنهای به دانشجویان کوی خوابگاه دانشگاه تهران «جنبش دانشجویی برای اولین بار پس از کودتای فرهنگی بهار 59 مبارزه با حزب پادگانی خامنهای را با شعار "مرگ بر خامنهای" از سر گرفتند» در نتیجه همین جنبش دانشجویی در کنار بحران افشاء شده قتلهای زنجیرهای بهعنوان بحران بزرگ حزب پادگانی خامنهای در آمد.
علی ایحال از همین جا است که خیزش عظیم جنبش دانشجویی در 18 تیرماه فصل جدیدی از حرکت جنبش دانشجویی در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و در فرایند پسا کودتای فرهنگی گردید بنابراین از آنجا بود که 16 آذر در بستر جنبش بازتولید شده جامعه دانشجویی پس از 16 سال تعطیلی و رکود بازتولید شد. باری آنچه در جمع بست مطالب فوق تا اینجا میتوانیم بگوییم اینکه:
1 - جنبش دانشجویی در 82 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) «ذات مقرر و از پیش تعیین شدهای ندارد بلکه برعکس پیوسته و علیالدوام تابعی از حرکت عام تودههای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بوده است». به این ترتیب که «جنبش دانشجویی ایران در طول 82 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی گذشته خود هرگز بهصورت یک جنبش پیشاهنگ نبوده تا بخواهد بهصورت موتور کوچکی موتور عظیم جامعه بزرگ ایران را بالبداهه به حرکت درآورد بلکه برعکس پیوسته و علیالدوام بهصورت یک حرکت پیشرو و پیشگام بوده که همگام با حرکت تودهها به حرکت در میآمده و در شرایطی که جامعه ایران فاقد جامعه مدنی هدایت کننده و فاقد احزاب و جریانهای سیاسی راهنما میباشد این جامعه دانشجویی در راستای پر کردن این خلأ بهعنوان آوانگارد سیاسی حتی هدایتگری و یا سازمانگری تودهها هم در سطح محدود بهاندازه پتانسیل خود به عهده داشته است». «رکود و اعتلای جنبش دانشجویی هم ریشه در رکود و اعتلای حرکت جامعه ایران داشته است.»
برای مثال جنبش دانشجویی در سال 76 پس از 17 سال رکود و سرکوب و تعطیلی و زندان و اعدام به موازات اینکه در چارچوب تضادهای جناحهای اصلاحطلب و اصولگرای درون حکومت در راستای تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان شکاف بین جناحهای بالاییهای قدرت باعث فضای حداقلی باز سیاسی در جامعه گردید و همین باز شدن حداقلی فضای باز سیاسی باعث حرکت اجتماعی طبقه متوسط شهری در حمایت از جناح اصلاحطلبان حکومتی (که پس از دو دهه که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذشت با شعار بازسازی فضای سیاسی جامعه) در انتخابات هفتم رئیس جمهوری شرکت کردند و در برابر کاندیدای حزب پادگانی خامنهای و جناح راست حکومت یعنی اکبر ناطقنوری به سید محمد خاتمی رأی دادند و او را بهعنوان نماینده خود وارد ساختمان پاستور کردند، هر چند سید محمد خاتمی در طول 8 سال رئیس جمهوری خود بهجای نمایندگی طبقه متوسط شهری در حکومت بهعنوان تدارکاتچی حزب پادگانی خامنهای تمامی امید و آرزوی طبقه متوسط شهری را به ناامیدی کشانید تا آنجایی که این خیانت سید محمد خاتمی به طبقه متوسط شهری باعث گردید تا در انتخابات نهم ریاست جمهوری با حمایت حاشیهنشینان کلانشهرها و عقبنشینی طبقه متوسط شهری هیولای پوپولیسم محمود احمدینژاد جایگزین دولت هفتم و هشتم اصلاحات سید محمد خاتمی بشود.
علی هذا آن چنانکه فوقا مطرح کردیم «یکی از حوادث مهمی که در طول دولت هفتم سید محمد خاتمی باعث اعتلای جنبش دانشجویی گردید موضوع قتلهای زنجیرهای بود که در آذر ماه 1377 و در دولت خاتمی و توسط قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات دولت سید محمد خاتمی به اوج خود رسید که پس از افشاگری آن جنبش دانشجویی بههمراه اعتلای حرکت جامعه ایران بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در جریان قیام 18 تیرماه 1378 بزرگترین بحران سیاسی برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم رقم زدند» البته اگر مشارکت همه جانبه جنبش دانشجویی در انتخابات خرداد 76 بر علیه حزب پادگانی خامنهای نخستین حرکت اعتراض سیاسی – اجتماعی جنبش دانشجویی بر علیه حزب پادگانی خامنهای از بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 و رکود بعدی 26 ساله بعد از آن بدانیم، بدونتردید قیام 18 تیرماه 1378 دانشجویی دومین حرکت عظیم جنبش دانشجویی بر علیه حزب پادگانی خامنهای بود. پر روشن است که «ضعف عمده هر دو حرکت اعتراضی – سیاسی جنبش دانشجویی این بود که حرکت دانشجویی مستقل از جناحهای درونی قدرت و بر علیه کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نبود». مع هذا همین امر باعث گردید که «در این حرکتهای اعتراضی – سیاسی جنبش دانشجویی حرکت دانشجویان وجه المعامله جناحهای درونی قدرت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان بشود». البته از خیزش ملی دیماه 96 با طرح شعار استراتژیک جنبش دانشجویی دانشگاه تهران که «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» این بازی جناحهای قدرت با جنبش دانشجویی به پایان رسید. و تا پایان سال 98 برای مدت دو سال جنبش دانشجویی توانست حرکتی مستقل از بالاییهای قدرت در کنار تودههای جامعه ایران از سر گیرد که اوج این مبارزه توفنده دوساله جنبش دانشجویی مشارکت در جنبش عظیم نافرمانی مدنی در عدم مشارکت انتخابات مجلس یازدهم پادگانی حزب پادگانی خامنهای بود که برای اولین بار طبق آمارهای خود وزارت کشور دولت شیخ حسن روحانی بیش از 60 درصد مردم ایران در انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای (در چارچوب پروژه یکدست قدرت در دست خامنهای) شرکت نکردند که معنای دیگر این آمار این است که «برای اولین بار در عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط تودههای جامعه بزرگ ایران به چالش کشیده شد.»
البته فاجعه دیگری که از اواخر سال 98 تا مهر 1401 اتفاق افتاد گسترش بیماری مهلک کرونا در سطح جامعه ایران بود که بهعلت ناکارآمدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برخورد با این بیماری خانمانسوز علاوه بر کشته شدن بیش از 500 هزار نفر از مردم مظلوم ایران فضای رکود بر حرکتهای اعتراضی جنبشی و خیزشی جامعه و از جمله جنبش دانشجویی در بر گرفت که «تعطیلی دانشگاهها و انجام تدریس در فضای مجازی عامل اصلی ایجاد این رکود در جنبش دانشجویی شد». البته با شروع مهرماه 1401 و بازگشایی دانشگاهها همراه با اعتلای فراگیر ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 مردم ایران همه و همه باعث گردید که جنبش دانشجویی از 7 مهرماه 1401 با بازگشایی سال تحصیلی جدید با ورود همه جانبه به ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 تمام عقب ماندگی گذشته خود را جبران نماید و در طول سه ماه مبارزه خیابانی و اعتصابی توانست برای اولین بار در طول 44 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم رهبری حرکت خیابان و حرکت اعتصابی را در دست بگیرد. بدونتردید «اگر حرکت اعتراضی خیابان و اعتصابی جنبش دانشجویی در این مرحله مانند جنبش معلمان از سازماندهی سراسری برخوردار میبود، کنشگران ابر حرکت اعتراض ملی 1401 تحت هدایتگری جنبش دانشجویی از سرنوشت دیگری برخوردار میشدند». اینکه «جنبش دانشجویی در فرایند پسا ابر حرکت اعتراض ملی پاییز 1401 از چه سرنوشتی برخوردار خواهد شد تنها در گرو بازسازی و آسیبشناسی نظریهپردازان جنبش دانشجویی میباشد». پاسخ نهایی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که «اگر جنبش دانشجویی نتوانند استقلال همه جانبه خودشان را از جناحهای درونی قدرت و بالائیهای قدرت حاصل نماید و اگر جنبش دانشجویی نتواند بهصورت دینامیک و خودجوش و خودسازمانده از رهبری جمعی تکوین یافته از پایین برخوردار بشود، بدونتردید در آینده هم حرکت آن آسیبپذیر میباشد، نمیتواند در جایگاه رهبری جمعی حرکتهای اعتراضی خیزشی و جنبشی قرار بگیرد.»
2 - در میان 16 آذرماهها یا روز دانشجوی سالهای بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 که بهمدت 3 سال طول کشید و دانشگاهها تعطیل و کنشگران جنبش دانشجویی یا در حصار زندانها بودند و یا کشته شدند و یا با هجرت از کشور زندگی دیگری برای خود انتخاب کردند. علی ایحال حتی بعد از بازگشایی دانشگاهها هم رژیم مطلقه فقاهتی با سیطره همه جانبه بر دانشگاهها توسط دستگاههای بسیج و انجمنهای وابسته اسلامی و تحکیم وحدت و دیگران بهدنبال آن بودند که «حتی مراسم 16 آذر یا روز دانشجو را در خدمت رژیم درآورند، اما از بعد خرداد 76 و خیزش تیرماه 78 یواش یواش کنشگران جنبش دانشجویی تلاش کردند تا با بهدست آوردن استقلال خود بهصورت حداقلی صنفی هم که شده در مقایسه با گذشته سیاه خود گامی به جلو بردارند». لذا به همین دلیل بود که در مرحله بعدی تلاش کردند تا 16 آذر یا روز دانشجو را در عرصه تضاد بین جناحهای درونی قدرت تعریف بکنند، البته از 16 آذر 98 یعنی پس از سرکوب هولناک خیزش ملی آبانماه 98 که بیش 1500 کشته و هزاران کشته و زخمی شدند، جنبش دانشجویی برای بازتولید خیزش ملی آبانماه 98 برای اولین بار در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 در آذرماه 98 روز دانشجو یا 16 آذر مستقل از جناحهای بالاییهای قدرت و بهصورت حرکت سیاسی اعتراضی و مستقل از جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور حرکت سیاسی اعتراض خود را بر پا کردند.
بیشک «در آذر ماه 1401 و در بستر ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی پاییز 1401 16 آذر و روز دانشجو بهصورت باشکوهتر از 16 آذر سال 98 بهصورت مستقل از بالائیهای قدرت و جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور بر پا گردید». البته اکنون باید در انتظار آن بمانیم که «در 16 آذر 1402 اوضاع جنبش دانشجویی چگونه شکل میگیرد آیا حرکتی به جلو خواهد داشت یا مانند گذشته حرکت به عقب خواهد داشت». به هرحال رویکرد جنبش دانشجویی در 16 آذر ماه 1402 در راستای اعتلا و بازتولید حرکتهای اعتراضی – سیاسی جنبشی و خیزشی گذشته بسیار تعیین گذار میباشد. پر واضح است که «رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر و امنیتی رژیم در این شرایط به این واقعیت اطلاع دارند و تمام تلاش خودشان با متمرکز کردن بر سرکوب دانشگاهها تلاش میکنند که از امکان بازتولید ابر حرکت 1401 چه بهصورت ضد آپارتایدی گذشته آن و چه بهصورت ضد فقر بیکاری و گرسنگی جلوگیری نمایند». نکتهای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه «حزب پادگانی خامنهای بیش از هر چیز در مهار و سرکوب 16 آذر 1402 به انتخابات اسفند ماه مجلس دوازدهم فکر میکنند، زیرا اگر مانند اسفند 1398 جامعه ایران و جنبش دانشجویی و جنبش زنان بتوانند به جنبش نافرمانی مدنی گستردهای دست پیدا کنند در اسفند 1402 مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی بهصورت جدی به چالش کشیده خواهد شد.»
3 - عنایت داشتهباشیم که «دانشجو چه بهلحاظ کاراکتری فردی و چه بهلحاظ تیپولوژی اجتماعی دارای خودویژگیهای است که نسبت به دیگر گروههای اجتماعی از جایگاه خاصی برخوردار میباشند که برای دریافت تحلیل مشخص از این گروه خاص اجتماعی موظف به فهم این خودویژگیهایی کاراکتری و تیپولوژی اجتماعی هستیم و هرگز بدون فهم این دو مهم نمیتوانیم به تحلیل مشخصی از دانشجو دست پیدا کنیم». برای مثال معلم کبیرمان شریعتی در خصوص تعریف این خودویژگیهای کاراکتری دانشجویی معتقد به دو مؤلفه «نداشتن و نخواستن» است. از نظر شریعتی «آنچه که باعث میگردد تا دانشجو در عرصه مبارزه صنفی و مدنی و سیاسی عنصر انقلابی بشود همین دو مشخصه نداشتن و نخواستن میباشد». زیرا او بر این باور است که «خواستن و داشتن دو عنصری است که باعث محافظهکاری فرد در عرصه مبارزه صنفی و مدنی و سیاسی میشود». لهذا در همین رابطه است که «شریعتی برای دانشجو زمان و مدت مشخصی قائل است و آن زمانی است که دانشجو از نظر او از دو نعمت نداشتن و نخواستن برخوردار میباشد». او بر این باور است که با «پایان یافتن دوران دانشجویی در دانشگاه و ورود دانشجو به بازار کار دانشجو گرفتار دو بیماری داشتن و خواستن میشود و همین داشتن و خواستن دانشجو در مرحله جدید زندگی او گرفتار زندان محافظه کاری میکند». معالوصف به همین دلیل است که از نظر شریعتی «تمام صاحبان قدرت برای رهایی از مبارزه دانشجو تلاش میکنند بهنحوی دانشجو را گرفتار زندان محافظه کاری بر پایه داشتن و خواستن بکنند.»
بهعنوان مثال رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 44 سال گذشته «برای زمینگیر کردن دانشجو در دوران دانشجوییاش میکوشند توسط ازدواجهای حکومتی همراه با خوابگاههای خانوادگی و تشکیل خانواده برای دانشجو پتانسیل انقلابی دانشجو که بر پایه نداشتن و نخواستن استوار میباشد به چالش بکشند» و یا توسط «افزایش بیرویه حجم دروس دانشگاهی دانشجو را گرفتار حصار درسهای افزایش یافته و بیفایده بکنند». در جریان پسا کودتای فرهنگی بهار 59 «بهخاطر افزایش هزینه سرسامآور تحصیلات و زندگی روزمره دانشجویی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیوسته و علیالدوام تلاش کرده است تا جهت ممانعت از ورود دانشجو به جنبش اجتماعی و سیاسی جامعه آنها را گرفتار مبارزه صنفی بکنند» بنابراین در این رابطه است که «برای آزادسازی انرژی عظیم جامعه دانشجویی باید بیش از همه تلاش کنیم که موانع پیشروی جنبش دانشجویی را آزاد کنیم». یادمان باشد که دانشجویان آن چنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید «فعالترین و شادابترین نیروهای جامعه هستند آنها از همه بیشتر علاقهمند به کسب خودآگاهی اجتماعی و مدنی و سیاسی در جامعه هستند و بیش از همه گروههای اجتماعی جامعه ایران از پتانسیل انتقال خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و سیاسی به گروههای دیگر جامعه ایران برخوردار میباشند» و باز در همین رابطه است که «دانشجویان از حساسترین گروه پیشگامان و روشنفکران جامعه هستند که به آگاهانهترین و قاطعانهترین و دقیقترین وجهی میتوانند دیالکتیک طبقاتی و سیاسی و اجتماعی جامعه را در خودآگاهی گروههای مختلف جامعه ایران منعکس نمایند تا توسط آن موتور بزرگ بهوسیله این انتقال دیالکتیک بتواند از پایین به حرکت درآید.»
یادمان باشد که «هرگز و هرگز در جامعه حرکتهای اعتراضی جنبشی و خیزشی صنفی و مدنی و سیاسی در خلأ شکل نمیگیرد، بیتردید اگر موتور حرکتهای اعتراضی مدنی و سیاسی و صنفی آن چنانکه معلم کبیرمان شریعتی بر پایه خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و سیاسی تعریف میکند، بنابراین لایه بندیهای جامعه بزرگ دانشجویی در بستر دیالکتیک طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی میتواند سر پل این انتقال دیالکتیک در گروههای مختلف اجتماعی باشد». لذا از اینجاست که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران موظف است که جامعه دانشجویی بهعنوان یکی از سر پلهای اتصال با اعماق جامعه بزرگ ایران بهحساب بیاورد». علی ایحال با نگاهی هر چند کپسولی به آنچه که فوقا مطرح کردیم میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «علت اینکه در تمامی 16 آذرهای پسا کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها دو 16 آذر (یعنی 16 آذر 1398 و 16 آذر 1401) 16 آذر سیاسی بوده و خواستههای مطرح شده در این دو 16 آذر صورت و جوهر سیاسی داشته است و بقیه 16 آذر ها یا صورت مسکوت داشته و یا صورت صنفی و در مقایسه با 16 آذرهای 25 گانه دوران رژیم کودتایی و مستبد پهلوی که بدون استثنا همه آنها سیاسی و بر علیه رژیم کودتایی و مستبد پهلوی بوده است این مقایسه میتواند بهعنوان یک فاجعه مطرح شود» سؤالی که در همین رابطه در اینجا قابل طرح است اینکه «چرا 25 سالروز 16 آذر در دوران حکومت کودتایی و مستبد پهلوی همگی بدون استثنا سیاسی بودهاند اما بیش از 40 سالروز 16 آذر پسا کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها دو 16 آذر ( 98 و 1401) سیاسی بوده است؟» در پاسخ به این سؤال ممکن است چند پاسخ مختلف به ذهن ما برسد:
اولاً اینکه بگوییم «مشارکت در 16 آذر در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هزینهای برای دانشجویان بسیار بیشتر از مشارکت در زمان رژیم کودتایی و مستبد پهلوی داشته دارد». در اینجا در خصوص این پاسخ باید بگوییم که هرگز «هزینه مشارکت در 16 آذر در رژیم کودتایی پهلوی کمتر از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نبوده است چراکه بدونتردید میتوانیم داوری کنیم که بیش از 80 درصد زندانیان سیاسی و اعدامهای سیاسی دوران رژیم کودتایی پهلوی از دانشجویان و جنبش دانشجویی بوده است». یادمان باشد که «خاستگاه اصلی جنبش چریکی مذهبی و مارکسیستی از نیمه دهه 40 تا نیمه دهه 50 جنبش دانشجویی بوده است». در این رابطه نباید «تفاوت جمعیت 147 هزار دانشجوی دوره پهلوی با جمعیت چهار میلیون نفری رژیم مطلقه فقاهتی فراموش بکنیم.»
ثانیاً ممکن است گفته شود که در زمان رژیم مستبد و کودتایی پهلوی «هزینه تحصیلی و زندگی دانشجو آنچنان سنگین نبود که دانشجو و خانواده دانشجو نیازمند به پرداخت هزینه آنچنانی باشد اما برعکس در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اصلاً آموزش و تحصیلات یک مرکز بزرگ کسب درآمدهای نجومی برای رژیم و خصولتیهای وابسته به رژیم شده است بهطوریکه برای دانشجو جهت پرداخت هزینههای تحصیلی و خوابگاه و معاش دانشجو علاوه بر پرداخت ماهانه سنگین خانواده خود دانشجو هم نیازمند به کار سنگین در کنار تحصیل میباشد». پر روشن است که این همه موانع باعث میشود که برای دانشجو مبارزه سیاسی برتر از مبارزه صنفی بشود.
ثالثاً ممکن است گفته شود که در دانشگاههای و مرکز آموزشعالی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بهخصوص از بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 الی الان «فضای تمامی مراکز آموزشعالی بهصورت پادگانی در آمده است همراه با اجرای توأم با فشار برنامههای ارتجاعی نظیر بالا بردن وزن حراست و کنترل مداوم تفکیک جنسیتی و قدرت بخشیدن به بسیج دانشجویی و بهکارگیری سیاستهای سختگیرانه و محکومیتهای سنگین در مورد دانشجویان و ستارهدار کردن دانشجویان همه و همه باعث گردیده که جنبش دانشجویی را فلج و زمینگیر و ناتوان سازد». در پاسخ به این موضوع هم باید بگوییم که «اگر مبارزه برای جنبش دانشجویی بهصورت سازمان یافته و خودجوش و تکوین یافته از پایین و سراسری صورت بگیرد کنشگران جنبش دانشجویی بدونتردید با تمامی این مشکلات میتوانند مقابله کنند» آن چنانکه تمامی گروههای دیگر مبارزه اجتماعی و صنفی و سیاسی و مدنی امروز ایران اعم از جنبش معلمان و جنبش کارگران و جنبش زنان و غیره امروز با تمامی این مشکلات در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کنار میآیند البته ما قبول داریم که «هرچه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کمهزینهتر باشد و هزینه مشارکت کاهش پیدا کند، شرایط برای گسترش کنشگران مبارزه بیشتر فراهم میشود.»
رابعاً ممکن است گفته شود که از آنجایی که رژیم مطلقه فقاهتی هزینه مبارزه برای تمامی گروههای اجتماعی چه در عرصه صنفی و چه در عرصه مدنی و چه در عرصه سیاسی سنگین کرده است طبیعی است در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برای اینکه شرایط برای مشارکت هر چه بیشتر دانشجویان فراهم بشود، لازم است که مبارزه از صورت صنفی شروع بشود و بهمرور زمان بهسمت مبارزه مدنی و سیاسی گسترش داده شود، شاید بهتر باشد که در این رابطه داوری کنیم که در چنین شرایطی «مبارزه صنفی و مدنی خودبهخود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جوهر سیاسی نیز دارد هر چند که در تحلیل نهایی مبارزه مدنی و مبارزه سیاسی اگر صورت فراگیر و همگانی پیدا کند صورت سیاسی پیدا میکنند». برای فهم بیشتر این مهم تنها کافی است که عنایت داشتهباشیم که «مبارزه جنبش کارگری در این شرایط تقریباً در تمامی کارگاهها صورت صنفی و حتی صورت صنفی کارگاهی دارد چراکه کنشگران کارگری بهخوبی میدانند که اگر در این شرایط مبارزه آنها از صورت صنفی جاری و ساری نشود از آنجایی که دستگاههای سرکوب گر و امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در تمامی کارخانهها و کارگاهها حاکمیت چند لایهای و سازمان یافته دارند که با عنایت به مبارزه حتی صنفی کارگران از حداقل سازماندهی فراگیر برخوردار نمیباشند، همین امر باعث گردیده است که مبارزه صنفی – کارگاهی کارگران بهشدت از طرف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب بشود». البته در مقابل این گروه اجتماعی میتوانیم به جامعه معلمان ایران هم اشاره کنیم که از آنجایی که «جنبش معلمان ایران تنها گروه اجتماعی هستند که در جامعه امروز از سازماندهی سراسری برخوردار میباشند همین سازماندهی آنها باعث گردیده که جنبش معلمان ایران نهتنها در سه عرصه مدنی و صنفی و سیاسی بهصورت فراگیر شرکت کنند و نهتنها باعث گردیده که در تمامی پیک ارهها اعم از صنفی و مدنی و سیاسی جنبش معلمان رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقبنشینی سازد از همه مهمتر اینکه این امر باعث گردیده که جامعه معلمان در حمایت از مبارزه دیگر گروههای اجتماعی بهصورت علنی مشارکت نمایند.»
علی ایحال با توجه به دسته بندی 16 آذرها بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 الی الان میتوانیم در اینجا در خصوص 16 آذر 1402 بپردازیم، چرا که 16 آذر 1402 در مقایسه با 16 آذرهای سالهای پسا کودتای فرهنگی بهار 59 از خودویژگی خاص خودش برخوردار میباشد که عبارتند از:
الف – 16 آذر 1402 در فرایند پسا ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 قرار دارد و آن هم در شرایطی که نزدیک به یک سال از سرکوب حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 گذشتهاست و در طول یکسال گذشته (از دیماه 1401 الی الان) «جامعه ایران نشان داده است که ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 با آن خودویژگیهای گذشتهاش دیگر در سال 1402 قابل بازتولید نیست» زیرا قتل حکومتی آرمیتا گراوند (دختر 16 ساله در ساعت 7 صبح روز یکشنبه نهم مهرماه 1402 در ایستگاه میدان شهدا بهدست حجاب بان خط چهار مترو پس از یکماه به کما رفتن با اینکه انبار باروت شرایط عینی (فشارهای آپارتایدی جنسیتی و قومیتی و مذهبی) حتی بیشتر از سال گذشته آماده انفجار میباشد) نشان داده است که در این شرایط ابر حرکت ضد آپارتایدی 1401 قابل بازتولید نمیباشد» و دلیل این امر هم آن است که «حرکتهای اعتراضی سیاسی (حداقل در 50 سال گذشته جامعه ایران) نشان داده است که جامعه ایران در عرصه اعتلای حرکتهای اعتراضی اعم از خیزشی و جنبشی پیشبینیناپذیر میباشد» در نتیجه همین پیشبینیناپذیر باعث شده است که تمامی حرکتهای عظیم جنبشی و خیزشی در جامعه ایران در شرایطی اتفاق بیافتد که حاکمیت و دستگاههای سرکوبگر و امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هرگز در آمادگی قبلی جهت سرکوب ب سر نمیبردند، معنای دیگر این حرف آن است که در زمانی که «دستگاههای امنیتی و سرکوبگر رژیم در آمادگی کامل برای سرکوب حرکتهای اعتراضی مردم ایران قرار دارند حرکتهای اعتراضی عظیم خیزشی و جنبشی صورت نمیگیرند» بهصورت تجربه مصداقی در این رابطه میتوانیم به حرکتهای عظیم خیزشی دیماه 96 و آبانماه 98 و پاییز 1401 اشاره کنیم «در هیچکدام از این حرکتها دستگاههای سرکوب و امنیتی بهصورت کامل از قبل جهت مقابله با حرکتهای اعتراضی آماده نبودند و این حر کتها بهصورت غافلگیرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در بر گرفتند.»
پر واضح است «در سال 1402 از آنجایی که تمامی دستگاههای امنیتی و سرکوبگر چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (برعکس سال 1401) آماده سرکوب بودند و آن هم در شرایطی که کنشگران حرکتهای اعتراضی نه از سازماندهی دینامیک فراگیر و نه از رهبری دینامیک جمعی تکوین یافته از پایین برخوردار نبودند امکان بازتولید ابرحرکت اعتراض ضد آپارتایدی 1401 وجود ندارد.»
ب – 16 آذر 1402 در شرایطی فرا میرسد که از یکطرف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بهدنبال «آماده سازی شرایط عینی و ذهنی برای انتخابات مجلس دوازدهم در چارچوب پروژه یکپارچه کردن قدرت در دست خامنهای (مانند مجلس پادگانی یازدهم) است و از طرف دیگر وحشت خامنهای از آن است که مانند انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 1398 این انتخابات هم گرفتار جنبش عظیم نافرمانی مدنی در راستای عدم مشارکت اکثریت عظیم جامعه ایران بشود» که حاصل آن «به چالش کشیده شدن مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در داخل و خارج از کشور میشود». بیتردید در این رابطه «وظیفه دانشجویان در 16 آذر 1402 آن است که بتوانند مانند سال 1398 با سیاسی کردن حرکت 16 آذر جامعه ایران را بهسمت جنبش عظیم نافرمانی مدنی در راستای عدم مشارکت اکثریت عظیم جامعه ایران در انتخابات اسفند ماه 1402 بکشانند». طبیعی است که «بزرگترین مسئولیت کنشگران جنبش دانشجویی در 16 آذر 1402 در این چارچوب قابلتفسیر میباشد.»
ج – 16 آذر 1402 در شرایطی فرا میرسد که «تمامی دستگاههای امنیتی و سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (مانند زمان بازگشایی دانشگاهها سال تحصیلی 1402) آماده سرکوب هرگونه حرکت دانشجویی هستند لذا در مقایسه با 16 آذر 1401 که حرکت جنبش دانشجویی در پشتیبانی کامل با مردم ایران قرار داشت در سال 1402 امکان این حمایت همه جانبه مردمی از جنبش دانشجویی وجود ندارد.»
باری در همین رابطه است که «جنبش دانشجویی بهجای حرکت همه جانبه میدانی و بهصورت خیابانی بهتر است با حرکت گسترده اعتصابی تمامی مراکز آموزشعالی بتواند جنبش دانشجویی در جامعه بزرگ ایران تعریف نماید» بدونتردید رژیم مطلقه فقاهتی از قبل از 16 آذر 1402 «جهت مقابله با دامنه گسترده اعتصابات دانشجویی تلاش وسیعی خواهد کرد تا با راهاندازی جلسات تبلیغاتی حکومتی در دانشگاهها جنگ حیدر نعمتی بین دانشجویان وابسته به حکومت و دانشجویان آزاده ایجاد نمایند». طبیعی است که جنبش دانشجویی باید حداکثر تلاش خود را جهت دوری کردن از جنگ حیدر نعمتی با دانشجویان حکومتی بکنند تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نتواند به اهداف از پیش برنامهریزی خودش برسد.
د – بدونتردید در 16 آذر 1402 یکی از ترفندهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «عمده کردن مسائل صنفی دانشگاهها و یا اینکه پیوند دادند جنبش دانشجویی با جریان غزه و آمریکا برای به فراموشی سپردن جوهر ضد استبدادی و ضد استحماری جنبش دانشجویی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد.»
ه - در 16 آذر 1402 برعکس دیگر 16 آذرهای گذشته در رژیم مطلقه فقاهتی «جامعه دانشجویی در کنار تضاد جامعه اساتید دانشگاه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قرار دارد». توضیح آنکه رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پسا سرکوب هولناک ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 جهت ریشه کن کردن پایه اعتراض در دانشگاه بههمراه دستگیری و اخراج دانشجویان فعال «اساتید فعال مراکز آموز ش عالی کشور را هم مورد تصفیه همه جانبه قرار داد و با جایگزین کردن مداحان و گویندگان رادیو تلویزیون و روحانیت وابسته حوزههای فقهی میکوشند پروژه کودتای فرهنگی بهار 59 خمینی را در این شرایط بهصورت دیگری بازسازی کنند». لذا همین امر باعث گردیده که در 16 آذر 1402 «جنبش اعتراضی دانشجویی با جنبش اعتراضی اساتید فعال دانشگاه بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیوند همه جانبه پیدا کنند.»
پیوند دو مؤلفهای دانشجو و اساتید در 16 آذر 1402 کمترین دستاوردی که میتواند بههمراه داشتهباشد «بسیج عمومی دانشجو و اساتید است». عنایت داشتهباشیم که بزرگترین خطر دانشگاه برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «بسیج همگانی دانشجو و اساتید مراکز آموزشعالی میباشد». یادمان باشد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب فرایند کودتای فرهنگی بهار 59 خمینی و فرایند پسا آن پیوسته و علیالدوام «بهدنبال آن بوده و هستند که توسط نهادسازیهای حکومتی و نظامی و انتظامی درون دانشگاه و توسط سهمیه بندیهای دانشجویان از خانواده شهدا و جانباز و بسیج و غیره تلاش کرده تا وحدت درونی دانشجویان و اساتید را بههم بزنند.»
بیتردید آنچه که میتواند این پروژه تفرقه افکنانه بین دانشجویان و اساتید دانشگاهها را سترون و عقیم بکند «ایجاد وحدت دینامیک بر پایه سازمانیابی سراسری بین دانشجویان و اساتید میباشد» چراکه تنها و تنها توسط این «سازمانیابی دینامیک درون دانشگاهها است که دانشجویان و اساتید فعال میتوانند توازن قوا را به سود خود و بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاههای سرکوبگر و امنیتی آنها تغییر بدهند و توسط این سازمانیابی سراسری دینامیک دانشجویان و اساتید است که جنبش دانشجویی و جنبش اساتید دانشگاهها علاوه بر اینکه میتوانند با دیگر جنبشهای دموکراتیک جامعه اعم از جنبش معلمان و دانشآموزان و کارگران و زنان پیوند پیدا کنند» میتوانند «به شعار تطبیقی واحد همگانی دست پیدا کنند و از تفرقه شعارهای انطباقی که جنبش دانشجویی در سالهای گذشته با آن دست به گریبان بوده است رهایی پیدا کنند.»
پایان