از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت سیزده

مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران

 

 باز در رابطه با همین بحران آرایش دو مؤلفه‌ای (آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه) جوهر حرکت جنبش دانشجوئی در دهه 40 و 50 بود که به علت رویکرد انطباقی و بالاخره دنباله‌روی جنبش دانشجوئی کشور از گفتمان چریک‌گرائی مدرن (با جوهر سوسیالیستی انطباقی و یا رویکرد برابری‌طلبانه) باعث گردید تا این جنبش (مانند دهه 20) در چارچوب رویکرد چریک‌گرائی مدرن خود باز در ورطه هولناک آلترناتیوسازی و یا کسب قدرت سیاسی از بالا توسط جنبش چریکی بشود که البته سنتز نهائی این انحراف در استراتژی جنبش دانشجوئی در دهه 40 و 50 عامل ذبح و قربانی شدن رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش روشنگری ارشاد شریعتی گردید. بطوریکه متاسفانه باید داوری کنیم که «اگر از فردای خاموش شدن چراغ‌های حسینیه ارشاد (به دست ساواک رژیم توتالیتر پهلوی در آبان‌ماه 51) دیگر در طول نیم قرن گذشته جنبش روشنگری ارشاد شریعتی نتوانسته است خود را بازتولید بکند فقط و فقط مولود غیبت جنبش دانشجوئی (که شریعتی در بستر استراتژی آگاهی‌بخش خود به عنوان تنها نیروی عامل استراتژی و حرکت خود تعریف می‌کند) بوده است»؛ زیرا در نیمه اول دهه 50 کنش‌گران جنبش دانشجوئی ایران آنچنان وجود و هویت خود را در کادر نظری و عملی جنبش چریکی تعریف کرده بودند که حسینیه ارشاد و جلسات کنفرانس‌های شریعتی (به قول کنش‌گران اصلی جنبش چریکی چه بخش مذهبی آن یعنی سازمان مجاهدین خلق و چه بخش مارکسیستی آن یعنی سازمان چریک‌های فدائی خلق) تنها جایگاهی در کشور بود که آنها به راحتی می‌توانستند، برای حرکت چریکی خود در آنجا یارگیری و جذب نیرو کنند و باز به قول همین کنش‌گران جنبش چریکی، آن‌ها پس از تعطیلی کلاس‌های اسلام‌شناسی شریعتی، هنگام خروج دانشجویان از آن کلاس‌ها آدرس‌های خانه‌های تیمی بین آنها تقسیم می‌کردند تا در جلسه بعدی با آنها در خانه تیمی کلاس چریکی برگذار نمایند.

همچنین به همین دلیل است که باید داوری کنیم که «بزرگ‌ترین عاملی که باعث گردید تا خمینی و حواریون او در سال 57 (نزدیک به دو سال پس از وفات شریعتی) در جریان جنبش ضد استبدادی مردم ایران، فرصت‌طلبانه خوش‌نشین خرمن جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بشوند، همین انحراف جنبش دانشجوئی و غرق شدن این جنبش در پروسه کسب قدرت سیاسی (از بالا چریکی و یا غرق شدن در جنبش آلترناتیوسازی به جای جنبش گفتمان‌سازی) برای خمینی و حواریون او بود»؛ که در تحلیل نهائی باعث گردید که گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی (که وجه ایجابی آن اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی می‌باشد و وجه سلبی آن نفی زر و زور و تزویر یا نفی استثمار و استبداد و استحمار است) در پای گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خمینی ذبح بشود، همان ذبحی که حاصلش ظهور هیولای مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد که مدت 42 سال است که جامعه بزرگ ایران را به بربریت سیاسی و بربریت اقتصادی و بربریت معرفتی و بربریت اجتماعی و بربریت فرهنگی و بربریت انسانی کشانده است.

ح – نکته مهم دیگری که در خصوص جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی و اجتماعی این جنبش (از شهریور 20 الی الان) باید به آن توجه ویژه بشود، اینکه جنبش دانشجوئی از آغاز تا به امروز:

اولاً یک «جنبش جامعه‌محور بوده، نه طبقه‌محور و نه فردمحور» که البته دلیل این امر هم (آنچنانکه قبلاً هم به اشاره مطرح کرده‌ایم) این بوده است که (به خصوص در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «جامعه دانشجوئی کشور با بیش از 5 میلیون جمعیت به لحاظ طبقاتی صورت لایه لایه‌ای داشته است و هرگز در هیچ زمانی (از 80 سال گذشته عمر حیات سیاسی – اجتماعی جنبش دانشجوئی) این جنبش به لحاظ طبقاتی صورت یک دست نداشته است». بر این مطلب بیافزائیم که «بحران طبقاتی و یا لایه لایه‌ای بودن جامعه دانشجوئی کشور فقط مختص به جنبش دانشجوئی نیست، بلکه برعکس حتی جنبش کارگری ایران (به خصوص در طول عمر 42 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) هم در آتش همین بحران طبقاتی و یا لایه لایه‌ای بودن طبقاتی آن می‌سوزد»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که «عامل اصلی ناکامی کمپین 1400 کارگران پیمانی – پروژه‌ای صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور، عدم مشارکت کارگران رسمی در این جنبشی اعتصابی بوده است.»

پر واضح است که «علت و دلیل عدم مشارکت کارگران رسمی در جنبش اعتصابی کارگران غیر رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی به این خاطر بوده است که این رژیم (بر پایه تجربه‌ای که از جنبش اعتصابی کارگران صنایع نفت کشور در فرایند پسا 17 شهریور 57 و در عرصه مبارزه ضد استبدادی مردم ایران با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی داشته است) پیوسته بر این باور بوده و هستند که تنها عامل سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در نیمه دوم سال 57 (و در فرایند پسا 17 شهریور ماه 57) حضور تمام قد کارگران رسمی صنایع نفت کشور (به عنوان پیشتاز و پیشرو جنبش اعتصابی فراگیر ضد استبدادی طبقه کارگر ایران) بوده است» بنابراین در این رابطه بوده است که (در طول 42 سال گذشته عمر این رژیم یعنی از آغاز الی الآن) سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به موازات نهادینه کردن قدرت خود، در راستای بیمه کردن این رژیم مطلقه فقاهتی، پیوسته کوشیده‌اند که سفره 37 هزار کارگران رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور را (به صورت یک لایه اشرافیت کارگری در عرصه طبقه کارگران ایران) از سفره 120 هزار کارگران پروژه‌ای و پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی جدا بکنند؛ که شوربختانه، باید بگوئیم که در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «ترفند ضد کارگری و ضد جنبش اعتصابی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، برای این رژیم فونکسیون و کارکرد مثبت داشته است و به ثمر رسیده است»؛ زیرا (آنچنانکه در پروسه جنبش اعتصابی بیش از 60 هزار کارگران کمپین 1400 صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور شاهد بودیم) رژیم مطلقه فقاهتی با این ترفند توانسته است، «نه تنها جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت جامعه ایران را سترون بکند و نه تنها رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته است این رژیم را بیمه بکند، بلکه مهمتر از آن اینکه شوربختانه باید داوری کنیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با این ترفند توانسته کل جنبش‌های اعتصابی گروه‌های مختلف جامعه بزرگ ایران را سترون و عقیم بکند»؛ و البته دلیل این امر هم آن است که «تا زمانی که 37 هزار کارگر رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور (مانند فرایند پسا 17 شهریور 57) به جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران (و به جنبش اعتصابی 120 هزار کارگران پروژه‌ای – پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور) نپیوندند، نه تنها امکان تغییر توازن قوا در عرصه میدانی (نه در فضای مجازی) به سود اردوگاه کار و زحمت ایران وجود ندارد و نه تنها همچنان امکان سرکوب فراگیر جنبش‌های اجتماعی ایران (اعم از جنبش کارگران، جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش دانشجویان، جنبش بازنشستگان، جنبش پرستاران و غیره و غیره) توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی وجود دارد، از همه مهمتر اینکه امکان قطع تولید و صادرات نفت و گاز (برای اقتصادی نفتی و رانتی و فقاهتی حاکم که شاهرگ حیاتی این رژیم می‌باشد) وجود پیدا نمی‌کند». به بیان بهتر باید بگوئیم که «تنها با پیوند 37 هزار کارگر رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور به جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران است که (مانند نیمه دوم سال 57) صد در صد آخرین میخ بر تابوت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم زده خواهد شد.»

پر پیداست که خود این موضوع بیانگر و نشان دهنده یک واقعیت دیگر هم می‌باشد و آن پاسخ به سؤال علل ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته (با ابربحران‌های اقتصادی و سیاسی و زیست محیطی و اجتماعی و مشروعیتی و مقبولیتی که این رژیم داشته) است، چرا که با نگاهی هر چند گذرا به موارد مطرح شده در فوق، این واقعیت برای ما عیان می‌گردد که «تنها با شرایط عینی انقلاب، هر قدر هم که این شرایط آماده باشد، امکان تحول ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران (توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه اقشار میانی و برابری‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران) وجود ندارد». بلکه برعکس «تنها در بستر پیوند دیالکتیکی بین شرایط عینی و شرایط ذهنی در کشور ایران است که امکان تحول ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در کشور ایران (توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) مادیت پیدا می‌کند»؛ که بدون تردید «یکی از عوامل اعتلای شرایط ذهنی در جامعه امروز ایران، منهای آگاهی و اتحاد و سازمان‌یابی کنش‌گران جنبشی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، مشارکت و پیوند جنبش اعتصابی 37 هزار کارگران رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور، به جنبش اعتصابی اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران می‌باشد.»

از اینجا است که باید داوری کنیم که «آنچنانکه لایه لایه‌ای شدن طبقه کارگر ایران (همراه با تکوین لایه اشرافیت کارگری در این اردوگاه) عامل سترون شدن جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت ایران شده است، بدون تردید همین لایه لایه‌ای بودن بافت بیش از 5 میلیون نفر جامعه دانشگاهی کشور باعث فراطبقاتی شدن حتی حرکت صنفی – سیاسی جنبش دانشجوئی ایران شده است» که در راستای «همین فراطبقاتی شدن جوهر جنبش دانشجوئی کشور است که جامعه دانشجویان ایران (در طول 80 سال گذشته عمر این جنبش، از شهریور 20 تا به امروز) جنبشی‌محور بوده است، نه طبقه‌محور و نه فردمحور.»

ادامه دارد