سخن روز

بیست و چهار سالگی «18 تیرماه 78» روز خیزش دانشجویان دانشگاه تهران، بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را گرامی می‌داریم.

جایگاه گفتمان «دموکراسی‌خواهانه» در «رویکرد جنبش دانشجوئی» و در «رویکرد ما»

 

خیزش 18 تیرماه 78 (دانشجویان دانشگاه تهران) هر چند در آغاز این خیزش، در اعتراض به تعطیلی «روزنامه سلام» (ارگان خبری جناح روحانیون حکومتی) توسط جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران شکل گرفت، در ادامه آن علاوه بر اینکه این قیام و خیزش دانشجوئی «مخالف اصلاح‌طلبان حکومتی و دولت اصلاحات تحت ریاست جمهوری سید محمد خاتمی گردید» برای نخستین بار پس از دو دهه که از کودتای فرهنگی بهار 59 (و تعطیلی دانشگاه‌های کشور و بازگشائی بعدی دانشگاه‌ها پس از تصفیه اساتید و دانشجویان مبارز و سیاسی می‌گذشت) این حرکت دانشجوئی «بدل به قیام ضد استبدادی بر علیه حزب پادگانی خامنه‌ای شد.»

لازم به ذکر است که هر چند در آغاز این قیام و خیزش ضد استبدادی، تنها جنبه سلبی ضد استبدادی داشت و هر چند که این خیزش توسط حزب پادگانی خامنه‌ای در اندک زمانی به صورت هولناکی سرکوب شد، «اما این خیزش و قیام باعث گردید تا جنبش دانشجوئی از بعد از سرکوب آن و پس از یک دوره رکود (به خصوص از بعد از شکست جنبش سبز) تلاش کنند تا به صورت مستقل از حاکمیت و اصلاح‌طلبان حکومتی روند بازسازی حرکت خود را به صورت دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به انجام برسانند» که «وجه سلبی مبارزه سیاسی جنبش دانشجوئی (در فرایند جدید) با حاکمیت مانند سال 57 جوهر ضد استبدادی داشت، آنچنانکه وجه ایجابی این مبارزه جنبش دانشجوئی (در فرایند جدید) برای نخستین بار جوهر دموکراسی‌خواهی پیدا کرد». البته همین رویکرد دموکراسی‌خواهی جنبش دانشجوئی (از بعد از شکست جنبش سبز در سال 88 و طی کردن دوران رکود تا خیزش ملی دی‌ماه 96) با طرح شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» (در واپسین روزهای خیزش ملی دی‌ماه 96 توسط جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران) آغاز گردید.»

بی تردید شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» اولین «شعار مستقل جنبش دانشجوئی، در راستای دموکراسی‌خواهی با جوهر ایجابی بود» که از بعد از آن به مرور زمان «این رویکرد دموکراسی‌خواهی با جوهر ایجابی در جنبش دانشجوئی به صورت مستقل از اصلاح‌طلبان حکومتی و غیر حکومتی رشد کرد» که البته در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی پائیز – زمستان 1401 «این رویکرد دموکراسی‌خواهی جنبش دانشجوئی توانست به صورت تمام قد در پیوند با خیزش اجتماعی و جنبش زنان و جنبش‌های قومیتی و مذهبی به نمایش گذاشته شود.»

باری «ظهور رویکرد دموکراسی‌خواهی (با جوهر ایجابی) در جنبش دانشجوئی (به خصوص در فرایند پسا خیزش ملی دی‌ماه 96 تا ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی پائیز – زمستان 1401) جنبش دانشجوئی را از فرایندهای 76 ساله قبلی خود (از شهریور 20 تا دی‌ماه 96) جدا کرد.» زیرا «مبارزه جنبش دانشجوئی تا قبل از دی‌ماه 96 دارای دو جوهر سلبی (بدون وجه ایجابی) بودند:

الف – جوهر ضد امپریالیستی

ب – جوهر ضد استبدادی.

البته وجه مشترک این فرایندهای قبلی جنبش دانشجوئی «همان جوهر سلبی آنها ست» اما در فرایند جدید «مبارزه جنبش دانشجوئی از صورت تک مؤلفه‌ای سلبی قبلی بدل به صورت دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی شده است یعنی در فرایند جدید مبارزه جنبش دانشجوئی هم صورت ضد استبدادی و ضد امپریالیستی (که جوهر سلبی مبارزه می‌باشد) دارد و هم جوهر ایجابی (که همان مبارزه دموکراسی‌خواهانه می‌باشد) دارد». در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا اصلاً جنبش دانشجوئی برعکس فرایندهای قبلی، «در این فرایند صورت مستقل از حاکمیت و جریان‌های درون حکومت و دیگر جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ پیدا کنند». مضافاً اینکه از آنجائیکه در «فرایند دموکراسی‌خواهی (برعکس گذشته) مبارزه جنبش دانشجوئی صورت دموکراتیک پیدا کرده است، همین دموکراتیک شدن مبارزه دانشجوئی در این فرایند باعث گردیده است که شرایط برای پیوند افقی بین جنبش دانشجوئی با دیگر جنبش‌های دموکراتیک جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران اعم از جنبش کارگری و جنبش زنان و جنبش معلمان و غیره فراهم بشود». علی ایحال آنچه که فرایند دموکراسی‌خواهی تا اینجا به کنش‌گران جنبش دانشجوئی آموخته است اینکه، «دستیابی به دموکراسی در جامعه همیشه و همه جا محصول توازن قوا است و بدون توازن قوا در جامعه بین بالائی‌های قدرت و پائینی‌های قدرت هرگز جامعه نمی‌تواند به دموکراسی دست پیدا کند.»

لذا برای دستیابی به توازن قوا (بین پائینی‌های قدرت با بالائی‌های قدرت) قبل از همه لازم است که «کنش‌گران دموکراسی‌خواه بر مبارزه دموکراتیک (چه در عرصه حرکت عمودی و چه در عرصه حرکت افقی) تکیه کنند»؛ زیرا «تنها با مبارزه دموکراتیک است که می‌توان عدد بزرگ، یا اکثریت عظیم جامعه را وارد مبارزه صنفی و مدنی و سیاسی با بالائی‌های قدرت کرد»؛ و تنها «با ورود عدد بزرگ یا اکثریت عظیم جامعه به عرصه مبارزه است که پائینی‌های قدرت می‌توانند، بر علیه بالائی‌های قدرت، وارد توازن قوا به سود خود بشوند.»

پر واضح است که «عدد بزرگ یا اکثریت عظیم جامعه تنها با مبارزه به صورت دموکراتیک می‌توانند وارد مبارزه بشوند، نه با مبارزه چریکی و مسلحانه و ارتش خلقی» و دلیل این امر هم آن است که «عدد بزرگ و اکثریت عظیم مردم تنها با کاهش هزینه مبارزه وارد مبارزه می‌شوند». معنای دیگر این حرف آن است که «هر چه هزینه مشارکت در مبارزه بیشتر بشود مشارکت توده‌ها در مبارزه کاهش پیدا می‌کند.»

باری، بدین دلیل است که جنبش دانشجوئی در فرایند جدید دموکراسی‌خواهی خود تلاش می‌کنند تا با «وحدت درونی از طریق پیوند عمودی درونی گروه‌های مختلف دانشجوئی در سطح کشور و از طریق حرکت افقی با پیوند با دیگر گروه‌های اجتماعی (اعم از جنبش کارگری تا جنبش زنان و جنبش معلمان و غیره) دامنه مبارزه دموکراسی‌خواهی حرکت خود را گسترش بدهند»؛ و باز در این رابطه جنبش دانشجوئی در عرصه مبارزه دموکراسی‌خواهانه در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران مجبور است که بیش از همه «نظم‌های فرهنگی – اجتماعی سنتی که نظام سلطه از گذشته تا حال بر جامعه ایران تحمیل کرده است به چالش بکشد». در چنین صورتی «جنبش دانشجوئی در حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران (آنچنانکه در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 شاهد بودیم) می‌تواند بدل به کانون اصلی جنبش‌های دموکراتیک و یا جنبش‌های اجتماعی و فرهنگی بشود.»

یادمان باشد که در سال گذشته (1401) در جریان ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی مردم ایران به خصوص از بعد از نهم مهرماه 1401 که دانشگاه‌های کشور (از بعد از رکود کرونائی) بازگشائی شدند و بالاخص از دهم مهرماه 1401 که جنبش دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف تمام قد در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی به میدان آمدند «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، برای سرکوب جنبش دانشجوئی به دنبال آن بود که (مانند بهار 59) در لوای کودتای فرهنگی دوم، دانشگاه‌های کشور را به تعطیلی بکشاند تا همراه با تعطیلی دانشگاه‌ها شرایط برای تصفیه اساتید مترقی و دانشجویان مبارز فراهم سازد»؛ که البته جنبش دانشجوئی با آگاهی به این ترفند رژیم مطلقه فقاهتی و تجربه‌ای که از کودتای فرهنگی بهار 59 داشت «در چارچوب جنبش دموکراتیک و دینامیک با رهبری جمعی خودجوش تکوین یافته از پائین خود توانستند این پروژه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را سترون و عقیم سازند.»

پر روشن است که جنبش دانشجوئی در این رابطه خوب می‌دانند که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (برعکس رژیم‌های مستبد و دیکتاتوری) تنها یک استبداد سیاسی نیست، بلکه به موازات استبداد سیاسی، استبداد دینی و استبداد مدنی هم در طول 44 سال گذشته بر جامعه ایران تحمیل کرده است». یادمان باشد که هگل می‌گوید: «استبداد دینی از استبداد سیاسی خطرناکتر است چراکه در استبداد سیاسی حاکمیت‌ها با قدرت سرنیزه قدرت خود را بر مردم تحمیل می‌کنند اما در استبداد دینی مستبدین استبداد خودشان را در چارچوب اعتقاد مردم به آنها تحمیل می‌کنند»؛ به عبارت دیگر در استبداد سیاسی استبداد بر مردم تحمیل می‌شود اما در استبداد دینی مردم خود، خواهان استبداد می‌شوند زیرا بر پایه اعتقادات‌شان استبداد بر آنها تحمیل می‌شود. مع الوصف از همین جا است که «تا زمانی که فرهنگ سنتی حاکم بر این مردم تغییر نکند، امکان تحقق دموکراسی در این جامعه وجود ندارد»؛ و این حقیقت بزرگی است که امروز جنبش دانشجوئی ایران در بستر جنبش دموکراسی‌خواهانه خود به دنبال آن می‌باشد و با چالش کشیدن فرهنگ سنتی حاکم بر اذهان توده‌های جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، جنبش دموکراسی‌خواهانه خود را به صورت دینامیک و با وجه فرهنگی دنبال می‌نماید.

عنایت داشته باشیم که در جامعه امروز ایران، جامعه دانشجوئی کشور ارتش 4 میلیون و 400 هزار نفری هستند که بدون تردید نسل آگاه و بیدار در جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز ایران می‌باشند که پرچمدار نور و امید هستند. ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 نشان داد که همین جامعه دانشجوئی نخستین پایگاه آگاهی‌بخش جنبش دموکراسی‌خواه در جامعه بزرگ ایران می‌باشد البته نکته‌ای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه «رابطه جامعه دانشجوئی با جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، در عرصه جنبش دموکراسی‌خواهانه یک رابطه دیالکتیکی می‌باشد، یعنی در پروسه مبارزه دموکراسی‌خواهانه از هم دیگر تأثیر می‌گیرند و بر هم دیگر تأثیر می‌گذارند.»

جایگاه گفتمان دموکراسی‌خواهانه در رویکرد ما: در گفتمان دموکراسی‌خواهانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «پیوند بین دو گفتمان اصلی یعنی گفتمان دموکراسی و گفتمان عدالت اجتماعی یا سوسیالیستی در عرصه نظر و عمل وجود دارد». در این رابطه در رویکرد ما «آنچنانکه سوسیالیسم بدون دموکراسی ناقص و ابتر می‌باشد، دموکراسی بدون سوسیالیسم هم ابزاری در خدمت سرمایه‌داری است». تاکید هم زمان بر دو محور «دموکراسی و سوسیالیسم» در شعار ما: «آگاهی، آزادی و برابری» نشان دهنده جایگاه پیوند استراتژیک گفتمان دموکراسی و گفتمان سوسیالیسم در رویکرد می‌باشد؛ بنابراین در این رابطه است که باید عنایت داشته باشیم که:

اولاً آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی تاکید می‌کند «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم بیش از آنکه جوهر اجتماعی و اقتصادی داشته باشند جوهر انسانی دارند.»

ثانیاً در رویکرد ما «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم جوهر و جنبه فرهنگی دارند.»

ثالثاً هم دموکراسی و هم سوسیالیسم در رویکرد ما «پدیدهای اجتماعی هستند که باید توسط جامعه و به صورت آگاه‌مند ساخته شوند»؛ و هرگز به صورت جبر تاریخی (آنچنانکه مارکسیسم می‌گوید) برای جوامع حاصل نمی‌شوند.

رابعاً تحقق دموکراسی و سوسیالیسم در رویکرد ما (در شکل تطبیقی آن نه در شکل انطباقی آن) «نیازمند نبرد مقدس آگاهی‌بخش جامعه می‌باشد که توحید به عنوان جهان‌بینی و مبنای انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی و هستی‌شناسی در گفتمان ما ایجاد کننده انگیزه لازم برای چنین مبارزه اجتماعی – انسانی می‌باشد.»

خامسا در رویکرد ما «دموکراسی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی و سیاسی و اقتصادی) تنها راه وصول برای تحقق سوسیالیسم با جوهر اجتماعی و دینامیک تکوین یافته از پائین می‌باشد و بدون دموکراسی سه مؤلفه‌ای امکان دستیابی به سوسیالیسم به صورت دینامیک وجود ندارد.»

سادساً در رویکرد ما در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا توزیع عادلانه و اجتماعی و دموکراتیک قدرت و ثروت و اطلاعات آنچه که حتی از خود «آزادی» هم برای جامعه ایران مهمتر است «برابری در آزادی» است، چراکه تا زمانیکه رابطه جامعه با آزادی صورت علی السویه نداشته باشد، آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید «آزادی در خدمت سواره‌ها می‌باشد نه در خدمت پیاده‌ها» بنابراین در «دموکراسی واقعی، خود به خود موضوع برابری را به تمامی عرصه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و غیره می‌کشاند». از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که در گفتمان ما رویکرد دموکراسی‌خواهانه باید صورت دو مؤلفه‌ای «برابری و آزادی» داشته باشد.

سابعاً در رویکرد ما «نیاز به آزادی و برابری در همه افراد جامعه تنها با آگاهی‌یابی سراسری حاصل می‌شود». پر پیدا است که «تا زمانی که نیاز به آزادی و برابری توسط آگاهی‌یابی سراسری در جامعه حاصل نشود پیوند دموکراسی و سوسیالیسم در جامعه حاصل نمی‌شود» همچنین تا زمانی که نیاز به آزادی و برابری توسط آگاهی‌یابی سراسری در جامعه حاصل نشود «اصل برابری در آزادی» در جامعه مادیت پیدا نمی‌کند.

ثامناً در رویکرد ما «تحول در جامعه باید به صورت دموکراتیک و دینامیک و توسط مستضعفین بالنده جامعه در هر عصر و نسلی انجام گیرد نه از بالا توسط نخبگان و احزاب و غیره» بنابراین، در رویکرد ما «دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای هم تنها با توزیع اجتماعی و دموکراتیک و عادلانه قدرت و ثروت و اطلاعات حاصل می‌شود، آن هم به وسیله مستضعفین بالنده جامعه». فراموش نکنیم که «در هر شرایطی باید این مستضعفین بالنده به صورت مشخص در جامعه تعریف بشود، زیرا در گفتمان دموکراسی‌خواهی در رویکرد ما جامعه انسانی مانند یک ارگانیسم در حال رشد و کمال می‌باشد، لذا در هر شرایط مختلف زمانی و جغرافیائی باید بر پایه تحلیل مشخصی از آن جامعه مشخص طرحی برای ایجاد دموکراسی با تکیه بر بازوی مستضعفین بالنده و مشخص آن در جامعه مطرح کنیم». البته معنای دیگر این حرف این است که در رویکرد ما، «ما نمی‌توانیم به طرح کلی یک مدل برای ساختن دموکراسی در هر شرایطی بپردازیم.»

تاسعا در رویکرد ما، «جایگاه مرکزی تریلوژی آگاهی، آزادی و برابری به عنوان یک سنتز ارگانیکی از مبانی جامعه دموکراتیک و سوسیالیزه مطرح است نه ترکیبی مکانیکی از آرمان‌های قدسی نظری و ذهنی.»

عاشرا در رویکرد ما، «موتور حرکت دموکراسی‌خواهانه در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، جامعه مدنی جنبشی دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درون‌زای تکوین یافته از پائین در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و اردوگاه عظیم نیروی کار (اعم از کارگری و کارمندی) می‌باشد.» عنایت داشته باشیم که اساس رویکرد مادر راستای دموکراسی‌سازی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران رویکرد ترکیبی «ساختارگرایانه» و «اراده‌گرایانه» می‌باشد، بنابراین، هر گونه دیدگاه یک جانبه‌گرایانه تحلیلی اجتماعی و تاریخی و انسانی را امری مکانیکی می‌دانیم؛ معنای دیگر این حرف آن است که «در چارچوب رویکرد دیالکتیکی معتقد به رویکرد ترکیبی دیالکتیکی هستیم». به همین دلیل است که «اگرچه به جایگاه طبقاتی به عنوان یکی از موتورهای حرکت تاریخی و اجتماعی اعتقاد داریم، اما برعکس رویکرد کارل مارکس و مارکسیسم هرگز این مؤلفه را عمده و مطلق نکرده و با رویکرد ساختارگرایانه جبری طبقاتی صرف جامعه و تاریخ را تحلیل نمی‌کنیم بلکه برعکس همیشه منهای اینکه چه در عرصه تاریخی و اجتماعی که به صورت کنکرت و مشخص پدیده‌های اجتماعی و تاریخی را تحلیل می‌کنیم در عرصه متدولوژی هم در چارچوب استرتژی آگاهی‌بخش به صورت ترکیبی بر دو مؤلفه جایگاه آگاهی و ساختار تکیه می‌کنیم.»

لازم به ذکر است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته (چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) این رویکرد ترکیبی و دیالکتیکی خود را با تاسی از اندیشه‌های معلم کبیرمان شریعتی حاصل کرده است. یادمان باشد، شریعتی این رهیافت ترکیبی و دیالکتیکی خود را برای اولین بار در «اسلام‌شناسی» حسینیه ارشاد با این عبارت مطرح کرده است که: «من نه به کارل مارکس معتقدم و نه به ماکس وبر، من به مارکس – وبر معتقدم»؛ که خود این عبارت شریعتی نشان دهنده رویکرد ترکیبی او: بین «عینیت و ذهنیت»، بین «فرد و جامعه»، بین «زیربنا و روبنا»، بین «محیط و انسان»، بین «رویکرد ساختارگرا و رویکرد فرهنگ‌گرا»، بین «جامعه‌شناسی و روان‌شناسی»، بین «علت و معلول»، بین «انسان و نظام مادی»، بین «دنیا و آخرت»، بین «ماده و ایده»، بین «سوبژکتیو و ابژکتیو»، بین «اندیشه و انسان» و غیره می‌باشد.

بر این مطلب بیافزائیم که در عرصه تعیین تاکتیک و استراتژی هم این رویکرد ترکیبی باعث می‌گردد تا ما به «تقدم انقلاب اجتماعی نسبت به انقلاب سیاسی» دست پیدا کنیم. همچنین تنها با تکیه بر رویکرد ترکیبی است که می‌توانیم به «جایگاه تحول فرهنگی در راستای تحقق انقلاب اجتماعی پی ببریم چراکه بدون تحول ساختار فرهنگی امکان تحقق انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی وجود ندارد»؛ بنابراین، از اینجاست که می‌توانیم در خصوص حاصل رویکرد ترکیبی در گفتمان دموکراسی‌خواهانه (در رویکرد ما) به این جمعبندی برسیم که:

1 - باعث «تقدم انقلاب فرهنگی بر انقلاب اجتماعی می‌شود.»

2 - باعث «تقدم انقلاب اجتماعی بر انقلاب سیاسی می‌گردد.»

3 - باعث «فرهنگی شدن جوهر تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی از دموکراسی تا سوسیالیسم می‌گردد.»

4 - باعث «اعتقاد به استراتژی آگاهی‌بخش در برابر استراتژی چریکی و جنگ مسلحانه و اصلاح‌طلبی رفرمیستی می‌شود.»

5 - باعث اعتقاد به رویکرد «جامعه‌محور چه در عرصه دموکراسی و چه در عرصه سوسیالیسم می‌شود.»

6 - همچنین باعث می‌گردد تا «وظیفه پیشگامان در چارچوب انتقال تضادهای اجتماعی به وجدان توده‌های مردم ایران تعریف بکنیم یعنی وظیفه پیشگامی را پیشگامی بدانیم، نه پیشاهنگی و نه پیشروئی.»

پایان