از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت دوازده

مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران

 

همچنین در شعار دوم، یعنی شعار: «فرزند کارگرانیم، کنارشان می‌مانیم» که باز از طرف جنبش دانشجویان تهران به نمایندگی از جامعه دانشجویان ایران، در حمایت از جنبش اعتصابی کارگران هفت تپه و کارگران فولاد اهواز و کارگران هپکو و غیره مطرح شده است، علاوه بر اینکه نمایش دهنده این حمایت جنبش دانشجوئی از جنبش کارگران ایران می‌باشد، خود نشاندهنده جایگاه آوانگاردی یا پیشاهنگی جنبش دانشجوئی ایران در عرصه دیگر جنبش‌های اجتماعی امروز جامعه ایران نیز می‌باشد و باز در شعار سوم یعنی شعار: «کارگر و معلم و دانشجو اتحاد اتحاد» که جنبش دانشجویان تهران در حمایت از جنبش همزمان معلمان و کارگران ایران به نمایندگی از جامعه دانشجویان ایران مطرح کردند، علاوه بر اینکه نمایش دهنده حمایت جنبش دانشجوئی از جنبش‌های فوق می‌باشد، خود نشان دهنده جایگاه اتحاد و همبستگی افقی و عمودی در دیسکورس جنبش دانشجوئی ایران به عنوان نیروی آوانگارد جنبش‌های اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین می‌باشد. ماحصل اینکه می‌توان شعار سه گانه فوق جنبش دانشجوئی ایران را در این شعار خلاصه کرد که:

این رزم مشترک جدا جدا درمان نمی‌شود

ز - از آنجائیکه در طول 80 سال حیات سیاسی اجتماعی جنبش دانشجوئی ایران (از شهریور 20 الی الآن) به خصوص در فرایند پسا قیام سه روزه (از شنبه 14 تا دو شنبه 16) آذرماه 32 و بالاخص در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این جنبش «با جوهر دو مؤلفه‌ای آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه حرکت کرده است» و برعکس جریان‌های جامعه سیاسی ایران «هرگز در عرصه مبارزه مشخص خود، یکی از این دو مؤلفه را مطلق نکرده و یا به عبارت بهتر یکی از این دو مؤلفه را در پای مؤلفه دیگر ذبح نکرده است». ولی بدون تردید «بر پایه تحلیل مشخص از شرایط مشخص، از آنجائیکه برحسب اینکه جنبش دانشجوئی در تعریف جوهر حرکت خودش (در چارچوب زمان و مکان شرایط اجتماعی جامعه بزرگ ایران) مجبور به آرایش (اهم و مهم کردن) یکی از دو مؤلفه (آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه) بوده است، در نتیجه همین ضرورت آرایش جوهر مبارزه برای جنبش دانشجوئی در فرایندهای مختلف حرکتش باعث گردیده تا در آن شرایط به خصوص بر گفتمان مربوط به آن مؤلفه (آزادی‌خواهانه و یا برابری‌طلبانه) تکیه محوری بکند». علی ایحال، با یک نگاه کلی به 80 سال گذشته تاریخ جنبش دانشجوئی ایران، گفتمان‌های مسلط بر این جنبش عبارت بوده‌اند از:

1 - گفتمان تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی – استالینیستی حزب توده در دهه 20.

2 - گفتمان ملی‌گرایانه ضد استعماری و ضد استبدادی جبهه ملی و دکتر محمد مصدق.

3 - گفتمان چریک‌گرایانه مدرن (مارکسیستی و مذهبی) دهه 40 تا نیمه دهه 50.

4 - گفتمان آگاهی‌بخش جنبش روشنگری ارشاد شریعتی.

5 - گفتمان دگماتیستی ولایت فقیه خمینی در سال 57.

6 - گفتمان اصلاح‌طلبانه حکومتی به مدت دو دهه از خرداد 76 تا دی‌ماه 96.

باری، با عنایت به اینکه جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی خودش در تعریف جوهر دو مؤلفه‌ای (آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه) حرکتش و همچنین در آرایش دو مؤلفه جوهر حرکتش (آزادی‌خواهانه یا برابری‌طلبانه) «توان گفتمان‌سازی نظری نداشته است و از این بابت در چارچوب رویکرد انطباقی خود مجبور به تاسی از گفتمان‌های برون از جنبش دانشجوئی بوده است، لهذا همین رویکرد انطباقی جنبش دانشجوئی در طول 80 سال گذشته حیات اجتماعی – سیاسی‌اش باعث شده تا منهای تکیه بر گفتمان‌های برون از این جنبش، به ورطه جایگزین کردن آلترناتیوسازی انطباقی نیابتی هم بیفتد»؛ و باز در بستر همین «آلترناتیوسازی نیابتی انطباقی بوده است که باعث گردیده که جنبش دانشجوئی ایران (در طول 80 سال گذشته) به عرصه نزاع بالائی‌های قدرت (در چارچوب باز توزیع قدرت بین جناح‌های درونی حکومت و یا در عرصه مشارکت احزاب سیاسی در قدرت چه در رژیم شاه و چه در رژیم شیخ) سقوط بکند». اگر در این رابطه بخواهیم به صورت مصداقی صحبت بکنیم باید از جنگ حزب توده و جبهه ملی و مصدق در عرصه مشارکت در قدرت در دهه 20 شروع بکنیم که بدون تردید مشارکت جنبش دانشجوئی ایران چه در حمایت از رویکرد حزب – دولت لنینیستی – استالینیستی حزب توده انجام گرفته باشد و چه در حمایت جبهه ملی و دکتر محمد مصدق صورت گرفته باشد، «در هر دو حالت جنبش دانشجوئی ایران با همان رویکرد آلترناتیوسازانه نیابتی خود و به صورت عملی (نه نظری) و میدانی در آن جبهه و تضاد شرکت کرده است.»

همچنین حضور جنبش دانشجوئی ایران در عرصه مبارزه چریکی با رژیم کودتائی پهلوی، بدون تردید در چارچوب همان رویکرد آلترناتیوسازانه نیابتی این جنبش به نفع جنبش چریکی بوده است. یادمان باشد که در تحلیل نهائی «رویکرد چریک‌گرائی همان رویکرد کسب قدرت سیاسی از بالا توسط جنبش چریکی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی (آنچنانکه در روسیه 1917 و در کوبا و در چین و غیره اتفاق افتاد) می‌باشد». باز در همین رابطه بود که حضور جنبش دانشجوئی در سال 57 در عرصه نبرد بین خمینی و حواریونش با رژیم کودتائی پهلوی (در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیه‌اش) باز بر پایه همان رویکرد آلترناتیوسازانه نیابتی جنبش دانشجوئی بوده است، چراکه حمایت جنبش دانشجوئی از خمینی در سال 57 (در بستر جنبش ضد استبدادی مردم نگون‌بخت ایران) در تحلیل نهائی به معنای «آلترناتیو کردن خمینی در برابر شاه و در راستای سرنگون کردن رژیم کودتائی پهلوی و انتقال قدرت به رژیم مطلقه ولایت فقیه خمینی بوده است»؛ و البته در ادامه همین رویکرد بوده است که حضور جنبش دانشجوئی از 30 خرداد سال 60 (در عرصه میدانی جنبش‌های چریکی و ارتش خلقی که در رأس آنها در طول چهار دهه گذشته سازمان مجاهدین خلق قرار داشته است) و همچنین در حمایت از رویکرد استراتژی کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی (احزاب و جریان‌های جامعه سیاسی خارج‌نشین، معتقد به سرنگونی و کسب قدرت سیاسی از بالا و یا رژیم چنج توسط قدرت خارجی، از راست راست تا چپ چپ) باز بر پایه همان رویکرد آلترناتیوسازانه نیابتی جنبش دانشجوئی ایران شکل گرفته است. چراکه حمایت جنبش دانشجوئی ایران از این جریان‌ها در طول چهار دهه گذشته در تحلیل نهائی در راستای سرنگون کردن رژیم توتالیتر مطلقه فقاهتی حاکم و انتقال قدرت از بالا به این جریان‌های راست و چپ خارج‌نشین بوده است، نه انتقال قدرت به تنها آلترناتیو واقعی رژیم یعنی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران که در طول 42 سال گذشته مانند ققنوس از خاکستر جنبش ضد استبدادی شکست خورده سال 57 مردم ایران در حال بازتولید و بازسازی می‌باشند.

همچنین باز در همین رابطه بوده است که از خرداد 76 تا دی‌ماه 96 که جنبش دانشجوئی در چار چوب رویکرد اصلاح‌طلبان حکومتی (در دو شاخه سید محمد خاتمی و میر حسین موسوی) برای دو دهه حرکت کرده است، باز بر پایه همان رویکرد آلترناتیوسازانه نیابتی جنبش دانشجوئی ایران بوده است؛ زیرا حمایت جنبش دانشجوئی در طول دو دهه در این چار چوب در راستای تحمیل فشار از پائین برای بالا بردن قدرت چانه‌زنی جناح‌های درون حاکمیت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان بوده است.

باری، بدین ترتیب است که در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی جنبش دانشجوئی ایران «ابربحران گفتمان‌سازی و ابربحران آلترناتیوسازی در جنبش دانشجوئی باعث گردیده است که این جنبش در آرایش دو مؤلفه جوهر مبارزه (آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه) خودش دچار سنتز جدید بحران فراگیری بشود» (که حاصل آن سترون و عقیم کردن حرکت این جنبش بوده است) بطوریکه در این رابطه شاهدیم که بحران آرایش دو مؤلفه (آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه) در این جنبش در دهه 20 (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) چه در بخش ملیون جنبش دانشجوئی و چه در بخش مارکسیستی پیرو (رویکرد حزب – دولت لنینیستی – استالینیستی) حزب توده، باعث گردید که مسئولیت مشخص تاریخی و اجتماعی جنبش دانشجوئی ایران (به عنوان نیروی آوانگارد جامعه بزرگ ایران) که همان رویکرد دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی، دموکراسی‌خواهانه می‌باشد، فراموش گردد.

همچنین برعکس همین امر باعث گردیده که جنبش دانشجوئی ایران حرکت و تلاش و مسئولیت خودشان را تنها در چارچوب آلترناتیوسازی نیابتی برای جریان‌های بالائی از حزب توده تا جبهه ملی و غیره تعرف بکنند؛ بنابراین «همین حرکت انحرافی جنبش دانشجوئی در دهه 20 باعث گردید که در روز کودتای 28 مرداد 32 کوچک‌ترین حرکتی از جنبش دانشجوئی (چه از طرف جناح ملیون و چه از طرف جناح طرفدار حزب توده این جنبش) دیده نشود و به عبارت بهتر بزرگترین غایب روز 28 مرداد 32 کنش‌گران جنبش دانشجوئی ایران بودند که (در خانه‌های خود نشسته بودند و) مترصد رسیدن دستور حضور در صحنه از احزاب بالائی (اعم از حزب توده و یا احزاب ملیون) بودند که البته آن احزاب هم به نوبه خود مترصد رسیدن فرمان از بالای خود بودند.»

ادامه دارد