پاسخ به سوال‌های رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت بیست و یک

چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟

 

رابعاً تنها در کادر این آرایش از سه مؤلفه «آگاهی و آزادی و برابری» است که «استراتژی ما می‌تواند پیشگامی باشد، نه استراتژی پیشاهنگی و نه استراتژی پیشروئی.»

خامسا تنها در کادر این آرایش از سه مؤلفه شعار فوق است که «استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی و محمد اقبال و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌تواند معنی پیدا کند.»

ب – شریعتی در سر آغاز کنفرانس «تفسیر سوره روم – پیام امید به روشنفکر مسئول» شعار سه مؤلفه‌ای «آگاهی، آزادی و برابری» به این صورت تغییر می‌دهد:

«خدای محمد، آخرین پیامبر آزادی، آگاهی و قدرت» (م. آ. ج 20 - ص 3 - سطر اول) که البته در اینجا «شریعتی قدرت را جایگزین برابری در بستر استراتژی و حرکت پیامبر اسلام می‌کند که از نظر ما جای آن قلت فراوان دارد». چرا که «قدرتدر رویکرد پیامبر اسلام معنائی جدا از آگاهی و آزادی و برابری برای مردم و جامعه ندارد»؛ به عبارت دیگر در نگاه پیامبر اسلام آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید بر آن تاکید می‌شود، «قدرت بر پایه آگاهی و آزادی و قیام مردم برای عدالت تعریف می‌شود نه به صورت امری مکانیکی در برابر آگاهی و آزادی و یا در کنار آن». شاید بهتر باشد که بگوئیم، «در رویکرد پیامبر اسلام هرگز و هرگز قدرت به عنوان یک مؤلفه هرگز جایگزین برابری و یا آزادی در عرصه جامعه نمی‌شود». در همین رابطه است که پیامبر اسلام جوهر حرکت خود و انبیا به صورت: «ویضع عنهم اصرهم و الاغلال آلتی کانت علیهم» (سوره اعراف - آیه 157) تعریف می‌نماید. بر این مطلب بیافزائیم که در شعار استراتژیک سه مؤلفه‌ای «آگاهی، آزادی و برابری» هر سه مؤلفه این شعار جنبه ایجابی دارد نه سلبی. معنای دیگر این حرف آن است که «شعار نفی زر و زور و تزویر شریعتی (که او نماد تمامی حرکتش در فرایندهای چهارم و پنجم و ششم تعریف می‌کرد) و بر این باور است که غیر از این هر چه در طول عمرش گفته اضافی بوده است، تنها بیانگر وجه سلبی شعار «آگاهی، آزادی و برابری» می‌باشد، هر چند که در تحلیل نهائی خود شعار نفی زر و زور و تزویر شریعتی دلالت بر سه مرحله مبارزه ضد استثماری یا زر و ضد استبدادی یا زور و ضد استحماری یا تزویر می‌کند». به بیان دیگر طرح «شعار نفی زر و زور و تزویر در عرصه استراتژی بدون طرح شعار «آگاهی، آزادی و برابری» امری ناقص می‌باشد». چرا که رابطه بین دو شعار «آگاهی، آزادی و برابری» با شعار «نفی زر و زور و تزویر» رابطه عموم و خصوص من وجه است، یعنی هر شعار «آگاهی، آزادی و برابری» خود به خود شامل شعار «نفی زر و زور و تزویر» می‌شود، اما برعکس هر شعار «نفی زر و زور و تزویر» الزاماً شامل شعار «آگاهی، آزادی و برابری» نمی‌شود؛ بنابراین در همین رابطه است که ما بر این باوریم که «شعار استراتژیک در رویکرد اقبال و شریعتی و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته همین شعار «آگاهی، آزادی و برابری» می‌باشد، نه حتی شعار نفی زر و زور و تزویر.»

ج - در مقایسه بین پروسه حیات سیاسی محمد اقبال لاهوری با پروسه حیات سیاسی شریعتی، باید عنایت داشته باشیم که به لحاظ شکل‌بندی، «پروسه حرکت آنها صورت یکسانی نداشته است». چراکه آنچه که برای ما مسلم است اینکه «اقبال از آغاز تکوین پروسه حیات سیاسی‌اش، حرکتش جوهر تطبیقی داشته است»؛ اما برعکس «شریعتی در شش فرایند مختلف حیات سیاسی‌اش (از سال 1329 تا سال 1356 یعنی مدت 27 سال) به لحاظ جوهر حرکتی دارای دو رویکرد متفاوت بوده است به این ترتیب که در سه فرایند اول و دوم و سوم چه در عرصه ایدئولوژی و چه در عرصه استراتژی حرکتش جوهر انطباقی داشته است و از اواخر دوران اقامتش در اروپا، یعنی از سال 1343 تا سال 1356 در سه فرایند چهارم و پنجم و ششم شریعتی توانست هم در عرصه ایدئولوژی و هم در عرصه استراتژی به رویکرد تطبیقی آن هم به صورت نسبی دست پیدا کند». البته در این رابطه آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم «شریعتی هرگز صد در صد نتوانست جوهر حرکت خودش را تطبیقی کند». لذا در همین رابطه بود که او حتی در فرایند پنجم حیات سیاسی‌اش (سال‌های 48 تا 51) که اوج اعتلای حیات سیاسی‌اش بود نتوانست با رویکرد انطباقی گذشته‌اش چه در عرصه ایدئولوژی و چه در عرصه استراتژی مرزبندی کامل داشته باشد. ولی آنچه مسلم است اینکه «رویکرد تطبیقی در حرکت شریعتی در فرایندهای چهارم و پنجم و ششم (سال‌های 43 تا 56) نسبت به رویکرد انطباقی‌اش جنبه غالب داشته است، آنچنانکه برعکس در فرایندهای اول و دوم و سوم (سال‌های 29 تا 43) رویکرد انطباقی در حرکت او نسبت به رویکرد تطبیقی‌اش جنبه غالب داشته است.»

البته در یک نگاه اجمالی و کپسولی نسبت به حرکت محمد اقبال لاهوری می‌توان داوری کرد که حداقل در طول حیات سیاسی‌اش آنچنانکه برای ما روشن است، «اقبال از آغاز تا انجام چه در عرصه ایدئولوژی و چه در عرصه استراتژی دارای رویه تطبیقی واحد بوده است و در چارچوب همین رویه تطبیقی در عرصه ایدئولوژی بوده است که اقبال توانست، دو اثر گران‌سنگ «بازسازی فکر دینی در اسلام» و «کلیات اشعار» خودش را تدوین نماید؛ که هر دو این اثرهای گران‌بها دارای جوهر تطبیقی می‌باشند». همچنین در چارچوب همین رویکرد تطبیقی در عرصه ایدئولوژی بود که «اقبال از همان آغاز با شعار نجات اسلام قبل از مسلمین، پروژه بازسازی تطبیقی اسلام مورد نظر خود را در مبارزه با اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام فلسفی یونانی‌زده و اسلام صوفیانه دنیاگریز و جامعه‌ستیز و اختیارستیز مطرح نماید». البته محمد اقبال از همان آغاز «به موازات رویکرد تطبیقی در عرصه ایدئولوژی، در عرصه استراتژی هم دارای رویکرد تطبیقی بوده است»؛ که این رویکرد تطبیقی در عرصه استراتژی محمد اقبال می‌توانیم، «در تضاد رویکرد او با مهاتما گاندی رهبر انقلاب ضد استعماری مردم هند و تضاد محمد اقبال با رویکرد سید جمال الدین اسدآبادی مشاهده نمائیم». چرا که محمد اقبال (برعکس مهاتما گاندی رهبر انقلاب هند که در عرصه تبیین استراتژی تحول در جامعه هند «معتقد به تقدم تحول سیاسی از بالا، به جای تقدم تحول فرهنگی و اجتماعی از پائین بود») بر این باور بود که «استراتژی تحول همه جانبه در جامعه هندوستان منهای اینکه باید از پائین شکل بگیرد (برعکس رویکرد مهاتما گاندی که معتقد به تحول از بالا آن هم در شکل سیاسی بود) و منهای اینکه در جامعه هندوستان باید تحول اجتماعی قبل از تحول سیاسی به انجام برسد از همه مهمتر اینکه (محمد اقبال لاهوری بر این باور بود که) بدون تحول فرهنگی در جامعه هند امکان دستیابی به تحول اجتماعی و تحول سیاسی تکوین یافته از پائین وجود ندارد.»

اما در خصوص «نقد استراتژی سید جمال الدین اسدآبادی، محمد اقبال منهای اینکه شعار نجات مسلمین قبل از نجات اسلام سید جمال را نقد می‌کرد و شعار نجات اسلام قبل از مسلمین خود را به عنوان آلترناتیو آن شعار مطرح می‌نمود و منهای اینکه تکیه سید جمال بر سلاطین جبار و عساکر جرار و روحانیت جلیله در راستای تحول سیاسی از بالا نقد می‌کرد و تحول از پائین بر پایه تحول فرهنگی مردم و کل جامعه، به عنوان آلترناتیو آن مطرح می‌کرد، از همه مهمتر اینکه اقبال اساساً بر این باور بود که بدون بازسازی تطبیقی اسلام هرگز و هرگز نه امکان تحول فرهنگی در جوامع مسلمین وجود دارد و نه امکان تحول اجتماعی تکوین یافته از پائین در جوامع مسلمین ممکن می‌باشد».

ادامه دارد