درسهائی از تاریخ – قسمت سی و هشت
علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران
10 - عملیات موفق سازمان مجاهدین خلق در سال 51 تحت عنوان «عملیات نیکسون» باعث گردید تا علاوه بر مقابله با یاس درون تشکیلاتی و برون تشکیلاتی پساضربه شهریور 50 سازمان مجاهدین خلق شرایط جهت تثبیت «استراتژی چریکگرائی شهری و مسلحانه و ارتش خلقی» بر این سازمان تا به امروز فراهم بشود و به علت همین تثبیت «استراتژی چریکگرائی شهری» بود که شریعتی در کنفرانس «شهادت» برای اولین بار پس از ضربه 50 کوشش کرد تا این «استراتژی چریکگرائی شهری» را به چالش بکشد و به جای برخورد عریان تئوریک (مانند آنچه که در «پرسش و پاسخ» پایان کنفرانس «انسان اسلام» دانشکده نفت آبادان و پرسش پاسخ با شهید محمد اکبری آهنگران هویداست) او در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» دست به عصا حرکت کرد، بطوریکه در کنفرانس «شهادت»، «راه آنها را راه حسین» تعریف نمود در صورتی که اصلاً و ابداً شریعتی در چارچوب تبیین قیام امام حسین معتقد به استراتژی چریکی امام حسین نبوده است؛ و در هیچ جا شریعتی حتی در قیام سربداریه از حرکت مسلحانه و استراتژی چریکی حمایت نظری و تئوریک نکرده است.
البته منظور ما از شریعتی در اینجا همان شریعتی است که از اواخر هجرت اول در اروپا، یعنی در سالهای آغازین دهه 40 (پس از بازگشت از ایران که به علت شرکت در مراسم فوت مادرش به ایران آمده بود) متولد شده بود و از سال 47 با ورود به حسینیه ارشاد و به خصوص از بعد از تثبیت هژمونی او بر حسینیه ارشاد (پس از خروج شیخ مرتضی مطهری و حواریونش از حسینیه ارشاد) آن شریعتی بالنده گردید. وگرنه شریعتی نیمه دوم دهه 30 در اروپا «طرفدار استراتژی ارتش خلقی جبهه آزادیبخش الجزائر بود» و از آن استراتژی جهت انقلاب در ایران و سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم و کسب قدرت سیاسی حمایت میکرد.
پر واضح است که در کنفرانس «شهادت» شریعتی با تبیین استراتژی چریکگرائی شهری سازمان مجاهدین خلق در چارچوب راه حسین نه تنها نمیخواهد به تبیین تئوریک از این استراتژی بپردازد، بلکه برعکس، توسط اعلام «پایان راه حسین و فرا رسیدن مرحله راه زینب» میخواهد راه زینب را در شرایط آن روز جامعه ایران به عنوان استراتژی به صورت استراتژی آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق مطرح نماید. اینکه آیا درست بوده است که شریعتی «استراتژی مسلحانه و چریکگرائی شهری» به صورت راه حسین مطرح کرده است و «استراتژی خودآگاهیبخش» خودش را به صورت راه زینب مطرح کرده است، موضوع فرعی و دوم میباشد. آنچه در این رابطه مهم است «اینکه اندیشه دیروز را نباید در ظرف امروز تحلیل کرد بلکه برعکس، اندیشه دیروز را باید در همان ظرف دیروز تحلیل نمائیم.»
به عبارت دیگر شریعتی در زمانی کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» مطرح میکند و در این دو کنفرانس «استراتژی مسلحانه و چریکگرائی شهری» مجاهدین خلق را به چالش میکشد و «استراتژی آگاهیبخش» خودش را به صورت راه زینب و در شکل آلترناتیو راه حسین یا استراتژی مسلحانه و چریکگرائی مدرن مجاهدین خلق مطرح میسازد که «گفتمان مسلط» بر جامعه ایران چه در عرصه مذهبی و چه در عرصه مارکسیستی و چه در عرصه ملی گفتمان چریکگرائی و مسلحانه در همه مؤلفههای سیاسی و فرهنگی و عملی و اجتماعی بوده است؛ و شریعتی در آن شرایط به خوبی میدانست که برای اینکه بتواند اندیشههای خودش را از لای کتابها و سخنرانیها و کلاسهای اسلامشناسی و تاریخ ادیان و کنفرانسهای درون دانشگاهها خارج نماید و به عرصه عملی و اجتماعی و ماجراهای سیاسی وارد کند، او مجبور است که ابتدا این نظریههای مجرد خودش را به صورت گفتمان مسلط در شکل آلترناتیو با گفتمان مسلط مسلحانه و چریکگرائی سازمان مجاهدین خلق درآورد؛ و پس از استحاله این نظریههای مجرد خودش به گفتمان مسلط بود که او میتوانست این گفتمان مسلط خودش را در قالب مدل استراتژی و برنامه و تئوریک به عرصه اجتماع و ماجراهای سیاسی و تاریخی و اجتماعی وارد کند. بدین ترتیب او اندیشههای مجرد خودش را از «زندان آکادمیک و زندان کتابها و زندان سخنرانیها و زندان کنفرانسها نجات دهد» و شرایط جهت «تاریخی کردن اندیشههای خود فراهم کند.»
یادمان باشد که بزرگترین دستاورد تئوریک شریعتی در فهم اسلام و قرآن و پیامبر اسلام و امام علی و غیره این بود که «او توانست عنصر تاریخ را به عنوان متدولوژی فهم اسلام تطبیقی به کار گیرد و از زمان طرح تاریخ به عنوان یک متدولوژی جهت فهم اسلام بود که اسلام تطبیقی به عنوان یک آلترناتیو جدی در برابر دو اسلام دگماتیست فقاهتی حوزههای فقهی و اسلام انطباقی دو مؤلفهای ساینسی مهدی بازرگان و اسلام انطباقی اجتماعی مجاهدین خلق توانست متولد بشود». هر چند که حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در آغاز قرن بیستم توسط پروژه «بازسازی اسلام» و تکیه بر «اجتهاد در اصول و فروع اسلام و قرآن» به عنوان متدولوژی فهم اسلام و قرآن سنگ بنای اسلام تطبیقی را توسط اسلام اجتهادی چهل سال قبل از اسلام تاریخی شریعتی گذاشت و محمد اقبال توسط تکیه بر «متد اجتهاد در اصول بود که کل زیرساخت اسلام فقاهتی حوزههای فقهی شیعه و سنی و اسلام صوفیانه عارفان مسلمان و اسلام فیلسوفانه اشراقی افلاطونی و مشائی ارسطوئی فلاسفه مسلمان از فارابی و ابن سینا تا ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و سیدمحمد حسین طباطبائی و شیخ مرتضی مطهری را به چالش کشید» و توسط «تکیه بر متدولوژی اجتهاد در اصول محمد اقبال، تمام زیرساختهای هزار ساله مسلمان را در عرصه کلامی و عرفانی و فلسفی و فقهی و سیاسی به چالش کشید.»
با همه این احوال، هر چند محمد اقبال توسط تکیه بر «متدولوژی اجتهاد در اصول و فروع اسلام» و توسط «تکیه بر فرمول آشتی و پیوند بین ابدیت و تغییر» در پروژه «بازسازی اسلام» خود بنیانگذار اسلام تطبیقی میباشد، اما هرگز نباید فراموش کنیم که «اگر متدولوژی اجتهاد در اصول و فروع اسلام به متدولوژی رویکرد تاریخی شریعتی به اسلام نمیانجامید، اصلاً و ابداً اسلام تطبیقی نمیتوانست در عصر حاضر در برابر اسلام انطباقی علوم طبیعی مهدی بازرگان یا اسلام انطباقی علوم اجتماعی مجاهدین خلق به عنوان آلترناتیو در طول یک قرن گذشته مقاومت نماید.»
11 - تثبیت استراتژی چریکگرائی شهری یا مسلحانه از نیمه دوم دهه 40 تا اواخر نیمه اول دهه 50 به عنوان «گفتمان مسلط استراتژی تغییر» در جامعه ایران باعث گردید که شریعتی تا آخر عمر بیولوژیک خودش جهت خارج کردن اندیشهاش از زندان کتابها و زندان سخنرانیها ناکام بماند. هر چند که شریعتی در دوران مخفی بودنش پس از بسته شدن ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم و قبل از دستگیری و زندان در نامههائی که به مرحوم همایون و مرحوم ناصر میناچی مینوشت، «از حسینیه ارشاد ساخته شده توسط مرحوم همایون به عنوان یک حزب یاد میکرد که با بسته شدن دربهای آن توسط ساواک، دربهای آن حزب آرمانی شریعتی در دورترین روستاهای ایران باز خواهد شد». ولی منهای «جوهر انگیزهدهی» و «جوهر آرمانگرایانه» این داوریهای شریعتی در باب حرکتش و در باب حسینیه ارشاد در سالهای 47 تا 51 باید به ضرس قاطع اعلام کنیم که «اصلاً و ابداً حرکت نظری و خودآگاهیبخش شریعتی در زمان حیاتش نتوانست از زندان کتابها و نظریههای آکادمیک او خارج بشود و به عرصههای اجتماعی و سیاسی و مبارزه طبقاتی جامعه ایران به عنوان موتور تاریخ و تحول اجتماعی وارد بشود»؛ و البته این بزرگترین رسالتی است که سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از خرداد 55 الی الان برای خود تعریف کردهاند و در این رابطه اگر بخواهیم بزرگترین محصول و دستاورد 41 ساله حرکت سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و در ادامه آن جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را تعریف و تبیین و مشخص کنیم، جز این نخواهد بود که این جریان در طول 41 ساله گذشته حیات سیاسی و اجتماعی خودش به عنوان تکسوار این عرصه، پیوسته تلاش کرده است تا اندیشهها و نظریههای دو معلم کبیر خود یعنی محمد اقبال لاهوری و شریعتی را از زندان کتابها و زندان عرصههای آکادمیک دانشگاهی به عرصه اجتماعی و ماجراهای سیاسی و مبارزه طبقاتی جامعهساز و تاریخساز ایران بکشاند؛ و برای آنهائی که عظمت این کار را فهم میکنند، خود همین اشاره کافی است تا به سختی راهی که ما چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده در پیش داریم، پی ببریم.
12 - علت شکست شریعتی در سرپل قرار دادن شهید محمد اکبری آهنگران و حسن آلادپوش و محبوبه متحدین جهت وارد کردن استراتژی آگاهیبخش و تحزبگرایانه و جنبشی و سازمانگرایانه خودش به عنوان آلترناتیو به سازمان مجاهدین خلق و جریانهای انشعابی این سازمان از بعد از کودتای اپورتونیستی جریان محمدتقی شهرام این بود که شریعتی در «تعیین سازمان مجاهدین خلق به عنوان سرپل دچار اشتباه شده بود»، چراکه «تا زمانیکه استراتژی و تمامی مبانی تئوریک این سازمان در عرصههای عام و خاص و مشخص مورد بازسازی مجدد قرار نگیرد و از نو در این رابطه بازسازی همه جانبه تشکیلاتی به انجام نرسد، تمامی تلاشهای برون تشکیلاتی یا درون تشکیلاتی جهت انجام اصلاحات در سازمان مجاهدین خلق به بنبست میانجامد»؛ و لذا به همین دلیل است که در طول نیم قرنی که از حیات درونی و برونی تشکیلات مجاهدین خلق میگذرد، (از تابستان 44 الی الان) تمامی جریانهای اصلاحطلب و اصلاحگرای درون و برون این تشکیلات به بنبست رسیدهاند و همین امر عامل اصلی این گردیده است تا بنیانگذاران اولیه سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و در ادامه آن جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از خرداد 55 تا به امروز برعکس شریعتی به جای اینکه «اعتقاد به رویکرد اصلاحگرایانه و اصلاحطلبانه سازمان مجاهدین خلق از درون و برون این سازمان داشته باشند، معتقد به حرکت درون تشکیلاتی خود نیرویهای جنبش ارشاد شریعتی، جهت کسب صلاحیت تئوریک و تکیه بر حرکت مستقل خود در عرصه عملی و نظری و تئوریک و سیاسی و تشکیلاتی و استراتژی هستند». هر چند که هزینه پرداختی برای نیل به این آرمان خود کمرشکن و استخوانسوز میباشد چراکه این رویکرد و استراتژی باید تمامی مشکلات این مسیر را از نو تجربه نماید. لذا بحرانهای تشکیلاتسوز سالهای 59 و 60 این جریان حداقل هزینهای بوده است که این جریان پرداخت کرده است؛ و بیشک در این رابطه در طول 41 سال حیات خود پیوسته مترصد ظهور هیولای جدید مشکلات تشکیلاتی میباشد.
یادمان باشد که مهمترین شاخص و تمایز بین دوران شریعتی و دوران حیات سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این است که در دوران 5 ساله حیات جنبش ارشاد شریعتی (47 تا 51) به علت مسلط بودن گفتمان آرمانخواهانه و جامعهسازانه بر جامعه ایران، شرایط برای اعتلای حرکت جامعهسازانه شریعتی چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی فراهم بوده است، در صورتی که در دوران حیات جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به علت جایگزین شدن «گفتمان فردگرانه و لیبرالیستی و صوفیانه بر جامعه ایران امروز، شرایط اعتلای جنبش جامعهسازانه بسیار سخت و محدود میباشد». در نتیجه، در این رابطه هرگز نباید در داوری بین شرایط اعتلای حرکت جنبش آگاهیبخش ارشاد شریعتی با شرایط امروز جامعه ایران دچار اشتباه بشویم.
بیشک در شرایط امروز جامعه ایران که «گفتمان لیبرالیستی و فردگرایانه و صوفیانه بر جامعه ایران حاکم میباشد گرچه در عرصه فضای مجازی توازن قوا به سود جنبش و بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد، اما با همه این احوال در مقایسه فضای واقعی جامعه ایران یک مثقال کار جامعهسازانه و سازمانگرایانه از یک خروار کار اجتماعی و سیاسی زمان شریعتی که گفتمان آرمانگرایانه بر جامعه ایران حاکم بوده است، بیشتر دارای دستاورد میباشد» و بدین ترتیب است که در جامعه امروز ایران بزرگترین رسالت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران استحاله گفتمان لیبرالیستی و فردگرانه و صوفیانه، حاکم بر جامعه امروز ایران به گفتمان جامعهسازانه و آرمانگرایانه میباشد. در نتیجه تا زمانیکه این «تغییر گفتمان» در جامعه ایران حاصل نشود، هر گونه حرکت «جامعهسازانه و سازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین گرفتار بحران تشکیلاتسوز خواهد شد.»
باری بدین ترتیب است که در عرصه داوری تاریخی نسبت به فراز و فرود استراتژی پیشگامی در جامعه ایران در نیم قرن گذشته (از سال 47 شریعتی در حسینیه ارشاد الی الان) و در عرصه حرکت تحولخواهانه مردم ایران مجبوریم که قبل از هر امری، داوری و باور خودمان را نسبت به «استراتژی پیشاهنگی» در جامعه ایران، در یک قرن گذشته و نسبت به استراتژی پیشروئی در 150 سال گذشته تاریخ ایران مشخص کنیم؛ و مرزبندی استراتژی پیشاهنگی با استراتژی پیشروئی و استراتژی پیشگامی به روشنی مشخص سازیم، چراکه تنها در چارچوب تعریف و مشخص شدن این مرزبندیها است که «استراتژی پیشگام سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتواند در جامعه امروز ایران بازتولید بشود.»
13 - «استراتژی پیشاهنگی» در جامعه ایران در یک قرن گذشته حیات سیاسی خود به عنوان یک «استراتژی تغییر» در چهار فرایند مختلف قابل تقسیم و تعریف میباشد که این چهار فرایند عبارتند از:
الف - فرایند اول در دهه پیشاکودتای 1299 انگلیسی رضاخان – سیدضیاء.
ب - فرایند دوم از شهریور 20 یعنی تبعید رضاخان توسط انگلیس به جزائر موریس آفریقای جنوبی تا کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا.
ج - فرایند سوم از نیمه دوم دهه 40 تا پایان نیمه اول دهه پنجاه.
د – فرایند چهارم از مرحله پسا 30 خرداد سال 60 الی الان میباشد.
ادامه دارد