درسهائی که شریعتی به ما می آموزد یا ما باید از شریعتی بیاموزیم - بخش دوم
سنگهائی از فلاخن: سلسله دروس فلسفی،کلامی، عرفانی، اجتماعی، تاریخی، علمی که شریعتی به ما می آموزد:
اصل چهارم: قرآن قابل شناخت است و شناخت تمامی ابعاد آن برای بشر امروز ممکن می باشد: برای شریعتی آنچنانکه در مقدمه کنفرانس امت و امامت مطرح می کند قرآن از نظر ساختاری گرچه صورتی حرفی و کلامی دارد ولی ماهیتی مانند جهان خارج و جهان عنصری دارد یعنی آنچنانکه در جهان خارج عنصری علاوه بر نظم واحد حاکم بر آن جهان توسط این نظم واحد حاکم جهان عنصری قابل شناخت می باشد در جهان کلامی یعنی قرآن هم بعلت تاریخی بودن قرآن برای انسان قابل شناخت می باشد بنابراین شریعتی با کشف تاریخی بودن وحی و قرآن توانست اصل بزرگتری از قرآن و حی را کشف نماید و آن قابل شناخت بودن وحی و قرآن است.
پس از نظر شریعتی قرآن قابل شناخت است و این قرآن قابل شناخت است که می تواند هدایتگر ما باشد چراکه اگر قرآن را قابل شناخت ندانیم نمی توانیم انتظار هدایتگری و تغییر دهندگی از آن داشته باشیم یعنی از نظر شریعتی کتابی که نمی توانیم بشناسیم و در لوح محفوظ غیر قابل دسترس خود را مخفی کرده باشد چگونه می تواند هدایتگر انسان بشود به این دلیل بود که شریعتی مطرح کرد که آنچنانکه قرآن کلامی و قرآن فقهی و قرآن فلسفی و قرآن منطقی و قرآن اصولی نمی تواند قرآن هدایتگر و قرآن تغییر ساز باشد قرآن تاریخی فقط می تواند هدایتگر و تغییر ساز برای جامعه باشد بنا براین آنچه تا اینجا شریعتی در رابطه با قرآن برای ما روشن ساخته است عبارت از اینکه:
- قرآن کتابی است که مانند کتاب طبیعت هم واقعیت دارد و هم نظم واحدی بر آن حاکم می باشد.
- قرآن کتابی است که برای تغییر جامعه آمده است نه برای توصیف جامعه.
- قرآن کتاب هدایتگر برای تکامل جامعه و انسان است.
- آخرت سازی قرآن از طریق دنیا انجام می گیرد قرآن دنیا و آخرت را هوی هم نمی داند بلکه رابطه دنیا و آخرت از نگاه قرآن رابطه مقدم و نتیجه است راه آخرت از نظر قرآن از دنیا می گذرد.
- از آنجائیکه از نظر شریعتی قرآن یک وحی تاریخی می باشد لذا با تاریخی بودن وحی قرآن علاوه بر اینکه این کتاب از آسمان به زمین می اید و از ماوراء طبیعت به طبیعت منتقل می شود برای بشر قابل شناخت می باشد و بدلیل همین قابل شناخت بودن آن است که قرآن می تواند کتاب هدایتگر انسان و جامعه بشود.
اصل پنجم - تنوع برداشتها از قرآن معلول تنوع فهم های مختلف تاریخی از قرآن است: یکی از سوالهای کلیدی که از زمان کنفرانسهای جامعه شناسی امت و امامت در سال 48 توسط شریعتی مطرح گردید و نشان دهنده آن بود که در همین دوران بوده که خود شریعتی نسبت به این موضوع مساله دار شده است موضوع تنوع فهم قرآن توسط افراد مختلف است توضیح آنکه آنچنانکه شریعتی در مقدمه کنفرانس امت و امامت در سال 48 و در مقدمه اسلام شناسی ارشاد درس اول در اواخر سال 50 مطرح می کند سوال عمده ائی که در رابطه با فهم قرآن و فهم اسلام مطرح می باشد اینکه چرا زمانیکه متن ما که قرآن است و ثابت می باشد این همه تفسیرهای رنگارنگ از قرآن شده است و هر مفسری برای پایه نوع پیش زمینه ائی که قبل از تفسیر قرآن داشته است همان ذهنیت قبلی خود را در کادر تفسیر از قرآن بیرون آورده است و بعد از تفسیر هم تفسیر خود را مصیب دانسته و تفسیر دیگران مخطی. البته موضوع حسن و قبح طرح این سوال برای شریعتی از سال 48 بصورت یک سوال جدی مطرح بوده است اینکه:
اولا: اصلا آیا این تنوع و اختلاف و تضاد در نگرش و روش و تفسیر قرآن امر ممدوحی می باشد یا امر مذمومی یعنی آیا این تنوع تفسیرها از قرآن در بستر اسلام تاریخی که شریعتی در آن ایام به آن اعتقاد پیدا کرده بود کار خوبی بوده که اتفاق افتاده یا اینکه نه اصلا این یک امر ناپسندی می باشد که به قرآن تحمیل شده است بعبارت دیگر آیا این قرآن تاریخی بوده که زمینه اینچنین تنوع برداشت از آن را فراهم کرده است آیا متن قرآن از آنچنان دینامیسمی برخوردار می باشد که بتواند ثلورانس فهمی از قرآن داشته باشد یا که نه این جامعه و دستگاههای فاسد حاکمیت بوده اند که تنوع و تضاد و کثرت بر تفسیر ها و شناختهای قرآن وارد کرده اند؟
ثانیا: اگر این موضوع حسنه باشد یا سیئه، آیا این تنوع بر قرآن بصورت مکانیسمی تحمیل شده است یا اینکه بر عکس این تنوع فهم ها یا تنوع تفسیرها از قرآن مولود همان تاریخی بودن قرآن می باشد چراکه آنچنانکه مطرح کردیم از نظر شریعتی با تاریخی شدن قرآن دو امر بصورت جبری از آن حاصل می شود یکی اینکه این قرآن تماما برای بشر قابل شناخت است در ثانی این کتاب بخاطر اینکه در عرصه تاریخی از آسمان به زمین می اید و زمینی می شود دارای دینامیسم می گردد که از نظر شریعتی این دینامیسم قرآن بر بستر یک دیالکتیک سوار می باشد که از دو مؤلفه ثابت و متغییر شکل گرفته است مؤلفه ثابت قرآن از نظر شریعتی عبارت می باشد از وجه قرآن که توصیف کننده یا تبین کننده رابطه انسان و خدا می باشد و بعد متغییر قرآن عبارت است از آن بخش از قرآن که تبین کننده رابطه انسان با جامعه و تاریخ می باشد براین پایه است که شریعتی بخش اول قرآن را محکمات قرآن می نامد و بخش دو م قرآن را متشابهات قرآن می نامد یعنی محکمات قرآن از نظر شریعتی دلالت بر آن آیاتی می کند که تبین کننده رابطه انسان و خدا می باشد و متشابهات قرآن عبارت است از آن دسته از آیات قرآن که تبین کننده رابطه انسان با جامعه و تاریخ می باشد و از آنجائیکه مهمترین خصیصه جامعه و تاریخ خصیصه تکامل پذیری یا تغییری پذیری اش می باشد لذا این امر باعث می گردد تا توسط آیات متشابهات قرآن بتوانیم قرآن را با زمان و عصر تطبیق دهیم و توسط این تطبیق پذیری قرآن با تغییرات جامعه و تاریخ است که باعث می گردد تا قرآن دینامیسم خود را حفظ نماید و خصیصه هدایتگری و تغییر دهی خود در زمان آنچنانکه قبلا مطرح شد به انجام رساند البته شریعتی در رابطه با دو سوال فوق در دو مقطع زمانی مختلف دیدگاه خود را مشخص کرده است و جای هیچ شک و شبه ائی در این رابطه باقی نگذاشته است چراکه در کنفرانس علی بنیانگذار وحدت در سال 48 شریعتی باطرح اصل وحدت شیعه و سنی امری ممدوح اما وحدت تشیع و تسنن امری مذموم می باشد اصل تنوع برداشت و فهم قرآن و اسلام را یک اصل جبری تاریخی دانست که برای اسلام تاریخی جنبه حتمی دارد و جزو پتانسیل مثبت اسلام و قرآن می باشد و هرگز نباید در فکر آن باشیم که بخواهیم این تضادهای تاریخی فکری را بدل به وحدت کنیم البته شریعتی در این کنفرانس با تکیه بر دو روایت از پیامبر اسلام ( که عبارت می باشد از: لو علم ابوذر مافی قلب سلمان فقد کفره یا فقد قتله - اگر ابوذر از آنچه که در قلب سلمان است اگاه می شد او را کافر می شمرد و یا اینکه او را به قتل می رساند - روایت دوم - ان فی اختلاف العلما امتی رحمه یا آن فی اختلاف امتی رحمه - بدرستکه اختلاف علما امت من رحمت است - یا - به تحقیق اختلاف امت من رحمت است ) تنوع برداشتها و تنوع تفسیرها بعلت تاریخی شدن اسلام امری ممدوح و جبری و ملزوم تاریخی بودن اسلام می داند لذا از آنجائیکه تاریخی بودن قرآن و اسلام امر حسنه ائی می باشد در نتیجه خود این اختلاف در برداشتها یا اختلاف در دیدگاهها یا اختلاف در فهم ها یا اختلاف در تفسیر های قرآن و اسلام امر پسندیده و مثبتی خواهد بود و فقط باید به آن جهت بخشید و اما در خصوص سوال دوم اینکه حال که این اختلافات تفسیری و فهمی از قرآن و اسلام از دیدگاه شریعتی امری پسندیده می باشد و هر گز نباید در جهت رفع این اختلاف ها قدمی بر داریم سوال مهمتری که در همین جا توسط شریعتی مطرح می گردد اینکه چرا اصلا این اختلافات و این تفاوت فهم ها و تفاوت برداشتها بوجود آمد چه شد که متن قرآن که در طول این چهارده قرن تغییر نکرده است باعث گردید تا فهم متن تغییر کند و این تفاوت فهم ها عامل چند دستگی های بعدی گردد؟
شریعتی در پاسخ دسته دوم سوالها فقط یک جواب ارائه می دهد و آن اینکه عامل همه اینها تاریخی بودن وحی محمد و قرآن است در این رابطه شریعتی معتقد است که در میان تمامی پیامها ی انبیاء ابراهیمی فقط قرآن است که که وحی در آن بشکل تاریخی از وجود تاریخی محمد ریزش کرده است بقیه انبیاء سلف محمد اگر چه صاحب پیام بوده اند ولی پیام آنها اولا برعکس محمد ( که صورتی تدریجی داشته است ) شکل انی و دفعی داشته است ثانیا : بصورت غیر تاریخی یعنی مجرد ( برعکس محمد که پیام اش صورتی کنکرت و مشخص دارد و حتی در خصوصی ترین زوایای زندگی شخصی یا دیسکورس عصری یا تضادهای قومی و قبیله ائی محمد وارد شده است از قصه عایشه در سوره نور گرفته تا داستان ابی لهب و زنش در سوره تبت و داستان جن و رجوم الشیاطین و ... که همه و همه دلالت بر تاریخی بودن وحی محمد می کند ) بر آنها نازل شده است و تازه اگر پیام آنها بعد از مرگشان چهره تاریخی بخود گرفته است این ماهیت تاریخی پیام آنها با ماهیت تاریخی قرآن محمد متفاوت می باشد چراکه تاریخی بودن انجیل و تورات و..بعلت آن است که اصل متن مقدس سالیانی بعد از مرگ پیامبران فوق توسط حواریون یا اصحاب و اعوان آنها بصورت بشری و در اشکال متنوع نقل و قول و تفسیری و توسط افراد مختلف و در زمانهای گوناگون و با دخالت اندیشه های متنوع آنها تنظیم یافته است این تاریخی شدن یا زمینی شدن یا بشری شدن پیام و وحی با تاریخی بودن و بشری بودن و زمینی بودن قرآن متفاوت است چراکه در اینها بشری بودن و زمینی بودن پیام به معنای آن است که این پیامها سالیان درازی بعد از مرگ پیامبران فوق کتاب مقدس آنها توسط بشرهای زمینی بر پایه سلائق فکری و شخصی و عصری و اجتماعی و تاریخی تنظیم شده بعبارت دیگر اگر بخواهیم بصورت شفاف تری این موضوع را مطرح کنیم باید بگوئیم که علت زمینی بودن این پیامها آن است که خود این پیامها عین متن اولیه نیستند بلکه تفسیرهائی هستند که حواریون و اصحاب و اعوان آنها در سالیان دراز بعد از مرگ آنها از آن کتاب های مقدس کرده اند و این امر دلیل تاریخی و بشری و زمینی شدن آن پیامها بوده است در صورتیکه این زمینی و تاریخی و بشری بودن با زمینی و تاریخی و بشری بودن پیام محمد از فرش تا عرش تفاوت می کند چراکه در خصوص تاریخی بودن وحی محمد هرگز شریعتی چنین ادعائی نکرده که وحی محمد توسط مفسرین یا مهاجرین و انصار زمان محمد یا بعد از محمد تاریخی شده است بلکه بالعکس شریعتی پیوسته بر تحریف نشدن متن قرآن تکیه دارد و تاریخی شدن قرآن توسط خود محمد صورت گرفته است نه توسط اعوان و انصارش بعبارت دیگر از نظر شریعتی اگر اسلام بصورت یک دین تاریخی درآمد و اگر توحید بصورت یک توحید تاریخی درآمد و اگر کربلا بصورت یک کربلای تاریخی درآمد و اگر علی بصورت یک علی تاریخی درآمد و اگر محمد بصورت یک محمد تاریخی درآمد و اگر شیعه بصورت یک شیعه تاریخی درآمد ... همه و همه بدلیل آن است که قرآن تاریخی بود اگر قرآن در شکل تاریخی بر محمد نازل نمی شد و مانند پیامبران سلف محمد بشکل غیر تاریخی بر آنها نازل می شد در آن صورت تاریخی بودن اسلام و شیعه و کربلا و حسین و محمد و علی و....یک امر محالی می بود چراکه در آن صورت معنای آن تاریخی بودن مضمون تحریف و انحراف داشت در صورتیکه در این شکل آن تاریخی شدن اسلام و شیعه و کربلا و ... همه و همه با عنایت به تاریخی بودن قرآن دلالت بر عینیت یافتن و مادّیت خارجی پیدا کردن خود قرآن می باشد.
اصل ششم - مکانیزم تاریخی شدن وحی محمد و قرآن در آغاز نزول و بعثت: و اما سوال مهم دیگری که در همین جا توسط شریعتی مطرح می گردد اینکه قرآن چگونه تاریخی شد؟ و چگونه قرآن این تاریخی شدن خود را به اسلام تاریخی و شیعه تاریخی و کربلای تاریخی و علی تاریخی و محمد تاریخی و ... منتقل کرد پاسخی که شریعتی به این سوال بزرگ و عظیم می دهد عبارت از اینکه :
1 - نزول وحی بر محمد بشکل دینامیسمی صورت گرفته است نه بصورت مکانیسمی: شریعتی این فرضیه و اعتقاد که وحی بصورت یک پکیج توسط ملائکه بدون دخالت محمد بر محمد نازل شده است رد می کند و مکانیزم نزول وحی بر محمد در کانتکس دینامیسمی می داند که محصول اکسپرینس 23 ساله محمد می باشد بعبارت دیگر شریعتی با یک عینک اگزیستانسیالیسمی به وحی محمد نگاه می کند نه با یک عینک فاندیمانتالیسمی از دیدگاه شریعتی محمد در عرصه پراکسیس وحی یک تماشاگر صرف وحی نمی باشد ( آنچنانکه دیدگاه دگماتیسم مذهبی می پندارد ) بلکه از دیدگاه شریعتی محمد یک بازیگری است که که با پراکسیس باطنی خویش معمار وحی می باشد بعبارت دیگر از نظر شریعتی محمد معمار وحی است نه واسطه و بلندگوی وحی و همین نگرش اگزیستانسیالیستی شریعتی به وحی محمد است که باعث گردیده تا وحی تاریخی در وجود محمد تاریخی همراه با رویش تاریخی شکل گیرد بعبارت دیگر اگر ما به وحی دفعی بر محمد معتقد گردیم و یا اینکه اگر ما به وحی مکانیکی توسط ملائکه بر محمد اعتقاد پیدا کنیم و یا اگر ما به وحی واسطه ائی محمد اعتقاد داشته باشیم و یا اینکه اگر ما به وحی غیر اکسپرینسی محمد اعتقاد پیدا کنیم و یا اینکه اگر ما به وحی پکیجی تکوین یافته توسط خدا و انتقال یافته به محمد معتقد گردیم در آن صورت نمی توانیم به وحی تاریخی محمد معتقد باشیم و بعلت این رویش تاریخی وحی در محمد است که از نظر شریعتی قرآن باید جبراً عربی باشد و با فرهنگ عربی بادیه نشین یا تجارت پیشه و یا سلطانی آن عصر سخن بگوید و دیسکورس زبانی اش باید برپایه دیسکورس جغرافیای آن عصر عربستان صحراگرد باشد اینجا است که مثال محمد شتر بادیه نشین می شود و بهشت محمد حورالعین مورد علاقه بادیه نشینان عربستان می شود و ادبیات محمد جن و شیطان و ملائکه و سلطان و چوپان و تجارت و ... غیره می شود و ... چراکه اگر محمد می خواهد وحی اش تاریخی شود راهی جز این ندارد که وحی را محمدی کند عربی کند و عربستانی کند عصری کند یعنی در قالب فرهنگ قرن ششم میلادی درآورد و ... قس علیهذا و گرنه اگر می خواست محمد وحی اش را بصورت غیر اگزیستانسیالیستی و غیر اکسپرینسی و غیر دینامیستی و غیر دیالکتیکی بصورت یک واسطه و در شکل یک پکیج از جبریل بگیرد در آن صورت وحی اش مکانیستی و غیر تاریخی و غیر دیالکتیکی و ..می شود که با چنین وحی ائی نه تنها نمی توانست جامعه عربستان زمان خود را متحول سیاسی و اجتماعی تاریخی بکند بلکه از اینچنین قرآن و حی ائی امکان زایش اسلام تاریخی و شیعه و سنی تاریخی و ... وجود نمی داشت.
2 - قرآن و وحی محمد برعکس وحی های پیامبران سلف محمد که منبع شناخت را فقط خود متن کتاب تعریف می کردند و به غیر خود متن کتاب مقدس منبع شناخت دیگری برای انسان قائل نبودند در صورتیکه قرآن و وحی محمد برای اولین بار در میان تمامی وحی پیامبران ابراهیمی منهای متن وحی خود طبیعت و تاریخ و عقل را هم جزء منابع شناخت انسان مطرح می کند و توسط این پلورالیزم منبعی شناخت است که قرآن خود زمینه اپیستمولوژیک پلورالیزم معرفتی و فهمی از خود را فراهم می سازد چراکه اگر قرآن مانند متن دیگر کتب مقدس فقط و فقط خود متن را بعنوان منبع شناخت مطرح می کرد در آن صورت راه برای پلورالیزم فهمی و معرفتی از قرآن بسته می شد و همین امر کافی بود که راه برای تاریخی کردن حرکت قرآن بعد از محمد بسته شود.
اصل هفتم - جامعه و حرکت جامعه بعنوان موضوع وحی محمد و قرآن می باشد: عامل مهم دیگری که باعث گردید تا وحی محمد مضمون تاریخی به خود گیرد موضوع وحی محمد بود که برعکس متون مقدس قبلی که موضوع آنها صورت فردی و سوبژکتیوی داشت وحی محمد برای اولین بار موضوعش از صورت سوبژکتیو سمت گیری ابژکتیو ی پیدا کرد و در نتیجه جامعه را بعنوان موضوع خو د انتخاب کرد و در راستای حرکت جامعه بود که محمد معتقد گردید که فرد انسان در بستر حرکت جامعه ساخته می شود بهمین دلیل بود که محمد آنچنانکه آخرت را در بستر این دنیا شروع به ساختن آن کرد افراد را هم از گوشه دیرها و صومعه ها و خانقاهها بیرون کشید و در عرصه پراکسیس اجتماعی شروع به ساختن آنها کرد اما انتخاب جامعه بعنوان موضوع وحی بجای انتخاب ذهن و عقل بعنوان موضوع وحی تنها یک جابجائی ساده نبود که توسط محمد صورت گرفته باشد چراکه از آنجائیکه جامعه انسانی یک مقوله دینامیک و تاریخ مند می باشد که هم متحرک است و هم تکامل پذیر و هم تاریخ ساز لذا این امر باعث می گردد که دائما اصل تنوع و تکثر انسانی اجتماعی در مسیر تکاملی خود بوجود آورد و همین تاریخ مندی و تکامل پذیری و تکثر آفرینی جامعه است که باعث می گردد تا قرآن که کتاب هدایتگری و تکامل بخش و تغییر ساز این جامعه تاریخی می باشد تاریخی گردد چراکه تا زمانیکه قرآن و وحی محمد نتواند بر مبنای دینامیسم درونی خویش تغییر جامعه یا تغییرات موضوع خود جامعه را بدرون خود هدایت نماید امکان هدایتگری یک سوبژکتیو ساکن و ثابت بر یک ابژکتیو متحرک و متغییر امری محال خواهد بود پس اگر وحی محمد مدعی هدایتگری جامعه انسانی می باشد باید پتانسیل و توانائی هضم تغییرات اجتماعی را داشته باشد تا بتواند بعنوان هدایتگر تطبیقی در بستر تطبیق نه انطباق و دگماتیسم به هدایتگری جامعه انسانی بپردازد و براین مبنا بود که خود ذهن انسان یا عقلانیت افراد که موضوع وحی انبیا سلف محمد بودند در حرکت محمد و وحی محمد و قرآن محمد بصورت یک مقوله تاریخی درآمد که در بستر حرکت تکاملی جامعه تکامل و شکل پیدا کند براساس این مبانی بود که شریعتی با کشف تاریخی بودن وحی محمد که یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین دستاورد حرکت تئوریک شریعتی برای جامعه ما بود به تمامی سوالهای فوق در باب قرآن که قبلا مطرح کرده بود پاسخ منطقی و علمی داد چراکه شریعتی با کشف تاریخی بودن وحی محمد هم توانست لوکلیتهای وحی محمد را کشف نماید و هم توانست تکامل پذیر بودن دینامیسم قرآن بر پایه تکامل جامعه کشف نماید و هم توانست تکامل فهم قرآن را کشف نماید و هم توانست مکانیزمهای ثابت و متغییر آیات قرآن را کشف نماید و هم توانست هدایتگری قرآن را کشف نماید و بالاخره توسط تاریخی بودن قرآن شریعتی نیز توانست تاریخی بودن اسلام و شیعه و تسنن و ... کشف نماید.
ادامه دارد