سرمقاله:
دومین شبیخون یا «کودتای دوم فرهنگی» حزب پادگانی خامنهای همراه با «تصفیه و اخراج اساتید و دانشجویان کنشگر اجتماعی و سیاسی از دانشگاهها» در راستای «پروژه خالصسازی و فرار مغزها و نهادینه گردن گفتمان ولایت مطلقه فقاهتی» بر دانشگاههای کشور میباشد.
سخن خودمان را در این رابطه با سرود دانشجویان دانشگاه هنر شروع میکنیم که بهصورت جمعی با هم میخواندند:
گذر کن از تمام روزهای غرق خواب
کذر کن از تمام لحظههای اضطراب
زطوق بندگی
به شوق زندگی
برون شو از جهان تلخ و سرد بردگی
آنچه از این سرود زیبای دانشجویان دانشگاه هنر برای ما قابل فهم است اینکه: تنها با دستیابی به «خودآگاهی» یا گذر کردن از روزهای «غرق خواب» است که جامعه میتواند به «بالندگی» در عرصه «رهایی از بندگی و بردگی» دست پیدا کند، بهبیاندیگر «رهایی از بندگی و بردگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه تنها و تنها در گرو رهایی از استحمار کهنه و نو توسط دستیابی به خودآگاهی میباشد» البته معنای دیگر این حرف آن است که تا «جامعه نتواند به خودآگاهی تاریخی، اجتماعی، سیاسی، طبقاتی و غیره دست پیدا کند، هرگز نخواهد توانست از بند استبداد، استحمار و استثمار (انسان از انسان، طبقه از طبقه و ملت از ملت) رهایی پیدا کند.»
معهذا در همین رابطه است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 44 سال گذشته عمر خود در راستای به خواب کردن هر چه بیشتر مردم و جامعه ایران «نهادهای آگاهیساز و خودآگاهیبخش» که در رأس همه آنها (در طول 80 سال گذشته از شهریور 20 الی الان) «دانشگاهها» قرار دارند، تحت فشار و سرکوب و خفقان و پادگانی کردن آنها قرار داده است. یادمان باشد که خمینی در 27 آذرماه 59 پس از کودتای اول فرهنگی که به دستور مستقیم خود او صورت گرفت و بعد از اینکه او توسط جنبش دانشجویی در سالهای 56 و 57 توانست بر دوش دانشجویان سوار بشود و رهبری و هژمونی خودش را بر جنبش عظیم ضد استبدادی 57 مردم نگونبخت ایران تثبیت و نهادینه کند، گفت:
«وقتی ما به یک نظر وسیعی به همه دنیا و به همه دانشگاههایی که در دنیا هست بیندازیم تمام این مصیبتها که برای بشر پیش آمده است ریشهاش از دانشگاه بوده ریشهاش از این تخصصهای دانشگاهی بوده... اینقدر اشخاص که از تعطیل دانشگاه ناراحتاند.... دانشگاه باید دانشگاه اسلامی و دانشگاه برای خود ملت باشد و الا همین ما اگر در دانشگاه را باز کنیم و هر که میرود برود شما مگر ندیدهاید که آن وقت که دانشگاه باز بود چه فسادهایی بود؟ و شما تأسف میخورید که این دانشگاه نیست میفهمید چه میگویید؟ از روی فهم میگویید؟ اگر از روی فهم میگویید باید تکلیفتان معین بشود و اگر از روی نادانی میگویید چطور شما این دانشگاهی را که چندین ماه پیش در یکسال چقدر پیش مرکز همه فسادها قرارش دادهبودند و در چنگال کمونیستها و چریکها و سایر ارگانهای منافق بود حالا میخواهید باز بشود؟»
باری ریشه اصلی این موضعگیری خمینی نسبت به دانشگاه بازگشت پیدا میکند به «دو جهانبینی و دو رویکرد» که «یک طرف آن حوزههای علمیه فقاهتی با رویکرد و علوم نقلی و عقلی دگماتیست و گذشتهگرای و تکاملناپذیر قرار دارد» و طرف دیگر آن «دانشگاههای متکی بر علوم سیانس که صورتی تکاملگرا و متکی بر تجربه حسی بشری میباشد، قرار دارد.»
بدون شک این «دو رویکرد در هر شرایطی در دو جبهه مقابل با یکدیگر قرار دارند و هرگز امکان وحدت جوهری بین آنها وجود ندارد» و البته همین تفاوت و تمایز بین حوزههای علمیه فقاهتی و دانشگاههای متکی بر علم سیانس باعث گردیده است که (در طول بیش از 80 سالی که از عمر این دو رویکرد نهادینه شده در جامعه بزرگ ایران میگذرد) «تنازع آلترناتیوی عظیمی بین آنها در عرصههای مختلف نظری و عملی و سیاسی و اجتماعی به وجود بیاید». مضافاً اینکه از آنجایی که جامعه ایران در طول بیش از هزار سال گذشته (یعنی از دوران آلبویه قرن چهارم هجری الی الان) «اسلام دگماتیست فقاهتی و زیارتی و روایتی حوزههای فقهی بهعنوان اعتقاد اکثریت عظیم جامعه ایران بوده است» که بالطبع از آنجایی که «اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی حوزههای دگماتیست فقهی در طول بیش از هزار سال گذشته دارای جوهر تکلیفگرا و تقلیدمحور و تعبدگرا بوده است» همین امر باعث شده است که متولیان رسمی اسلام فقاهتی و روایتی و زیارتی (که همان روحانیت حوزههای فقهی میباشند) علاوه بر تعریف رسمی از اسلام در همین چارچوب و علاوه بر جدا کردن «دین و شریعت» در این رویکرد و علاوه بر برتری بخشیدن «جایگاه خاص شریعت نسبت به جایگاه عام دین» هرگونه رویکرد دیگری حتی نسبت به اسلام و شیعه و قرآن را «غیر خودی» بدانند و با عصا و زرادخانه «ارتداد و کفر و نفاق و غیره مردود شمارند.»
البته این تضاد و جبههبندی از همان آغاز توسط روحانیت حوزههای فقهی در برابر هرگونه «نواندیشی در علوم نظری و عملی و دینی» در جامعه ایران وجود داشته است. در نتیجه به موازات آن حتی قبل از تکوین دانشگاه و علوم مدرن در جامعه ایران (که بهصورت مشخص از قبل از مشروطیت توسط نواندیشان فکری در رشتههای مختلف از دوران عباسمیرزا، قائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان امیرکبیر، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، میرزا ملکم خان و غیره به وجود آمده است) این جبههگیری و تضاد بین روحانیت دگماتیست حوزههای فقهی با این نواندیشان وجود داشته است.
پر روشن است که «اگر این نوآوری نظری و عملی حتی در خود حوزههای دگماتیست فقاهتی هم به وجود میآمد باعث دو دستگی عمیق بین آنها میگردید» جنگ عظیم بین دو طایفه اخباریون و اصولیون برای مدتی دراز در حوزههای دگماتیست فقهی شیعه معرف همین امر میباشد. همچنین «دو دستگی بین دو جریان روحانیت از آغاز مشروطیت تا تکوین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحت عنوان روحانیت مشروطهخواه و روحانیت مشروعهخواه دلالت بر همین امر میکند.»
باری با ظهور دانشگاه بر پایه علوم سیانس و مدرن و حسی و تجربی خندق و شکاف هزار سال گذشته روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی با نوآوری علمی و نواندیشی دینی بهشدت گسترش پیدا کرد. تا آنجا که حوزههای دگماتیست فقاهتی دانشگاههای مبتنی بر علوم تجربی و حسی مدرن را بهعنوان رقیب و آلترناتیو خود تعریف و تلقی میکردند. و لذا از اینجا بود که روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی هیچگونه مشروعیتی برای علوم تجربی و حسی و یا علوم مدرن و به موازات آن برای مدرسه و دانشگاهها قائل نبودند. بهطوریکه حتی طرح عنوانهای علم و علوم و عالم و غیره همه در چارچوب هما ن علوم قدیمه و حوزههای دگماتیسم فقاهتی برای روحانیت حوزههای معنی داشته و دارد و مشمول علوم تجربی و علوم مدرن حسی نمیشود، البته به موازات رشد قطب مدرن دانشگاهی در جامعه ایران در برابر قطب ارتجاعی حوزههای فقاهتی «تضاد بین این دو قطب شدیدتر میشد.»
از شهریور 20 با ورود قطب دانشگاهی (تحت رهبری تکنوکراتهای دانشگاهی امثال مصدق و بازرگان و کسروی و غیره) به عرصه سیاسی، تضاد بین دانشگاه و حوزههای فقاهتی به اندازهای شدید شد که در جریان «جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران» این جنبش و رهبری آن یعنی دکتر محمد مصدق بهعنوان خندق عظیم بین دو قطب مدرن دانشگاه و روحانیت دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی مطرح شد. لذا در همین رابطه بود که «روحانیت مرتجع حوزههای فقاهتی تحت مرجعیت بروجردی در مخالفت با دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق در جریان کودتای 28 مرداد از شاه و دربار حمایت میکردند و در مقابل دانشگاه و تکنوکراتهای دانشگاهی و یا جنبش دانشجویی از جنبش ملی کردن صنعت نفت و دولت دموکراتیک محمد مصدق حمایت میکردند» تا آنجا که در جریان کودتای 28 مرداد روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی تحت رهبری بروجردی و کاشانی یکی از سه مؤلفه جبهه ضد مصدق (در کنار دربار و امپریالیسم امریکا - انگلیس) بودند بهطوریکه بروجردی پس از بازگشت شاه (بعد از کودتا) به کشور در پیام تبریکی که برای شاه فرستاد گفت:
«با رفتن تو از کشور اسلام از ایران رفت و با برگشت تو به کشور شیعه به کشور ایران بازگشت» و خمینی هم در سال 59 در جریان فتوای ارتداد جبهه ملی در همین رابطه خطاب به مصدق گفت: «آن مردک کافر سیلی اینگونه رفتار خودش را خورد» (قابل توجه است که منظور خمینی از سیلی مصدق همان کودتای 28 مرداد بود که خمینی مانند بروجردی صراحتاً از آن کودتا بر علیه مصدق حمایت میکرد و حتی برای یکبار هم خمینی در حیات پس از کودتای 28 مرداد این کودتا را محکوم نکرد).
علی ایحال در همین رابطه تضاد بین حوزههای فقهی و دانشگاه بود که ورود خمینی به عرصه سیاست بر علیه رژیم و دربار از سال 40 - 41 و جریان خیزش 15 خرداد 42 که از بازار تهران تحت رهبری طیب حاجی رضایی در حمایت از خمینی شروع شد «دانشگاه تهران که نماد دانشگاه در کشور ایران بود در آن شرایط اصلاً حاضر به حضور در خیزش 15 خرداد در حمایت از خمینی نشد بهطوریکه در روز 15 خرداد وقتی که جریان دستههای سنتی سینهزنی تحت رهبری طیب (که از سبزه میدان و بازار تهران شروع شده بود) به جلو دانشگاه تهران رسیدند دو دسته شعار متفاوت از طرف کنشگران مطرح شد. یکی از شعار دانشجویان در دانشگاه تهران عبارت بود از «زندهباد مصدق - مرگ بر شاه» و شعار دیگر مربوط به دستههای سینهزنی تحت رهبری طیب بود که میگفتند «زندهباد خمینی - مرگ بر شاه». بر این مطلب بیافزاییم که «مصدق تا پایان عمرش حتی کوچکترین جملهای در حمایت از خمینی و خیزش 15 خرداد 42 مطرح نکرد و البته او از آغاز حرکت 15 خرداد و رهبری آن را ارتجاعی تعریف میکرد» چراکه از نظر مصدق و حواریون او (غیر از مهندس مهدی بازرگان و نهضت آزادی که چهار اسبه از جنبش 15 خرداد و رهبری خمینی حمایت میکردند و حتی از فتوای زنستیزانه خمینی در جریان انجمنهای ایالتی ولایتی هم از خمینی حمایت کردند) یکی از دستاوردهای کودتای 28 مرداد 32 «ظهور خمینی و جنبش ارتجاعی 15 خرداد و جنبش ارتجاعی روحانیت» در سالهای 41 بهبعد بود و بالاخره ورود روحانیت به عرصه قدرت سیاسی بود که حاصل آن زایش «نظریه استبدادساز خمینی» در سال 46 و ظهور خمینی و حواریون او در جایگاه «رهبری جنبش ضد استبدادی مردم ایران» در سال 57 بود.
باز یکی از عواملی که باعث گردید که «حتی خود خمینی و حواریونش از بعد از کودتای 28 مرداد 32 ضد مشروطیت و مشروطهخواهی بشوند، همین رویارویی روحانیت حوزههای فقاهتی با مصدق و جبهه ملی و جنبش دانشگاهی بود». لازم به ذکر است که خمینی تا قبل از کودتای 28 مرداد 32 «در کتاب کشفالاسرار مانند مدرس از مشروطیت حمایت میکرد» و از بعد کودتای 28 مرداد 32 بود که خمینی (با تاسی از جلال آلاحمد در کتاب غربزدگی) شیخ فضل الله نوری نماینده ارتجاع در جنبش مشروطیت با شعار «مشروعهخواهی» را) شهید خواند و حرکت خودش را دنبال حرکت شیخ فضل الله نوری تعریف کرد.
باری هر چند در سال 57 بهعلت «خلأ رهبری و راهبری و برنامه در جنبش دانشجویی» جنبش دانشجویی مجبور به حمایت از خمینی شد از بعد از سال 57 با ظهور جوهر ارتجاعی حرکت خمینی رفته رفته جنبش دانشجویی تلاش کرد تا بین حرکت خودش با جریان ارتجاعی خمینی و حواریونش مرزبندی ایجاد نماید، معهذا از اینجا بود که بخشی از روحانیت تحت رهبری موسویخوئینیها از همان آغاز یعنی سال 58 کوشیدند که در این رابطه «بین جنبش دانشجویی در رابطه با حکومت و خمینی دو دستگی ایجاد نمایند» که پروژه دستساز تسخیر سفارت امریکا در 13 آبان 58 در همین رابطه تحت رهبری موسویخوئینیها و دانشجویان پیرو خط امام راهاندازی شد که البته «در ادامه همین پروژه دستساز دانشجویان خط امام و تسخیر سفارت آمریکا بود که در بهار 59 پروژه کودتای فرهنگی اول خمینی و حواریونش در دانشگاههای کشور توسط خمینی و حواریونش شکل گرفت.»
علت تکوین کودتای فرهنگی اول خمینی و حواریونش این بود که خمینی و حواریونش دریافته بودند که «بین دانشگاه و جامعه ایران در عرصه سیاسی قطببندی جدیدی به وجود آمدهبود به این ترتیب که دانشگاه مرکز بسیجگرائی و جذب نیروی سیاسی اپوزیسیون خمینی و حواریونش (اعم از مذهبی و ملی و مارکسیستی) شده بود و اکثریت ایران جامعه هنوز در تنور داغ اولیه انقلاب 57 از خمینی و حواریونش دفاع میکردند». پر روشن است که «مرور زمان به ضرر خمینی و حواریونش بود چراکه به موازات روشن شدن جوهر ارتجاعی حرکت خمینی و حواریونش که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در جامعه ایران در سالهای 58 و 59 نهادینه کردند یکپارچگی جامعه ایران در حمایت از خمینی و حواریونش (که در سال 57 در مبارزه با رژیم کودتایی و مستبد پهلوی شکل گرفتهبود) دچار پراکندگی شد» البته از طرف دیگر همین موضوع باعث گردید تا حمایت دانشجویان دانشگاهها هم بهمرور زمانبر علیه خمینی و حواریونش و طرفداری از اپوزیسیون سه مؤلفهای مذهبی و ملی و مارکسیستی به پیش برود. همچنین «ریزش تضاد جریانهای مختلف درون دانشگاه به عرصه جامعه خود به ضرر خمینی و حواریونش تمام بشود.»
ماحصل اینکه این همه باعث گردید تا «کودتای فرهنگی اول در بهار 59 توسط خمینی و حواریونش در راستای حل تضاد دانشگاه با خمینی و حواریونش باعث تعطیلی دانشگاهها و تصفیه و سرکوب و اعدام و دستگیری دانشجویان و اساتید کنشگر سیاسی دانشگاهها بشود.» مهمترین مشخصه کودتای اول فرهنگی خمینی و حواریونش در بهار 59 عبارت بودند از اینکه:
اولاً این کودتا «از پایین توسط ورود نیروهای نظامی سازمانیافته خمینی و حواریونش به عرصه دانشگاه صورت گرفت.»
ثانیاً در کودتای اول فرهنگی در بهار 59 با ورود نیروهای نظامی تحت رهبری خمینی و حواریونش به سرکردگی هادی غفاری و احمد جنتی و تعطیل کردن دانشگاهها «کل جامعه دانشجویی در برابر خمینی و حواریونش موضع ضدیت واحدی پیدا کردند» هرچند که بهلحاظ «رویکردی بین دانشجویان مذهبی و ملی و مارکسیستی تضاد و تفاوت فراوان وجود داشت.»
ثالثاً در جریان کودتای اول فرهنگی خمینی و حواریونش در بهار 59 «تمام تلاش خمینی و حواریونش بر این امر قرار داشت تا با دو قطبی کردن جامعه ایران را در برابر جامعه دانشگاهی ایران قرار بدهند». دلیل این امر هم آن بود که در بهار 59 «خمینی و حواریونش همچنان در جامعه ایران دارای هواداران بسیاری بودند و جریانهای سیاسی اعم از مذهبی و ملی و مارکسیستی در آن شرایط خارج از هواداران دانشگاهی در جامعه از پایگاه فراگیر و محکمی برخوردار نبودند.»
رابعاً در کودتای اول فرهنگی خمینی و حواریونش در بهار 59 بهعلت «مخالفت بین بنیصدر (رئیسجمهور وقت رژیم) با حواریون خمینی شکاف عظیمی در داخل خود رژیم در بالا در حال شکلگیری بود بهطوریکه در این رابطه حسن آیت در نوارهای افشا شده (توسط نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق) میگوید «کودتای فرهنگی بهار 59 برای خلع پایگاه اجتماعی بنیصدر میباشد». علی ایحال همین شکاف بین بالائیهای قدرت در بهار 59 باعث گردید که کودتای فرهنگی اول خمینی و حواریونش «تضاد بین جناحهای درونی قدرت هم عمیقتر بکند.»
خامساً از آنجایی که از بعد از انقلاب 57 تا بهار 59 اکثریت جریانهای سیاسی اپوزیسیون خمینی و حواریونش نیروهای طرفدار خودشان را در دانشگاهها تعریف میکردند این همه باعث شده بود تا در بهار 59 و در جریان کودتای فرهنگی اول خمینی و حواریونش «خود جنبش دانشجویی بهعنوان یک نیروی اپوزیسیون از استقلال کافی برخوردار نباشد» و بهصورت گوشت قربانی شده هر بخش از جنبش دانشجویی بهعنوان نیروی پیاده نظام جریانهای اپوزیسیون ملی و مذهبی و مارکسیستی در آمده بودند.»
سادساً در مقایسه بین وضعیت دانشگاهها در بهار 59 با امروز در خصوص کمیت و کیفیت دانشجویان باید بگوییم در بهار 59 «کل جامعه دانشگاهی ایران 500 هزار نفر بودند» در صورتی که در جامعه امروز ایران «جامعه دانشگاهی ایران نزدیک به پنج میلیون نفر جمعیت دارد آن هم در جامعهای که بهقول اردشیر زاهدی بیش از 42 میلیون نفر لیسانس تحصیل کرده دارد.»
سابعاً در بهار 59 و کودتای اول فرهنگی خمینی و حواریونش از آنجایی که حدود 14 ماه از انقلاب ضد استبدادی 57 میگذشت «جامعه دانشگاهی در برابر خمینی و حواریونش از پایگاه اجتماعی چندانی برخوردار نبودند» و به هرحال در عرصه میدانی «توازن قوا در هر شکل آن به سود خمینی و حواریونش بودند نه برعکس.»
ثامناً در کودتای فرهنگی اول خمینی و حواریونش (در بهار 59) «هدف خمینی و حواریونش از کودتا حذف هرگونه آلترناتیو بالفعل و بالقوه از بنیصدر تا مجاهدین خلق و جریانهای مارکسیستی و جریانهای ملی بود.»
تاسعاً در کودتای فرهنگی اول خمینی و حواریونش در بهار 59 یکی از اهداف خمینی و حواریونش «خارج کردن دانشگاه و دانشجو از صحنه سیاسی جامعه بود» یادمان باشد که در خلأ «جامعه مدنی و جامعه سیاسی» نهادینه شده و متشکل (بهخصوص در جامعه بزرگ ایران) این «جامعه دانشگاهی و جنبش دانشجویی است که میتوانند بهعنوان یک آلترناتیو موقت این خلأ جامعه مدنی و جامعه سیاسی را پر نماید.»
عاشراً خمینی در بهار 59 خوب فهمیدهبود که با «حضور جامعه دانشگاهی و جنبش دانشجویی در صحنه سیاسی جامعه رژیم هرگز نخواهد توانست جریانهای سیاسی مدعی آلترناتیوی رژیم اعم از مذهبی و ملی و مارکسیستی را قلع و قم و سترون نماید». همچنین خمینی خوب فهمیدهبود که تا زمانی که جامعه دانشگاهی و جنبش دانشجویی در صحنه سیاسی حضور داشتهباشند او و حواریونش هرگز نمیتوانند «از گفتمان استبدادساز ولایتفقیه» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران بسازند. نباید فراموش کنیم که «با خارج کردن دانشجو و دانشگاه از صحنه سیاسی جامعه بود که خمینی و حواریونش توانستند تمامی آزادیهای حاصل انقلاب ضد استبدادی 57 در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را تا 30 خرداد ماه 60 نابود کنند و جنبش زنان را نابود سازند و با کودتای فرهنگی اول در بهار 59 بود که فصل نوینی در انقلاب و ضد انقلاب در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باز شد، چراکه با این کودتا بود که مفهوم مردم، مفهوم انقلاب، مفهوم ضد انقلاب، مفهوم اسلام و غیره همه و همه بازتعریف گردید.
باری آنچه که تا اینجا گفتیم در خصوص کودتای اول فرهنگی خمینی و حواریونش در بهار 59 بود. اما از آنجایی که حزب پادگانی خامنهای در جریان ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 بهخصوص از نهم مهرماه 1401 با ورود جنبش دانشجویی و جامعه دانشگاهی ایران (اعم از اساتید و دانشجویان) به عرصه این ابرحرکت اعتراضی باعث گردید که با ورود جامعه دانشگاهی به عرصه این ابرحرکت آن هم در جایگاه رهبری آن حرکت اعتراضی در جامعه ایران صورت ملی پیدا کند و ورود آنها باعث تحول کیفی در مبارزه کنشگران این ابرحرکت اعتراضی ملی بشود، چراکه با ورود جامعه دانشگاهی:
اولاً شرایط برای ورود جنبشهای دیگر اجتماعی مطالبهمحور و مدنی (اعم از جنبش معلمان، جنبش دانشآموزان، جنبش کارگران و غیره) به آن ابرحرکت اعتراضی فراهم بشود.
ثانیاً با ورود جامعه دانشگاهی به ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 شرایط برای تکوین و اعتلای «جنبش اعتصابی» در کنار «جنبش خیابانی» فراهم گردید. قابلذکر است که تا قبل از ورود جامعه دانشگاهی (اعم از اساتید و دانشجویان) به ابرحرکت اعتراضی ملی ضد استبدادی 1401 در طول 14 روز (از 26 شهریور تا نهم مهرماه 1401) آن ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی تنها جوهر خیزشی اتمیزه و بیسر داشت که بهصورت تک مؤلفهای خیابانی حرکت میکرد مبارزه اعتصاب مغازهداران در بعضی از شهر کردستان علاوه بر اینکه فراگیر نبود، نمیتوانست بهصورت یک مبارزه فراگیر اعتصابی در کنار مبارزه خیابانی در کل کشور تعریف بشود اما با ورود جامعه دانشگاهی «شرایط برای اعتلای جنبش اعتصابی از دانشگاه تا کارخانه (در کنار جنبش خیابانی) فراهم گردید.
ثالثاً با ورود جامعه دانشگاهی به آن ابرحرکت اعتراض ضد استبدادی و ضد آپارتایدی شرایط برای ورود نهادهای دموکراتیک اجتماعی اعم از کانون نویسندگان تا کانون وکلا و هنرمندان و ورزشکاران و حقوق دانان و غیره فراهم گردید.
رابعاً با ورود جامعه دانشگاهی به آن ابرحرکت اعتراضی ضد آپارتایدی جنبش زنان که از آغاز تکوین آن ابرحرکت اعتراضی ( 26 شهریور 1401) با شعار «زن، زندگی، آزادی» به آن ابرحرکت ضد استبدادی پیوستهبودند، در کنار جنبش دانشجویی توانستند حرکت اتمیزه خود را «خودسازماندهی» کنند که این امر در اعتلای آن ابرحرکت اعتراضی بسیار مؤثر بود.
خامسا جامعه دانشگاهی اعم از جنبش دانشجویی و جنبش اساتید در این مرحله بر اساس جمعبندی تجارب گذشته خودشان توانستند «به رهبری درونزای اجتماعی تکوین یافته از پایین دست پیدا کنند» که تزریق این مهم به کنشگران آن ابرحرکت اعتراضی باعث گردید تا «جنبشهای محلهای» برای اولین بار در حرکت اعتراضی 1401 بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مادیت پیدا کنند. لازم به ذکر است که «ظهور جنبشهای محلهای فرایند جدیدی در آن ابرحرکت اعتراضی بود که باعث طولانی شدن حیات آن ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی برای بیش از سه ماه و همچنین باعث گردید تا دستگاه چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب تمامعیار این ابرحرکت در کوتاه مدت پیدا نکنند.»
لذا به همین دلیل بود که حزب پادگانی خامنهای در جمعبندی خود نسبت به آن ابرحرکت اعتراضی به این واقعیت رسیدند که «بدون سرکوب همه جانبه جامعه دانشگاهی ایران امکان بازتولید ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 در آینده حتی بهصورت گستردهتر وجود دارد.» معهذا جهت ممانعت از بازتولید آن ابرحرکت در سال جاری (1402) و در آینده راهی جز سرکوب سیستماتیک و همه جانبه جامعه دانشگاهی ایران برای حزب پادگانی خامنهای باقی نماندهاست. بیتردید «در آغاز حزب پادگانی خامنهای در راستای سرکوب سیستماتیک و همه جانبه جامعه دانشگاهی مانند بهار 59 خمینی به کودتای فرهنگی آنچنانی فکر میکرد». ولی از آنجایی که حزب پادگانی خامنهای در این رابطه به یک «جمعبندی جدیدی رسیدند» که عبارت بود از اینکه:
اولاً ساختار کنشگران دانشگاهی ایران در دوران جدید (یا سال 1402) کاملاً نسبت به ساختار بهار 59 تغییر کرده است.
ثانیاً در شرایط جدید (برعکس بهار 59) «جامعه دانشگاهی ایران با جامعه ایران پیوند تنگاتنگی پیدا کردهاند» لذا در این شرایط حزب پادگانی خامنهای مانند کودتای فرهنگی بهار 59 خمینی و حواریونش نمیتواند به سرکوب عریان جامعه دانشگاهی و تعطیل درازمدت دانشگاهها و تصفیه و دستگیری و اعدام عریان جمعی دانشگاهیان بپردازند.
ثالثاً آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردیم «بهلحاظ کمی جمعیت جامعه دانشگاهی ایران حداقل ده برابر بهار 59 میباشند که همین گستردگی کمی جامعه دانشگاهی باعث گردیده که رابطه و پیوند آنها با جامعه بزرگ ایران خارج از طبقه و قوم و گروه باشد». بر این مطلب بیافزاییم که «بهلحاظ کیفی هم جامعه دانشگاهی ایران در این شرایط رشد گستردهای کرده است چراکه در سالهای ماقبل 59 جمعیت پانصد هزار نفری دانشجویان فقط محدود به طبقه برخوردار و طبقه متوسط شهری میشدند اما در این شرایط جمعیت گسترده دانشجویی تمامی گروههای اجتماعی جامعه بزرگ ایران از بالا تا اعماق جامعه را در برگرفته است.»
رابعاً برای حزب پادگانی خامنهای صد درصد روشن است که سرکوب عریان جامعه دانشگاهی ایران مانند بهار 59 خمینی «امری صد درصد شکست خورده میشود» که بازتولید آن در این شرایط هرگز نمیتواند دستاوردی برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم داشتهباشد.
خامسا مشروعیت و مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط کاملاً برعکس بهار 59 خمینی میباشد که در چارچوب آن خمینی و حواریونش توانستند هم دانشگاهها را تعطیل کنند و هم جنبش دانشجویی را با زور و تانک و اعدام و زندان و تیغ و داغ درفش به رکود بکشانند و هم با تصفیه فراگیر اساتید و دانشجویان فعال ریشه کنشگری را در دانشگاهها از بین ببرند.
سادسا حزب پادگانی خامنهای در این شرایط خوب میدانند که «کنشگران جامعه دانشگاهی به آن درجه از آگاهی و تجربه و سازمانیابی رسیدهاند که دیگر مانند بهار 59 استقلال جامعه دانشگاهی را در خدمت جریانهای سیاسی خارجنشین قرار نمیدهند». علی ایحال بدین ترتیب است که حزب پادگانی در شرایط پسا ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 به این نتیجه رسیدهاند که «با مکانیزم کودتای فرهنگی خمینی و حواریونش در بهار 59 دیگر نمیتوانند جامعه دانشگاهی را سرکوب نمایند». از نظر آنها در این شرایط جهت سرکوب جامعه دانشگاهی کشور و دستیابی به کودتای جدید فرهنگی باید اقدام به مکانیزم جدیدی بکنند که اصول و مبانی این کودتای جدید فرهنگی حزب پادگانی خامنهای عبارتند از:
الف - «اخراج استادان سرشناس» که بیشتر آنها مربوط به دانشگاههای تهران و شریف و علامه طباطبایی هستند همچون علی شریفی زارچی از دانشگاه شریف، حمیده خادمی و آمنه عالی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران.
ب - 9 تن از اساتید دانشگاه علوم سیاسی دانشگاه آزاد تهران بهاتهام ضد انقلاب بودن و داشتن تفکر غربزده و ولایی نبودن به بازنشستگی اجباری محکومشدهاند. روزنامه اعتماد در گزارش دیگری تعداد اساتید اخراجی «از ابتدای دولت سیزدهم تاکنون را 58 نفر عنوان کرده است» اخراجهایی که دامن دانشگاههای شهرهایی چون تهران، کرج، کرمان، گیلان و اصفهان را گرفته و تمامی ندارد. گویی پروژهای است که در همه شهرها اجرا میشود.
ج - روز 29 مرداد سال جاری روزنامه هم میهن اعلامکرد که «سندی منتشر شده که نشانمیدهد که دولت رئیسی مخفیانه فرآیند جذب 15 هزار عضو هیئتعلمی همسو را بهصورت سهمیهای فوری و خارج از چارچوب علمی موجود دانشگاهها آغاز کرده است.»
روزنامه آرمان شرق در 12 شهریور 1402 در خصوص ماهیت این 15 هزار نفر هیئت علمی «همسو» با ابراهیم رئیسی از قول بیژن عبدالکریمی نوشت: «اینها عدهایی جهال قدرتپرست و منفعتطلب هستند. حتی میتوان گفت افرادی هستند بدون شرافت انسانی که وارد نهادهای فرهنگی شدهاند.»
د - روزنامه هم میهن در 14 شهریور سال جاری در خصوص «نشستن سعید حدادیان (مداح معروف) بر مسند استادی دانشگاه» در گزارشی با عنوان «از منبر مداحی تا کرسی استادی» نوشت: «فرض کنید روزی پشت تریبونهای مداحی و روضهخوانی استادان دانشکده ادبیات روی منبر روند و شروع به ذکر مصیبت کنند. قطعاً این اتفاق واکنشهایی تند از طرف اقشار مختلف در پی خواهد داشت، امروزه ما شاهد اتفاقی برعکس آن هستیم». همچنین سایت دیدهبان ایران در 13 شهریور 1402 در این رابطه از قول میردامادی نوشت: «علت این تصمیم شرایط انفجاری جامعه و نقش مؤثر دانشگاه در قیام 1401 است لذا تا زمانی که با آن علت اصلی که نارضایتی گسترده در جامعه است برخورد نشود و تا زمانی که علت اصلی وجود دارد، این پیامد نیز وجود دارد و بر طرف شدنی نیست مگر اینکه دانشگاه را کاری کنند که تبدیل به پادگانی شود که یک مشت سرباز و فرمانده در آن باشند و فرماندهان دستور دهند و سربازان اطاعت کنند. ولی دانشگاه اینطور نیست.»
باز سایت رویداد در این رابطه در 12 شهریور 1402 از قول محمدرضا تاجیک نوشت: «تمرکز و خالصسازی و خودسازی قدرت که از چند سال پیش آغاز شده مبتنی بر یک هراس بزرگ معطوف به بقاست. این راه بهسوی بقا و اعتلای قدرت نیست. این راه بهصورت هولناکی بهسوی درههای دهشتناک نابودی است.»
و - رسانه آفتاب یزد در 31 مرداد 1402 نوشت: «گزارشی که اخیراً از گردهمایی رتبههای برتر کنکور منتشر شده نشان میدهد که این افراد هنوز وارد دانشگاه نشدهاند، در فکر مهاجرت هستند و بعضیهایشان حتی از حالا کشور مقصدشان را هم انتخاب کردهاند.»
سایت بهار نیوز اول شهریور 1402 با اشاره بهعلت بالا رفتن آمار مهاجرت نوشت: «مادامی که فضای اجتماعی یک کشور مسموم است، مهاجرت امری رایج و معمول است... جامعه مسموم فضایی است که حال و هوای اجتماعی در آن مساعد نیست بهعبارتی عرصه برای آزادی بیان و عقیده محدود است، آرامش روحی وجود ندارد، بیکاری زیاد است، درآمدها کم است، وضعیت معیشتی اسفبار است و هزار و یک مشکل دیگر وجود دارد.»
همچنین در همین رابطه روزنامه ستاره صبح در اول شهریور 1402 مینویسد: «میلیونها نفر از مردم ایران علاقهمند به مهاجرت و رفتن هستند، رفتنی که معلوم نیست چه سرنوشتی برای آنها دارد یعنی به قدری فشار جلوی زندگی آنهاست که مجبور میشوند به کوه و دشت و دریا بزنند تا بروند حتی امیدی به زنده رسیدن ندارند اما باز میروند.»
باز سایت فرارو در اول شهریور 1402 در این باره نوشت: «80 درصد رتبههای برتر ایران در رشتههای ریاضی و فیزیک در سالهای 1380 تا 1395 از کشور مهاجرت کردهاند. از این تعداد بهطور متوسط 78 درصد نخبگان دیگر به کشور باز نگشتهاند، دادههای مرتبط با سال 97 نشانمیدهد که از میان 10 رتبه برتر سال 80 رشتههای ریاضی و فیزیک فقط دو نفر از آنها در ایران ماندهاند.» سایت فرارو اعتراف میکند: «در ایران نهتنها سیاستهایی اتخاذ میشود که نخبگان را فراری میدهد بلکه یک نگاه بیتفاوت و بیاعتنا به این صادرات نخبگان از کشور نیز وجود دارد.»
ز - روزنامه اعتماد در اول شهریور 1402 نوشت: «راهبرد خالصسازی که پیش از این در حوزه سیاست و مدیریت کشور شکل گرفتهبود راه خود را به نهادهای صنفی مدنی و دانشگاهی باز کرده و قربانی میگیرد. این رفتارها سیاست خارج کردن دانشگاه از عرصه توسعه ملی است.»
ح – روزنامه ستاره صبح در اول شهریور 1402 در این رابطه مینویسد: «بیتفاوتی برخی مسئولان نسبت به متخصصان و نخبگانی که شاید آنها را مزاحم میپندارند کار را به اینجا رسانده و بهترین نیروی انسانی کشور را فراری داده است گویا آقایان نخبهها را نمیخواهند و اراده کردهاند با بدرقه این نیروی انسانی افرادی بله قربانگو و فاقد هوش خلاقیت و اندیشه را جایگزین کنند.»
ط – رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در آستانه بازگشایی دانشگاهها و در سالگرد ابرحرکت اعتراض ملی 1401 تهاجم به دانشگاهها را از جهات مختلف شدت بخشیدهاست. زیرا از یک سوء به اخراج گسترده استادان منتقد و جایگزین کردن آنها با عناصر هم سوء به تزریق مکانیکی استادان جعلی دست زده و از سوی دیگر شمار زیادی از دانشجویان را از دانشگاهها اخراج کرده و جای خالی آنها را با ایادی و مزدوران خود یا با فروش صندلیهای دانشگاه به فرزندان بیسواد ایادی خود برخورد کرده است.
ی – سایت انتخاب در خصوص کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای در 5 شهریور 1402 نوشت که: «همه دانشگاهها، "دانشگاه امام صادقی" میشوند و پاکسازی بهسرعت در حال انجام است.»
ک - سایت رویداد در 5 شهریور 1402 در خصوص کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای نوشت: «اخراج استادان در دولت رئیسی بهشکل پر شتابی در حال اجرا است و تمام استادانی که به زعم آنها منتقد هستند به بهانههای مختلف از جمله بازنشستگی و توان علمی اخراج شدهاند.»
ل – کانون صنفی استادان دانشگاهی طی بیانیهایی کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای را اینچنین تبیین کردند: «هم اکنون صدها پرونده در این رابطه در دانشگاههای مختلف به بهانه امضای بیانیه یا اظهار نظر توسط استادان متوقف شدهاست و چندین عضو هیئتعلمی در دانشگاههای مختلف یا اخراج شدهاند و یا در آستانه اخراج قرار گرفتهاند.»
ن - سایت عرش نیوز ر 5 مرداد 1402 در خصوص بیانیه کانون صنفی استادان دانشگاهی مینویسد: «در بند 5 مصوبه شورای امنیت کشور از وزارتخانههای علوم و بهداشت خواسته میشود ترتیب استخدام 15 هزار عضو هیئتعلمی غیر هم سوء با این جریانهای ضد استقلال دانشگاه داده شود در این نامه "اعضای هیئتعلمی" بهعنوان بزرگترین عامل ناآرامیهای سال 1401 معرفی میگردد.»
ع – در خصوص کودتای فرهنگی دوم حزب پادگانی خامنهای است که محمدرضا عارف (معاون اول دولت سید محمد خاتمی) و رئیس کانون صنفی استادان دانشگاهی در اعتراض به روند حاکم بر هیئتهای جذب در دانشگاه از سمت خود در هیئت جذب دانشگاه شریف استعفا داد، عارف در استعفانامه خود نوشتهاست: «روند حاکم بر هیئتهای جذب دانشگاهها عملاً باعث خروج نخبگان از دانشگاهها میشود و تأسفبارتر آنکه بعضاً دخالت برخی نهادهای بیرون دانشگاه در تصمیمگیری هیئتهای جذب تأثیر میگذارد.»
ص – دو مورد از استادان دوره کودتای دوم حزب پادگانی خامنهای در فرایند پسا سرکوب ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 که توسط رسانههای حکومتی تاکنون معرفیشدهاند. یکی امیر حسین ثابتی مجری شبکه افق تلویزیون رژیم است که بهعنوان استاد مدعو در دانشگاه شریف موضوع «انقلاب اسلامی» را تدریس میکند و دیگری عباس موزون که قرار است موضوع «آیین زندگی» را به دانشجویان دانشگاه شریف درس بدهد.
س - طبق نوشته رسانههای حکومتی در خصوص اجرای کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای اینکه قرار است که باند «جبهه پایداری اجرای این پروژه را در دست بگیرد» و قرار است «پس از تصفیه بزرگ اساتید ورود دانشجویان به دانشگاهها را همبر اساس صلاحیتهای سیاسی – اعتقادی انجام بدهند.»
ق – طبق گزارش کانال تلگرامی قیام «پروژه کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای در یک کمیته اطلاعاتی – امنیتی با مسئولیت پاسدار سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران طی 10 جلسه از آذر 1401 تا بهمن 1401 برنامهریزی شدهاست» نتیجه این برنامهریزی در لیستهای چهارگانه ثبت گردید که این لیستها نشانمیدهد که بیش از 2800 دانشجو به کمیته انضباطی احضار شدهاند و 643 دانشجو بهخاطر اغتشاشات بهمن 1401 اخراج و از ورود به دانشگاه ممنوع شدهاند و 281 نفر از دانشگاهیان به همین علت از خدمت در دانشگاه معلق گردیدهاند و برای 22 نفر از دانشگاهیان اغتشاشگر در مازندران قرار ممنوعالخروج از کشور صادر شدهاست.»
ر - بنابراین بخش مهمی از کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای «اخراج و تصفیه گسترده استادان در رشتههای مختلف بهخصوص در علوم انسانی میباشد.»
ش - روزنامه هم میهن در 29 مرداد 1402 در خصوص علت انجام کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای در دانشگاه مینویسد: «چرا با دانشگاه این اندازه دشمنی وجود دارد؟ پاسخ روشن است: "علم" مخالفت با علم ریشه هرگونه دشمنی با دانشگاه است. با وجود علم "شبهعلم" قادر به عرض اندام نیست ولی در غیبت آن "شبهعلم" جولان خواهد کرد.»
ت – هم کودتای اول فرهنگی خمینی و حواریونش در بهار 59 و هم کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنهای در تحلیل نهایی بهخاطر وحشت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 44 سال گذشته «از احیای نقش دانشگاه بهعنوان سنگر آزادی و آگاهی است» که ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 نشان داد که «دانشگاه علیرغم همه خاک و خاکستری که ارتجاع حاکم تحت عنوان وحدت حوزه و دانشگاه بر سرش ریخته است همچنان زنده و پویا و آماده احراز جایگاه افتخار آمیز خود بهعنوان سنگر آگاهی و آزادی است.»
پایان