از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت چهار
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
اضافه کنیم که تمامی جریانهای دستساز حکومتی جنبش دانشجوئی در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، با ایدئولوژیک کردن رویکرد ضد دموکراتیک خودشان پیوسته تلاش کردهاند تا رویکرد داعشی و یا رویکرد دگماتیستی اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام ولایتی و اسلام زیارتی مورد اعتقاد خودشان را جایگزین رویکرد دموکراتیک درون جنبش دانشجوئی بکنند؛ به عبارت بهتر، «این جریانهای دستساز حکومتی در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیوسته تلاش کردهاند تا رویکرد آنتاگونیستی خودشان را جایگزین رویکرد آگونیسمی جنبش دانشجوئی بکنند». همان بلائی که جنبش چریکی مدرن (در دهه 40 و 50) در رقابت با رویکرد آگونیسمی جنبش روشنگری ارشاد شریعتی، بر جامعه سیاسی و جنبش دانشجوئی ایران تحمیل کردند. یادمان باشد که برعکس رویکرد آگونیسمی (که مطابق آن بر راهبرد دموکراتیک جهت حل تضادهای جریانهای صنفی و سیاسی و اجتماعی و فکری تکیه میشود) در رویکرد آنتاگونیستی، از آنجائیکه جریانهای مربوطه هیچگونه حق حیات سیاسی و اجتماعی برای جریانهای مخالف خود قائل نیستند، تنها با رویکرد حذفی جهت نابودی جریانهای مخالف خود اقدام مینمایند؛ که نمونه مصداقی آن در عرصه جامعه سیاسی ایران میتوانیم به «رویکرد چریکگرائی و به خصوص به رویکرد اپورتونیستی و استالینیستی و کودتاگرایانه جناح مارکسیستی در سازمان مجاهدین خلق در سالهای 53 - 54 اشاره بکنیم که در راستای حذف جریان آلترناتیو درون این سازمان (تحت رهبری مجید شریف واقفی و مرتضی صمدی لباف) آنها با تکیه بر همان رویکرد آنتاگونیستی که داشتند، به قلع و قمع خشونتگرایانه کنشگران جریان آلترناتیوی خودشان در سازمان مجاهدین خلق پرداختند.»
البته در عرصه حکومت و قدرت هم به عنوان مصداق رویکرد آنتاگونیستی (به جای رویکرد آگونیسمی) میتوانیم به «رویکرد خمینی و حواریون او در طول 42 سال گذشته و به خصوص در دهه 60 اشاره بکنیم که مطابق آن خمینی و حواریونش در چارچوب رویکرد آنتاگونیستی که داشتند، با هر گونه جریان سیاسی و مذهبی و فکری و اعتقادی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران که نسبت به آنها احساس آلترناتیوی میکردند، برخورد حذفی و آنتاگونیستی میکردند و هرگز برای هیچ جریانی (به جز جریان خودشان) حتی جریان اسلام فقاهتی و روایتی مراجع فقهی درون حوزههای فقاهتی شیعه از شریعتمداری تا منتظری هم ارزش هویتی و سیاسی و اجتماعی و مذهبی و فقهی و حتی انسانی قائل نبودهاند و علی الدوام هم قائل نیستند و با همه آنها بدون مرزبندی برخورد حذفی و آنتاگونیستی کردهاند و همچنان هم میکنند و پیوسته درصدد نابودی و انهدام داخلی و منطقهای و حتی بینالمللی رقیبان قدرت خود بوده و هستند». لذا به همین دلیل بوده است که دهه 60 (در تاریخ 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) تحت هژمونی خمینی بیش از چهار دهه عمر این رژیم مطلقه فقاهتی، دهه کشتار، اعدام، جنگ و خونریزی، اختناق، سرکوب، نسلکشی، ترور، زندان و شکنجه و اعترافگیری و استبداد در تاریخ ایران بوده است؛ و البته به همین دلیل و علت بود که «خمینی بزرگترین کاری که در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیهاش و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کرد، همان نهادینه کردن رویکرد آنتاگونیستی (به جای رویکرد آگونیسمی) در جامعه بزرگ ایران و در رژیم مطلقه فقاهتی بوده است» که البته حزب پادگانی خامنهای در طول 32 سال گذشته حیات حکومتیاش توانسته است در تمامی عرصههای داخلی و منطقهای و بینالمللی همان رویکرد آنتاگونیستی خمینی را ادامه بدهد.
مصداق دیگر رویکرد آنتاگونیستی (در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 42 سال گذشته) همان رویکرد کودتای فرهنگی بهار 59 خمینی و حواریونش میباشد که خمینی مطابق همان رویکرد حذفی و آنتاگونیستی که داشت توسط کودتای فرهنگی بهار 59 به دنبال نابودی و انهدام هر گونه جریان سیاسی و اعتقادی مخالف در جامعه دانشجوئی کشور بود. چرا که خمینی بر این باور بود که «تنها رویکرد او به اسلام و انسان و جامعه تجلی حقیقت مطلق میباشد» و به همین دلیل بود که او «قدرت مطلقه خودش را تا خدا بالا میبرد، آنچنانکه در طول تاریخ هیچ مستبدی و دیکتاتوری تا این اندازه برای خودش قدرت مطلقه قائل نشده است» که برای فهم این مهم تنها کافی است با نگاهی هر چند اجمالی قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را (که از نظر خمینی در قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، قدرت ولی فقیه، حداقل قدرت تعریف شده برای ولی فقیه حاکم میباشد) مورد بازشناسی مجدد قرار بدهیم. به همین دلیل بود که حسین حاجی فرج (معروف به عبدالکریم سروش که خود یکی از نظریهپردازان عملی و نظری کودتای فرهنگی بهار 59 خمینی بود) در تعریف هدف کودتای فرهنگی خمینی در مصاحبهای اعلام کرد که «هدف ما بردن عطر ریحانه اسلام خمینی به دانشگاههای کشور است» و البته دیدیم که در عمل و نظر حسین حاجی فرج در چارچوب رویکرد آنتاگونیستی که داشت، با کودتای فرهنگی خمینی و در ادامه آن در دهه 70 با شریعتیزدائی کردن دانشگاههای کشور و حذف رویکرد آگونیسمی شریعتی از جامعه دانشجوئی ایران، تمامی جریانهای جامعه دانشجوئی کشور (حتی جریانهای دستساز خود حکومت هم) در فرایند پسا بازگشائی دانشگاههای کشور دشمن و خصم همدیگر کرد.
جایگزین کردن رویکرد آنتاگونیستی به جای رویکرد آگونیسمی (در دانشگاههای کشور با شریعتیزدائی کردن دانشگاهها در دهه 60 و 70) بزرگترین جنایتی بوده است که حسین حاجی فرج در حیات هویتطلبانه نظری و عملی خود انجام داده است زیرا پروسه واگرائی که در فرایند پسا بازگشائی دانشگاهها در میان جامعه دانشجوئی غربال شده (توسط حسین حاجی فرج و یارانش) و حتی بین جریانهای دستساز حکومتی (از تحکیم وحدت تا انجمنهای اسلامی و غیره) به وجود آمد، همه ریشه در همان پروژه جایگزین کردن رویکرد آنتاگونیستی به جای رویکرد آگونیسمی معلم کبیرمان شریعتی (توسط حسین حاجی فرج در دهه 60 و 70) در دانشگاههای کشور داشته است.
باری، از اینجا است که میتوانیم داوری بکنیم که برعکس رویکرد آنتاگونیستی جریانهای داعشی دستساز حکومت در جنبش دانشجوئی ایران (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی) این جنبش پیوسته با جایگزین کردن رویکرد آگونیسمی به جای رویکرد آنتاگونیستی داعشی در عرصه جنبش دانشجوئی بسترها جهت استحاله رویکرد انطباقی کنشگران جامعه دانشجوئی ایران به رویکرد تطبیقی و در نتیجه شرایط برای رهبری درونجوش در چارچوب جنبش خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و مستقل و تکوین یافته از پائین دانشجوئی فراهم کرده است. در این رابطه باز هم تاکید میکنیم که «زمانی رویکرد آگونیسم میتواند به راه حل پایدار و به صورت امر مسلط در جنبش دانشجوئی درآید که رویکرد دموکراتیک بتواند در جنبش دانشجوئی ایران بدل به فرهنگ کنشگران و گفتمان مسلط بر این جنبش بشود» به عبارت بهتر «تنها با گفتمان آگونیسمی است (و یا با جایگزین کردن رویکرد آگونیسمی به جای رویکرد آنتاگونیستی در جنبش دانشجوئی است) که جریانهای درون جنبش دانشجوئی در سطح کشور میتوانند وارد دیالوگ مشترک و همگرائی بشوند و با دیالوگ مشترک و روند همگرائی بین خود جامعه بیش از 5 میلیون نفری دانشجوئی ایران را به سمت وحدت بر پایه پلاتفرم و سازمانیابی سراسری هدایت نمایند.»
3 - سومین خودویژگی جنبش دانشجوئی ایران در بستر تاریخ 80 ساله (از شهریور 20 الی الان) این بوده است که «این جنبش پیوسته گفتمان ضد استعماری (در جامعه و کشور ایران) را در بستر گفتمان ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری دولتی و رانتی و نفتی تعریف کرده است نه بالعکس». پر واضح است که این رویکرد جنبش دانشجوئی در جریان قیام سه روزه (از شنبه 14 تا دوشنبه 16) آذرماه 1332 به وضوح پر رنگتر شده بود، چراکه در جریان قیام سه روزه آذرماه 1332 جنبش دانشجوئی هدف اصلی کنشگران جنبش دانشجوئی به چالش کشیدن همزمان چهار مؤلفه:
الف – کودتای 28 مرداد 32 که توسط امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دربار پهلوی و با حمایت همه جانبه روحانیت حوزههای فقهی داخل کشور انجام گرفته بود.
ب – اعتراض به سفر ریچارد نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا که برای ارزیابی واقعیت انجام شده پروژه طراحی شده و هزینه شده کودتای 28 مرداد 32 توسط سازمان سیا آمریکا و تثبیت قرارداد کنسرسیوم نفتی بر پایه 40 درصد سهم امپریالیسم آمریکا و 40 درصد سهم امپریالیسم انگلستان.
ج – اعتراض به بازگشائی سفارت انگلیس پس از تعطیلی آن با دستور دکتر محمد مصدق و ورود دنیس رایت کاردار جدید سفارت انگلیس به ایران در روز شنبه مورخ 14 آذر 32.
د - اعتراض به شروع دادگاه فرمایشی نظامی دکتر مصدق و دکتر علی شایگان و مهندس احمد رضوی موسسان جبهه ملی، بود.
قابل ذکر است که در 19 اوت 1953 (برابر با 28 مرداد 32 شمسی)، با اجرای کودتای نظامی (تحت رهبری سرلشکر فضل الله زاهدی و با درخواست مستقیم بریتانیا و دخالت مستقیم افسران اطلاعاتی آمریکا و نفرات لجستیکی سفارت آمریکا و حمایت دولت آمریکا) بود که دولت دکتر محمد مصدق (تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران) سرنگون شد؛ و پس از اینکه شاه با کودتای 28 مرداد 32 به ایران بازگشت، او مصدق را در بیدادگاه های نظامی رژیم کودتائی خودش به 3 سال زندان محکوم کرد که مصدق مدت محکومیت را در زندان لشکر زرهی تهران تحمل کرد و پس از آن به دستور او مصدق به احمدآباد تبعید گردید و تا پایان عمر مصدق در حصر فوق باقی ماند. پر پیداست که هر چهار مؤلفهای که جنبش دانشجوئی در جریان قیام سه روزه آذرماه 32 خود به چالش کشیدند، «ریشه در همان موضع ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری جنبش دانشجوئی ایران داشته است» که البته همه اینها در ادامه و در چارچوب حرکت ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری دکتر محمد مصدق بوده است. هرگز نباید فراموش کنیم که «دکتر محمد مصدق، بیش از همه سر سلسله جنبان مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی کشورهای پیرامونی در فرایند پسا جنگ دوم جهانی بوده است» و البته آنچه که در رابطه با مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی محمد مصدق قابل توجه میباشد اینکه «مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی او هرگز به صورت انتزاعی و مجرد (مانند آمریکاستیزی خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 گذشته عمر این رژیم) نبوده است» بلکه برعکس خمینی و حزب پادگانی خامنهای، «مصدق مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی خودش را به صورت کنکرت و مشخص در چارچوب جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران دنبال میکرد»؛ و لذا در همین رابطه بود که او پس از کودتای 28 مرداد 32 در دادگاه نظامی با صدای بلند گفت:
«آری، تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بینالمللی درافکندهام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم. خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات و این همه تهدید و تضیقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی بشود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه در صدد گسیختن زنجیرهای بندگی و بردگی استعمار برآیند. من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و همچنین به ثمر خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان میرسد ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است. حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام» (مصدق در بیدادگاه نظامی رژیم کودتائی پهلوی).
ادامه دارد