سلسله درس‌هائی از قرآن – سوره شوری - قسمت دوازده

«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالت‌محور» و «شوری‌محور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائی‏بخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»

«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»

 

تاسعا آیات فوق این درس و پیام را به ما می‌دهد که «پروسه مبارزه برای شرک زدایی عینی و ذهنی و نظری و عملی و سلبی و ایجابی باید از خانواده و خویشاوندان شروع بشود و در ادامه آن به شرک زدایی سلبی و ایجابی در جامعه و جهان و تاریخ بینجامد که البته قرآن همین موضوع را در خصوص پیامبر اسلام هم مطرح می‌نماید. (... وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» سوره شعراء –آیه 214).

عاشرا آیات فوق نشان‌می‌دهد که خدا برای ابراهیم خلیل اصل بنیادین دین و توحید می‌باشد و بدون باور توحیدی به خداوند (نه به‌لحاظ نظری و نه به‌لحاظ عملی) نمی‌توان به توحید در مؤلفه‌های مختلف کلامی و عینی و ذهنی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دست پیدا کرد. علی هذا، در همین رابطه است که محمد اقبال لاهوری در تفسیر آیات سوره توحید در کلیات اشعار فارسی خود می‌گوید:

رشتهائی با لم یکن باید قوی / تا تو در اقوام بیهمتا شوی

آنکه ذاتش واحد است و لاشریک / بنده‌اش هم در نسازد با شریک

مؤمن بالای هر بالاتری / غیرت او بر نتابد همسری

خرقه لاتحزنوا اندر برش / انتم الاعلون تاج بر سرش

می‌کشد بار دو عالم دوش او / بحر و بر پرورده آغوش او

برق و تندر مدام افکنده گوش / برق اگر ریزد همی گیرد به‌دوش

پیش باطل تیغ و پیش حق سپر / امر و نهی او عیار خیر و شر

در گره صد شعله دارد اخگرش / زندگی گیرد کمال از جوهرش

در فضای این جهان‌های و هو / نغمه پیدا نیست جز تکبیر او

عفو و عدل و بذل و احسانش عظیم / هم به قهر اندر مزاج او کریم

ساز او در بزم‌ها خاطر نواز / سوز او در رزم‌ها آهنگداز

در گلستان با عنا دل هم صفیر / در بیابان جره باز صید گیر

زیر گردون می‌نیاساید دلش / بر فلک گیرد قرار آب و گلش

طایرش منقار بر اختر زند / آن سوی این کهنه چنبر بر زند

تو به پروازی پری نگشوهائی / کرمک است زیر خاک آسودهائی

خوار از مهجوری قرآن شدی / شکوه سنج گردش دوران شدی

ای چو شبنم بر زمین افتندهائی / در بغل داری کتاب زندهائی

تا کجا بر خاک می‌گیری وطن / رخت بردار و سر گردون فکن

کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری – فصل خلاصه مثنوی – ص 111 - ص 112 – سطر 6 به‌بعد

باری، در تفسیر آیه 51 سوره شوری (شورا) که می‌گوید: «وَمَا کَانَ لب شر أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ،ست.. - کسی چنین شایستگی ندارد که خداوند با او تکلم کند، مگر از طریق وحی و یا از پس پرده و یا اینکه رسولی بفرستد و به اذن خود هرچه می‌خواهد به او وحی کند» (سوره شوری – آیه 51) مهم‌ترین موضوعی که در تفسیر این آیه سوره شوری قابل توجه می‌باشد «موضوع تکلم خداوند با انسان و بشر است» که در این آیه از سوره شوری، «قرآن می‌گوید، تکلم خداوند با بشر از دو طریق امکان‌پذیر می‌باشد، یا از طریق وحی مستقیم و یا از طریق غیر مستقیم، توسط فرستادن پیامبران». آنچه قبل از همه توجه به این آیه برای ما روشن می‌سازد، اینکه این آیه به صراحت می‌گوید «تکلم خداوند با بشر به‌صورت مستقیم از طریق وحی امکان‌پذیر می‌باشد». حال سؤالی که در اینجا و در این رابطه قابل طرح است، اینکه «چگونه خداوند از طریق وحی می‌تواند با بشر تکلم بکند؟»

در پاسخ به این سؤال فربه باید عنایت داشته باشیم که:

اولاً قرآن در بعضی از آیات مثل آیه 164 سوره نساء که می‌گوید: «...وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَی تَکْلِیمًا - خدا با موسی به‌نوعی تکلم کرد». «خداوند از بعضی از کارهای خودش تعبیر به کلام و تکلم می‌کند» که البته این موضوع در خصوص انسان‌ها با یکدیگر هم انجام می‌گیرد، به این ترتیب که می‌گوییم، فلانی با عمل‌اش حرف می‌زند، یا می‌گوییم فلانی با عمل‌اش به ما پیام و درس می‌دهد؛ بنابراین طبق گفته قرآن، «خداوند هم با کارهایی که در خلقت و هستی و وجود به‌صورت قانونمند در حال انجام می‌باشند، با انسان‌ها و از جمله با پیامبران و من جمله در اینجا با موسی سخن می‌گفته‌است.

پرواضح است که در اینجا «مخاطب چه بشر و چه پیامبر باشد (آن چنانکه معلم کبیرمان محمد اقبال لاهوری می‌گوید) می‌بایست در بستر تجربه دینی و پراکسیس باطنی خود به این آگاهی و خودآگاهی برسد». برای مثال از اینجا بود که طبق گفته قرآن، ابراهیم خلیل در رؤیا خوابی می‌بینید که به او امر می‌شود، «فرزندت را قربانی کن»:

«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ - فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ - وَنَادَینَاهُ أَنْ یا إِبْرَاهِیمُ - قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ - إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ - وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ - وَتَرَکْنَا عَلَیهِ فِی الْآخِرِینَ - سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ - کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ - همین که فرزند ابراهیم بالغ گردید، ابراهیم به فرزندش گفت پسرم در خواب می‌بینم که تو را ذبح می‌کنم نظرت در این باره چیست؟ فرزند ابراهیم به او گفت: پدر جان آنچه مأمور شده‌ای انجام بده که به‌زودی ان شاء الله مرا از صابران خواهی یافت. همین که آنها تسلیم امر خدا شدند و ابراهیم او را به زمین انداخت و پهلوی صورت‌اش را به زمین نهاد، ما (خداوند) او را ندا دادیم که ای ابراهیم مأموریت را به انجام رساندی ما این چنین نیکوکاران را جزا می‌دهیم. این به‌راستی آزمایشی بس آشکارا بود؛ و آن ذبح را به ذبح بزرگ عوض کردیم و نام نیک‌اش را در آیندگان حفظ نمودیم. سلام بر ابراهیم. ما (خداوند) این چنین نیکوکاران را جزاء می‌دهیم» (سوره صافات – آیات 102 تا 110). آنچه که ما از آیات فوق در خصوص آزمایش ابراهیم خلیل می‌فهمیم اینکه:

اول – بدون‌تردید ابراهیم خلیل در رویای خود فهمیده‌بود و یقین پیدا کرده بود که خداوند به او امر کرده است تا فرزندش را قربانی کند وگرنه صرف یک خواب دیدن او تصمیم به قربانی کردن فرزندش را نمی‌گرفت، بنابراین، در حقیقت، «امری که در خواب به ابراهیم شده بود، به‌صورت نتیجه امر در برابرش ممثل شده بود» و به همین جهت بود که او در این رابطه فرزندش را جهت ذبح کردن امتحان کرد تا او ببیند فرزندش چه جوابی به این امر خداوند می‌دهد.

دوم – اینکه ابراهیم خلیل «با آن رویای خود برخورد صادقانه کرد و آن را رویای راست و صادق تعریف کرد و امری واقعی و حقیقی از جانب خدا دانست و لهذا امتثال نمود.»

سوم – اینکه «تکلم خداوند با ابراهیم خلیل در این ماجرای عظیم هرگز صورت واقعی آن چنانکه ما در میان ما انسان‌ها وجود دارد، نبوده است، بلکه به‌صورت خوابی بوده است که ابراهیم دیده است و هرگز هم برای ما مشخص نشده است که به چه شکلی این تکلم خدا با ابراهیم در خواب صورت گرفته است». البته ابراهیم خلیل در پاسخ به امر خداوند «فقط با آماده شدن جهت ذبح فرزندش عمل کرده است و هیچ‌گونه دیالوگ کلامی دیگری انجام نداده‌است و خداوند هم در هنگام ذبح فرزندش با عمل (جایگزین کردن ذبح بزرگ به‌جای فرزندش بوده است) با ابراهیم خلیل تکلم کرده و هیچ‌گونه تکلم بیانی دیگری انجام نداده‌است.»

ادامه دارد