سلسله درسهایی از قرآن – سوره شوری – قسمت بیست و سه
«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالتمحور» و «شوریمحور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»
«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»
یادآوری میکنیم که خود «اله» (الله بدون الف و لام) نام هرگونه معبود است چه آن معبود حق باشد و چه باطل، اما «الله» (با حذف همزه و اضافه شدن الف و لام) تنها دلالت بر نام همان معبود بهحق است که از نظر قرآن خالق و فاعل و دائماً در حال خلق جدید در وجود میباشد. بنابراین «در دیسکورس قرآن و پیامبر اسلام الله نام جامع صفات خداوند واحد و همچنین صفات هر یک از نامهای خداوند میباشد» و «الله مخصوص و علم برای حقیقت و ذات مقدسی خداوندی است که جامع همه کمالات و منزه از هر نقصی است» لهذا «الله در قرآن و شعارهای پیامبر اسلام، در تبیین خدا بهعنوان اصل بنیادین جهانبینی توحید و خدا بهعنوان اصل بنیادین قرآن و خدا بهعنوان اصل بنیادین دین تعریف میگردد و الله مبدئیت همه کمالات است نه ذات، چه ذات خداوند آن چنانکه در انتهای آیه 11 سوره شوری مطرح شدهاست همان «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ - ذات خداوند مثل چیزی نیست» میباشد و برتر از تصویر و تصور و تعقل و تحدید عقل و ذهن انسان میباشد و لذا وکیل و رب که قرآن در انتهای آیه 10 با شعار: «... ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ - این است الله پروردگار من که من بر او توکل میکنم و بهسوی همبر میگردم» مطرح مینماید.
علی ایحال، با طرح این شعار پیامبر اسلام در انتهای آیه 10 سوره شوری، «الله یا خداوند بهعنوان اصل بنیادین جهانبینی اسلام مطرح میگردد» بنابراین، در همین رابطه است که قرآن در دو آیه 11 و 12 سوره شوری به تبیین الله نام خداوند بهعنوان اصل بنیادین جهان و جهانبینی توحید و توحید کلامی میپردازد، همان اصلی که بدون آن جهان و هستی خالی و بیمعنا میشود، همچنین الله همان اصلی که عامل اتحاد طبیعت و انسان و اجتماع و تاریخ در جهان است.
باری، در همین رابطه است که قرآن در آیه 11 و 12 سوره شوری با بیان «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «لَهُ مقال ید السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» و «وَیقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» بهدنبال تبیین الله نام خداوند است که در انتهای آیه 10 از قول پیامبر اسلام قرآن مطرح میکند که: «... ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ» بیتردید محور اصلی این شعار استراتژیک پیامبر اسلام در فرایند مکی فقط و فقط «الله» میباشد، چراکه پیامبر اسلام در تمام طول 23 سال دعوتاش (چه در فرایند 13 ساله مکی و چه در فرایند 10 ساله مدنی) «پیوسته با نام الله خداوند بود که جنبش ضد بتپرستی خودش بر علیه تمام خدایان باطل زمین و آسمان تعریف میکرد.»
برای فهم بیشتر جایگاه نام الله - خداوند - در جهانبینی توحیدی پیامبر اسلام، تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که «صاحبان قدرت حاکم برای مشروعیت آسمانی بخشیدن به حاکمیت باطل خود بر تودههای مردم اگر چه از تمامی نامها و صفات خداوند بهعنوان القابی برای خود انتخاب میکردند اما هرگز و هرگز هیچکدام از آنها از نام الله برای تعریف نام و صفت و قدرت خودشان استفاده نکردهاند» یعنی اگر چه فرعونها و نمرودها در تاریخ برای مشروعیت آسمانی بخشیدن به حاکمیت خودشان شعار «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی» مطرح میکردند، و اگر چه مدعی بودهاند که قدرت خدا دارند، «ولی هرگز و هرگز هیچکدام از این جنایتکاران تاریخ بشر که به نام دین و مذهب بر تودههای مردم نگونبخت خود حکومت جبارانه میکردند، نگفتهاند که من الله شما هستم.»
لهذا در همین رابطه است که «همه اینها برای اینکه قدرت جنایتکارانه خودشان را بر تودهها مشروعیت آسمانی ببخشند از طریق الههای دستساز خودشان توسط بتها فیزیکی و ماوراء طبیعی و یا غیر فیزیکی از سنگ و خرما و گل تا قبور و صورتهای ماوراءالطبیعی، تلاش کردهاند و تلاش میکنند که قدرت باطل خودشان بر تودهها توسط این الههای دستساز به آسمانها بکشانند»؛ و قدرت «الله» نام مخصوص و علم و حقیقت و ذات مقدس خداوند بهعنوان اصل بنیادین دین و جهانبینی توحیدی به استخدام خود درآورند.
نباید فراموش کنیم که با اینهمه، آنها برای خود قدرت خدایی قائل شدهاند و قدرت باطل خودشان را با نام «رب» (عالیترین نام و صفت پروردگار بعد از الله) توصیف کردهاند و با ساختن این الهها در برابر الله، مبدئیت همه کمالات و «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...»، و «لَهُ مقال ید السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» جایگاه الوهیت در کنار جایگاه ربوبیت برای قدرت باطل خود بر تودهها را به چالش کشیدهاند، بنابراین، به همین دلیل است که قرآن در دو آیه 11 و 12 سوره شوری «بهبیان توصیف و تبیین قدرت الله اصل بنیادین همه وجود و جهانبینی توحیدی میپردازد» که این «الله همان خالق و فاعلی است دائماً در حال خلق جدید جهان که از کتم عدم میباشد.»
اضافه نماییم که «فاطر بهمعنای خلق از عدم میباشد نه خلق از موجود». آن چنانکه امام علی در خطبه اول نهج البلاغه در خصوص جایگاه خداوند در وجود میگوید: «... مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ... - او با همه موجودات است، بدون پیوستگی؛ و غیر از همه موجودات است بدون دوری و گسیختگی» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه اول – ص 40 - سطر 4).
مولوی در مثنوی در خصوص جایگاه فاطر بودن خداوند در هستی میگوید:
هر نفس نو میشود دنیا و ما / بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو میرسد / مستمری مینماید در جسد
آن زتیزی مستمر شکل آمده است / چون شرر کش تیز جنبانی بهدست
شاخ آتش را بجنبانی به ساز / در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع / مینماید سرعت انگیزی صنع
صورت از بیصورتی آید برون / باز شد کانا الیه راجعون
مثنوی – دفتر اول – ص 59 – ابیات 1170 لغایت 1175
و باز مولوی در جای دیگر مثنوی در خصوص خلقت از عدم (که همان فاطر میباشد) توسط خداوند میگوید:
صد هزاران ضد، ضد را میکشد / به ایشان حکم تو بیرون میکشد
از عدمها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان
باز از هستی روان سوی عدم / میروند این کاروانها دم به دم
مثنوی – دفتر اول – ص 39 - سطر 15 بهبعد
باز مولوی در رابطه با جایگاه خداوند در هستی و وجود در جای دیگر مثنوی میگوید:
متصل نی منفصل نی ای کمال / بلکه بیچون و چگونه زاعتدال
ماهیانیم و تو دریای حیات / زندهایم از لطفت ای نیکو صفات
تو نگنجی در کنار فکرتی / نی به معلولی قرین چون علتی
مثنوی - دفتر سوم – ص 158 – سطر 16 بهبعد
همچنین مولوی در جای دیگر مثنوی در خصوص خلقت از عدم خداوند که همان فاطر میباشد، میگوید:
کل یوم هو فیشان بخوان / مرو را بیکار و بیفعلی مدان
کمترین کارش به هر روز آن بود / کاو سه لشکر را روانه میکند
لشکری زاصلاب سوی امهات / بهر آن تا در رحم روید نبات
لشکری زارحام سوی خاکدان / تا زنر و ماده پر گردد جهان
لشکری از خاکدان سوی اجل / تا ببیند هر کسی عکسالعمل
باز بیشک بیش از آنها میرسد / آنچه از حق سوی جانها میرسد
آنچه از جانها به دلها میرسد / آنچه از دلها به گلها میرسد
مولوی – مثنوی – دفتر اول – ص 61 – سطر 29 بهبعد
و باز در خصوص همین خلقت خداوند در شکل فاطر و خلق از عدم مولوی در جای دیگر مثنوی میگوید:
از جمادی مردم و نامی شدم / و زنما مردم زحیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم کی زمردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر / تا بر آرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن زجو / کل شیئی هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم انا الیه راجعون
و باز مولوی در همین رابطه در دیوان شمس هم میگوید:
چیست نشانی آنک هست جهانی دگر / نو شدن حالها رفتن این کهنهها
روز نو و شام نو باغ نو و دام نو / هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نو عناست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک / میرود و میرسد نو نو این از کجاست
نو زکجا میرسد کهنه کجا میرود / گرنه ورای نظر عالم بیانتهاست
مولوی – دیوان شمس تبریزی – ص 212 – غزل 362 – سطر 7 بهبعد
و باز در همین رابطه خلقت خداوند بهصورت فاطر است که شیخ محمود شبستری در گلشن راز میگوید:
به هر جزئی زکل کان نیست گردد / کل اندر دم ز امکان نیست گردد
جهان کل است و در هر طرفهالعین / عدم گردد و لا یبقی زمانین
دگر باره شود پیدا جهانی / به هر لحظه زمین و آسمانی
ادامه دارد