از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت هیجده
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
ثانیاً همین رویکرد انطباقی جنبش دانشجوئی در دهه 40 و 50 در جریان شکلگیری جنبش چریکی مدرن باعث گردید که کنشگران این جنبش آنچنان در جنبش چریکی مدرن دو مؤلفهای مارکسیستی (سازمان چریکهای فدائی خلق) و مذهبی (سازمان مجاهدین خلق) ذوب بشوند که اصلاً فراموش کردند که خودشان یک جنبش اجتماعی هستند، نه یک سازمان نظامی و چریکی؛ بنابراین، به همین دلیل بود که در دهه 40 و 50 (تا سال 1355 که جنبش چریکی در ایران برای همیشه شکست خورد) «رسالتی که جنبش دانشجوئی ایران برای خود تعریف کرده بود، تنها در عرصه لجستیکی و تأمین نیروی انسانی برای جنبش چریکی مدرن بود». به طوری که به ضرس قاطع میتوان داوری کرد که «حتی تا زمان اعلام شکست جنبش چریکی در ایران (توسط رهبری دو مؤلفهای آنها) هرگز و هرگز نظریهپردازان جنبش دانشجوئی ایران به خود اجازه نمیدادند حداقل یک تحلیل و آسیبشناسی از جنبش چریکی ارائه بدهند» (و در این رابطه وضعیت آنها مانند آشپز ناصرالدین شاه شده بود، یعنی زمانی که ناصرالدین شاه میگفت «خوراک بادمجان خوب است، او هم میگفت خوراک بادمجان خوب است و وقتی هم که ناصرالدین شاه از خوراک بدمجان بدش میآمد و میگفت خوراک بادمجان بد است، آشپز هم میگفت خوراک بادمجان بد است و لذا وقتی هم که ناصرالدین شاه از موضع انفعالی آشیز، از او سؤال میکرد، او میگفت: قربان من نوکر شما هستم نه نوکر بادمجان»).
باری این موضع انفعالی جنبش دانشجوئی فقط مختص جنبش چریکی در دهه 40 و 50 نبود، بلکه در عرصه جنبش روشنگری ارشاد شریعتی در سالهای 47 تا 51 هم باز جنبش دانشجوئی نسبت به حرکت شریعتی موضع انفعالی و یکطرفه داشت؛ و همین موضع انفعالی و یکطرفه جنبش دانشجوئی نسبت به حرکت شریعتی بود که باعث گردید تا با تعطیل کردن حسینیه ارشاد (توسط ساواک رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) کنشگران جنبش دانشجوئی هرگز توان بازتولید حرکت شریعتی را پیدا نکنند. نباید فراموش کنیم که شریعتی در آخرین جلسات درس اسلامشناسی زمانی که به سترون بودن جنبش دانشجوئی در راستای بازتولید حرکتش در صورت حمله رژیم پهلوی پی برد، با صد افسوس و آه اعلام کرد که: «ای کاش به جای این چند هزار نفر افراد شرکت کننده در کلاسهای اسلامشناسی میتوانستیم به اندازه انگشتان یک دست انسانهائی تربیت کنیم که توان تولید اندیشه و فکر داشته باشند». بدون تردید این داوری شریعتی خطاب به جنبش سترون و انفعالی دانشجوئی در آن شرایط بود؛ که البته در فرایند پسا بسته شدن حسینیه ارشاد (در آبانماه 51) تا انقلاب سال 57 مردم ایران به صحت این داوری شریعتی به خوبی واقف شدند.
ثالثاً در سال 57 یعنی در جریان اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران «همین موضع انفعالی جنبش دانشجوئی ایران نسبت به رهبری خمینی و حواریون او باعث گردید که نه تنها به لحاظ نظری و اعتقادی کنشگران جنبش دانشجوئی مقلد چشم و گوش بسته خمینی و حواریونش بشوند، بلکه حتی به لحاظ عملی هم کار جنبش دانشجوئی در سال 57 اجرای فرامین و فتواهای سیاسی خمینی در عرصه میدانی بود». به طوری که در این رابطه میتوان داوری کرد که جنبش دانشجوئی ایران در سال 57 و در پروسه جنبش ضد استبدادی مردم ایران «حتی در حد یک اعلامیه هم (در هدایتگری مردم ایران) نتوانست با حرکت خمینی و نظریه استبدادساز ولایت فقیه او (به عنوان گفتمان مسلط آن روز) مرزبندی سیاسی و فکری بکند.»
رابعاً همین موضع انفعالی جنبش دانشجوئی بود که باعث گردید که (در جریان قیام تیرماه 78) این جنبش «عامل اولیه حرکت اعتراضی خودش را بر پایه تعطیلی روزنامه سلام (ارگان سیاسی جناح روحانیون درون حکومتی تحت هژمونی موسوی خوئینیها و سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت رژیم مطلقه فقاهتی) تعریف بکنند» یعنی در شرایطی که خود سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت رژیم مطلقه فقاهتی در برابر تعطیلی روز نامه سلام ارگان سیاسی جناحش ساکت بود، جنبش دانشجوئی به عنوان کاسه از آش داغتر خودش را دایه مهربانتر از مادر کرد و در برابر حزب پادگانی خامنهای که حکم تعطیلی روزنامه سلام را داده بود وارد حرکت اعتراضی شد که البته دستمزد این حمایت جنبش دانشجوئی توسط دو لت سید محمد خاتمی با همگامی او و دولتش در سرکوب قیام تیرماه 78 داده شد.
خامسا همین موضع انفعالی جنبش دانشجوئی در عرصه میدانی، در سال 88 (در جریان حمایت این جنبش از حرکت اعتراضی کروبی و میر حسین موسوی نسبت به انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای) با شعار «رأی من کو؟» باعث گردید که این جنبش در حمایت از مهدی کروبی و میر حسین موسوی گرفتار حرکت زیگزاگی چپ روی و راسترویهای کودکانه بشود به طوری که در این رابطه دیدیم که در آغاز تکوین پروسه جنبش سبز، «جنبش دانشجوئی به جای حمایت از میر حسین موسوی، از رقیبش مهدی کروبی حمایت کرد» ولی بعد از شکست مهدی کروبی در انتخابات (با آن تعداد رأی غیر قابل قیاس با میر حسین موسوی) به یکباره جنبش دانشجوئی (با شعار: «یا حسین، میر حسین») به حمایت از میر حسین موسوی پرداختند و آنچنان در این حمایت به چپروی افتادند که از همان 25 خرداد 88 جنبش مدنی و اعتراضی میر حسین موسوی نسبت به انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای (با شعار «رأی من کو؟» در خیابان آزادی تهران که طبق گفته قالیباف شهردار وقت تهران بیش از چهار میلیون نفر در آن میتینگ و تظاهرات شرکت کرده بودند) آن حرکت مدنی میر حسین موسوی و جنبش سبز را بدل به حرکت آنتاگونیستی بر علیه حزب پادگانی خامنهای کردند؛ که البته «این حرکت آنتاگونیستی جنبش دانشجوئی (بر علیه حزب پادگانی خامنهای و در حمایت از جنبش سبز) تا عاشورای 88 ادامه داشت»؛ و همین «رویکرد آنتاگونیستی منفعلانه جنبش دانشجوئی در حمایت از حر کت اعتراضی و مدنی میر حسین موسوی و جنبش سبز را باید یکی از عوامل شکست جنبش سبز میر حسین موسوی تعریف بکنیم»؛ و جالب اینجا است که جنبش دانشجوئی ایران در طول سال 88 در برابر اعلامیههای میر حسین موسوی نسبت به تائید «دوران طلائی دهه 60 خمینی» (حتی در شرایطی که با شعار «نه غزه، نه لبنان - جانم فدای ایران» و با حرکت آنتاگونیستی میدانی خود حزب پادگانی خامنهای را به چالش کشیده بود) حاضر به نقد رویکرد میر حسین موسوی (در حمایت از رویکرد دهه 60 خمینی) نشد.
سادساً همین رویکرد انفعالی جنبش دانشجوئی (در عرصه نظر و عمل در طول 80 سال گذشته عمر این جنبش) باعث گردید که منهای اینکه پیوسته در انتخاب گفتمان خودش وامدار گفتمانهای بیرون از این جنبش بشود و منهای اینکه در عرصه گفتمانی، جامعه دانشجوئی کشور ترمینال گفتمانهای مختلف بیرون از خودش بشود و منها اینکه بر خلاف جوهر جنبشیاش در عرصه میدانی باعث گردید که این جنبش گرفتار انحراف (جایگزین کردن) آلترناتیوسازی به جای گفتمانسازی بشود و منها اینکه همین موضع انفعالی جنبش دانشجوئی در عرصه نظر و عمل، باعث تکیه محوری کنشگران این جنبش بر رویکرد انطباقی به جای رویکرد تطبیقی شده است و منهای اینکه همین موضع انفعالی و عکسالعملی جنبش دانشجوئی در پرو سه 80 سال گذشته عمر خود باعث تکوین رویکرد چپروانه و آنتاگونیستی در حرکتش شده است و منهای اینکه همین رویکرد انفعالی و یکطرفه جنبش دانشجوئی در عرصه عمل و نظر در طول 80 سال گذشته عمر این جنبش باعث آن گردیده که این جنبش خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین نتواند در عرصه رهبری به صورت خودجوش عمل کند و پیوسته گرفتار ورطه رهبری از برون خود بشود و منهای اینکه همین رویکرد انفعالی و عکسالعملی جنبش دانشجوئی در طول 80 سال گذشته باعث گردیده که جنبش دانشجوئی نتواند در درون خود و همچنین با جامعه بزرگ ایران، دارای گفتمان انتقادی بشود و منهای اینکه این رویکرد انفعالی جنبش دانشجوئی در عرصه عمل و نظر باعث گردیده که حتی حمایت این جنبش، از جنبشهای اجتماعی با رویکرد تاسیجویانه از جریانهای جامعه سیاسی خارجنشین از راست راست تا چپ چپ صورت بگیرد، از همه مهمتر اینکه «این رویکرد انفعالی نظری و عملی جنبش دانشجوئی باعث گردیده که (در طول 80 سال گذشته) این جنبش در عرصه مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری و ضد امپریالیستی به جای مبارزه با مصداقها گرفتار ورطه مبارزه انتزاعی بشود.»
4 - چهارمین آفت جنبش دانشجوئی ایران در 80 سال گذشته عمر حیات سیاسی – اجتماعیاش این بوده است که «در چارچوب مبارزه دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه اش، پیوسته در فرایندهای مشخص با مطلق کردن یک مؤلفه از مبارزه نسبت به مؤلفه دیگر بیتفاوت میشده است» به بیان دیگر «این جنبش هرگز نتوانسته (در 80 سال گذشته عمر حیات سیاسی - اجتماعیاش) به صورت دو مؤلفهای حرکت نماید.»
پایان