روزه ماه رمضان، خلاف آمد عادات، برای بازتولید زیستنی دیگر

دو نوع خلقت: خلقت اگزیستانسی – خلقت اسانسی:

«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ... - ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است تا این قرآن برای مردم وسیله هدایت و دلایل روشن و جدا کننده حق از باطل باشد» (سوره بقره – آیه 185)

از خلاف آمد عادت به طلب کار که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم - حافظ

بسته به اینکه ما پروسه تکوین خلقت وجود و انسان را چگونه تبیین نمائیم، دو نوع رویکرد در باب خلقت انسان مطرح می‌شود، یعنی اگر ما با نفی پروسس تکامل در وجود معتقد به خلقت دفعی و آنی و فیکسیستی در باب جهان یا در باب انسان شدیم، قطعا باید معتقد به خلقت ماهیتی یا اسانسی بشویم که مطابق آن نقشه خلقت از پیش در عالم دیگری تعیین شده است و مطابق آن نقشه از پیش مشخص شده، خلقت در عرصه وجود و انسان به صورت دفعی و آنی و فیکسیستی در چارچوب جبری آن نقشه قبلی تکوین پیدا می‌کند در نتیجه در این خلقت ماهیتی برای موجود نقشی در عرصه خلقت قائل نیستند یعنی.

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند / هر چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

اما در برابر خلقت ماهیتی یا اسانسی نوع دیگری از خلقت هم مطرح می‌باشد که خلقت اگزیستانسی نامیده می‌شود که مطابق رویکرد خلقت اگزیستانسی، تکوین هستی و انسان از آغاز صورتی از قبل تعیین شده نداشته است بلکه در عرصه گهواره و پروسس تکامل و اصل تکامل تدریجی موجودات این وجود دائما در حال شدن و خلقت جدید می‌باشد که به علت تدریجی الوصول بودن این خلقت در عرصه پروسس تکامل و به علت اینکه دیگر مانند خلقت ماهیتی نقشه از پیش تعیین شده بر آن حاکم نمی‌باشد و در نتیجه این مؤلفه‌های سه گانه:

1 - شدن تکاملی.

2 - تدریجی الوصول بودن این شدن.

3 - فقدان ماهیت یا نقشه از پیش تعیین شده، باعث گردید تا ترم تاریخ در این رویکرد جایگزین‌ترم ماهیت و اسانس بشود. آنچنانکه مطابق این رویکرد تمام پدیده‌های هستی دارای تاریخ می‌باشند و تاریخ مطابق این رویکرد «علم شدن وجود» در پروسس تکامل تدریجی می‌باشد چراکه تاریخ «علم شدن انسان» و کل وجود است و چون تمام وجود در عرصه پروسس تکامل دائما در حال شدن می‌باشد، بنابراین تاریخ، شناخت گذشته نیست بلکه تاریخ، شناخت چگونگی شدن و علل و عوامل و قوانین تغییر و تحول و رشد و تکامل کل وجود و انسان است.

البته هر چند با جایگزین شدن خلقت تاریخی به جای خلقت ماهیتی در عرصه پروسس تکامل وجود، سرنوشت تکوین خلقت در فرایند ماقبل انسان در حلقه جماد و نبات و حیوان مشخص می‌گردد ولی به علت اینکه خلقت تاریخی در فرایندهای جماد و نبات و حیوان به صورت انطباقی صورت گرفته است (و مبانی مکانیزمی این خلقت تاریخی انطباقی و تدریجی موجودات در فرایندهای جماد و نبات و حیوان بر سه پایه: 1 - انطباق با محیط، 2 - تنازع در بقاء، 3 - انتخاب طبیعی یا بقاء اصلح، استوار بوده است) توان تبیین خلقت تاریخی تطبیقی و تدریجی انسان را نداشت و از آنجائیکه تبیین تکوین و تکامل تدریجی انسان در چارچوب آن مکانیزم انطباقی با محیط باعث گردید تا اراده و اختیار و قدرت انتخاب انسان در پای ارابه تکامل انطباقی خلقت تدریجی تاریخ قربانی بشود، لذا در راستای شکست این بن بست خلقت تاریخی بود که تئوری خلقت اگزیستانسی جهت تبیین خلقت تاریخی انسان متولد شد.

با تولد تئوری خلقت اگزیستانسی به عنوان آخرین فرایند تکامل تدریجی موجودات وجود - یعنی انسان - بود که پروسه جایگزینی خلقت تاریخی به جای خلقت ماهیتی ارسطوئی کامل شد و بدین ترتیب خلقت تاریخی دارای دو فرایند انطباقی و تطبیقی شد که در فرایند انطباقی مسافرین خلقت تاریخی عبارت بودن از جماد و نبات و حیوان، اما در فرایند تطبیقی خلقت تاریخی که همان فرایند خلقت اگزیستانسی می‌باشد تنها انسان به عنوان مسافر گهواره پروسس تکامل وجود شد چراکه انتخاب عالی‌ترین تجلی وجودی نوع انسان و معنی انسان و فلسفه هستی انسان و در عین حال دشوارترین مسئولیت انسان می‌باشد، زیرا آدمی همواره در انتخاب است و با این انتخاب مداوم خود را می‌سازد، از اینجا بود که در عرصه خلقت تاریخی به صورت اگزیستانسی (برعکس خلقت غیر تاریخی یا ماهیتی که همه وجود و موجودات در یک ظرف خلقت آنی و دفعی و فیکسیستی از پیش تعیین شده قرار می‌داد، خلقت انسان توانست امکان تبیین خود به صورت تطبیقی به دست بیاورد که صد البته کشف این تئوری برای انسان به هیچ وجه کمتر از کشف الکتریسته و جاذبه و دافعه و غیره نبوده و نیست، چرا که در چارچوب کشف تئوری اگزیستانسی انسان بود که انسان توان آن را پیدا کرد که خود را بسازد و خالق خود در هستی بشود و چتر جبر خلقت از پیش تعیین شده ماهیتی یا اسانسی که به عنوان بلائی عظیم از زمان فلاسفه یونان یعنی پنج قرن قبل از میلاد بر اندیشه بشریت سنگینی می‌کرد و بشریت را به ورطه سکون و تسلیم و رضا کشانیده بود، پاره کند و با پاره کردن این چتر است که دیگر انسان آنچنانکه ارسطو می‌گوید، «حیوان ناطق نیست» یا آنچنانکه افلاطون می‌گوید «انسان حیوان سیاسی نیست» و یا آنچنانکه مولر می‌گوید «انسان حیوان صورت ساز نیست»، بلکه در کانتکس خلقت تطبیقی و اگزیستانسی انسان یک انتخاب و یک شدن همیشگی و یک هجرت بی انتها از لجن تا خدا می‌شود)

هجرت مداوم از خویشتن لجنی تا خویشتن خدائی، که این هجرت از لجن به سوی خدا به خاطر اینکه خدا در بی نهایت قرار می‌گیرد در نتیجه این امر باعث می‌گردد تا انسان برعکس خلقت انطباقی هرگز به قرارگاهی نرسد و در خدا منزل نکند چراکه:

بی نهایت حضرت است این بار گاه /صدر را بگذار صدر تو است راه – مولوی – دفتر سوم –بیت 1961

یعنی انسان همیشه در تکامل است و در حرکت به سوی او و در جهت و در پرواز صعودی و در معراج عمودی که انتهائی ندارد، به طرف آن بی نهایت یعنی تا ابد بی توقف پیش می‌رود و هرگز به او نمی‌رسد و در او منزل نمی‌کند.

بدین ترتیب است که در کانتکس خلقت اگزیستانسی، انسان بدل می‌شود به اراده آزادی و عاصی بر خداوند با دو سرمایه «عشق» و «آگاهی» که باید خود انتخاب کند تا خود را بسازد و خالق خود بشود و بدین ترتیب است که انسان تطبیقی که بارزترین شاخصه آن خودآگاهی است متولد می‌گردد. با تولد این انسان تطبیقی است که دیگر حیات و حرکت او مانند دوران انطباقی تابع کور و جبری عوامل و قوانین زیست شناسی یا بیولوژیک و غرایز طبیعی نیست بلکه در مسیر تکامل به میزانی که آگاهی‌اش رشد می‌کند و در چارچوب آن انتخاب می‌نماید، رشد می‌کند و بدین ترتیب نیروی انتخاب و استخدام و آفرینندگی در او زایش می‌کند و قوی می‌گردد و با آن بر زندان‌های چهارگانه طبیعت، جامعه، خویشتن و تاریخ چیره می‌گردد و با این چیرگی خالق خود می‌شود و جانشین خدا می‌گردد یعنی یا همچون بودا از بند لذت جوئی‌ها و خودپرستی‌ها رها می‌شود و یا همچون اسپارتاکوس عاصی بر برده‌داران می‌گردد و یا مانند ابوذر بذرافشان انقلاب گرسنگان زمین می‌شود و یا چون عیسی پیام آور عشق و آشتی می‌گردد و چون موسی پیامبر جهاد و نجات و چون ابراهیم پیامبر رهائی و بالاخره مانند محمد پیامبر آگاهی و آزادی و قدرت می‌گردد.

این انسان اگزیستانسی و تطبیقی - برعکس موجودات انطباقی - جانشین خدا می‌شود و صاحب اراده متعهدی با سه بعد «آگاهی و آزادی و آفرینندگی» می‌شود، در نتیجه انسان اگزیستانسی یا تطبیقی دیگر مانند گذشتگان که در چارچوب اصل انطباق با محیط حرکت می‌کردند ساخته محیط نیست بلکه محیط ساخته او می‌شود. او از همه جبرها که همیشه انسان‌ها را در خود می‌فشرده و از همه قالب‌های ماهیت ساز خلقت ماهیتی به نیروی علم و خودآگاهی و قدرت ایمان و آگاهی از سه زندان طبیعت و جامعه و تاریخ و با نیروی عشق از چهارمین زندانش رها می‌شود و بر خویش مسلط می‌گردد و خویشتن خویش را با اراده خود می‌سازد.

لذا انسان تطبیقی یا اگزیستانسی دیگر نیکی را همچون یک تکلیف فقهی یا فتوای فقاهتی انجام نمی‌دهد چراکه برای او «اخلاق» مجموعه ضرورت‌ها نیست بلکه ارزش‌هائی است که او خلق می‌کند و بدین ترتیب است که برای انسان تطبیقی یا انسان اگزیستانسی مذهب تلاش انسان به هست آلوده است تا خود را پاک کند و از خاک به خدا باز گردد، راهی است (نه هدف) که از لجن تا خدا کشیده شده است و نماز و روزه آنچنانکه ویکتور هوگو می‌گوید «برای او فرو رفتن در نوعی جذبه و کشش مغناطیسی میان دو وجود بی نهایت کوچک و بی نهایت بزرگ می‌باشد».

بدین ترتیب است که رمضان و روزه و نماز بسترساز آفرینش انسان‌های تازه‌ائی می‌شود:

این دهان بستی دهانی باز شد / تا خورند لقمه‌های راز شد

چند خوردی چرب و شیرین از طعام /امتحان کن چند روزی در صیام

چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر / یک شبی بیدار شو دولت بگیر

گر تو این انبان ز نان خالی کنی / پر زگوهرهای اجلالی کنی

مثنوی – دفتر پنجم – و دفتر اول

که از آنجائیکه این آفرینش انسان در بستر روزه و رمضان خود ارزش است در قرآن «قدر» نامیده شده است که «قدر» به معنی ارزش می‌باشد و به علت اینکه این ارزش‌ها و این «قدر» توسط انسان اگزیستانسی قرآن در زمان گرفتاری زندان‌های چهارگانه ممکن می‌شود:

این جهان زندان و ما زندانیان / حفره کن زندان خود را وا رهان

مکر آن باشد که زندان حفره کرد / آن که حفره بست آن مکری است سرد

مولوی – مثنوی – دفتر اول – ابیات 984-985

قرآن آن چهار زندان را با بیان «لیل» یا شب یاد کرده است، لذا توسط آفریدن این ارزش‌ها است که انسان می‌تواند با شکستن زندان‌های چهارگانه به «مطلع الفجر» رهائی دست پیدا کند و عبادت در دیسکورس انسان تطبیقی و اگزیستانسی اتصال وجودی مستمر میان انسان و خداوند می‌شود و خداوند در این منظومه، سرچشمه معنی و زیبائی و هدف و ایمان و همه ارزش‌ها است که بی او همه چیز در منجلاب پوچی و عبث و ابتذال فرو می‌رود.

به همین دلیل روزه و نماز هجرت از درون، از مرحله آنچه که هست، به سوی آنچه که باید باشد، می‌باشد و آزادی در این رابطه عبارت است از یک مسئله وجود که به معنای رهائی است که محصول یک درجه تکاملی انسان می‌باشد.

چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است

ای گروه مومنان شادی کنید / همچو سرو سوسن آزادی کنید

مولوی – مثنوی – دفتر ششم – ابیات 4540 و 4541

 

والسلام