چرا امروز نیازمند به شریعتی هستیم؟ - قسمت دوم
حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در فصل زبور کلیات اشعار - ص 154 از سطر 11 تا سطر 21 غزلی در خصوص علت فرازمانی شدن اندیشه خود سوریده است که عین این غزل بر سنگ قبر او هم نوشته شده است. از آنجائیکه این غزل فصل مشترک جوهر اندیشه اصلاحگرایانه شریعتی و اقبال میباشد در اینجا بد نمیدانیم به شرح آن بپردازیم:
دم مرا صفت باد فرودین کردند / گیاه را زسر شکم چو یاسمین کردند
نمود لالهی صحرانشین زخونابم / چنانکه بادهی لعلی بسا تگین کردند
بلند بال چنانم که بر سپهر برین / هزار بار مرا نوریان کمین کردند
فروغ آدم خاکی زتازه کاریهاست / مه و ستاره کنند آنچه پیش ازین کردند
چراغ خویش بر افروختم که دست کلیم / در این زمانه نهان زیر آستین کردند
درآ بسجده و یاری زخسروان مطلب / که روز فقر نیاکان ما چنین کردند
گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد / سخن دراز کند لذت نظر ندهد
شنیدهام سخن شاعر فقیه و حکیم / اگر چه نخل بلند است برگ و بر ندهد
تجلی که برو پیر دیر مینازد / هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد
هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد / متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد
نه در حرم نه به بتخانه یابم آن ساقی / که شعله شعله به بخشد شرر شرر ندهد
در این غزل علامه محمد اقبال لاهوری مبانی ماندگاری اندیشه خود را تبیین مینماید که پر پیداست که عین همین مبانی، رمز ماندگاری اندیشه معلم کبیرمان شریعتی میباشد. البته خود آن پاسخی به سوال اصلی ما نیز هست، چراکه اقبال در این غزل علت فرازمانی شدن اندیشهاش اینچنین تبیین مینماید:
1 - اقبال در این غزل، «حرکت اصلاحگرایانه عملی و نظری خودش در راستای بازسازی و تجدید بنای اسلام و مسلمانی، به ید بیضای موسای کلیم تشبیه مینماید» و در این غزل معتقد است که «در هر زمانی و عصری به علت رابطه دیالکتیکی بین ابدیت و تغییر نیازمند به موسائی هستیم، تا او در ظلل ید بیضای خود، بتواند ابدیت را به صورت تطبیقی نه انطباقی با تغییر زمان پیوند دهد»؛ لذا در همین رابطه اقبال شعار تجدید بنای اسلام یا بازسازی فکر دینی در اسلام خودش که شریعتی ادامه دهنده آن در نیمه دوم قرن بیستم بود، در این غزل همان ید بیضای کلیم میخواند:
چراغ خویش بر افروختم که دست کلیم / در این زمانه نهان زیر آستین کردند
علی ایحال از نظر اقبال، «رمز نیاز امروز جامعه ما به شریعتی، به خاطر حرکت اصلاحگرایانه نظری و عملی شریعتی در چارچوب شعار تجدید بنای اسلام تطبیقی توسط اجتهاد در اصول و فروع اسلام دگماتیسم فقاهتی و اسلام دگماتیسم صوفیانه و اسلام دگماتیسم فیلسوفانه یونانیزده میباشد.»
2 - در این غزل حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری معتقد است که در چارچوب اصل اجتهاد در اصول و فروع، باید جهت عصری شدن تطبیقی اسلام، تمامی مبانی فلسفی، کلامی، اعتقادی، فقهی و اخلاقی اسلام که در فصل ششم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، تحت عنوان اصل حرکت در ساختمان اسلام، به عنوان موتور اسلام تطبیقی مطرح میکند، به حرف نو در عرصه عمل و نظر تبدیل شود.
فروغ آدم خاکی زتازه کاریهاست / مه و ستاره کنند آنچه پیش ازین کردند
از نظر علامه اقبال لاهوری علت نیاز امروز جامعه ایران به شریعتی این است که شریعتی، «نه تنها توسط حرکت اصلاحگرایانه نظری و عملی خود توانست پاسخی نو برای تغییر جامعه دینی ایران بیاورد، بلکه مهمتر از پاسخهای نو کلامی و تاریخی و فلسفی و اعتقادی شریعتی، سوالهای نوئی بود، که شریعتی برای اولین بار در سپهر نظری و عملی، جامعه ایران مطرح کرد.» بطوریکه اگر بگوئیم، به لحاظ اهمیت سوالهای نو شریعتی، مهمتر از پاسخهای نو شریعتی بوده است، سخنی به گزاف نگفتهایم؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که این سوالهای نو شریعتی بوده است که شریعتی را جاودانه کرده است و نیاز امروز جامعه ما به سوالهای مطرح شده توسط شریعتی، بیش از نیاز جامعه امروز ما به پاسخهای شریعتی است.
همچنین بر این مطلب اضافه میکنیم که، «اگر پاسخهای شریعتی کهنه بشوند و نتوانند برای امروز جامعه ما درمانگر باشند، قطعا و جزما سوالهای شریعتی هرگز کهنه نخواهند شد»؛ و سخن آخر در این رابطه اینکه، «نیاز امروز جامعه ایران به سوالهای شریعتی، بیشتر نیاز جامعه ایران به پاسخهای شریعتی است.» فراموش نکنیم که آنچنانکه تاین بی میگوید: «آنچه باعث تحرک جوامع میشود، در آغاز طرح سوالهای نو است.» هر چند در این رابطه، تاین بی معتقد است که «قطعا پاسخ کهنه دادن به سوالهای نو باعث رکود جامعه بشری میگردد.» به همین دلیل هم اقبال و هم شریعتی، با طرح سوالهای نو بود که جامعه مسلمانان را به خود آوردند. پاسخهای نو آنها متعاقب حرکت جوامع مسلمان از آسیای جنوب شرقی تا غرب آفریقا در چارچوب آن سوالهای نو بوده است.
شبی پیش خدا بگریستم زار / مسلمانان چرا زارند و خوارند
ندا آمد نمیدانی که این قوم / دلی دارند و محبوبی ندارند
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 445 – س - 5 و 6
خدا آن ملتی را سروری داد / که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد / که دهقانش برای دیگران کشت
ص 455 – س 11
مسلمانی که داند رمز دین را / نساید پیش غیر اله جبین را
اگر گردون به کام او نه گردد / به کام خود بگرداند زمین را
ص 484 - س 10
ما همه افسونی تهذیب غرب / کشته فرنگیان بی حرب و ضرب
تو از آن قومی که جام او شکست / وانما یک بندهی الله مست
تا مسلمان باز بیند خویش را / از جهانی برگزیند خویش را
فصل پس چه باید کرد – ص 414 – س 1
بگذر از فقری که عریانی دهد / ای خنک فقری که سلطانی دهد
الحذر از جبر و هم از خوی صبر / جابر و مجبور را زهر است جبر
این به صبر پیهمی خو گر شود / آن به جبر پیهمی خو گر شود
هر دو را ذوق ستم گردد فزون / ورد من یا لیت قومی یعلمون
فصل جاوید نامه – ص 350 – س 6
نقش قرآن تا در این عالم نشست / نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون به جان در رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این / زنده و پاینده و گویاست این
اندرو تقدیرهای غرب و شرق / سرعت اندیشه پیدا کن چو برگ
با مسلمان گفت جان بر کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده
آفریدی شرع و آئینی دگر / اندکی با نور قرآنش نگر
از بم و زیر حیات آگه شوی /هم زتقدیر حیات آگه شوی
جاوید نامه – ص 317 – س 1
شرق حق را دید و عالم را ندید / غرب در عالم خزید از حق رمید
چشم بر حق باز کردن بندگی است / خویش را بی پرده دیدن زندگی است
بنده چون از زندگی گیرد برات / هم خدا آن بنده را گوید صلوت
هر که از تقدیر خویش آگاه نیست / خاک او با سوز جان همراه نیست
جاوید نامه – ص 291 – س 5
از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ / عقل تا بال گشود است گرفتارتر است
عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری / عجب این است که بیمار تو بیمارتر است
دانش اندوختهائی دل زکف انداختهائی / آه زان نقد گران مایه که در باختهائی
فصل پیام شرق – ص 258 – س 1
به ملک جم ندهم مصرع نظیری را / کسی که کشته نه شد از قبیله ما نیست
اگر چه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت / تو دل گرفته نه باشی که عشق تنها نیست
فصل می باقی – ص 249 – س 2
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد / گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامان زسگان خوارتر است / من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
فصل افکار – ص 239 – س 4
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم / هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
موج زخود رفتهائی تیز خرامید و گفت / هستم اگر میروم گر نروم نیستم
افکار – ص 234 – س 11
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد / بر رسول ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را / او رسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقیگری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت
فصل رمز بیخودی – ص 70 – س 1
در مصافی پیش آن گردون سریر / دختر سردار طی آمد اسیر
دخترک را چون نبی بیپرده دید / چادر خود پیش روی او کشید
ما از آن خاتون طی عریانتریم / پیش اقوام جهان بی چادریم
فصل اسرار خودی – ص 16- س 5
ابیات فوق سوال و جواب یا درد و درمانهائی بود که در نیمه اول قرن بیستم توسط اقبال لاهوری مطرح گردید و باعث شد «تا جامعه مسلمین، به مرحله خودآگاهی اجتماعی و سیاسی و تاریخی برساند»؛ و در همین چارچوب بود که، معلم کبیرمان شریعتی در نیمه دوم قرن بیستم در راستای درد و درمانهای مطرح شده توسط اقبال لاهوری و در ادامه همان شعار تجدید بنای اسلامی و مسلمانی اقبال، به صورت عملی و نظری به بازسازی بنای اسلامی و مسلمانی بپردازد.
ادامه دارد