سخن روز
«شصت و نه سالگی 16 آذر» (روز جنبش دانشجوئی ایران) و مسئولیت جنبش دانشجوئی در بازسازی نظری و عملی و آگاهییابی و سازمانیابی و گفتمانسازی «ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی و جنبشی شهریور – آبانماه 1401»، در شرایط هولناک تندپیچ مبارزه سترگ و عظیم جاری جامعه بزرگ ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم
شصت و نه سالگی جنبش مستقل و خودپوی و دینامیک دانشجوئی ایران (از 16 آذر 32 الی الان) مصادف با شرایط تندپیچ هولناک «ابرحرکت اعتراضی، ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبانماه 1401 جامعه بزرگ ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شده است». اکنون که دو ماه از عمر این ابرحرکت ضد استبدادی خیزشی – جنبشی میگذرد، مهمترین سوالی که در برابر جنبش دینامیک دانشجوئی ایران قرار دارد، اینکه «در این شرایط خودویژه تاریخ حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران، مسئولیت تاریخی و اجتماعی و سیاسی جنبش دانشجوئی ایران کدام است؟» در پاسخ به این سؤال فربه باید عنایت داشته باشیم که:
1 - در 69 سال گذشته عمر جنبش مستقل و دینامیک و خودپوی دانشجوئی ایران (از 16 آذر 32 تا به امروز) «جوهر ثابت مبارزه جنبش دانشجوئی ایران، استبدادستیزی و یا مبارزه با استبداد سیاسی حاکم بوده است». لذا به همین دلیل است که جنبش دانشجوئی ایران در طول 69 سال گذشته، پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هست که در جامعه ایران با توجه به خودویژگیهای تاریخی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، حتی مبارزه با استعمار و امپریالیسم خارجی هم باید از کانال مبارزه ضد استبدادی داخلی عبور کند، نه برعکس. در همین رابطه است که «جنبش دانشجوئی ایران در 69 سال گذشته، هر گونه برخورد مکانیکی و مطلق کردن مبارزه ضد امپریالیستی خارج از بستر مبارزه با استبداد سیاسی حاکم داخلی (مانند رویکرد حزب توده و فدائیان خلق – اکثریت در سالهای 58 تا 63) امری راستروانه و اپورتونیستی یا فرصتطلبانه تبیین کرده است.»
قابل ذکر است که جنبش دانشجوئی ایران در طول 69 سال گذشته، این درس بزرگ از مکتب دکتر محمد مصدق رهبر نهضت رهائیبخش و آزادیخواه و ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد امپریالیستی مردم ایران آموخته است، چراکه محمد مصدق مبارزه مشروطیتطلبانه و دموکراسیخواهانه و رهائیبخش و ضد استعماری و ضد امپریالیستی خودش را به صورت مشخص از سال 1919 بر علیه امپریالیسم انگلیس و قرارداد تحمیلی وثوق الدوله (با امپریالیسم انگلیس) شروع کرد. او انجام کودتای سوم اسفند 1299 (رضاخان میرپنج – انگلیس) و تکوین رژیم کودتائی پهلوی را در راستای بازتولید قرارداد شکست خورده وثوق الدوله توسط رضاخان میرپنج تفسیر و تعریف میکرد. لذا، مصدق از مجلس پنجم (دستساز رضاخان میرپنج، برای نهادینه کردن رژیم کودتائی پهلوی و انتقال قدرت از قاجار به آن رژیم) مبارزه مشروطیتطلبانه و رهائیبخش و ضد استعماری خودش (با امپریالیسم جهانی آن روز به سرکردگی امپریالیسم انگلیس) را از کانال مبارزه با استبداد و رژیم کودتائی پهلوی آغاز کرد و سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست انگلستان میدانست؛ و در مجلس پنجم شورای ملی با صدای بلند اعلام کرد که: «اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور بدل شود، اگر سرم را ببرند و اندامهای بدنم را قطعه قطعه جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد»؛ و باز در همین رابطه بود که او در مجلس پنجم اعلام کرد که: «سردار سپه (رضاخان میرپنج) تبدیل به حاکم مستبدی شده است که تمام دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نابود خواهد کرد»؛ و همچنین در همین مجلس پنجم بود که مصدق در رد رضاخان میرپنج، خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی گفت: «بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد و هم نخست وزیر؟ این ارتجاع صرف و استبداد خالص است»؛ و باز در همین رابطه بود که او در مجلس چهاردهم اعلام کرد که: «بر فرض محال که ما با هواخواهان رژیم پهلوی موافقت بکنیم و بگوئیم که دیکتاتور (رضاخان میرپنج) به مملکت ما خدمت کرده است، در مقابل آزادی که او از ما سلب نمود، او چه برای ما کرده است؟» و در خصوص جایگاه شاه در قانون اساسی مشروطیت، او خطاب به رژیم کودتائی پهلوی میگفت: «شاه به موجب قانون اساسی مشروطیت مسئولیتی ندارد و به هیچ وجه من الوجوه در امور مملکت حق دخالت ندارد» بنابراین در همین رابطه بود که مصدق پس از کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم جهانی (به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و حمایت امپریالیسم انگلیس و دربار پهلوی و روحانیت حوزههای فقاهتی به رهبری محمد تقی بروجردی مرجعیت بلامنازع شیعه) در دادگاه نظامی دستساز رژیم کودتائی پهلوی اعلام کرد که: «آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بینالمللی در افکندهام، آن هم به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم. خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم. حیات و عرض و مال موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کسی چند صباحی دیر یا زود به پایان میرسد ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.»
باری، از اینجاست که میتوانیم داوری کنیم که بزرگترین درسی که جنبش دانشجوئی ایران از مکتب دکتر محمد مصدق آموخته است، اینکه «مبارزه رهائیبخش و مبارزه با استعمار و امپریالیسم از کانال مبارزه با استبداد حاکم باید انجام بگیرد، نه مستقل از مبارزه ضد استبداد داخلی». مع الاصف، از اینجا است که «جنبش دانشجوئی ایران اگر چه مبارزه سیاسی خودش را از شهریور 20 بر علیه استعمار و استبداد حاکم شروع کرده است، ولی در 69 سال گذشته این جنبش، 16 آذر 32 را روز تولد خود میداند (نه 20 شهریور 1320)» زیرا 16 آذر 32:
اول - «نماد نخستین حرکت اعتراضی ضد استبدادی – ضد استعماری جامعه ایران (تحت رهبری جنبش دانشجوئی) بر علیه کودتای 28 مرداد 32 بوده است که ماجرای آن کمتر از چهار ماه بعد از آن کودتای ننگین و سیاه تاریخ ایران، در 16 آذر توسط دستگاه سرکوبگر رژیم کودتائی پهلوی صورت گرفت.»
دوم - در 16 آذر 32 جنبش دانشجوئی ایران «برای اولین بار در تاریخ 12 ساله حیات سیاسی جامعه دانشجوئی ایران (از شهریور 20 تا 16 آذر 32) به صورت دینامیک و خودجوش و مستقل و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین حرکت اعتراضی ضد استبدادی خودش را آغاز کرد». لازم به ذکر است که جنبش دانشجوئی ایران در 12 سال قبل از 16 آذر 32 (از شهریور 20 تا 16 آذر 32) حرکتش در کادر رویکرد انطباقی، به صورت دنبالهروی از جریانهای جامعه سیاسی آن زمان (اعم از مارکسیستی و ملی و مذهبی) بود. مع هذا، از اینجا بود که در طول 12 سال ماقبل 16 آذر 32 جنبش دانشجوئی ایران هیچگونه حرکت دینامیک تحولساز سیاسی و اجتماعی نداشته است؛ و در آن مدت 12 ساله، جنبش دانشجوئی ایران تنها عمله آماتور جریانهای جامعه سیاسی (اعم از مارکسیستی و ملی و مذهبی) بود که برای فهمیدن اوج فاجعه، تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که در روز 28 مرداد 32 جنبش دانشجوئی در برابر کودتاگران نتوانست حداقل مبارزه خیابانی در دفاع از تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران داشته باشد. بیشک عدم حضور جنبش دانشجوئی در روز 28 مرداد 32 مولود بحران عظیم داخلی این جنبشی و ناتوانی در تصمیمگیری مستقل از جریانهای شکست خورده جامعه سیاسی (و در رأس همه آنها حزب توده) بود.
سوم - در 16 آذر 32 جنبش دانشجوئی برای اولین بار به صورت مستقل از جریانهای جامعه سیاسی، هویت خودش را با شعار: «زنده باد مصدق» و «مرگ بر استبداد و شاه» تعریف کرد. همان شعار و هویتی که در طول 69 سال گذشته جوهر ضد استبدادی مبارزه مستقل و پیگیر و مستمر جنبش دانشجوئی را تعریف مینماید. همان شعار و هویتی که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم «معرف اصل تکیه محوری بر مبارزه ضد استبدادی و انجام مبارزه ضد امپریالیستی از مسیر مبارزه ضد استبدادی جنبش دانشجوئی ایران میباشد.»
چهارم - در 16 آذر 32 «جنبش دانشجوئی نشان داد که در خلاء جامعه سیاسی راهبر و در خلاء جامعه مدنی نیرومند و قوی و در خلاء جنبشهای دینامیک صنفی و مدنی و اجتماعی و سیاسی و در خلاء آلترناتیو جایگزین رژیم کودتا و در خلاء گفتمان مسلط ضد استبدادی و ضد امپریالیستی و در خلاء سازمانیابی سراسری گروههای اجتماعی جامعه بزرگ ایران، این تنها جنبش مستقل و دینامیک دانشجوئی ایران است که میتواند (با حرکت خودپوی و خودسازمانده و خودراهبر و خودرهبر و آگاهیگر و گفتمانساز و آلترناتیوساز) این خلاء ها را پر سازد». این رسالتی است که «جنبش دانشجوئی ایران در این شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران در عرصه ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبانماه 1401 دارد (تا در خلاء راهبری و خلاء رهبری جامعه سیاسی و خلأ حضور فراگیر جنبش کارگری و خلاء آلترناتیو تودهای در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و خلاء سازمانیابی جنبشهای دینامیک صنفی و مدنی و سیاسی و خلاء گفتمان مسلط ضد استبدادی حاکم) از نهم مهر ماه 1401 الی الان، آمده است تا این خلاءها را با حضور دینامیک و سراسری و تمام قد خود پر کند.»
پنجم - از 16 آذر 32 بود که «جنبش دانشجوئی ایران به عنوان موتور پیشران (جامعه کودتازده و خاموش و جامعه سیاسی شکست خورده و از صحنه فرار کرده ایران) بر علیه رژیم کودتا، مبارزه ضد استبدادی – ضد امپریالیستی خود را اعتلا بخشید.»
ششم - 16 آذر 32 «نماد ظهور جنبش دینامیک و مستقل دانشجوئی به عنوان سنتز جدید مبارزه 12 ساله رهائیبخش و دموکراسیخواهانه و ضد استبدادی – ضد استعماری مردم ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق و کودتای 28 مرداد 32 بود» به بیان دیگر «16 آذر 32 سنتز جدیدی در ادامه شکست و پایان جنبش مشروطیت (توسط کودتای 28 مرداد 32) بود» بنابراین، به همین دلیل است که در طول 69 سال گذشته «جنبش دانشجوئی ایران رسالت اساسی خود را در بستر مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی، بازتولید اهداف و آرمانهای دموکراسیخواهانه و برابریطلبانه شکست خورده تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران توسط کودتای 28 مرداد 32 میداند.»
هفتم - 16 آذر 32 «محصول سر باز کردن همه تضادهای 32 ساله سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران با رژیم کودتائی پهلوی (از کودتای اول سوم اسفند ماه 1299 رضا خان – انگلیس تا کودتای دوم 28 مرداد 32 امپریالیسم امریکا – دربار – روحانیت حوزههای فقهی) بود.»
هشتم - 16 آذر 32 «تنها یک حرکت اعتراضی صرف جنبش دانشجوئی ایران بر علیه کودتای 28 مرداد 32 و رژیم کودتائی پهلوی و دخالت سرمایهداری جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و حمایت امپریالیسم انگلیس نبوده است که کنشگران جنبش دانشجوئی بخواهند با فریاد زدن فقط اعتراض خود را بیان کنند، بلکه برعکس یک مبارزه بزرگ برای بازتولید جنبش عظیم ضد استبدادی – ضد استعماری مردم ایران (که در دهه 20 تحت رهبری دکتر محمد مصدق به انجام رسیده بود که با کودتای 28 مرداد 32 این جنبش عظیم و تحولخواهانه مردم ایران سرکوب شده) بود.»
نهم - در 16 آذر 32 «جنبش دانشجوئی در مقایسه با حرکتهای این جنبش در 12 سال قبل از (از شهریور 20 تا کودتای 32) دارای حرکتی ژرفتر و معنادارتر و مستقل و دینامیک و خودرهبر و خودسازمانده و خودراهبر و دارای گفتمان مشخص ضد استبدادی – ضد امپریالیستی بود». لذا در همین رابطه بود که رژیم کودتائی پهلوی در سرکوب این جنبش در 16 آذر 32 در دانشکده فنی دانشگاه تهران تنها به بگیر و ببند و زندانی کردن دانشجویان بسنده نکرد، بلکه توسط یگانهای سرکوبگر خود، مبارزه غیر خشونتآمیز دانشجویان را به خاک و خون کشید.
دهم - جنبش دانشجوئی در 16 آذر 32 «با مبارزه خود، انسداد سیاسی و مشروعیت رژیم کودتائی پهلوی را به چالش کشید» بنابراین به همین دلیل است که «16 آذر 32 نماد قیام کنشگران جامعه دانشجوئی در مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی میباشد» همچنین «16 آذر 32 نماد پژواک مبارزه رهائیبخش و ضد استبدادی و ضد امپریالیستی مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و مستبد پهلوی است». بدین ترتیب است که میتوان داوری کرد که «69 سال است که 16 آذر برای جامعه دانشجوئی ایران بدل به گفتمان و رویکردی شده است که در چارچوب آن علاوه بر اینکه سرمایهداری رانتی و نفتی و وابسته و فسادزای حکومتی به چالش کشیده میشود، آزادی در بستر عدالت و برابری و آگاهییابی قابل تعریف میباشد». همچنین «34 سال است که 16 آذر بدل به گفتمان و رویکردی شده است که جامعه دانشجوئی ایران استبداد شاه و شیخ را با شعار «مرگ بر ستمگر - چه شاه باشه، چه رهبر» به چالش میکشد.»
به هر حال میتوان نتیجهگیری کرد که «16 آذر 1401 روزی است که جامعه دانشجوئی ایران همزمان تبعیض جنسیتی و تبعیض قومیتی، تبعیض مذهبی، تبعیض طبقاتی، تبعیض سیاسی و تبعیض حقوقی 43 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش میکشد» و باز «16 آذر 1401 نماد روز پیوند دانشجو با دانشجو (به صورت عمودی و افقی)، پیوند دانشجو با کارگر، پیوند دانشجو با معلم، پیوند دانشجو با مزدبگیران و کارمندان، پیوند دانشجو با اردوگاه عظیم تهیدستان و فرودستان جامعه بزرگ ایران میباشد». همچنین 16 آذر 1401 نماد شعار: «دانشجو، کارگر / ایستادهایم در سنگر»؛ و شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»؛ و شعار «دانشجو میمیمرد / ذلت نمیپذیرد» و شعار «زن، زندگی، آزادی» میباشد. در 16 آذر 1401 «جامعه دانشجوئی ایران نشان خواهد داد که در جامعهای که جامعه سیاسی آن در پیوند با حرکتهای دینامیک خیزشی و جنبشی نیستند، جامعه دانشجوئی تنها موتور کوچکی است که میتواند مسئولیت آگاهییابی و سازمانیابی و گفتمانسازی و راهبری موتور بزرگ خیزشی و جنبشی جامعه ایران را بر دوش بکشد». در 16 آذر 1401 «جامعه دانشجوئی نشان خواهد داد که دغدغه جنبش دانشجوئی، دغدغه برابری حقوقی شهروندی برای همه افراد جامعه بزرگ ایران فارغ از هر گونه تبعیض جنسیتی، تبعیض سیاسی، تبعیض قومیتی و تبعیض اجتماعی میباشد» و نشان خواهد داد که در جامعه ایران «امر رهائی مردم ایران تنها از مسیر مبارزه ضد استبدادی شاه و شیخ (با شعار «مرگ بر ستمگر - چه شاه باشه، چه رهبر») میگذرد»، بنابراین «16 آذر 1401 روز نمایش اعمال اراده جنبش دانشجوئی به عنوان عضله پیشگام ابرحرکت ضد استبدادی خیزشی و جنبشی شهریور – آبانماه 1401 میباشد». «16 آذر 1401 روز پژواک فریاد خفته 43 سال جامعه زنان ایران بر علیه آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد». «16 آذر 1401 روزی است که جامعه دانشجوئی ایران درد مشترک مردم ایران علیه دشمن مشترکشان (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را) فریاد میزند.»
2 - از مسئولیتهای مهم جنبش دانشجوئی ایران در این شرایط حساس آن است که «مانیفست مبارزه ضد استبدادی و ضد آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خود را به صورت دو مؤلفهای سلبی و ایجابی اعلام نماید و در این مانیفست باید همراه با به چالش کشیدن نظم سیاسی حاکم، نظم فرهنگی و اجتماعی حاکم هم که در طول 43 سال گذشته توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه ایران نهادینه شده است، به چالش بکشد». یادآوری میکنیم، «شیوههای جنبش دانشجوئی (در عرصه ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور) برای بر هم زدن نظام آپارتاید جنسیتی حاکم، مثل یک کاسه کردن غذاخوریها زن و مرد و یا یک کاسه کردن پارکها و غیره نماد همین به چالش کشیده شدن نظم فرهنگی – اجتماعی (43 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی) حاکم میباشد». بیافزائیم که برعکس «استبداد در رژیم کودتائی پهلوی که صورت تک مؤلفهای، یعنی استبداد سیاسی داشته است، استبداد در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، صورت سه مؤلفهای داشته است که عبارتند از: استبداد سیاسی، استبداد مدنی و استبداد دینی.»
هگل، در خصوص مقایسه بین استبداد دینی و استبداد سیاسی بر این باور است که «استبداد دینی خطرناکتر از استبداد سیاسی است، زیرا (از نظر هگل) در استبداد دینی مردم در چارچوب اعتقادات مورد باور خود، خواهان استبداد میشوند، در صورتی که در استبداد سیاسی خارج از استبداد دینی، استبداد از بالا بر مردم تحمیل میگردد». باری، به خاطر همین «سه مؤلفهای بودن استبداد در 43 سال گذشته است که باید استبداد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را هولناکترین شکل استبداد در تاریخ بشر تعریف بکنیم»؛ و باز در همین رابطه است که معلم کبیرمان شریعتی میگوید: «استبداد روحانی سنگینترین و زیانآورترین انواع استبدادها در تاریخ بشر است» (م. آ. ج 4 - ص 263 - سطر 20) از همه مهمتر اینکه شعار: «زن، زندگی، آزادی» جنبش زنان ایران (در ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبان 1401) که در طول دو ماه گذشته به عنوان محوریترین شعار این ابرحرکت ضد استبدادی جاری در آمده است، از مهمترین شعارهائی است که میتواند مؤلفههای سه گانه استبداد دینی و استبداد سیاسی و استبداد مدنی رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش بکشد. چراکه شعار: «زن، زندگی، آزادی» یک شعار سه مؤلفهای است که برای تحقق پیدا کردن آن در جامعه ایران، از یک طرف نیازمند به تحول همه جانبه سیاسی ساختاری در جامعه ایران میباشد و از طرف دیگر بدون تحول همه جانبه ساختاری اجتماعی و همچنین تحول همه جانبه ساختاری فرهنگی نمیتوان به انجام آن دست پیدا کرد.
باری، در همین رابطه است که کنشگران جامعه دانشجوئی ایران باید عنایت داشته باشند که «بدون توانمندی نظری به لحاظ تئوریک و فرهنگی و سیاسی، مبارزه دو مؤلفهای سلبی – ایجابی با استبداد دینی و استبداد مدنی و استبداد سیاسی حاکم امکانپذیر نیست» و باز در راستای دستیابی به همین رویکرد دو مؤلفهای سلبی و ایجابی و توانمندی نظری است که یکی از «مسئولیتهای مهم جنبش دانشجوئی ایران (در این شرایط حساس و تندپیچ هولناک ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبان 1401) قبل از همه، بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی خود جنبش دانشجوئی کشور میباشد». عنایت داشته باشیم که در بستر این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی خیزشی – جنبشی، «یکی از سنتزهای جدید این ابرحرکت اعتراضی (که در فرایند دوم پروسه این ابرحرکت اعتراضی ظهور کرد) اعتلای جنبش سراسری دانشجوئی در 111 دانشگاه و مؤسسات عالی آموزشی کشور میباشد که از نهم مهرماه با بازگشائی دانشگاهها و شروع سال تحصیلی جدید، جنبش دانشجوئی ایران برای اولین بار در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 به صورت سراسری و تمام قد وارد میدان آگاهییابی و سازمانیابی و گفتمانسازی و راهبری این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری شد». بدیهی است که «اولین تاثیری و فونکسیونی که ورود جنبش دانشجوئی توانست بر هرم ساختاری خیزشی فرایند اول (از 26 شهریور تا 9 مهرماه 1401) این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی ایجاد بکند، دو بخشی یا دو ساحتی کردن پایه ساختاری این ابرحرکت به صورت بخش خیزشی و بخش جنبشی بود»؛ که البته این امر در طول سه دهه (1371 تا 1401) عمر حرکت اعتراضی دینامیک پائینیهای قدرت بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، موضوع بدیع و بیسابقه بود. چراکه در طول سه دهه گذشته عمر حرکتهای اعتراضی مردم ایران بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «حرکتهای اعتراضی مردم ایران صورت تک مؤلفهای صرف داشتند، یعنی یا جوهر خیزشی داشتند و یا جوهر جنبشی» ولی «ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری، اولین حرکت اعتراضی مردم ایران (در سه دهه گذشته) بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است که صورت دو مؤلفهای خیزشی – جنبشی دارد»؛ و این مهم از زمانی اتفاق افتاد که «جنبش دانشجوئی به صورت تمام قد و سراسری از نهم مهرماه 1401 به عنوان کنشگران اصلی این ابرحرکت اعتراضی وارد میدان شد». البته معنای دیگر این حرف «کم بها دادن به جایگاه جنبش زنان ایران در این ابرحرکت اعتراضی نیست» چراکه متاسفانه باید داوری کنیم که اگر چه «جنبش زنان ایران از علی الطلوع این ابرحرکت اعتراضی سکاندار و راهبر این ابرحرکت اعتراضی بودهاند، ولی نباید فراموش کنیم که تا نهم مهرماه 1401 حضور راهبری جنبش زنان بر این ابرحرکت در چارچوب همان ساختار خیزشی این ابرحرکت بوده است»؛ و دلیل این امر هم آن است که «جنبش زنان ایران فاقد سازمانیابی سراسری میباشند». مضافاً اینکه، آن «بخش اعظم جنبش زنان ایران هم که در عرصه میدانی این ابرحرکت اعتراضی حضور دارند، وابسته به جنبش دانشجوئی و جنبش دانشآموزی و جنبش معلمان و جنبش کارگری میباشند، نه فی نفسه مربوط به جنبش زنان ایران» از اینجاست که پیوسته و علی الدوام «جنبش زنان و جنبش دانشجوئی در بستر این ابرحرکت اعتراضی در پیوند تنگاتنگ با هم قرار دارند که هرگز جداسازی آنها امکانپذیر نیست». لذا در همین رابطه است که ما معتقدیم که این «دینامیسم جنبش دانشجوئی است که در این شرایط باعث گردیده که به علت جوهر ضد آپارتاید جنسیتی این حرکت اعتراضی (که با قتل مهسا امینی کلید خورد) بخش زنان جنبش دانشجوئی (و تا اندازهای هم بخش زنان جنبش دانشآموزی و جنبش معلمان و جنبش کارگری) سکاندار راهبری این ابرحرکت اعتراضی را در دست بگیرند» بدیهی است که در تحلیل نهایی، «حضور جنبش دانشجوئی در حرکتهای اعتراضی چه خیزشی و چه جنبشی و به خصوص در جنبش بزرگ سبز سال 88 چشمگیر بوده است، البته هرگز این حضور میدانی جنبش دانشجوئی به غیر از ابرحرکت اعتراضی جاری صورت سراسری و فراگیر نداشته است.»
برای مثال در «جنبش سبز 88 که بیشترین حضور میدانی آن کنشگران جنبش دانشجوئی داشتهاند، این حضور میدانی اکثراً در کلانشهرهای تهران و مراکز استانها شکل گرفت» و یا در «جنبش تیرماه 78 که یک جنبش تمام عیار دانشجوئی بود (و اولین حرکت اعتراضی جنبش دانشجوئی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 بود) آن جنبش هم اکثراً در کلانشهر تهران و به خصوص دانشگاه تهران و کانون اصلی آن خوابگاه امیرآباد بود و البته در چند دانشگاه معدود مراکز استانها هم مثل دانشگاه تبریز و شیراز و غیره گسترش پیدا بود» و یا «در جریان خیزش دیماه 96 مشارکت جنبش دانشجوئی فقط محدود به جنبش دانشجویان دانشگاه تهران میشد» که همین مشارکت جنبش دانشجویان دانشگاه تهران در خیزش دیماه 96 بود که باعث گردید که با طرح شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمومه ماجرا» در واپسین روزهای عمر نه روزهٔ این خیزش (توسط جنبش دانشجویان دانشگاه تهران) علاوه بر اینکه این شعار به عنوان گفتمان خیزش دیماه 96 درآید و علاوه بر اینکه این شعار (جنبش دانشجویان دانشگاه تهران) پایان دوران دو دهه (1376 تا 1396) حاکمیت گفتمان اصلاحطلبان حکومتی بر جامعه ایران اعلام کرد، از همه مهمتر اینکه جنبش دانشجوئی با شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» اصلاحناپذیر بودن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، آن هم از طریق جناحهای درونی قدرت غیر ممکن اعلام کردند.
پر واضح است که با طرح این شعار استراتژیک توسط جنبش دانشجویان دانشگاه تهران در واپسین روزهای خیزش 9 روزه دیماه 96 فصلی نو در پروسه حرکتهای اعتراضی دینامیک و خودپوی تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ ایران (که از خرداد 1371 با جوهر خیزشی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شروع شده بود) بوجود آمد، همان فصلی که بسترساز اعتلای جنبشهای دینامیک مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درونزاد و مستقل و تکوین یافته از پائینی به عنوان آلترناتیو جنبش اصلاحطلبان حکومتی (که از دوم خرداد 76 تحت هژمونی سید محمد خاتمی به دنبال اصلاحات از بالا و توسط جناحهای درون حکومتی و از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بودند. علی ایحال، بدین ترتیب است که باید بگوئیم، در ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری، «جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 برای اولین بار بعد از بیش از چهار دهه (از بهار 59 الی الان) به صورت تمام قد و سراسری (در 111 دانشگاه و مؤسسات آموزش عالی کشور) وارد عرصه مبارزه ضد استبدادی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شده است». همین امر باعث شده است که «مسئولیت بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی خود جنبش دانشجوئی (در شرایط حساس و تندپیچ هولناک ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبانماه 1401) در رأس وظایف جنبش دانشجوئی ایران قرار گیرد». آنچه که کنشگران راهبر جنبش دانشجوئی در این رابطه و در این شرایط «جهت بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی خود جامعه دانشجوئی کشور باید در نظر داشته باشند، اینکه انجام بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی جنبش دانشجوئی و یا جامعه دانشجوئی ایران باید در کادر رویکرد تطبیقی و دینامیک و دموکراتیک، خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درونزاد استراتژی آگاهیبخش (بر پایه آگاهییابی و سازمانیابی و گفتمانسازی و آلترناتیوسازی) به انجام برسد.»
باری، تجربه جنبش دانشجوئی چه در سالهای دهه 20 (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) که این جنبش در کادر رویکرد انطباقی خود، گرفتار تاسی مکانیکی از جریانهای تحزبگرایانه جامعه سیاسی اعم از حزب توده و ملیون و غیره شده بود و همچنین تجربه جنبش دانشجوئی در دهه 40 و 50 (از سال 44 تا سال 1355) که این جنبش با همان رویکرد انطباقی گذشته خود گرفتار جنبش چریکگرائی مدرن وارداتی شده بود و جنبش دانشجوئی به عنوان تنها پایگاه اجتماعی و خاستگاه چریکهای جنبش چریکی شده بود و همچنین تجربه جنبش دانشجوئی در سالهای 56 و 57 که گرفتار ورطه هولناک حرکت هژمونی طلبانه خمینی و حواریونش در چارچوب گفتمان استبدادساز ولایت فقیه شده بود و باز تجربه سالهای 58 تا بهار 59 (قبل از کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) که جنبش دانشجوئی مانند لحاف هزار تکه محصور در جریانهای گوناگون جامعه سیاسی، اعم از مذهبی و مارکسیستی و ملی شده بود، همه و همه اینها درسهای عبرتی است که جامعه دانشجوئی یا جنبش دانشجوئی کشور در این شرایط فرابحرانی جامعه بزرگ ایران باید با جمعبندی همه آنها و درسآموزی و عبرتگیری از آنها به عنوان دستمایه نظری و عملی خودش در عرصه بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی خاص خودش به کار گیرد. بیشک، در چارچوب بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی جنبش دانشجوئی، چه در عرصه بازسازی نظری و چه در عرصه بازسازی عملی، این جنبش باید به صورت تطبیقی عمل کند، زیرا «بزرگترین عامل انحراف و ناکامی جنبش دانشجوئی کشور در طول 80 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) رویکرد انطباقی این جنبش در برخورد با گفتمان نظری و عملی و تشکیلاتی حاکم خود بوده است.»
همچنین، «علت و دلیل انحراف جنبش دانشجوئی در دهه 20 (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) و عامل اصلی غیبت میدانی این جنبش در روز 28 مرداد 32 همین رویکرد انطباقی جنبش دانشجوئی در عرصه نظری و عملی و تشکیلاتی و تاسی به گفتمان تحزبگرایانه حاکم (از حزب توده تا احزاب ملیون و غیره) بوده است» و باز به علت همین رویکرد انطباقی در دهه 20 جنبش دانشجوئی در عرصه نظر و عمل و تشکیلات بود که باعث گردید که «جنبش دانشجوئی تنها به عنوان یک شاخه تشکیلاتی جریانهای جامعه سیاسی آن روز اعم از مارکسیستی و ملی و مذهبی درآیند» و همچنین همین امر باعث گردید که «جنبش دانشجوئی هیچگونه اراده دینامیک و مستقل از آن جریانهای تحزبگرای حاکم نداشته باشد»؛ که البته حاصل فاجعهوار این رویکرد انطباقی جنبش دانشجوئی آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم «غیبت مطلق جنبش دانشجوئی در روز 28 مرداد 32 در برابر کودتاگران بود»؛ و باز به خاطر همین رویکرد انطباقی کنشگران جنش دانشجوئی به گفتمان نظری – ملی چریکگرائی دهه 40 و 50 بود که باعث گردید «تا تمامی هزینه نیروی انسانی جنبش چریکگرائی مدرن توسط جنبش دانشجوئی پرداخت بشود»؛ زیرا آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم «جنبش دانشجوئی تنها پایگاه اجتماعی و خاستگاه چریکهای دهه 40 و 50 بود»؛ و باز به خاطر همین رویکرد انطباقی در نظر و عمل و تشکیلات کنشگران جنبش دانشجوئی در سالهای 56 و 57 بود که باعث گردید تا «جنبش دانشجوئی ایران به عنوان پیاده نظام خمینی و حواریونش در راستای کسب هژمونی و موجسواری آنها بر جنبش ضد استبدادی مردم نگونبخت ایران و در نهایت کسب قدرت سیاسی و مسلط کردن گفتمان نظریه استبدادساز ولایت فقیه خمینی انقلاب 57 بشود». هر چند که خمینی و حواریونش در فرایند پسا کسب قدرت سیاسی، «اولین خاکریزی را که نابود و قلع و قمع کردند، خود همین جنبش دانشجوئی ایران بود که خمینی و حواریونش و یا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی، با صعود توسط نردبان جنبش دانشجوئی پس از رسیدن به بام قدرت، این نردبان را نابود کردند که کودتای فرهنگی بهار 59 خمینی و حواریونش بدون تردید در این رابطه شکل گرفت.»
باری، از اینجاست که باید بگوئیم «مهمترین اصلی که در این شرایط حساس در عرصه بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی و گفتمانسازی خود جنبش دانشجوئی، کنشگران این جنبش باید در نظر بگیرند همین تکیه بر رویکرد تطبیقی در عرصه بازسازی نظری و عملی و تشکیلاتی میباشد» که البته لازمه این مهم، «استقلال جنبش دانشجوئی در عرصه نظری و عملی و تشکیلاتی میباشد». پر پیداست که «تعریف استقلال جنبش دانشجوئی در عرصه نظر و عمل و تشکیلات به معنای سکتاریست این جنبش از دیگر جنبشهای دینامیک مطالباتی اعم از صنفی و مدنی و اجتماعی و سیاسی نیست» بلکه برعکس ما بر این باوریم که «جنبش دانشجوئی تنها در چارچوب رویکرد تطبیقی و استقلال هویت جنبشی خود در عرصه عمل و نظر است که میتواند تمام قد در رابطه تنگاتنگ افقی و عمودی جهت آگاهیگری و سازمانیابی و گفتمانسازی و راهبری حرکتهای اعتراضی صنفی و مدنی و سیاسی دینامیک حاضر بشود». نباید از یاد ببریم که «تجربه حضور سراسری جنبش دانشجوئی در ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی جاری، خود نمایش همین رویکرد استقلال و تطبیقی کنشگران جنبش دانشجوئی میباشد»؛ که برای فهم بیشتر این مهم تنها کافی است که توجه داشته باشیم که «جنبش زنان ایران در این شرایط به خاطر خاستگاه حداکثری خود در جنبش دانشجوئی است که توانسته است در این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری، با شعار: «زن، زندگی، آزادی» محیطهای آموزشی و دانشگاهی و اداری و درمانی و کارگری کشور را درنوردد و به جایگاه راهبری این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی دست پیدا کند.»
بدین ترتیب است که «تنها در کادر رویکرد تطبیقی و استقلال جنبش دانشجوئی است که این جنبش میتواند در این شرایط خودویژه فعلی (که امپریالیسم خبری و بوقهای تبلیغاتی آنها به صورت 24 ساعته مانند سال 57 به دنبال آلترناتیوسازی و تحمیل رهبری مورد نظرشان برای مردم نگونبخت ایران هستند) با تکیه بر رویکرد رهبری دینامیک درونزاد در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی و صنفی گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران، به آلترناتیوسازی رهبری دینامیک در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دست پیدا کند»؛ و تنها بدین صورت است که «ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی جاری حتی اگر توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم سرکوب بشود، قطعاً به صورت مارپیچی این ابرحرکت اعتراضی میتواند در حداقل زمان ممکن بازتولید بشود»؛ و آنچنانکه هوشی مین (بنیانگذار جنبش ویت – مینه در هندوچین) میگفت، «پس از درو کردن برنجزارهای چه هوی توسط دشمن، آنها با ساقهای نیرومندتر میتوانند بازتولید بشوند.»
3 - همگانی شدن مساله آزادی و رهائی زن ایرانی از آپارتاید جنسیتی (43 ساله گذشته تحمیلی بر جامعه زنان، توسط) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبانماه 1401 باعث شده است (که برعکس سه دهه گذشته حرکتهای اعتراضی دینامیک که جوهر معیشتی آنها بر جوهر آزادیخواهی و دموکراسی غلبه داشتند) در این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی، جوهر آزادی و دموکراسیخواهی حتی بر جوهر معیشتی غلبه پیدا کند. در نتیجه «همین غلبه جوهر آزادی و دموکراسیخواهی بر جوهر معیشتی، باعث گردیده است که علاوه بر مشارکت تمام قد طبقه متوسط شهری، گروههای اجتماعی مختلف در کادر شعار ضد استبدادی در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر (در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی موجود) به صورت جبهه واحد ضد استبدادی درآیند». تا آنجا که دیدیم حتی لحاف هزار تکه اپوزیسیون خارجنشین هم مجبور شدند در تظاهرات برلین این جبهه ضد استبدادی خود را در عرصه رویکرد سلبی (نه ایجابی) برای دور نماندن از قافله به نمایش بگذارند. به هر حال از اینجا است که کنشگران جنبش دانشجوئی در تندپیچ هولناک این ابرحرکت اعتراضی وظیفه دارد که:
یک – به جای افزایش و تشدید درگیری و خشونتگرائی، در گسترش دامنه و افزایش وسعت این ابرحرکت اعتراضی تا اعماق جامعه بزرگ ایران تلاش بکنند.
دو - برای گسترش دامنه این ابرحرکت اعتراضی به تمامی اقشار اجتماعی جامعه بزرگ ایران، جنبش دانشجوئی باید بتواند بر مؤلفههای صنفی و مدنی و اجتماعی (در کنار مؤلفه سیاسی ضد استبدادی) هم تکیه بکنند و نسبت به آنها بیتفاوت نباشند.
سه - جنبش دانشجوئی ایران در جایگاه راهبری این ابرحرکت اعتراضی «لازم است که با کاهش دادن هزینه مشارکت و جلوگیری از تلفات جدی به مردم، شرایط برای مشارکت کمیت بزرگی از مردم ایران (مانند سال 57) فراهم نماید.»
چهار - ضرورت دارد، «با گسترش دامنه این ابرحرکت اعتراضی بر پایه چهار شاخه صنفی و مدنی و اجتماعی و سیاسی، کنشگران این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری را تودهای بکنند تا شرایط برای تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود پائینیهای قدرت و بر علیه بالائیهای قدرت فراهم بشود؛ و همچنین شرایط برای ایجاد شکاف در درون بالائیهای قدرت و گاز گرفتن اسبهای درشکه و ابوعطا خواندن قورباغهها در سربالائیهای رفتن آب فراهم بشود و ریزش نیروها از بالائیهای قدرت به عرصه پائینیهای قدرت فراگیر بشود و شرایط برای فعلیت یافتن پتانسیل عظیم جنبش خیابانی و جنبش اعتصابی و پیوند دیالکتیکی بین جنبش خیابانی و جنبش اعتصابی فراهم بشود.»
پنج - جنبش دانشجوئی به عنوان راهبر و رائد این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی در این شرایط تندپیچ اجتماعی – سیاسی جامعه بزرگ ایران، «باید شرایط برای همگرائی در عرصه میدانی جنبشهای دینامیک خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین صنفی و مدنی و اجتماعی و سیاسی فراهم نماید» زیرا «هیچ بخشی از جنبشهای دینامیک با اتکا صرف به نیروهای خود هر چند هم که گسترده باشند، نمیتوانند به هدف تحول عظیم ساختاری سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه امروز ایران دست پیدا کنند و نمیتوانند به صورت استراتژیک توازن قوای میدانی بر علیه دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تغییر بدهند» بنابراین «چشمانداز پیش روی این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری فقط و فقط با همیاری و همراهی تمام بخشهای مختلف جامعه بزرگ ایران امکانپذیر میباشد.»
شش - در شرایط فرابحرانی و تندپیچ هولناک ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ترکیبی خیزشی – جنبشی شهریور – آبان 1401، «عمده کردن شعار آزادی زندانیان سیاسی و از جمله آزادی تعداد بزرگی از دانشجویان دستگیر شده (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به وسیله جنبش دانشجوئی، میتواند به موازات عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و آزادسازی زندانیان سیاسی و یا زندانیان بازداشت شده کنشگران این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری (آنچنانکه در بلوچستان و زاهدان شاهد بودیم که از تاریخ 23 /08/1401 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با عقبنشینی در برابر مطالبات مردم بلوچستان و مولوی عبدالحمید، پروسه آزادی زندانیان سیاسی را آغاز کرد) این آزادسازی زندانیان سیاسی باعث تقویت مبانی سازمانیابی و راهبری جنبش دانشجوئی نیز میشود». چراکه بدون تردید، «تعداد زیادی از این زندانیان سیاسی و بازداشت شدهگان همان نیرویهای دینامیک سازمانده و راهبر حرکتهای اعتراضی ضد استبدادی گذشته و امروز جنبش دانشجوئی و جامعه ایران میباشند». همچنین «با آزادسازی زندانیان و بازداشت شدگان سیاسی، شرایط برای تکوین آلترناتیو درونزاد و دینامیک فراهم میگردد». از همه مهمتر اینکه «با آزادسازی زندانیان سیاسی و حداقل آزادسازی بازداشت شدگان، کنشگران ابرحرکت اعتراضی جاری بسترها برای افزایش آگاهییابی و سازمانیابی و راهبری کنشگران جنبش دانشجوئی و دیگر جنبشهای دینامیک اجتماعی و کنشگران خیزشی و جنبشی این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری فراهم میگردد.»
نباید فراموش کنیم که از «خودویژگیهای مهم این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری، خودپوئی دینامیک تکوین یافته از پائین تمامی کنشگران خیزشی و جنبشی آن میباشد، به طوری که در رأس همه آنها کنشگران جنبش دانشجوئی قرار دارند که از نهم مهرماه 1401 الی الان، این حضور کنشگران به صورت میدانی، فراگیر و گسترده شده است». معنای دیگر این حرف این است که در این مرحله اکثریت قریب به اتفاق کنشگران جنبش دانشجوئی (که البته کنشگران دانشجوی زنان در رأس قرار دارند) به صورت خودپوی و دینامیک جذب این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری شدهاند و آنچنان این رویکرد خودپوئی و دینامیک در جذب جامعه دانشجوئی (به خصوص بخش زنان دانشجو) در طول دو ماه گذشته (از نهم مهرماه 1401 الی الان) گسترده میباشد که میتوان داوری کرد که حرکت دانشگاهها در این شرایط به عنوان یک پدیده استثنائی در تاریخ 80 ساله عمر جنبش دانشجوئی (از شهریور 20 الی الان) در آمده ست؛ به عبارت دیگر، «پدیده جنبش دانشجوئی به ویژه مشارکت کنشگران زن دانشجو در این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی آنچنان گسترده و فراگیر شده است که پس از دو ماه که از عمر این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی میگذرد (در شرایط تندپیچ هولناک امروز) حیات این ابرحرکت اعتراضی، پیوند ارگانیک با حضور فراگیر جنبش دانشجوئی دارد». آنچنانکه میتوانیم بگوئیم، «در این شرایط در صورت عقبنشینی جنبش دانشجوئی از عرصه میدانی این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی، فاتحه این ابرحرکت را باید خواند». شاید بهتر باشد که بگوئیم «حیات این ابرحرکت اعتراضی در این شرایط بستگی تام به حیات حضور میدانی سراسری جنبش دانشجوئی ایران دارد.»
یادمان باشد که «در فرایند اول این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی (از 26 شهریور تا 9 مهر ماه 1401) در غیبت جنبش دانشجوئی، این ابرحرکت با جوهر خیزشی و مشارکت تودهای مردم ایران و کنشگری فعال جامعه زنان ایران اعتلا پیدا کرد، اما به موازات رادیکالیزه شدن حرکت در طول دو ماه گذشته رفته رفته کنشگران از عرصه فراگیر مردمی محدود به جنبش دانشجوئی شده است که باید این موضوع را به عنوان یک آفت مهم این ابرحرکت اعتراضی به حساب آوریم، آفتی که شرایط برای سرکوب آن مانند بهار 59 و کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فراهم مینماید». نباید از یاد ببریم که «هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی تحت رهبری خمینی در بهار 59 زمانی اقدام به پروژه کودتای فرهنگی کرد که این هسته سخت رژیم، در کنترل دانشگاهها و کنترل جنبش دانشجوئی ناتوان شده بود و حیات سیاسی خودش را با حیات سیاسی جنبش دانشجوئی در دانشگاهها در خطر استراتژیک میدید» و لذا، «برای خمینی و هسته سخت رژیم راهی جز سرکوب هولناک و قلع و قمع و بستن و تعطیل کردن دانشگاه در چارچوب استراتژی کودتای فرهنگی باقی نمانده بود». بدون تردید «در این شرایط اگر با عقبنشینی عرصه اجتماعی این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی جاری از جنبش اعتصابی کارخانهها و کارمندان و جنبش خیابانی شهری به طرف دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور، کنشگران این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی محدود به عرصه جنبش دانشجوئی و محیط دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور بشود، شرایط برای بازتولید کودتای دوم فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط تعطیل کردن دانشگاهها و تصفیه و سرکوب همه جانبه جنبش دانشجویی فراهم میگردد»؛ و البته این «پروژهای است که در این شرایط حزب پادگانی خامنهای و اتاق فکر دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دنبال میکنند.»
توضیح آنکه «در این شرایط تمامی تلاش حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در راستای مهار این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی، بر این امر قرار دارد که کنشگران میدانی جنبش دانشجوئی را از همپیمانان میدانیشان در عرصه این حرکت منفرد سازند تا با منفرد کرد ن کنشگران میدانی جنبش دانشجوئی و محدود کردن عرصه این ابرحرکت اعتراضی به صحنه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور، با کودتای فرهنگی جدید و تعطیل کردن دانشگاهها (مانند فرایند پسا اردیبهشت 59) بتوانند، یکبار دیگر به تصفیه سراسری دانشگاهها و پادگانی کردن آنها دست پیدا کنند، زیرا حزب پادگانی خامنهای بر این باورند که با داغ بودن تنور جنبش سراسری دانشجوئی، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نمیتواند حاکمیت یکپارچه سیاسی و فرهنگی خودش را (مانند 43 سال گذشته) بر جامعه ایران تثبیت و نهادینه بکند؛ و نمیتواند، در برابر جنبش رهائی بخش زنان ایران در جامعه ایران مقاومت بکند و نمیتواند جنبشهای دینامیک فراگیر مطالباتی صنفی و مدنی و سیاسی و اجتماعی مهار و سرکوب نماید و نمیتواند حرکت مارپیچی خیزشهای معیشتی در این شرایط هزار توی بحرانهای حاکم مهار و سرکوب بکند و نمیتواند جنبشهای قومیتی رو به اعتلای کشور را مهار نماید.»
پایان