سرمقاله:

«انتخابات»، «بی انتخاب»

 

روز جمعه 11 اسفند 1402 قرار است که حزب پادگانی خامنه‌ای مانند دوره‌های گذشته در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «انتخابات» دوازدهمین دوره مجلس پادگانی و ششمین دوره مجلس پادگانی خبرگان رهبری، در چارچوب پروژه یکدست کردن قدرت در دست خامنه انجام بگیرد، یعنی همان پروژه‌ای که حزب پادگانی خامنه به‌صورت مشخص از بعد از خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 (با نهادینه شدن شعار: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» و خاتمه دوران دو دهه گفتمان اصلاحات درون حکومت از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای به‌عنوان گفتمان مسلط بر جامعه سیاسی داخل کشور) مادیت پیدا کرد.

البته مادیت یافتن پروژه یکدست کردن قدرت در دست خامنه توسط حزب پادگانی خامنه‌ای «صورت روندی و پروسه‌ای داشته است که مرحله اول این روند و پروسه در روز جمعه 28 خرداد سال 1400 با انتخاب ابراهیم رئیسی به ریاست جمهوری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به پایان رسید» چرا که با انتخاب کاملاً مهندسی شده ابراهیم رئیسی به ریاست جمهوری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، برای اولین بار در طول عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «سه قدرت توانست به‌صورت کاملاً مهندسی شده در دست ولی فقیه حکومت (یعنی خامنه‌ای) قرار گیرد» و لهذا به همین دلیل است که برای اولین بار قدرت «مطلقه» ولی فقیه در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مادیت پیدا کرد و خامنه‌ای با در دست گرفتن تمام‌عیار سه قدرت و سرکوب کردن تمام‌عیار لایه‌های مخالفین حتی درون حکومت توانست پروژه یکدست کردن قدرت خود در چارچوب پروژه ولایت فقیه و قدرت مطلقه فقیه حاکم خمینی، قدرت مطلقه خودش را به جامعه داخلی و خارجی نشان بدهد. زیرا خامنه‌ای در خصوص پروژه یک دست کردن قدرت در دست خودش بیش از اینکه به‌دنبال استحکام قدرت تمام‌عیار خود باشد به‌دنبال قوی کردن پنجه سرکوب خود بر نیروهای معترض خیزشی و جنبشی داخل کشور هست، که از نهم خرداد 1371 به‌مدت سه دهه این قدرت‌های اعتراضی خیزشی و جنبشی در جامعه ایران با روندی رو به جلو در حال اعتلای قدرت خود از پایین جامعه می‌باشد که از دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 این حرکت‌های اعتراضی محدود خیزشی و جنبشی صورت ملی پیدا کردند و با ملی شدن حرکت اعتراضی مردم ایران خامنه‌ای به‌خوبی دریافت که «دیگر نمی‌تواند با پروژه جنگ گرگ‌ها در درون حکومت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین آنها حرکت‌های اعتراضی خیزشی و جنبشی تکوین یافته از پایین جامعه را کنترل کند» مع‌الوصف، در همین رابطه بود که حزب پادگانی خامنه‌ای دریافتند، که «با پایان دادن جنگ گرگ‌ها در درون حکومت و یکدست کردن قدرت در دست خودش مشت آهنین قدرت یک دست شده در جهت سرکوب فراگیر حرکت‌های اعتراضی خیزشی و جنبشی جامعه می‌توانند به کار گیرند.»

البته دو موضوع باعث گردید تا خامنه‌ای (به‌خصوص در دو سال گذشته) دریابد که رشته‌های بافته شده او در خصوص پروژه یکدست کردن قدرت در حال پنبه شدن می‌باشد:

1 - «شکست‌های متوالی اقتصادی و سیاسی دولت پادگانی ابراهیم رئیسی بود که این شکست‌های دولت پادگانی ابراهیم رئیسی نه‌تنها باعث ریزش حداقلی هواداران رژیم در پایینی‌های جامعه بشود، بلکه مهمتر از آن اینکه به‌مرور زمان در طول دو سال و نیم که از عمر دولت پادگانی ابراهیم رئیسی می‌گذرد برعکس پیش‌بینی قبلی حزب پادگانی خامنه‌ای به موازات ریزش حداقلی پایگاه اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خود جناح‌های یکدست شده قدرت این بار هم مانند گذشته به جان یکدیگر افتادند یعنی رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس پادگانی دوازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم همراه با دار و دسته خودشان به جنگ ابراهیم رئیسی آمدند.

2 - موضوع اعتلای ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی سال 1401 که هم به‌لحاظ طول زمان حیات این ابرحرکت که بیش از چهار ماه دوام پیدا کرد و هم به‌لحاظ سطح گوناگونی کنش‌گران این ابر حرکت اعتراضی که بر پایه حرکت اعتراض ضد آپارتاید تو در توی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از کنش‌گران ضد آپارتاید جنسیتی تا کنش‌گران اقلیت‌های قومی و مذهبی شکل گرفتند، اینکه باعث گردید تا حزب پادگانی خامنه‌ای به‌شدت در سرکوب آن ابر حرکت اعتراضی (1401) دچار سردرگمی بشود که البته «حیات بیش از چهار ماه این ابر حرکت برعکس دو خیزش ملی دی‌ماه 96 که نه روز دوام پیدا کرد و خیزش آبان‌ماه 98 که تنها 5 روز دوام پیدا کرد، معلول همین سردرگمی دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.

علی ایحال، در فرایند پسا سرکوب هولناک ابر حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 تمامی جریان‌های جبهه اصلاح‌طلبان حکومتی (به‌غیر از میر حسین موسوی و حواریونش) بر این باور بودند که «خامنه‌ای به‌دلیل دو موضوع فوق در انتخابات سال 1402 مجلس دوازدهم و شورای خبرگان رهبری ششم از پروژه یکدست کردن قدرت خود عقب‌نشینی می‌کند و شرایط برای بازتولید فضای رقابت با اصلاح‌طلبان حکومتی آماده می‌سازد» اما بر خلاف این، «رویکرد خامنه‌ای به‌علت موضوع جانشینی‌اش که از نظر او این موضوع بستگی زیادی به مجلس پادگانی دوازدهم و مجلس خبرگان رهبری ششم دارد، همین امر باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای در تکیه هرچه بیشتر بر همان یک دست کردن قدرت حول دولت سیزدهم ابراهیم رئیسی تکیه محوری بکنند». از اینجا بود که «حزب پادگانی خامنه‌ای در ادامه پروژه یکدست کردن قدرت در دست خود، پروژه خالص سازی نیروهای خودی خود، جهت حل بحران پروژه یک دست کردن قدرت در پیش گرفت که مطابق همین پروژه خالص سازی نیروها بود که از شهریور سال جاری به‌بعد پروژه پیش ثبت نام برای اولین بار در طول عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط حزب پادگانی خامنه‌ای به کار گرفته شد». اوج فضیحت این پروژه خالص سازی نیروها توسط خامنه‌ای تا آنجا رسید که روزنامه جوان وابسته به سپاه در 17 دی‌ماه 1402 در مقاله‌ای نوشت: «روحانی (یا همان شیخ حسن روحانی رئیس‌جمهور یازدهم و دوازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) کاندیدای انتخابات خبرگان رهبری است و این ذهنیت را دارد که در مجلس آتی بسیار محتمل است که "خبرگان مجبور به گرفتن آن تصمیم سخت و مهم شود" این ذهنیت را پنهان را نکرده و بیان نمود. البته نگفت چطور چنین چیزی را پیش‌بینی کرده، اما پیش‌بینی نکرده که شاید خودش هم در آن هنگامه تصمیم سخت و مهم، نباشد.»

یادآوری می‌کنیم، که «بارد صلاحیت شیخ حسن روحانی توسط شورای نگهبان دست‌ساز خامنه‌ای و فیلترینگ نظریه استصوابی، آن ابهام‌ها روشن‌تر گردید». بدون‌تردید رد صلاحیت شیخ حسن روحانی رئیس‌جمهور قبلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط شورای نگهبان دست‌ساز خامنه‌ای «فضیحت پروژه خالص سازی نیروها» ورشکستگی شعبده انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را، پیش روی همگان قرار داده است، زیرا شیخ حسن روحانی بعد از اکبر هاشمی رفسنجانی در سلسله مراتب حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 40 سال گذشته عمر این رژیم همواره بالاترین مناصب را در این رژیم داشته است. در کارنامه حکومتی او پنج دوره حضور در مجلس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم داشته است و 24 سال (یعنی سه دوره) عضویت در مجلس خبرگان رهبری داشته است و 16 سال در سمت دبیر شورای عالی امنیت رژیم مطلقه فقاهتی و بالاخره دو دوره (8 سال) ریاست جمهوری رژیم مطلقه فقاهتی ثبت شده‌است.

باری، بدین ترتیب است که در طول 42 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌گذرد پیوسته و علی‌الدوام «انتخابات، یا نهادهای انتخابی، تنها در کادر نهادهای انتصابی معنا داشته است» و اگر در انتخابات دوره اول انتخابات (سال 58 - 59) تا اندازه‌ای این موضوع از دست هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خارج شده‌است، تنها به‌خاطر آن بوده است که «نهادهای انتصابی و به‌خصوص شورای نگهبان و فیلترینگ استصوابی آن بعداً شکل گرفته است و رژیم قبل از همه و به‌خصوص در دوره خمینی بیش از همه به‌دنبال نهادینه کردن قدرت خمینی یا ولی مطلقه فقیه و حواریونش در چارچوب قانون اساسی بود که البته این مهم در قانون اساسی ولایت‌مدار اساسی رژیم مطلقه فقاهتی و متمم بعدی آن توسط خود خمینی قبل از فوت‌اش تثبیت شده بود و در 34 سال بعد از فوت خمینی توسط خامنه‌ای و حزب پادگانی‌اش این نهاد تعیین شده توسط خمینی در قانون اساسی و متمم آن مادیت پیدا کرد.»

آنچه که در عملکرد خامنه‌ای در 34 سال گذشته عمر رهبری‌اش «در خصوص جوهر استبداد مطلق رژیم مادیت پیدا کرده چیزی غیر از بالفعل شدن همان استبداد مطلقه فقاهتی دوره خمینی نمی‌باشد» و لذا، به همین دلیل است که خامنه‌ای در رابطه با استبداد مطلقه ولایت فقیه‌اش با دهه شصت خمینی گفت: «خدای دهه 60 (که همان دوران خمینی بود) همچنان زنده است» بنابراین، در همین رابطه است که «تنها تعریفی که می‌توانیم در خصوص استبداد مطلقه ولایت خامنه‌ای در 32 سال گذشته عمر رهبری‌اش بکنیم اینکه خامنه‌ای در طول 32 سال گذشته توانسته است استبداد مطلقه قانون اساسی ولایت‌مدار سال 58 و متمم سال 68 خمینی را به‌صورت مکانیزم‌های مختلف نهادینه نماید.»

در تعریف تمایز بین مکانیزم خمینی و خامنه‌ای در خصوص نهادینه کردن استبداد مطلقه فقاهتی اینکه «خمینی با جداسازی جناح روحانیون از جناح روحانیت در سال 63 تحت رهبری شیخ مهدی کروبی و موسوی خوئینی‌ها (دادستان انقلاب زمان خمینی) او (خمینی) تلاش می‌کرد تا بر پایه جناح روحانیون نظام استبدادی مطلقه مورد نظرش را نهادینه بکند» و به همین دلیل بود که در دهه شصت و در زمان رهبری خمینی تمامی عناصر روحانیون (اعم از موسوی اردبیلی، موسوی‌خوئینی‌ها و اکثر نمایندگان مجلس و غیره) در مناصب اصلی قدرت قرار داشتند و نیروهای روحانیت که در رأس قدرت بودند تحت فرمان خمینی در مرحله دوم قدرت قرار داشتند. اما «با جایگزینی رهبری خامنه‌ای (توسط پروژه اکبر هاشمی رفسنجانی) آسیاب قدرت حول محور جناح روحانیت (به‌جای جناح روحانیون سابق) قرار گرفت» و همراه با این تغییر و تحول بود که رفته رفته با نهادینه شدن قدرت خامنه‌ای «جناح روحانیون از قدرت بیرون شدند و جناح روحانیت رأس قدرت قرار گرفتند». این «انتقال قدرت از جناح روحانیون به جناح روحانیت توسط خامنه‌ای صورت روندی داشته است نه دفعی» که این روند، مدت سی سال (از زمان فوت خمینی سال 68 تا سال 97 و 98) به طول انجامید و از سال 98 به‌خصوص پسا سرکوب هولناک خیزش ملی آبان‌ماه 98 خامنه‌ای با پروژه یکدست کردن قدرت جناح روحانیون و حواریون آنها کلاً از دستگاه قدرت خارج کرد و قدرت را به‌صورت تمام‌عیار در دست خودش و جناح روحانیت در اشکال مختلف آن قرار داد. آنچه که از این تمایز رویکرد خمینی با خامنه‌ای بر پایه تکیه‌بر جناح روحانیت به‌جای جناح روحانیون زمان خمینی این موضوع را برای ما روشن می‌سازد که:

اولاً نه در ده سال حیات رهبری خمینی، رژیم مطلقه فقاهتی بر انتخابات واقعی و به‌اصطلاح آزادی تکیه می‌کردند و نه در 34 سال حیات رهبری خامنه‌ای، هر دو رهبر در تحلیل نهایی به‌دنبال «استبداد مطلقه فقاهتی» بر جامعه ایران بوده‌اند.

ثانیاً خمینی در راستای نهادینه کردن قدرتش تلاش می‌کرد تا با غربال کردن روحانیت حواریونش جناح مطیع خودش را که همان جناح روحانیون می‌باشد از دل روحانیت خارج کند و آن را کرسی استبدادسازی خود قرار بدهد، اما خامنه‌ای برعکس خمینی بر جناح روحانیت تکیه می‌کرد نه جناح روحانیون دست‌ساز خمینی.

یادمان باشد که «نه جناح روحانیون آن چنانکه مدعی بودند اهل آزادی و دموکراسی بودند و نه جناح روحانیت مورد تکیه خامنه‌ای این‌چنین بودند». همه ما به یاد داریم که «هولناک‌ترین جنایت حیات رژیم مطلقه فقاهتی یعنی قتل و عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 که با فتوای خمینی صورت گرفت، تماماً توسط جناح روحانیون به اجرا درآمد نه جناح روحانیت.»

ثالثاً روحانیون و روحانیت هرگز بیان «دو ایدئولوژی با جوهر مختلف آن چنانکه تبلیغ می‌کنند، نبوده و نیستند» هر دو استوار «بر اسلام دگماتیسم، ارتجاعی فقاهتی، روایتی، زیارتی، مداحی‌گری و ولایتی هستند، تنها اختلاف آنها در مکانیزم‌های نهادینه کردن قدرت مطلقه استبداد ولایت فقاهتی می‌باشد نه چیزی بیشتر از آن.»

رابعاً در خرداد 76 یعنی ده سال بعد از فوت خمینی، «همان جناح روحانیون قصاب زمان خمینی به‌یک‌باره (به حکم امسیت کردیا و اصحبت عربیا بابا طاهر عریان) با «مارک اصلاح‌طلبان حکومتی» در برابر جناح روحانیت مورد تکیه خامنه‌ای وارد صحنه سیاست شدند، که برای دو دهه گفتمان آنها به‌صورت گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی بر جامعه ایران مسلط شد و مردم ایران به‌خصوص طبقه متوسط شهری را به‌دنبال نخود سیاه فرستادند و «دوران سیاه خمینی را دوران طلایی گذشته تعریف کردند» اینها بی‌هیچ تغییری همان قصاب‌های دهه شصت بودند» که به‌قول معلم کبیرمان شریعتی آنجا که می‌گوید «اتابک اعظم در جریان مشروطیت با دو چهره کاملاً متضاد از هم ظهور کرد. یکی در چهره قصاب آزادی‌خواهان، دوم در چهره اصلاح‌طلبی و آزادی‌خواهی که البته در هر دو چهره شکست خورد و نتوانست چهره خود به‌عنوان یک گفتمان ثابت درآورد» بنابراین در واقعیت امر «جناح روحانیون مانند اتابک اعظم دوران مشروطیت با یک هدف دو چهره مخالف هم از خود نشان دادند یکی قصابی زمان خمینی و دیگر چهره به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان حکومتی زمان خامنه‌ای که هیچ تفاوت کیفی نداشتند و صد البته در هر دو چهره هم این جناح شکست خوردند و رسوای خاص و عام شدند.»

باری، ماحصل آنچه که تا اینجا گفتیم اینکه:

الف – جوهر مشترک رهبری خامنه‌ای با خمینی «تعریف نهاد انتخابی در کادر نهاد انتصابی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.»

ب – نهاد انتخابی هم در زمان خمینی و هم در زمان خامنه‌ای «جهت بسیج حداقل پایگاه اجتماعی حکومت بوده و هست نه چیزی بیشتر از آن.»

ج – دو جناح روحانیت و روحانیون حواریون خمینی به‌صورت دست‌ساز در سال 62 - 63 توسط خمینی «برای نفی جریان‌های سیاسی خارج از روحانیت از حزب جمهوری اسلامی گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که خمینی بعد از این جناح‌سازی روحانیت همه آنها را منحل کرد.»

د – تعریف مختلف انتخابات در زمان خمینی و خامنه‌ای «نه به‌خاطر جوهر دموکراسی و استبداد بوده است بلکه تنها و تنها به‌خاطر تعریف متفاوت خمینی و خامنه‌ای از پایگاه اجتماعی برای رژیم مطلقه فقاهتی بوده است». خمینی به خطر جایگاه کاریزماتیکی که داشت «بر پایگاه اجتماعی حداکثری رژیم مطلقه فقاهتی جهت نابود کردن مخالفان خودش تکیه می‌کرد» اما خامنه‌ای از آنجایی که «در آغاز از موضع و جایگاه کاریزماتیک خمینی برخوردار نبود به‌جای تکیه‌بر پایگاه حداکثری اجتماعی خمینی بر نهادسازی از بالا و تکیه حداقلی بر پایگاه اجتماعی تکیه می‌کرد». لهذا، به همین دلیل است که عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان روز سه شنبه 28 اردیبهشت 1400 در مصاحبه با خبرگزاری آسوشتیدپرس گفت: «مشارکت احتمالی پایین در انتخابات ریاست جمهوری 1400 (ابراهیم رئیسی) هیچ مشکل حقوقی ایجاد نخواهد کرد و اعتبار و مشروعیت آن همچنان پابرجاست». معنای دیگر حرف عباسعلی کدخدایی این است که در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مشروعیت افراد و نهادها توسط انتصاب‌های ولی مطلقه فقاهتی تعریف می‌شود نه توسط انتخابات مردم، البته این موضوع عیناً در زمان خمینی هم صادق بود و مع‌الوصف، در همین رابطه بود که خمینی می‌گفت: «اگر تمام مردم ایران بگویند آری اما اسلام (یعنی خودش) بگوید نه، این نه درست است نه آن آری». یادمان باشد که خمینی این جمله را در پاسخ به ابوالحسن بن‌ی صدر رئیس‌جمهور اول رژیم مطلقه فقاهتی می‌زد که در برابر خمینی او پیوسته بر آرا اکثر خودش در انتخابات تکیه می‌کرد و خمینی با این جمله ادعای بن‌ی صدر را رد کرد.

و - اگرچه به‌جز انتخابات سال‌های 58 و 59 که «آزادی در انتخابات به‌صورت نسبی به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که در حال نهادینه شدن بود، تحمیل گردید» در سال‌های بعد هیچ‌گاه آزادی در انتخابات حتی به‌صورت نسبی اولیه هم دیگر وجود نداشته‌است. ولی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هر بار با ترفندهایی و با ایجاد رقابت بین جناح‌های درونی خود رژیم، از امید مردم به تغییری در اوضاع و بهبود شرایط اسفبار زندگی‌شان و گاهاً توسل بین بد و بدتر استفاده می‌کرد و بخشی از طبقه متوسط شهری و گاهاً حاشیه‌نشینان را به‌پای صندوق‌های رأی می‌کشاند. اما از سال 76 به‌بعد که شعار مردم در برابر رقابت‌های ساختگی درون حکومت جهت انتخابات بدل به: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمومه ماجرا» شد، حزب پادگانی خامنه‌ای تصمیم به حذف رقابت‌های ساختگی درون حکومت و یکدست کردن قدرت در دست خود گرفت.»

پر روشن است که خامنه‌ای «برای اجرای این رویکرد جدید مجبور به پرداخت هزینه عدم مشارکت حداکثری مردم بود». لهذا در همین رابطه است که در انتخابات اسفند 98 و خرداد 1400 که در چارچوب پروژه یکدست کردن قدرت شکل گرفت حاصل آن انتخابات «تنها همان حداقل ممکن مشارکت مردم بود که به‌شکل‌ی کمتر از آن در انتخابات اسفند 1402 حاصل خواهد شد.»

ز- در خصوص حذف رقبای ابراهیم رئیسی در کاندیداتوری انتخابات خبرگان رهبری در خراسان جنوبی در اسفند 1402 روزنامه اعتماد در 8 بهمن 1402 نوشت: «اتفاقی که امروز در انتخابات خبرگان خراسان جنوبی افتاده، یک نماد برجسته و نمایان از وضعیتی است که انتخابات با آن روبه‌روست، یک نماد کامل از وضعیت همه انتخابات، برگزاری انتخاباتی بدون رقیب، تبدیل به متلک و مضحکه و جوک در افکار عمومی و نقد و ارزیابی در خارج از کشور و رسانه‌ها شده‌است.»

ح – در باره رد صلاحیت شیخ حسن روحانی از مجلس خبرگان رهبری در انتخابات 11 اسفند 1402، رسول منتخب نیا از جناح روحانیون هشدار می‌دهد که رد صلاحیت کسی مثل روحانی «هزینه بسیار سنگینی برای نظام دارد و هزینه‌های زیادی هم در عرصه بین‌المللی دارد و قضاوت بدی در خارج می‌شود.»

ط - اسحاق جهانگیری معاون اول دولت روحانی در خصوص حذف روحانی می‌گوید: «برگزاری انتخابات پر شور و رقابتی نادیده گرفته‌می‌شود چرا که خامنه‌ای قید یک نمایش رنگ و نمادار را زده‌است. هزینه اصلی که او در این جراحی و قلع و قمع، ناگزیر می‌پردازد، در وهله اول در هم شکسته شدن ویترینی به نام انتخابات در استبداد مطلقه ولایت فقیه و جمع شدن بساط نمایش "آی ما هم" انتخابات داریم است.»

ی – قدیری ابیانه از جناح مخالف روحانی در خصوص رد صلاحیت روحانی می‌گوید: «با رد صلاحیت روحانی، شورای نگهبان مردم را از نگرانی درآورد» وی که ظاهراً به حذف روحانی از خبرگان هم راضی نیست، تأکید می‌کند که «او به‌خاطر خیانت‌هایی که کرده باید خلع لباس و محاکمه شود» این عناصر می‌خواهند حذف عنصر بزدلی مانند روحانی را به‌عنوان فتح الفتوح خامنه‌ای جا بزنند یا تصفیه او را به‌علت پرونده‌ای فساد و دزدی (که در دزد بازار از کمالات شمرده می‌شود) قلمداد کند آنها شیادانه می‌خواهند ترس و درماندگی خلیفه ارتجاع را وارونه جلوه دهند در حالی که آنچه خامنه‌ای را ناگزیر از این جراحی کرده نشانه‌های طوفان سهمگین و بنیان کن است که در افق تحولات می‌ببند و برای مقابله با آن، کمر بسته به هر قیمت، همان شکاف‌های بالفعل و بالقوه رژیم‌اش را ببند.

ک - روزنامه آرمان در شماره 30 دی‌ماه 1402 با عنوان: «ارتباط چای دبش با فرش‌های مفقودی سعدآباد» درج کرده است که مروری بر این گزارش و آشنایی با واکنش‌های مربوط به یک مورد مفقود شده 48 تخته فرش دستباف نفیس و گران قیمت به ارزش 127 میلیارد تومان تصویر روشنی از باتلاق فساد حکومتی در جریان شعبده انتخابات به‌دست می‌دهد.

علی‌هذا در یک نگاه کلی به انتخابات دوگانه 11 اسفندماه 1402 یعنی انتخابات مجلس دوازدهم شورای اسلامی و انتخابات مجلس ششم خبرگان رهبری در سال 1402 بیش از همه‌سال‌ها در خدمت «حل بحران جانشینی خامنه‌ای می‌باشد» و بنابراین در این رابطه است که برای این انتخابات «مشارکت حداقلی مردم کافی است» معنای دیگر این حرف آن است که «حزب پادگانی خامنه‌ای اصلاً و ابداً به‌دنبال مشارکت حداکثری مردم در این انتخابات نیستند.»

پایان