اسلام شناسی علی در ترازوی نهج البلاغه - قسمت اول
«اسلام تحقیقی» یا «اسلام تحمیلی»، «اسلام تجربی» یا «اسلام تقلیدی»، «اسلام حقی» یا «اسلام تکلیفی»، «اسلام شورائی» یا «اسلام ولایتی»، اسلام قرانی یا «اسلام روایتی»، «اسلام تشیع علوی» یا «اسلام تشیع صفوی»، «اسلام نهج البلاغه» یا «اسلام بحارالانوار»، «اسلام تاریخی» یا «اسلام مفاتیح الجنان»، «اسلام انتخابی» یا «اسلام شمشیری»، «اسلام اختیاری» یا «اسلام تحمیلی»، «اسلام تسنن محمدی» یا «اسلام تسنن اموی»
1 - علی و «اسلام تحمیلی» یا «اسلام شمشیری» در نهج البلاغه:
از بعد از رحلت پیامبر اسلام در دوران شیخین، عمر اولین خلیفهائی بود که اجتهاد در اصول کرد و با عمده کردن اصل جهاد به عنوان «خیرالعمل اسلامی» جهت فتوحات خارجی خود بسترسازی کرد و البته دلیل این امر هم آن بود که دیگر در زمان خلیفه دوم تقریبا اسلام در تمامی شبه جزیره عربستان مستقر شده بود و تنشهای قبائلی که بعد از مرگ پیامبر اسلام در زمان ابوبکر تقریبا فراگیر شده بود، همه سرکوب شده بود و مدینه النبی یا به قول شاه ولی الله دهلوئی و علامه اقبال لاهوری، «جامعه الگوئی محمد» هم تقریبا با رحلت پیامبر همراه با ختم نبوت، ختم امامت و ختم ولایت او در بستر انتخابات شورای سقیفه و خانه نشین شدن علی به حالت رکود درآمده بود و وضعیت جامعه مسلمانان آنچنان شده بود که استمرار تاریخی جامعه مسلمانان دیگر امکان انجامش در عرصه دینامیزم اجتماعی که در چارچوب عدالت حکومتی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی، عدالت اخلاقی، عدالت حقوقی و...ممکن میشود، غیرممکن شده بود. لذا در رابطه با خودویژگیهای تاریخی آن شرایط و تندپیچ تاریخی بود که عمر خلیفه دوم جهت جلوگیری از نابودی مطلق جامعه مسلمانان اقدام به دو اجتهاد بزرگ در اصول کرد که عبارت بودند از:
1 - عمده کردن اصل جهاد
2 - تعطیل «اسلام روایتی» با شعار «حسبنا الله کتاب الله».
که در خصوص اجتهاد اول یعنی عمده کردن اصل جهاد، عمر میکوشید تا توسط تکیه بر اصل فتوحات خارجی و کشورگشائی علاوه بر گسترش «اسلام شمشیری» و «اسلام تحمیلی» توسط جهاد تهاجمی یا جهاد ابتدائی به جای جهاد تدافعی قرآن و اسلام، جامعه مسلمان شبه جزیره عربستان[1] را از مرگ و نابودی محتوم نجات دهد. لذا از این مرحله بود که به موازات فتح پی در پی و مستمر و برق آسای کشورهای بیرون از شبه جزیره عربستان «اسلام شمشیری» جایگزین «اسلام تحقیقی» و «اسلام تحمیلی» جایگزین «اسلام تجربی» شد.
قابل توجه است که پیامبر اسلام در طول 8 سال دوران جهاد نظامی، پروسس مدنی خود را که از سال دوم هجرت با نزول آیه 39 - سوره حج «أُذِنَ لِلَّذِينَ يقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ - به شما اذن داده شد تا با آنانی که به شما مسلمانان ظلم میکنند، در دفاع از خود بجنگید» آغاز شد و با آیات 36 - سوره توبه «...وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً... - با مشرکین در دفاع از خود آنچنانکه با شما میجنگند بجنگید» و... ادامه پیدا کرد. هرگز نه از شبه جزیره عربستان گامی فراپیش نهاد و نه در تبلیغ اسلام بر شمشیر تکیه میکرد و نزدیک به 54 حرکت نظامی که در داخل شبه جزیره عربستان در طول 8 سال حرکت مدنی خود انجام داد که همگی در راستای دفاع سیاسی، نظامی، هویتی و فیزیکی در برابر هجمه مشرکین و کفار و منافقین بود و جنگ تبوک او هم که نخستین لشکرکشی پیامبر در مقابله با رومیان بود، فقط یک صف آرایی تدافعی جهت مقابله کردن با تهاجم رومیان به شبه جزیره عربستان بود. لذا پیامبر اسلام نه در عرصه جهاد داخلی و نه در عرصه جهاد خارجی، هرگز تحت عنوان جهاد ابتدائی اعتقادی به جایگزینی «اسلام شمشیری» یا «اسلام اجباری» یا «اسلام تحمیلی» یا «اسلام تقلیدی» یا «اسلام تعبدی» به جای «اسلام ایمانی» و «اسلام اعتقادی» و «اسلام اختیاری» و «اسلام تحقیقی» و «اسلام حقی» و «اسلام شورائی» و «اسلام تجربی» نداشت.
به طوری که در همین رابطه در منشور و مانیفست حرکت خودش که به صورت یک شعار بالای تمامی نامههایش مینوشت:
آیه 64 - سوره آل عمران - «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَينَنَا وَبَينَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيئًا وَلَا يتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ - بگو ای اهل کتاب بیائید به سوی کلمهائی متساوی طرفین که همان نفی عبودیت و نفی الوهیت و نفی ربوبیت غیر الله در جامعه و جهان و نفس خودمان میباشد اگر نپذیرفتند، ای پیامبر فقط به آنها بگو که ما مسلمانیم» و
آیه 256 - سوره بقره - «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي... - چون هدایت و ضلالت امر تبیینی است، پس ای پیامبر قبول اسلام امری اجباری و تحمیلی نیست» و
آیه 14 - سوره حجرات - «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ... - ای پیامبر عربهای بادیه نشین به تو میگویند که ایمان آوردهایم به آنها بگو ایمان به اسلام امری تحمیلی نیست، بلکه امری اعتقادی و قلبی و شناختی میباشد پس شما تسلیم شدید نه مومن و مسلمان» و
آیه 36 - سوره اسری یا بنیاسرائیل - «وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا - پیروی نکن از چیزی که به آن علم و آگاهی نداری چرا که مسئولیت انسان معلول شناخت و آگاهی او میباشد» و
آیه 124 - سوره نحل - «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ... - ای پیامبر دعوت تو به اسلام باید بر سه پایه 1-حکمت 2-موعظه 3-مجادله یا حقیقت یا حکمت و آگاهی یا موعظه و استدلال یا مجادله استوار باشد» و
آیه 17 و 18- سوره زمر - «...فَبَشِّرْ عِبَادِ -الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ - پس ای پیامبر بندگان مرا بشارت بده همانهائی که به هر سخنی گوش میدهند و از میان آنها بهترین آنها را در عمل پیروی میکنند، اینها همان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است و همینها هستند که صاحب خرد میباشند» و
آیه 108 - سوره یوسف - «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ- ای پیامبر در دعوت به اسلام به مردم بگو اسلام راه من است و من مردم را بر پایه آگاهی و شناخت به این راه دعوت میکنم نه تقلید و تعبد و تکلیف و تحمیل که راه مشرکین میباشد و سبحان الله از اینکه من از مشرکین باشم»
پیامبر پیوسته بر دعوت خود بر پایه تبلیغ «اسلام تحقیقی، ایمانی، معرفتی، اختیاری و انتخابی» تکیه میکند نه «اسلام تحمیلی، تعبدی، تقلیدی و جبری». در همین رابطه بود که امام علی در سال 36 یعنی 25 سال بعد از رحلت پیامبر اسلام، زمانی که تحت فشار و درخواست مردم پس از سه روز امتناع و خروج از مدینه حاضر به قبول خلافت شد، نخستین اجتهاد در اصولی که در اسلام به ارث رسیده از شیخین و عثمان کرد تعطیلی «اسلام شمشیری» و فتوحات و جهاد خارجی و کشورگشائی بود، کاری که از همان آغاز امام علی میدانست که تعطیلی این اصل برای او با بهای سنگینی تمام خواهد شد چرا که قطعا تمامی آنهائی که از غنائم بادآورده جنگی و فتوحات خارجی به نوائی رسیدهاند با تعطیلی این اصل تضادهای خارجی را بدل به تضادهای داخلی خواهند کرد که حاصل آن شکست تاریخی علی خواهد بود. همان کاری که بالاخره کردند و کشتی مبارزه پنجاه ساله مبارزه علی را به گل نشاندند و تمامی تلاش و سعی پنج ساله علی را مصروف جنگهای داخلی کردند و بالاخره علی را در بستر این تضادهای داخلی شهید کردند و حرکت او را گرفتار شکست کردند. ولی به هر حال با همه این تفاسیر امام علی از همان آغاز قبول خلافت به این امر اعتقاد داشت که تنها راه نجات جامعه مسلمین تعطیلی این اصل میباشد و در همین رابطه بود که کوچکترین درنگی در این رابطه نکرد، هرچند رقیب او بنیامیه و در راس آنها معاویه کوشید با گرفتن این سلاح از دست امام علی و کوبیدن بر طبل فتوحات خارجی به حاکمیت خود در برابر حکومت علی ثبات نظامی بخشد. لذا در همین رابطه بود که تمام کشورهای اطراف مدیترانه و ورود به قاره اروپا در زمان بنیامیه و به دست معاویه اول و معاویه دوم صورت گرفت و اصلا مدیترانه توسط نیروی دریائی تحت فرماندهی عمرو عاص فتح گردید، ولی با اینکه امام علی به خوبی میدانست که رمز تثبیت نظامی بنیامیه و معاویه در فتوحات و توسعه «اسلام شمشیری» میباشد، هرگز حتی برای یک ساعت از حاکمیتش هم راضی نشد تا بر «اسلام شمشیری» زمان شیخین و عثمان تکیه کند. البته این موضعگیری خودش قبل از به قدرت رسیدنش در شورای عمر که برای تعیین جانشینی عمر توسط وصیت خود عمر بعد از مرگ عمر تشکیل شده بود، در پاسخ به شرط بیعت عبدالرحمن ابن عوف که خطاب به علی گفت: «با تو بیعت میکنم به شرط اعتقاد و عمل بر کتاب الله و سنت رسول و رویه شیخین»، گفت: «با کتاب الله و سنت رسول آری، اما در ادامه رویه شیخین نه، چراکه من خود دارای رویهائی میباشم»، که رویهائی که امام علی در آن شورا مطرح کرد همان تعطیلی «اسلام شمشیری، تحمیلی و اجباری» توسط اجتهاد در اصول بود و جایگزین کردن با «اسلام عدالت مدارانه تحقیقی، اختیاری و تجربی» خودش بود. لذا در همین رابطه بود که امام علی پس از اینکه مردم بعد از قیام بر علیه حکومت عثمان و کشتن او جهت بیعت با او برای مدتها از قبول خلافت امتناع میکرد و هرگز حتی برای یکبار هم در نهج البلاغه دیده نمیشود که امام علی در این زمان گفته باشد که «خلافت حق من است» یا اینکه «خلافت ارثیه من میباشد» و یا اینکه مثلا در «غدیر خم پیامبر خلافت را به من واگذار کرده است»، بلکه برعکس همه اینها، امام علی آنچنانکه در نهج البلاغه موجود میباشد در همه جا معتقد بود که «خلافت و انتخاب خلیفه حق مردم میباشد و شورا و مردم هر که را که انتخاب بکند امام است و آن انتخاب مورد رضایت خداوند خواهد بود».
نامه 6 - نهج البلاغه شهیدی - صفحه 274 سطر 9 به بعد - «إِنَّهُ بَايَعَنِي اَلْقَوْمُ اَلَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لاَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا اَلشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ فَإِنِ اِجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا...- جماعتی با من بیعت کردهاند که قبل از من همین جماعت با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند و با همان شکلی اینها با من بیعت کردند که قبل از من با آنها بیعت کردند چرا که اساس مطلب این است که وقتی شورای مهاجرین و انصار کسی را برای خلافت انتخاب کردند آن شخص منتخب شوری امام مردم میباشد و خداوند هم بر این انتخاب شوری رضایت خواهد داشت». لذا در این رابطه بود که امام در آغاز از قبول خلافت امتناع کرد و بر پایه تحلیلی و تبیینی که از برنامه و حرکت خود داشت، میدانست که برعکس دوران شیخین و عثمان حکومت او به خاطر تعطیلی فتوحات خارجی و «اسلام شمشیری» و اسلام اجباری و تحمیلی گرفتار تضادهای داخلی خواهد شد و همین رشد تضادهای داخلی، معلول تعطیلی تضادهای خارجی است که نهضت او را با بن بست و شکست روبرو خواهد کرد. لذا در همین رابطه است که در خطبه 92 که امام علی بعد از قیام مردم بر علیه عثمان و قتل او و روی آوری آنها به امام علی جهت بیعت با او بیان شده میگوید:
خطبه 92 - نهج البلاغه شهیدی - صفحه 85 سطر اول به بعد - «دَعُونِي وَ اِلْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ اَلْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَيْهِ اَلْعُقُولُ وَ إِنَّ اَلْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ اَلْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ وَ اِعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ اَلْقَائِلِ وَ عَتْبِ اَلْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً - ای مردم از من دست بردارید و دیگری را برای خلافت انتخاب بکنید، زیرا در صورتی که من خلافت بر شما توسط بیعت شما قبول بکنم بر پایه برنامه و رویهائی که دارم با حکومتی روبرو خواهم شد که دارای وجوه و رنگهای مختلفی خواهد شد، به طوری که در ادامه آن قلبهای شما بر آن استوار نخواهد ماند و اندیشههای شما بر آن ثابت نخواهد ماند، آفاق و اطراف حکومت ابر سیاهی فرا گرفته است و راه روشن دین پیامبر و مدینه النبی او تغییر مسیر داده است، البته این را هم بدانید که اگر من بیعت شما را بپذیرم شما را به راهی خواهم برد که خودم به آن معتقد هستم و در این رابطه سخن و سرزنش هیچ سرزنش کنندهائی هم من را از راهم برنخواهد گردانید، البته اگر مرا ترک کنید و کس دیگری را انتخاب کنید من هم مانند شما با آن کس بیعت خواهم کرد و مطیعتر از خود شما با آن منتخب شما همکاری خواهم کرد، چرا که برای شما مشاور شدن من بهتر است تا امیر شدن من بر شما.»
ادامه دارد
[1] . که از یک طرف بعد از رحلت پیامبر اسلام به علت تعطیلی مبانی دینامیزم اجتماعی مدینه النبی محمد که عبارت بودند از عدالت حکومتی، عدالت حقوقی، عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی، عدالت اخلاقی و... توسط رشد تضادهای قبیله گی و طایفهائی و قومی درونی رو به اضمحلال نهاده بود و هر زمان میرفت تا این جامعه از درون متلاشی گردد توسط عمده کردن تضاد برونی و جایگزین کردن تضاد برونی به جای تضادهای درونی نجات دهد و از طرف دیگر به موازات سرازیر کردن غنائم جنگی از کشورهای تازه فتح شده به طرف شبه جزیره عربستانی که در آتش فقر، فلاکت، تنگدستی، بیکاری و... میسوخت، حیاتی دوباره اقتصادی به جامعه مسلمانان بخشد.