128 - شریعتی در آینه اقبال53

مضمون اجتماعی این شعار استرتژیک شریعتی زمانی بیشتر مشخص می‌شود که این شعار محوری شریعتی را با شعار محوری انقلاب کبیر فرانسه (که عبارت بود از «آزادی و برابری و برادری») و شعار محوری انقلاب کبیر اکتبر 1917 روسیه (که عبارت بود از: «صلح، نان و آزادی») و شعار محوری جنبش بازسازی عملی و نظری محمد اقبال (که عبارت بود از: «برابری و آزادی و مسئولیت مشترک» یا «آزادی و برابری و همبستگی» ) مقایسه کنیم.

پر پیداست که به لحاظ مضمون اجتماعی و پتانسیل تغییر اجتماعی و جامعه‌سازانه شعار استراتژیک «آگاهی، آزادی و برابری» شریعتی، هم از شعار انقلاب کبیر فرانسه و هم از شعار انقلاب کبیر اکتبر و حتی از شعار استراتژیک محمد اقبال لاهوری هم قوی‌تر و دینامیک‌تر می‌باشد. چراکه:

اولاً در این شعار با تقدم مؤلفه «آگاهی» بر «آزادی و برابری» شریعتی در عرصه تحول و تغییر اجتماعی بر «تحول فرهنگی» و مبارزه ریشه‌ای با بحران فرهنگی موجود در جامعه دینی ایران تکیه می‌نماید؛ و مبارزه با بحران فرهنگی توسط پروژه بازسازی اسلام قبل از مسلمین، بسترساز «تحول اجتماعی و تحول اقتصادی و تحول سیاسی می‌داند» و بدون تحول فرهنگی بر پایه آگاهی‌های دینی و اجتماعی و طبقاتی و سیاسی هر گونه مبارزه دموکراسی‌خواهانه وعدالت‌طلبانه در جامعه ایران را محکوم به شکست می‌داند و به عبارت دیگر در استراتژی شریعتی، بر پایه شعار سه مؤلفه‌ای فوق، مبارزه دموکراسی‌خواهانه وبرابری‌طلبانه در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده و استخفاف‌زده و تصوف‌زده ایران، در گرو «مبارزه با بحران فرهنگی موجود توسط تکیه بر آگاهی‌های دینی و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی می‌باشد.»

ثانیاً در چارچوب شعار استراتژیک «آگاهی، آزادی و برابری» شریعتی با تقدم «آزادی بر برابری» تنها بر سوسیالیسمی تکیه می‌کند که از مسیر دموکراسی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد او یعنی اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی حاصل بشود؛ و بنابراین بدین ترتیب است که مطابق این شعار شریعتی مدل آلترناتیو سرمایه‌داری موجود که همان مدل «دموکراسی سوسیالیستی» (نه سوسیال دموکراسی برنشتاینی دولت رفاه سرمایه‌داری انترناسیونال دوم اروپا) می‌باشد، مطرح می‌کند که مطابق آن تنها از مسیر «دموکراسی به عنوان یک پروسس» (نه یک پروژه) است که می‌توان به اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت دست پیدا کرد؛ و از اینجاست که می‌توان نتیجه گرفت که در رویکرد شریعتی هر گونه تلاش عدالت‌طلبانه یا برابری‌خواهانه و سوسیالیستی جز از بستر مدل دموکراسی سه مؤلفه‌ای محکوم به شکست می‌باشد. و مع الوصف دلیل و علت شکست سوسیالیسم دولتی و یا سوسیالیسم اردوگاهی و یا سوسیالیسم حزب دولت لنین در قرن بیستم و همچنین شکست سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا از نظر شریعتی همین دور زدن و تعلیق دموکراسی جهت رسیدن به سوسیالیسم بوده است.

در رویکرد شریعتی تا زمانی که «سوسیالیسم در بستر دموکراسی سه مؤلفه‌ای تعریف نشود» هرگز قابل حصول اجتماعی نمی‌باشد. بنابراین در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته حرکت درونی و برونی خود (از خرداد 55 الی الان) چه در فرایند سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فرایند جنبشی نشر مستضعفین پیوسته بر این باور بوده است که تنها شعار جامعه‌سازانه و تغییرساز جنبش روشنگری ارشاد شریعتی همین شعار «آگاهی، آزادی و برابری» می‌باشد، چراکه تنها شعاری از شریعتی است که دارای مضمون اجتماعی می‌باشد؛ و بنابراین در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز الی الان با جریان‌های که توسط شعار فردی: «عرفان، برابری و آزادی» شریعتی می‌خواهند به «لیبرالیزه کردن حرکت شریعتی بپردازند»، مبارزه تئوریک کرده است.

قابل ذکر است که از آنجائیکه شریعتی در چارچوب مدل دموکراسی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد خود در فرایند پسا آزادی از زندان در سال 55 در بستر مبارزه تئوریک با جریان انحرافی درون سازمان مجاهدین خلق، با تعریف «پراکسیس سه مؤلفه‌ای باطنی و اجتماعی و طبیعی» به طرح شعار فردی «عرفان، برابری و آزادی» جهت مبارزه تئوریک با عمل‌زدگی و پراگماتیست کودتاچیان درونی سازمان مجاهدین خلق می‌پردازد، بنابراین در این رابطه است که می‌توان داوری کرد که تمامی فعالیت‌های نظری و تئوریک شریعتی در فرایند پسا آزادی از زندان در راستای مبارزه با عمل‌زدگی و انحراف درونی سازمان مجاهدین خلق در آن سال‌ها بوده است؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که جزوه کوچک حسن و محبوبه (که قصه گذشته شریعتی با دو تن از مجاهدین خلق مارکسیست شده سازمان مجاهدین خلق یعنی حسن آلادپوش و محبوبه متحدین می‌باشد) در این رابطه مورد بازخوانی مجدد قرار گیرد تا نسبت به این داوری ما (که معتقدیم تمامی اندیشه‌های شریعتی در فرایند پسا آزادی از زندان به صورت مستقیم و غیر مستقیم تحت تأثیر مبارزه نظری او با انحراف درونی سازمان مجاهدین خلق بوده است) قضاوت نمائید.

باری، در این رابطه است که ما معتقدیم فرایند اصلی و محوری و جامعه‌سازانه و تغییرآفرین حرکت شریعتی همان فرایند 5 ساله 47 تا 51 در حسینیه ارشاد می‌باشد و بدین ترتیب است که در رویکرد ما به شریعتی، تنها شعار محوری استراتژی روشنگری ارشاد او همان شعار: «آگاهی، آزادی و برابری» می‌باشد. لذا در راستای دستیابی به این شعار محوری بوده است که شریعتی در فرایند پنج ساله 47 - 51 در عرصه تدوین مبانی مانیفست منظومه عملی و نظری خود به یک سلسله اصول زیربنائی جهت نیل به این شعار استراتژیکی تکیه کرده است مانند:

1 - نجات اسلام قبل از مسلمین.

2 - تکیه بر اصل اسلام منهای روحانیت و همچنین اسلام منهای فقه فقاهت.

3 - مبارزه همه جانبه آلترناتیوی با سرمایه‌داری حاکم.

4 - تقدم «تحول فرهنگی» بر «تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول طبقاتی» در جامعه دینی ایران.

«روشنفکر امروز غالباً مسائل تاریخی را فقط در مقطع زمانی خاص، به صورت انتزاعی و با عینک زمانی خویش می‌بینند در صورتی که بارها گفته‌ام بایستی مسائل تاریخی را به صورت انضمامی و عینی و با بینش دیالکتیکی نگریست و قضاوت کرد. چه در غیر این صورت، قضاوت در باره آنها قضاوتی نادرست خواهد بود، بنابراین بایستی ارزش یک استراتژی را هم از نتیجه و بازده آن شناخت فهمید...استراتژی شیوه مبارزه است که بایستی در هر زمانی و مکانی، بر مبنای شناخت و ارزیابی عینی و دقیق شرایط و مقدورات و امکانات خودی و دشمن، اتخاذ و مجری گردد. از این رو پیوسته استراتژی ثابت و مشخص واحدی نیست که در شرایط و اوضاع متفاوت او بتواند مبارزه خود را ادامه بدهد بلکه برعکس این شیوه مترقی و قابل انعطاف است که می‌تواند در هر زمانی و در هر مکانی برحسب شرایط متغیر خودی و دشمن، به طور مستمر و بی‌امان ادامه بدهد، استراتژی آنچنان شیوه گسترده و کشداری است که قادر است در تمام فراز و نشیب‌های شرایط متحول گوناگون تاریخی، فکری، اجتماعی، طبقاتی، نظامی و...راه خود را پیدا کرده و همواره به صورت مستقیمی رو به سوی هدف‌های خویش گام بردارد» (م.آ - ج 7 - ص 111 و 113 و 114).

«بنابراین باید متوجه باشیم که وقتی دیالکتیک به حرکت می‌آید و جامعه را در مسیر تاریخ به حرکت می‌اندازد که وارد خودآگاهی و وجدان جامعه بشود؛ یعنی از میان جامعه به درون خودآگاهی جامعه بیاید» (م.آ - ج 18 - ص 146 و 147).

«و تا مردم به آگاهی نرسیده‌اند و خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی نشده‌اند و از مرحله تقلید و تبعیت از شخصیت‌های مذهبی و علمی خود که جنبه فتوایی و مقتدایی دارند به مرحله‌ای از رشد اجتماعی و سیاسی ارتقاء نیافته‌اند که در آن رهبران‌اند که تابع اراده و خط مشی آگاهانه مردم باشند، به عبارت دیگر تا متن مردم بیدار نشده باشند و وجدان آگاه اجتماعی نیافته باشند، هر مکتبی و هر نهضتی عقیم و مجرد خواهد ماند» (م.آ - ج 4 - ص 94 و 89).

«اول مردم باید آگاهی پیدا کنند و سپس خودآگاهی، مردمی که آب قنات ندارند به جستجوی آب حیات در پی اسکندر روانه کردن و قصه خضر در گوششان خواندن، شیطنت بدی است آنها که عشق را در زندگی خلق جانشین نان می‌کنند فریبکارانند که نام فریب‌شان را زهد گذاشته‌اند. مردمی که معاش ندارند معاد ندارند» (م.آ - ج 13 - ص 1266).

«حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می‌داند و در چنین صورتی دیگر مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم می‌داند به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم. بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا می‌داند بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچگونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی‌دهد بلکه رضای خدا را در آن می‌پندارد. گذشته از آن برای مخالف و برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات نیز قائل نیست آنها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق می‌شمارد و هر گونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی می‌کند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که در قرون وسطی کشیشان داشتند و ویکتور هوگو آن را به دقت ترسیم کرده است اما در اسلام چنین بحثی اصلاً مطرح نیست زیرا اعمال حکومت مذهبی در جامعه اسلامی وجود ندارد و سازمانی به نام روحانیت نیست و کسی روحانی حرفه‌ای نمی‌شود» (م.آ - ج 22 - ص 195 و 198).

«البته استبداد روحانی سنگین‌ترین و زیان‌آورترین انواع استبدادها در تاریخ بشر است» (م.آ - ج 4 - ص 263).

«سوسیالیسم و دموکراسی دو موهبتی است که ثمره پاک‌ترین خون‌ها و دستاورد عزیزترین شهیدان و مترقی‌ترین مکتب‌هایی است که اندیشه روشنفکران و آزادی‌خواهان وعدالت‌طلبان به بشریت این عصر ارزانی کرده است. من معتقدم هر چه در باره انسان گفته‌اند فلسفه و شعر است و آنچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت و آگاهی و اینها چیزهایی نیست که بتوان فدا کرد حتی در راه خدا» (م.آ - ج 35 - ص 549).

«دموکراسی حقیقی یک شکل نیست بلکه یک مرحله از رشد و استقلال جامعه است. جامعه را باید برای رسیدن به آن درجه تربیت کرد. دموکراسی مانند تمدن و فرهنگ یعنی همانطور که تمدن و فرهنگ را نمی‌شود صادر کرد، دموکراسی را هم نمی‌شود صادر کرد» (م.آ - ج 12 - ص 228).

آنچه از عبارات فوق قابل فهم است اینکه:

الف - مهم‌ترین مشخصه پیشگامان از نظر شریعتی «رویکرد دیالکتیکی» آن‌ها می‌باشد چراکه تا زمانی که پیشگامان به رویکرد دیالکتیکی مسلح نباشند هرگز و هرگز نمی‌توانند «پدیده‌های طبیعی و اجتماعی و تاریخی را به صورت واقعی و انضمامی و کنکرت و مشخص و خارج از ذهن و در پیوند ارگانیک با یکدیگر و در حال تحول و تکامل مطالعه نمایند.»

ادامه دارد