سرمقاله
آیا امواج فراگیر و ملی خیزشی و جنبشی اعماق جامعه بزرگ ایران در سال 1402 در راه است؟
از دستاوردهای اصلی و محوری ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی پائیز 1402 عبارتند بودند از: به چالش کشیدن همزمان «مشروعیت و موجودیت» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است. در خصوص مکانیزم به چالش کشیدن مشروعیت و موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 لازم است که عنایت داشته باشیم که این «مکانیزم صورت متفاوت داشته است». به این ترتیب که مکانیزم به چالش کشیده شدن «مشروعیت رژیم» توسط ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 «صورت مستقیم» داشته است، اما شیوه به چالش کشیدن «موجودیت» این رژیم صورت «غیر مستقیم» داشته است. برای فهم این مهم:
اولاً در خصوص به چالش کشیدن «مشروعیت رژیم» توسط ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 عنایت داشته باشیم که آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردیم «هدف اصلی این ابرحرکت اعتراضی قبل هر چیز مبارزه با سیستم تو در توی آپارتایدی زیرساخت رژیم مطلقه فقاهتی بوده است» که رژیم حاکم در طول 44 سال گذشته بر پایه این سیستم تو در توی آپارتایدی نهادینه شده است. مبانی اصلی این سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم عبارتند از:
1 - آپارتاید جنسیتی.
2 - آپارتاید قومیتی.
3 - آپارتاید مذهبی و فرهنگی و غیره که البته در میان این مبانی سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم حاکم «آپارتاید جنسیتی در رأس همه قرار دارد» چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 44 سال گذشته عمر خود «توسط آپارتاید جنسیتی نیمی از جمعیت ایران (زنان) را در اسارت حقوقی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره تحمیلی خود قرار داده است و مطابق آن «نظام مردسالارانه اسلام دگماتیست فقاهتی بر جامعه زنان ایران حاکم کرده است». آنچه در این رابطه قابل توجه میباشد اینکه «مبنای نظام آپارتاید جنسیتی رژیم (در 44 سال گذشته در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) اسلام دگماتیسم فقاهتی و روایتی حوزههای فقهی میباشد». همان اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، زیارتی، ولایتی و مداحیگری که «مبنای مشروعیت» نظام مطلقه فقاهتی حاکم میباشد. توضیح این مهم اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برعکس رژیمهای دموکراتیک و لیبرالی (که «مشروعیت حاکمیت را امری زمینی میدانند که توسط رأی مردم تعیین میشود») «مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را امری آسمانی میداند نه زمینی»؛ زیرا در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی «ولی فقیه را (آنچنانکه خمینی در کتاب «ولایت فقیه» خود مدعی است) جانشین پیامبر و ائمه و نماینده خدا در زمین تعریف میکنند»، پر واضح است که با به چالش کشیدن اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی «مشروعیت این رژیم به صورت زیرساختی به چالش کشیده میشود» مع هذا در همین رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که کنشگران ابرحرکت اعتراضی ترکیبی خیزشی – جنبشی 1401 که برای «اولین بار جنبش زنان ایران در جایگاه رهبری و هژمونی آن قرار داشتند، قبل از همه و بیش از همه بر مبارزه ضد آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر نفی آپارتاید جنسیتی با شعار نفی حجاب تحمیلی تکیه داشتند.»
همچنین در چارچوب مبارزه ضد آپارتاید جنسیتی آنها بر شعار: «برابری حقوق زن و مرد در تمامی عرصه» من جمله بر «حق آزادی در انتخاب پوشش برای همه زنان ایران تکیه داشتند» و لهذا «حجاب اجباری و تحمیلی از طرف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیدند و دخالت رژیم در تعیین شکل بندی زندگی مردم ایران اعم از زن و مرد را نفی کردند و بر شعار برابری همه ایرانیان در مقابل قانون که مبنای اساسی دموکراسی میباشد تاکید ورزیدند». در نتیجه همین «مانیفست مبارزه کنشگران ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 بدون تردید اولین هدفی را که مورد چالش قرار داد، اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی حاکم بود» که با به چالش کشیده اسلام فقاهتی و روایتی حاکم «قبل از همه مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به چالش کشیده شد» که حاصل این به چالش کشیده شدن مشروعیت رژیم این گردید که از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط «فاقد پایگاه اجتماعی و مشروعیت زمینی میباشد مع الوصف فقدان مشروعیت آسمانی و مشروعیت زمینی این رژیم مطلقه فقاهتی را در بن بست کامل هویتی قرار داد» بنابراین از اینجا است که میتوانیم داوری کنیم که کنشگران ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 بیش از همه «به صورت مستقیم مشروعیت آسمانی و زمینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیدند» بنابراین از اینجاست که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در شرایط پساسرکوب ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 «میکوشد که از طریق اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری مشروعیت اسلام دگماتیسم گذشته خودش را در این شرایط برای حداقل پایگاه اجتماعی که دارد بازتولید نماید» و سرمایه گذاری عظیم و نجومی که در این شرایط رژیم بر اسلام دگماتیست زیارتی و مداحیگری در راستای بسیج حداقلی پایگاه اجتماعی خودش و بازسازی مشروعیت حکومتی خودش به جای اسلام دگماتیست فقاهتی میکند همه در این رابطه است.
ثانیاً آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم به چالش کشیده شدن «موجودیت» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (برعکس به چالش کشیدن «مشروعیت» رژیم که به صورت مستقیم توسط کنشگران ابرحرکت اعتراض ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 صورت گرفته است) صورت «غیر مستقیم» دارد و دلیل این امر هم آن است که «کنشگران ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 نتوانستند در پروسه بیش از سه ماهه خود در عرصه میدانی توازن قوا را به سود خود تغییر بدهند». علی ایحال از آنجائیکه توازان قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم بود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب هولناک کنشگران آن ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی پیدا کرد که حاصل این امر آن گردید که کنشگران آن ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 توانستند فقط «هژمونی ایدئولوژیک» و «هژمونی سیاسی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش بکشند، ولی نتوانستند «هژمونی نظامی» رژیم را به چالش بکشند.
در نتیجه رژیم مطلقه فقاهتی تا «15 بهمن 1401 توانست همراه با اقتدار نظامی و توان سرکوب مخالفین حکومتش و هژمونی نظامیاش»، موجودیت خودش را به صورت یک طرف بر تودههای ایران تحمیل نماید؛ اما از 15 بهمن ماه 1401 و از بعد از اینکه دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانستند به صورت نظامی کنشگران ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 را سرکوب نمایند، اتفاق عظیمی صورت گرفت و آن اینکه «از بهمن ماه 1401 تضادهای موجود در جامعه وارد جناحهای درونی خود حکومت شد» در نتیجه همین امر باعث به چالش کشیده شدن «موجودیت» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از داخل حکومت گردید.
باری سرسلسله جنبان این فرایند جدید که موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را از درون به چالش کشید میر حسین موسوی بود که در 15 بهمن 1401 با صدور بیانیه جدیدی برای اولین بار به عنوان اپوزیسیون بیرون از نظام اصل ولایت فقیه و قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشید؛ زیرا میر حسین موسوی در بیانیه جدیدش برای اولین بار به طرح این مسائل پرداخت:
الف – میر حسین موسوی در بیانیه خودش که در 15 بهمن 1401 منتشر کرد «برای اولین بار تمام فجایع و بحرانهائی را که رژیم در طول 44 سال گذشته به بار آورده است، به جناح حاکم و در رأس آنها به سید علی خامنهای به عنوان قدرت غیر پاسخگو و مسئولیت ناپذیر نسبت داد.»
ب - در آن بیانیه موسوی برای اولین بار از «زایش دلهرهآور فاصله طبقاتی و خفقان گسترده فرهنگی و فقدان آزادیها و سرکوب وحشیانه زنان و مردان و حتی کودکان سخن گفت.»
ج – موسوی در این بیانیه برای اولین بار (برعکس سال 88 و جنبش سبز که شعار «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» مطرح میکرد) اعلام کرد که «اجرای بدون تنازل قانون اساسی دیگر کارساز نیست و باید گامی فراتر از آن گذاشت.»
د - راه حلی که میر حسین در آن بیانیه پیشنهاد کرد این بود که «نخست رفراندمی برگزار شود و در مورد تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید هم بعد باید تشکیل مجلس موسسان بشود.»
خلاصه اینکه میر حسین موسوی درآن بیانیه که تحت عنوان «برای نجات ایران» در 15 بهمن 1401 منتشر کرد، به دنبال آن است که:
1 - مجلس خبرگان و شورای نگهبان رژیم را کنار بگذارد.
2 - از نظارت استصوابی آن هم بگذرد.
3 - انتخابات آزاد برگزار شود.
4 - با تغییر قانون اساسی «ولایت فقیه یعنی اساس رژیم را هم حذف نماید.»
5 - میر حسین موسوی در چارچوب این بیانیه میخواهد به شکل مسالمت آمیز «از اجرای بی تنازل قانون اساسی که در جریان جنبش سبز سال 88 تبلیغ میکرد» به «اجرای با تنازل قانون اساسی» دست پیدا کند.
6 - میر حسین موسوی در آن بیانیه «بحران بحرانهای» (ابربحران) کشور ایران را «ساختار تناقض آلود و غیر قابل دوام نظام سیاسی کشور میداند» او «ولایت فقیه را قدرت غیر پاسخگو و مسئولیت ناپذیری میداند» که روزگار را بر ما تاریک میسازد و راه را بر بهروزی مردم رنج دیده میبندد.
7 - میر حسین موسوی در این بیانیه جنبش «زن، زندگی، آزادی» را اینچنین تعریف میکند: «ایران و ایرانیان نیازمند و مهیای تحولی بنیادیناند که خطوط اصلیاش را جنبش «زن، زندگی، آزادی» ترسیم میکند. این سه کلمه بذرهای آینده روشناند آیندهای پیراسته از ظلم و فقر و تحقیر و تبعیض است.»
8 - در بیانیه میر حسین موسوی: پیشنهاد رفراندوم جهت «تغییر قانون اساسی» از طریق مجلس موسسان آمده است.
9 - بدون تردید میر حسین موسوی با این بیانیه «بالاجبار از رویکرد اصلاحطلبانه حکومتی گذشته خود استعفاء داد و پایان عصر اصلاحطلبی حکومتی را اعلام کرد» و لذا در بیانیه روز شنبه 15 بهمن ماه 1401 خود به مردم ایران اعلام کرد که: «مبرمترین نیاز امروز ایمان آوردن به توانائیتان برای عبور از مرحله کنونی میباشد.»
باری اگرچه روز یکشنبه 16 بهمن ماه 1401 دستگاه قضائی رژیم مطلقه فقاهتی اعلام کرد که با موافقت خامنهای «دهها هزار» زندانی متهم و محکوم شامل عفو و بخشش شده و طی روزهای آینده آزاد میشوند وگرچه در اعلامیه 16 بهمن 1401 سیستم قضائی رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب پروژه عفو خامنهای دو شرط «اظهار ندامت، تعهد کتبی» آنها جهت عدم تکرار در آینده شرط آزادی آنها اعلام شد، هدف حزب پادگانی خامنهای از آزادی دهها هزار نفر فوق این بود که توسط آن بتواند علاوه بر پایان ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 مردم ایران که بیش از سه ماه به طول انجامید و طولانیترین حرکت ترکیبی خیزشی – جنبشی و اعتراضی مردم ایران در طول چهار دهه گذشته بود (از نهم خرداد 1371 الی الان) بود و همچنین توسط آن حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن بود تا قدرت دستگاههای چند لایهای سرکوبگر خود را به مردم در داخل و به جهانیان نشان بدهد و باز به دنبال آن بود که با آزاد کردن دهها هزار نفر از مخالفین خود «مشروعیت» به چالش کشیده رژیم را بازسازی کند و به دنبال آن بود که یاس و ناامیدی ایجاد شده در نیروهای رژیم چه در دستگاه حکومت و چه در پایگاه حداقلی اجتماعیاش (توسط ابرحرکت اعتراضی فوق) بر طرف نماید. علی ایحال «این همه رشتههای حزب پادگانی توسط بیانیه میر حسین موسوی در همان زمان پنبه شد» زیرا برای خامنهای و حواریونش روشن بود که اعلام آلترناتیوی میر حسین موسوی توسط این بیانیه بیش از همه «موجودیت» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش میکشد؛ زیرا «میر حسین موسوی نخست وزیر 8 ساله دهه 60 خمینی بود که خمینی در دهه 60 در برابر خامنهای (رئیس جمهور) بارها از او حمایت کرده بود.»
پر واضح است که بر خلاف دیگر مخالفین رژیم، میر حسین موسوی هنوز هم در داخل نیروهای رژیم و در میان حد اقل پایگاه اجتماعی رژیم و همچنین در میان طبقه متوسط شهری از هواداران و سمپات های فراوانی برخوردار میباشد، بنابراین «خروج او از دایره حکومت و مخالفت او با قانون اساسی و ولایت فقیه و شورای نگهبان و نظریه استصوابی آن خود نشان دهنده ایجاد زلزله عظیم در موجودیت نظام میباشد» مع هذا از اینجا بود که خامنهای با اعلام بیانیه میر حسین موسوی به خوبی دریافت که با میر حسین موسوی هرگز نمیتواند با سرکوب و زندان و شکنجه (مانند دو خیزش ملی دی ماه 96 و آبان ماه 98 و پائیز 1401 و غیره) برخورد نماید، زیرا میر حسین موسوی اکنون از آنچنان پتانسیلی برخوردار است که میتواند با «یک بیانیه در حصر کل موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به لرزه درآورد». علی ایحال از همان زمان بود که موضوع میر حسین موسوی به عنوان مسئله اول حزب پادگانی خامنهای مطرح شد، چراکه لرزهای این بار که با بیانیه میر حسین موسوی بر اندام نظام وارد شد بسیار فراتر از لرزههای سیاسی حاصل بیانیههای گذشته او بر موجودیت رژیم بود.
باری بدین ترتیب است که خامنهای در راستای مقابله با این لرزه عظیم میر حسین موسوی از همان زمان الی الان گامهائی برداشته است که میتوانیم بدین صورت آنها را آرایش بدهیم:
اول – اولین گامی که به صورت علنی خامنه در 19 بهمن 1401 (چهار روز بعد از انتشار بیانیه میر حسین) در ملاقات با همافران مطر ح کرد، طرح «شعار وحدت ملی بود» آنچه در خصوص طرح شعار وحدت ملی خامنهای در آن شرایط میتوان گفت اینکه:
الف - بدون تردید شعار «وحدت ملی» خامنهای که بعد از بیانیه میر حسین موسوی مطرح کرد «تلاش او برای جلوگیری از ریزش فراگیر خودیهای حکومت بود.»
ب - قطعاً خامنهای پس از انتشار بیانیه میر حسین موسوی (در 15 بهمن 1401) در 19 بهمن 1401 (زمان اعلام شعار وحدت ملی خامنهای) «امیدی به برگشت میر حسین موسوی نداشت» البته «میر حسین موسوی هم (برعکس رویکرد فرصتطلبانه سید محمد خاتمی) هرگز پس از سرکوب هولناک ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 توسط حزب پادگانی خامنهای (که باعث گردید تا خامنهای آماج اصلی مردم خشمگین ایران بشود) تمایلی به وحدت با خامنهای نداشت و ندارد.»
ج - بدون تردید شعار وحدت ملی خامنهای برای «جمع کردن خودیترین خودیهای اوست» که طبق گفته سران سپاه (در فایل افشا شده خبرگزاری فارس وابسته به سپاه) در حال ریزش هستند و به قول حداد عادل «اول باید بسیج خودمان را بسیج بکنیم.»
د - ریزش درونی خودیهای حکومت دغدغه اصلی خامنهای است آن هم در شرایطی که از یک طرف با سرکوب هولناک مردم در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی پائیز 1401 و از طرف دیگر با بیانیه میر حسین موسوی این ریزش شدت پیدا کرده است.
ه - همزمان با انتشار بیانیه میر حسین موسوی، سید محمد خاتمی (لیدر اصلاحطلبان حکومتی که قطعاً قبل از انتشار بیانیه میر حسن موسوی متن بیانیه به اطلاع او رسیده بود)، «بیانیه فرصتطلبانهای» در رد بیانیه میر حسین موسوی انتشار داد. سید محمد خاتمی در این بیانیه فرصتطلبانه و اپورتونیستی در رد بیانیه میر حسین موسوی اعلام کرد که: «راست است که اصلاحطلبی به شیوه و روال تجربه شده اگر نگوئیم ممتنع شده است، دست کم به صخره ستبر بن بست برخورد کرده است و مردم هم حق دارند از آن مثل خود نظام نومید شوند، اما (حاشا و کلاً) باز هم باید دست به دامان قدرت مسلط شد» اگر راه اصلاح خواهی و اصلاحطلبی به شیوه سابق به بن رسیده است و اگر اصلاحطلبی ظرفیتی بیش از اصلاحطلبان به معنای متعارف دارد «میتوان امیدوار بود که اگر این جزیرههای جدا از هم به هم بپیوندند و خود را در کنار مردم و آشنا با دردهای مردم و دغدغه دار نسبت به کشور و صلاح آن نشان دهند و بی لکنت زبان و با شفافیت و نیز با اتخاذ شیوههای مدنی خشونت پرهیز خود را به جامعه و حاکمیت برسانند، شاید (و البته شاید) حاکمیت را هم وادار به تغییر رویه و پذیرش اصلاح گردانند» او در ادامه میگوید: سرنگونی جمهوری اسلامی «نه فقط ناممکن است بلکه فاجعه بار است». چراکه به لحاظ توازن و امکانات و توانی که حکومت دارد، براندازی آن ممکن نیست و شعار براندازی بهانه بیشتر پدید میآورد برای ایجاد تنگناها و محدودیتهای فضای آزاد و افزوده شدن آسیبها فراوان بر آسیبهای پیشین و بعد هم ترساندن مردم از جنگ داخلی و سرنوشتی بدتر از آنچه که در بسیاری از کشور پیش آمده است.
باری آنچه از بیانیه فرصتطلبانه سید محمد خاتمی برای ما قابل فهم است اینکه منهای اینکه این بیانیه درست در پاسخ بیانیه میر حسین موسوی است و منهای اینکه در این بیانیه سیدمحمد خاتمی قدرت رژیم را مطلق میکند و قدرت مردم را نادیده میگیرد و منهای اینکه تنها راه اصلاحات، بخشش مقام ولایت میداند، از همه مهمتر اینکه اصلاحطلبی هم در این شرایط به مانند گذشته ممتنع میداند و نتیجه که از بیانیه خود میگیرد اینکه «باید دست به دامان قدرت مسلط بشویم» که البته معنای دیگر این حرف چراغ سبز زدن به خامنهای برای اجازه ورود آنها مانند گذشته به عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت میباشد.
دوم – دومین گامی که خامنهای در جهت مهار اعتلا و بازتولید حرکتهای اعتراضی خیزشی و جنبشی گروههای اجتماعی مردم ایران و همچنین جهت به محاق کشانیدن حرکت میر حسین موسوی از بعد از انتشار بیانیه جدیدش (در ادامه گام اول یعنی وحدت ملی) به کار برد، موضوع عقب نشینی نسبی از پروژه قدرت یکدست و راه باز کردن برای ورود بخش فرصتطلب اصلاحطلبان حکومتی امثال کارگزاران سازندگی و جریان رام وابسته به سید محمد خاتمی و اصولگران معتدل مثل جریان علی لاریجانی و علی مطهری به بخشهائی از قدرت مثل مجلس دوازدهم البته تحت انتخاب فیلترینگ شدید دستگاههای امنیتی رژیم و فیلترینگ تو در توی شورای نگهبان. علی هذا در این رابطه است که سردار جوان معاون سیاسی سپاه گفته است که: «اگر بتوانیم دو واقعه بسیار مهم تا پایان سال 1402 یعنی فضای دانشگاهها پس از بازگشائی سال جدید تحصیلی و نیز انتخابات مجلس دوازدهم مدیریت بکنیم، رژیم را بیمه کردهایم»؛ معنای دیگر این سخنان معاون سیاسی سپاه این است که حزب پادگانی خامنهای در سال 1402 همچنان «دو بحران موجودیت و مشروعیت دارد» که بحران موجودیت رژیم با «بازتولید ابرحرکت اعتراضی ضداستبدادی 1401 در سال 1402 توسط جنبش دانشجوئی با بازگشائی دانشگاهها و مدارس امکان اعتلا پیدا میکند» و بحران مشروعیت رژیم تنها «توسط گرم کردن تنور انتخابات مجلس دوازدهم و انتخابات ششم خبرگان رهبری و کشانیدن بخش خاکستری طبقه متوسط شهری به پای صندوقهای رأی حاصل میشود.»
یادمان باشد که از آنجائیکه انتخابات مجلس پادگانی یازدهم در اسفند ماه 1398 حدود چهار ماه بعد از کشتار هولناک آبان ماه 98 صورت گرفت، در نتیجه همین امر باعث گردید که «صندوقهای رأی انتخابات مجلس پادگانی یازدهم مورد تحریم همه جانبه مردم ایران قرار بگیرد» تا آنجا که برای اولین بار در طول چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حتی طبق گزارش وزیر کشور روحانی «تعداد شرکت کنندگان صندوقهای رأی کمتر از 40 درصد مشمولین حق رأی بود» که البته وزیر کشور روحانی در گزارش خود نسبت به انتخابات مجلس پادگانی یازدهم به خامنهای (که البته آن انتخابات در اسفند 1398 در چارچوب استراتژی پروژه یکدست کردن قدرت در دست خامنهای صورت گرفت)، «رسماً اعلام کرد که عدم شرکت مردم ایران در انتخابات مجلس یازدهم به خاطر تظاهرات آبان ماه 98 بوده است.»
مع الوصف به همین دلیل است که باید داوری کنیم که «اگر سرکوب خیزش ملی آبان ماه 98 توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث فراگیری جنبش عظیم نافرمانی مدنی و در نتیجه بایکوت همه جانبه صندوقهای رأی توسط مردم ایران تا آنجا گردید» که وزیر کشور روحانی رسماً اعلام کرد که «برای اولین بار در عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مشارکت مردم کمتر از نصف مشمولین حق رأی بوده است، بی تردید سرکوب هولناک ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 میتواند بیشتر از انتخابات مجلس یازدهم مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در این رابطه به چالش بکشد». هر چند که رژیم برای اولین بار در طول 44 سال گذشته دستگاههای تبلیغاتی خودش را در خصوص انتخابات مجلس دوازدهم (که در یازدهم اسفند 1402 صورت میگیرد) از 8 ماه جلوتر به راه انداخته است و خامنهای در طول 34 سال رهبریش بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم همیشه در نقش دائی جان ناپلئون تحلیل کرده است و ریشه همه فسادها و فلاکت کشور و همچنین هر اعتراض و مخالفت مردم ایران با رژیم مطلقه فقاهتی را به جای ناکارآمدی رهبری خودش و مدیریت ناکارآمد کشور، همیشه به دشمنهای خارجی وصل داده است و حتی برای یک بار هم در تحلیل خود از بحرانهای هزار توی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سخن از ناکارآمدی رهبری خودش و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نکرده است و البته اگر هم در جائی مجبور به انتقاد از خود شده است دولتهای سرکش رقیب قدرتش عامل آن ناتوانیهای اقتصادی و سیاسی دانسته است نه رهبری خودش؛ و با این رویکرد دائی جان ناپلئونی پاسخگوی یک طرفه ناتوانیهای خودش در برابر مردم نگون بخت ایران بوده است و باز به همین دلیل بوده است که او در 34 سال رهبریاش با اینکه بیش از 80 درصد قدرت سیاسی و مدیریتی و اقتصاد مملکت در دست اوست حتی برای یک بار هم حاضر نشده است تا یک مصاحبه مستقیم با خبرنگاران و خبرگزاریهای دست ساز خود رژیم انجام بدهد.
باری در این رابطه بود که خامنهای 9 ماه قبل از انتخابات مجلس دوازدهم (که در 11 اسفند ماه 1402 صورت میگیرد) در خصوص این انتخابات گفت: «انتخابات امسال بسیار مهم است و دشمن برنامه دارد» علی ایحال در پاسخ به تبلیغات شبانه روزی رژیم مطلقه فقاهتی در این رابطه تنها باید به آنها گفت که آنچنانکه در انتخابات مجلس یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دیدیم، برای انتخابات مجلس دوازدهم هم جوجهها را باید آخر پائیز بشماریم و اما در خصوص بازتولید ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی «اگر چه معاون سیاسی سپاه گشایش دانشگاهها و مدارس در سال جدید تحصیلی در مهرماه 1402 زمان اعتلای ابرحرکت اعتراضی 1402 میداند» و اگر چه در ایران امروز تمام شرایط اعتلا و بازتولید جنبش سیاسی اعتراضی خودانگیخته خیزشی هم در عرضه مبارزه ضد استبدادی و ضد آپارتایدی (جنسیتی و قومیتی و مذهبی) مانند پائیز سال 1401 و هم در عرصه مبارزه ضد فقر و گرانی و بیکاری مانند دی ماه 96 و آبان ماه 98 فراهم میباشد و اگر چه علاوه بر خیزشها و جنبشهای اجتماعی (اعم از جنبش بازنشستگان، جنبش دانشجوئی، جنبش معلمان و جنبش کارگران و غیره) نیز مانند سالهای گذشته روند رو به اعتلای خود را طی میکنند؛ علی هذا همه اینها در این شرایط باعث گردیده تا شرایط عینی مبارزه در شکلهای مختلف خیزشی و جنبشی مانند انبار باروتی (که منتظر جرقه کوچکی میباشند) آماده هستند، بنابراین در همین رابطه است که این «هراس انفجار انبار باروت به وضوح در سخنرانی فرمانده سپاه پاسداران (حسین سلامی) در جمع بسیجیان وابسته به سپاه آشکار است» چراکه حسین سلامی فرمانده سپاه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خطاب به بسیجیان هشدار داد که «باید برای مقابله با موج جدید اعتراضات تودهای به مناسبت سالگرد جنبش پائیز سال گذشته آماده بود» وی همچنین گفت «اغتشاشات سال گذشته قویترین، خطرناکترین، جدیترین، نابرابرترین و وسیعترین پیکار جهانی ضد نظام اسلامی ایران بود» در این سخنرانی باز او گفت که «فتنه سال قبل تلخ بود اما درسها و نبردهای بزرگی برای ما داشت و اگر ما میخواستیم چنین فتنهای را با تمام ابعادش در کتاب یا مقالاتی مطالعه کنیم، نمیتوانستیم به آن دسترسی پیدا کنیم، اما در این فتنه آن را کامل و جامع دیدیم». آنچه از سخنان فرمانده سپاه برای بسیجیانش برای ما قابل فهم است اینکه:
اولاً حسین سلامی در این سخنانش ناتوانی دستگاههای چند لایهای سرکوبگر و اطلاعاتی و امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر کنشگران ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی (جنسیتی و قومیتی و مذهبی) پائیز 1401 به وضوح به نمایش میگذارد. فراموش نکنیم که کنشگران ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی پائیز سال 1401 تنها بخش محدودی از جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (از زنان و جوانان دهه 70 و 80 و اقلیتهای قومی کرد و بلوچ) بودند و بدون شک اگر در پائیز 1401 همراه با جوانان زن و مرد دهه هفتاد و هشتاد و اقلیتهای قومی کرد و بلوچ «مانند سال 57 میلیونها تن از توده مردم ایران تحت رهبری جنبشهای عظیم اجتماعی معلمان، دانشجویان، کارگران، بازنشستگان، زنان و غیره همراه با دو شکل نبرد خیابانی و نبرد اعتصابات سراسری به میدان میآمدند، فصل جدیدی در تاریخ مبارزه رهائی بخش مردم ایران گشوده میشد.»
ثانیاً در سخنرانی فوق حسین سلامی خطاب به بسیجیانش در تعریف ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی پائیز 1401 میگوید: «قویترین، خطرناکترین، جدیترین، نابرابرترین و وسیعترین پیکار جهانی ضد نظام اسلامی ایران بود». بی شک خود این تعریف فرمانده سپاه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آن ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی پائیز 1401 مردم ایران نشان دهنده عظمت آن ابرحرکت ملی اعتراضی مردم ایران و همچنین نشان دهنده هراس دستگاههای سرکوبگر و امنیتی و اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از بازتولید آن ابرحرکت ملی عظیم در سال جاری میباشد. چراکه حسین سلامی و دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به خوبی میدانند که در «بازتولید آن ابرحرکت عظیم در سال جاری (به خاطر انبارهای باروت شرایط عینی دو مؤلفهای: ضد استبدادی و ضد آپارتایدی، ضد فقر و گرانی بیکاری و تورم) بی شک امسال تودههای عظیم مردم ایران همراه با جنبشهای بزرگ اجتماعی مانند سال 57 به میدان خواهند آمد و بی شک در آن صورت برعکس پائیز سال 1401 آنها خواهند توانست توازن قوای میدانی را به سود پائینیهای قدرت و بر علیه بالائیهای قدرت تغییر بدهند.»
ثالثاً در همین رابطه است که معاون سیاسی سپاه سردار جوان میگوید: «اگر ما بتوانیم در سال جاری دو واقعه بسیار مهم مدیریت بکنیم، رژیم میتواند خود را برای سالها بیمه نماید». او این «دو واقعه مهم را یکی بازگشائی دانشگاهها در سال جدید تحصیلی در مهرماه 1402 و دیگری انتخابات مجلس دوازدهم رژیم در یازدهم اسفند 1402 تعریف میکند». لهذا از نظر معاون سپاه «آن جرقهای که در سال 1402 میتواند انبار باروت دو مؤلفهای شرایط عینی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را منفجر کند، بازگشائی دانشگاه در مهرماه به مناسبت سال جدید تحصیلی است»؛ اما حسین سلامی فرمانده سپاه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «جرقهای که میتواند انبار عظیم باروت شرایط عینی دو مؤلفهای در سال 1402 منفجر نماید، سالگرد اعتلای ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی سال 1401 یعنی از 26 شهریور به بعد میباشد.»
رابعاً از سخنان حسین سلامی و معاون سیاسی او جوان کاملاً روشن است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب پادگانی خامنهای مانند سالهای گذشته خودشان را با تمام قوا جهت سرکوب هر گونه حرکت خیزشی و جنبشی و یا ترکیبی مانند سه دهه گذشته (از نهم خرداد 1371 الی الان) آماده کردهاند. همچنین معاون سیاسی سپاه میگوید «رژیم مطلقه فقاهتی حتی انتخابات مجلس دوازدهم (در یازدهم اسفند 1402) را هم در همین رابطه تحلیل مینماید»، زیرا توسط آن حزب پادگانی خامنهای به دنبال بیمه کردن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در اسفند سال 1402 میباشند. علی ایحال در این رابطه است که باید بگوئیم «حزب پادگانی خامنهای اکنون هراس دارد که مردم ایران در انتقام گیری از سرکوب هولناک ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401(مانند اسفند 98 و انتخابات مجلس یازدهم) انتخابات مجلس دوازدهم در اسفند 1402 هم بایکوت نمایند.»
لذا با «تغییر پروژه یکپارچه کردن قدرت در دست خامنهای و باز گذاشتن راه ورود برای بعضی از فرصتطلبان و قدرتطلبان اصلاحطلبان حکومتی و اصولگرایان به اصطلاح معتدل، تنور آن انتخابات را گرم نمایند تا به خیال خام خودشان شاید بتوانند بخش خاکستری طبقه متوسط شهری را بار دیگر به پای صندوقها رأی بیاورند». شتر در خواب بیند پنبه دانه - گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه.
پایان