از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت پانزده
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
رابعاً در طول 80 سال (از شهریور 20 الی الآن) عمر حیات سیاسی – اجتماعی جنبش دانشجوئی ایران، پیوسته (کنشگران این جنبش) بر این باور بودهاند که «کنشگران جنبش دانشجوئی ایران باید کنشگران ارگانیک همین جامعه ایران باشند، نه روشنفکران پیشرو و یا پسرو جامعه ایران» و البته این مهم در سالهای 47 تا 51 توانست، در عرصه جنبش روشنگری ارشاد شریعتی با استراتژی آگاهیبخش این جنبش تمام قد به نمایش بگذارند؛ و از اینجا است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بدون جنبش دانشجوئی ایران قابل تعریف و تبیین و تصور نیست.»
خامسا تنها در چارچوب حرکت جنبش دانشجوئی در بستر حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران است که «ادغام جامعه سیاسی با جامعه مدنی ممکن میباشد». توضیح آنکه در طول بیش از یک قرن گذشته «یکی از آفتهائی که جنبشهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران را تهدید میکرده است، جدائی بین جامعه سیاسی ایران با جامعه مدنی بوده است که همین جدائی، پیوسته باعث آن گردیده تا جامعه سیاسی ایران بر حرکت از بالا و گفتمان آلترناتیوسازانه و رویکرد قدرتطلبانه و تقدم کسب قدرت سیاسی بر تحول اجتماعی و فرهنگی استوار باشد»؛ که البته همه اینها جزو آفتهای حرکت جامعه سیاسی ایران در بیش از یک قرن گذشته هم بوده است. پر پیداست که «تنها در عرصه ادغام جامعه سیاسی و جامعه مدنی است که رویکرد حرکت از پائین و از درون جامعه ایران و بر پایه تقدم تحول اجتماعی بر کسب قدرت سیاسی از بالا (آن هم به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین) میتواند جایگزین رویکرد آفتزده فوق بشود»؛ که البته سنتز حاصل این جایگزینی در جنبش دانشجوئی آن خواهد بود که «جهت تحول در جامعه بزرگ ایران به جای نگاه به بیرون از مرزها، این نگاه به درون مرزها انتقال پیدا کند و به جای حرکت از بالا، به حرکت از پائین انتقال یابد و به جای چشم داشتن به قدرتهای خارجی و تجاوز نظامی آنها جهت تحول ساختاری سیاسی در جامعه امروز ایران، بر مردم ایران به عنوان تنها نیروی عامل تغییر تکیه بکنند.»
سادساً باید توجه داشته باشیم که به لحاظ ذهنی و نظری، «رویکرد جامعه دانشجوئی ایران استوار بر علم جدید میباشد که همین خودویژگی مهم باعث ایجاد دیوار چین بین جامعه دانشجوئی ایران با روحانیت حوزههای دگماتیست فقاهتی در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی جامعه دانشجوئی ایران شده است»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم که با اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته حاکمیت خود، توسط کودتای فرهنگی و پادگانی کردن دانشگاههای کشور، پیوسته در تلاش بوده است تا با هزار ترفند توسط شعار وحدت حوزه و دانشگاه، رویکرد اسکولاستیک حوزههای فقاهتی را از بالا بر دانشگاهها و جامعه دانشجوئی ایران تحمیل و تزریق بکند، اما بدون تردید آنچه که باعث گردیده تا (در طول 42 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نه با تانک و توپ و تیغ و داغ و درفش و سرکوب و اعدام و جوی خون و نه با کودتای فرهنگی و نه با پادگانی کردن دانشگاهها) این رژیم نتواند رویکرد اسکولاستیک قرون وسطائی حوزههای فقاهتی را بر دانشگاهها و دانشجویان ایران تزریق و تحمیل بکند، سد جوهر مدرن علم جدید رویکرد جامعه دانشجوئی کشور بوده است که همین سد و دیوار چین هرگز و هرگز امکان تحقق شعار وحدت حوزه و دانشگاه یا به عبارت دیگر امکان سلطه فرهنگ دگماتیست حوزه فقاهتی بر دانشگاههای کشور و جامعه دانشجوئی ایران نداده است.
سابعاً «دارا بودن پایههای دینامیک اجتماعی و سیاسی» از خودویژگیهای مهم جنبش دانشجوئی ایران (در طول 80 سال عمر حیات سیاسی – اجتماعی این جنبش به خصوص در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) میباشد؛ زیرا با در نظر گرفتن بیش از 5 میلیون جمعیت جامعه دانشجوئی کشور، «همین گستردگی کمی جمعیت» به ما نشان میدهد که:
اول - حداقل 5 میلیون خانواده ایرانی (از اعماق روستاهای کشور تا اعماق شهرها و کلانشهرهای ایران) در پیوند با جامعه دانشجوئی کشور به صورت میانگین در 4 سال میباشند.
دوم – در چهار دهه گذشته پسا انقلاب 57 گسترش تحصیلات عالی باعث گردیده که پایگاه طبقاتی و یا خاستگاه طبقاتی دانشجویان از لایههای میانی به طبقات پائینی جامعه بزرگ ایران گسترش پیدا کند و همین امر باعث گردیده که شرایط برای گسترش اندیشههای برابریطلبانه و آزادیخواهانه در جنبش دانشجوئی ایران فراهم بشود؛ و جنبش دانشجوئی ایران به عنوان جنبش متحد دیگر جنبشهای اجتماعی (از جنبش کارگران تا جنبش زنان و جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و جنبش پرستاران و حتی جنبش مالباختگان و حاشیهنشینان و مزدبگیران) مطرح بشود.
سوم - طیفی بودن خاستگاه طبقاتی این 5 میلیون خانواده وابسته به جامعه دانشجوئی کشور باعث میگردد که جامعه دانشجوئی ایران دارای جوهر طبقاتی اردوگاهی (از طبقه برخوردار تا اقشار میانی و زحمتکشان کار و زحمت اعماق جامعه بزرگ ایران) بشوند؛ که البته معنای دیگر این حرف آن خواهد بود که «جامعه دانشجوئی ایران صورت یک دست طبقاتی ندارند». «بدون تردید همین گستردگی کمی و طیفی بودن خاستگاه طبقاتی آنها باعث تکوین پایههای دینامیک جنبش دانشجوئی شده است». آنچنانکه در این رابطه میتوان داوری کرد که اگر جامعه دانشجوئی ایران در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران «بتواند به این پتانسیل عظیم دینامیک وجودی خودش فعلیت و مادیت خارجی ببخشد، بیشک جنبش دانشجوئی به عنوان تنها نیروی آوانگارد جنبشهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران در این شرایط در اجرای رسالت تاریخی و اجتماعی خودش، جدای از جایگاه آوانگاردی یا پیشاهنگی جنبشهای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه اقشار میانی و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران) میتواند حلقه پیوند و اتصال افقی تمامی جنبشهای اجتماعی – سیاسی جامعه امروز ایران هم بشوند.»
نباید فراموش کنیم که در جامعه امروز ایران، خلأ سازمانیابی سراسری مستقل گروههای بزرگ اجتماعی جامعه ایران (از طبقه کارگر تا معلمان و دانش آموزان و زنان و بازنشستگان و غیره) باعث گردیده که «منهای گسستگی عمودی درونی خود این گروههای اجتماعی جامعه ایران، عدم همبستگی افقی بین تشکلها و جنبشهای گوناگون اجتماعی جامعه ایران هم بوجود بیاید» پر پیداست که «عدم پیوند افقی بین جنبشهای گوناگون اجتماعی و عدم پیوستگی و اتحاد و سازمانیابی بین خود کنشگران هر کدام از این جنبشهای اجتماعی، سنتزی جدیدی که ایجاد میکند که عبارت است از ناتوانی این جنبشها در تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود میباشد». به طوری که در این رابطه در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودهایم که «پیو سته در عرصه میدانی توازن قوا به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی بوده است». مع الوصف، بدین ترتیب بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (به جز در چند مورد محدود مثل جنبش اعتصابی کامیونداران و جنبش اعتراضی مالباختگان) منهای اینکه هرگز حاضر به عقبنشینی در برابر مطالبات صنفی و مدنی و سیاسی گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران نبوده است (که البته همین امر باعث گردیده که هنوز فهرست و لیست مطالبات گروههای مختلف اجتماعی و از جمله طبقه کارگران ایران همان لیست و فهرست مطالبات حداقلی چهار دهه گذشته باشد) و منهای اینکه این امر باعث شده است که دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب فراگیر جنبشهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران داشته باشد، از همه مهمتر اینکه «این گسستگی و عدم پیوستگی افقی و عمودی باعث شده است که جنبشهای اجتماعی در همان فرایندهای اولیه حرکت خود یعنی فرایند صنفی – صنفی، یا حداکثر صنفی – سیاسی کارگاهی (نه فراگیر طبقهای) باقی بمانند و توان اعتلای مطالبات خود و رادیکالیزه شدن این جنبشها و استحاله به فرایندهای سیاسی – صنفی یا صنفی سیاسی نداشته باشند»؛ که برای فهم این مهم در اینجا به طرح مصداق جنبش معلمان ایران (که یک جنبش مطالباتی میباشد) میپردازیم.
قابل ذکر است که این جنبش مطالباتی با اینکه حداقل از دهه 70 (تا به امروز) پیوسته به صورت مستمر به دنبال افزایش حقوق و اجرای طرح رتبهبندی مصوبه مجلس و دولت خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در دولت محمود احمدی نژاد) بودهاند، هنوز و هنوز جامعه بیش از یک میلیون نفر معلمان ایران نتوانستهاند به خواستههای صنفی خود دست پیدا کنند. سؤال بزرگی که در این رابطه قابل طرح است اینکه «چرا جنبش معلمان حداقل در طول دو دهه گذشته عمر حرکت خود نتوانستهاند به خواسته حداقلی مطالباتی خودشان دست پیدا کنند؟»
در پاسخ به این سؤال محوری (در خصوص جنبش معلمان) باید عنایت داشته باشیم که منهای اینکه «جنبش معلمان در میان تمامی گروههای اجتماعی جامعه بزرگ ایران تنها گروه اجتماعی است که دارای تشکیلات مستقل سراسری در کشور میباشند» و تنها «جنبشی است که از سال 1339 الی الآن دارای فعالیت سازماندهی شده مستقل مطالباتی و سیاسی و مدنی میباشد» و تنها «جنبشی است که حتی در شرایط امروز جامعه بزرگ ایران توان ایجاد اعتصاب سراسری در سطح کشور ایران دارد» ولی عدم پیوستگی و همبستگی کنشگران جامعه بیش از یک میلیون نفری معلمان کشور که بسترساز عدم مشارکت همه کنشگران معلمان در جنبش اعتصابی و اعتراضی معلمان در طول دو دهه گذشته باعث گردیده که جنبش اعتراضی و اعتصابی معلمان کشور نتوانند با سمبه قوی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در برابر قبول خواستههای خود وادار به عقبنشینی سازند. بر این مطلب بیافزائیم که متاسفانه «در جنبش اعتصابی و اعتراضی معلمان کشور در این شرایط (به خصوص در کلانشهر تهران) حداکثر 10 درصد از کنشگران جامعه معلمان ایران شرکت میکنند». لذا، همین «آفت بزرگ باعث ناکامی جنبش معلمان جهت رسیدن به خواستههای حداقلی خود شده است». طبیعی است که «عدم همبستگی و پیوستگی جامعه معلمان ایران (مانند کارگران و دانشجویان) ریشه در همان سلسله مراتبی و لایه و لایهای بودن ساختار طبقاتی معلمان ایران دارد». به طوری که در این رابطه متاسفانه باید بگوئیم که «در ساختار لایه لایهای معلمان ایران، حتی با لایهای از اشرافیت معلمان (که وابسته به مدارس خصوصی میباشند) روبرو هستیم»؛ که البته در مقابل لایه اشرافیت معلمان ایران ما با «لایه معلمان حق التدریسی هم روبرو هستیم که جمع حقوق ماهانه آنها (در این شرایط که خط فقر اعلام شده خود رژیم بالاتر از 12 میلیون تومان میباشد حقوقی که معلمان حق التدریسی میگیرند ماهانه) کمتر از دو میلیون تومان میباشد.»
ادامه دارد