جنبش «حاشیه‌نشینان ایران» و «پوپولیسم ستیزه‌گر و غارتگر و دگماتیسم» - قسمت هشتم

 

فراموش نکنیم که در جریان سرکوب مغول‌وار جنبش دانشجوئی در قیام 18 تیر 78 باز همین تکیه حزب پادگانی خامنه‌ای بر حاشیه‌نشینان شهری بود که توانست قیام جنبش دانشجوئی ایران که برای اولین بار با جنبش اجتماعی جامعه ایران پیوند پیدا کرده بودند به زانو درآورد. لذا در این رابطه بود که پس از آن «پوپولیسم ستیزه‌گر و غارتگر و دگماتیسم» توانست در انتخابات خرداد 84 پیروز میدان بشود؛ اما از آنجائیکه برعکس دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی، دولت نهم و دهم سوراخ دعا را درست پیدا کرده بود، از همان آغاز ورود به ساختمان پاستور کوشید تا توسط پروژه‌های کوتاه مدت و موضعی و بدون حساب و کتاب مثل حذف یارانه‌ها یا مسکن مهر یا وام‌های کم بهره، به مداوای مقطعی و صوری این گروه عظیم اجتماعی بپردازد؛ که به علت فقر استخوان‌سوز این گروه اجتماعی، این برخورد امدادی به صورت کوتاه‌مدت توسط «پوپولیسم غارت‌گر و ستیزه‌گر و دگماتیسم» دولت نهم و دهم، توانست تا پایان دولت هشتم حاشیه‌نشینان شهری را راضی نگه دارد.

فراموش نکنیم که تنها درآمد نفتی و گازی دولت نهم و دهم، این «پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر و دگماتیسم» بیش از 800 میلیارد دلار بوده است. رشد نقدینگی دوران 8 سال این پوپولیسم از مبلغ 250 هزار میلیارد تومان سال 84 تا بیش از 600 هزار میلیارد تومان خرداد 92، خود معرف این سیاست «غارت‌گرانه پوپولیسم ستزه‌گر» دولت نهم و دهم می‌باشد.

باز فراموش نکنیم که حتی خود خامنه‌ای در نماز جمعه 29 خرداد 88 پس از ذبح کردن هاشمی‌رفسنجانی در پای محمود نژاد رسما و علنا اعلام کرد که «خط محمود حمدی نژاد از خط هاشمی‌رفسنجانی بیشتر به من نزدیک می‌باشد

باز هم فراموش نکنیم که این خامنه‌ای در نماز جمعه 29 خرداد 88 همان خامنه‌ای است که در خرداد 76 پای صندوق رای پس از اینکه رای خود را به نام اکبر ناطق نوری به صندوق رای انداخت در تعریف هاشمی‌رفسنجانی گفت: «برای من هیچکس هاشمی‌رفسنجانی نمی‌شود»؛ و همین خامنه‌ای بود که در انتخابات خرداد 92 توسط شورای نگهبان دست پخت خود هاشمی‌رفسنجانی را فیلترینگ کرد. البته نکته‌ای که در رابطه با جریان کودتای انتخاباتی سال 88 نباید از نظر دور بداریم، پیوند جنبش حاشیه‌نشینان با جنبش سبز به علت سابقه خدمت میرحسین در دولت سوم و چهارم توسط سیاست «پوپولیسم و کوپونیسم» به این گروه اجتماعی بود. همان موضوعی که حزب پادگانی خامنه‌ای توان پیش‌بینی آن را نمی‌کرد، زیرا حزب پادگانی خامنه‌ای چنین می‌پنداشت که مانند خرداد 84 در رقابت با هاشمی‌رفسنجانی و جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب سید محمد خاتمی و جنبش دانشجوئی، توسط حاشیه‌نشینان می‌تواند رقیب را از میدان بیرون کند.

به عبارت دیگر او چنین می‌پنداشت که در جریان کودتای انتخاباتی خرداد 88 نیز می‌توانند با کمک جنبش حاشیه‌نشینان، جنبش سبز را هم سرکوب نمایند؛ اما:

از قضا سرکنگبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می‌فزود

مولوی

چراکه زمانیکه حزب پادگانی خامنه‌ای دریافت که در راه‌پیمائی خود به خودی و بدون فراخوانی قبلی میرحسین موسوی در 25 خرداد 88 به یکباره طبق گفته قالیباف شهردار تهران بیش از 4 میلیون نفر به خیابان آزادی تهران جهت حمایت از میرحسین موسوی و جنبش سبز در مخالفت با حزب پادگانی خامنه‌ای و کودتای انتخاباتی خرداد 88 دولت دهم سرازیر شدند، حزب پادگانی خامنه‌ای دریافت که دیگر در رابطه با سرکوب جنبش سبز مانند سرکوب جنبش دانشجوئی در تیرماه 78 نمی‌تواند بر حاشیه‌نشینان تکیه کند.

به همین دلیل از روز 30 خرداد 88 طبق اتمام حجتی که خود خامنه‌ای در نماز جمعه 29 خرداد 88 کرد، با پادگانی کردن فضای تهران بزرگ و حمله مغولی توسط سرنیزه و تیغ و داغ و درفش و برپائی کهریزک‌ها و اوین‌ها و گوهردشت‌ها و حمله شبیخون به خوابگاه‌های دانشجوئی توسط راست پادگانی تحت هژمونی سپاه و بسیج و سربازان گمنام... به سرکوب مستقیم جنبش سبز و جنبش حاشیه‌نشینان شهری و جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی که برای اولین بار از بعد از انقلاب 57 این چهار جنبش در برابر حاکمیت مطلقه فقاهتی صف‌آرائی کرده بودند، پرداخت و اگر عدم توان مدیریت و عدم توان برنامه‌ریزی و عدم توان سازماندهی جنبش سبز و میرحسین موسوی نبود و میرحسین موسوی می‌توانست (آنچنانکه در بلندگوی دستی در روز 25 خرداد در خیابان آزادی تهران شعار می‌داد) مانند جنبش حاشیه‌نشینان و جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی، جنبش کارگری را هم مثل شهریور 57 به صحنه مبارزه با حاکمیت مطلقه فقاهتی بکشاند، کار تمام بود.

ولی به علت اینکه میرحسین موسوی در اعلامیه خود بر راه خمینی و اعلامیه‌های 8 ماده‌ای و 9 ماده‌ای خمینی در سال 60 تکیه می‌کرد، جنبش کارگری ایران که مدت 30 سال بود از بعد از انقلاب 57 تا خرداد 88 راه خمینی را آزمایش کرده بود، «به درستی دریافت که جنبش سبز و میرحسین موسوی نماینده سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر ایران نمی‌باشد» لذا طبقه کارگر ایران جنگ جنبش سبز با رژیم مطلقه فقاهتی جنگ حیدر نعمتی جهت تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت تحلیل کرد و بدین ترتیب از مشارکت در جنبش اجتماعی بر علیه کودتای انتخاباتی خرداد 88 خودداری کرد. در نتیجه همین عدم مشارکت جنبش کارگری در جنبش اجتماعی خرداد 88 به حمایت از جنبش سبز و میرحسین موسوی عامل اصلی شکست جنبش سبز در سال 88 شد. چراکه اگر میرحسین موسوی توان آن را پیدا می‌کرد که مانند شهریور ماه 57 کارگران را دعوت به اعتصاب بکند، بی‌شک او می‌توانست خواسته‌های خود را به حزب پادگانی خامن‌ای تحمیل نماید.

علی ایحال آنچه در خصوص قیام سال 88 جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جنبش سبز قابل توجه بود اینکه میرحسین موسوی بر پایه سابقه پوپولیستی دولت سوم و چهارم خود توانست - و در چارچوب تکیه بر اعلامیه‌های خمینی در سال‌های 60 و61 و پیوند برنامه‌ای با برنامه‌های دهه 60 خمینی - با حاشیه‌نشینان پیوند ایجاد نماید. در نتیجه اگرچه این تاکتیک یا استراتژی میرحسین موسوی باعث جدائی جنبش کارگری جهت حمایت از جنبش سبز و در نتیجه شکست جنبش سبز در سال 88 گردید، برعکس این تکیه میرحسین موسوی بر راه و رسم گذشته خمینی از آنجائیکه خود میرحسین یا دولت سوم و چهارم او تنها مجری برنامه‌های خمینی در این رابطه بود، توانست جنبش حاشیه‌نشینان را در سال 88 بخود جلب نماید.

لذا در همین رابطه بود که از بعد از سال‌های 56 و 57 که برای اولین بار جنبش حاشیه‌نشینان شهرهای ایران، پس از تکوین توانستند با جنبش اجتماعی در عرصه مبارزه ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه پیوند پیدا کنند، در سال 88 تحت هژمونی جنبش سبز و میرحسین موسوی دومین مرتبه‌ای بود که جنبش حاشیه‌نشینان شهری توانست با جنبش اجتماعی در عرصه مبارزه ضد استبدادی و دموکراسی‌خواهانه پیوند ایجاد نماید. هر چند که پیوند جنبش حاشیه‌نشینان در سال 88 با جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی نخستین صف‌آرائی جنبش حاشیه‌نشینان با رژیم مطلقه فقاهتی بود.

فراموش نکنیم که دولت نهم همان دولت «پوپولیست ستیزه‌گر و غارت‌گری» بود که با 800 میلیارد دلار سرمایه نفتی و گازی مردم نگون‌بخت ایران نه تنها نتوانست به صورت موضعی مرحمی بر زخم حاشیه‌نشینان بزند، مهمتر از آن اینکه همین دولت هشتم و نهم با شکست پروژه حذف یارانه‌ها و اگراندیسمان شدن رشد تورم و تکوین رکود تورمی معلول شکست پروژه حذف یارانه در چارچوب پلاتفرم تحمیلی بانک جهانی، بیشترین هزینه فقر معلول حذف یارانه‌ها بر حاشیه‌نشینان شهری تحمیل کرد. لذا همین امر بسترساز آن گردید که هر چه از عمر دولت کودتائی دهم می‌گذشت به موازات استخوان‌سوزتر شدن فقر حاصله، حاشیه‌نشینان شهری از پوپولیسیم ستزه‌گر و غارتگر به علت فسادهای چند لایه‌ای و ساختاری و سیستمی فاصله بگیرند.

البته شکست پروژه هسته‌ای، همراه با حضور همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی تحت هژمونی راست پادگانی و حزب پادگانی خامنه‌ای در جنگ‌های نیابتی که بسترساز هزینه شدن سالانه ده‌ها میلیارد دلار از سرمایه‌های نفتی و گازی مردم نگون‌بخت ایران می‌شد، عاملی گردید تا در تحلیل نهائی حاشیه‌نشینان شهری، عامل اصلی فقر استخوان‌سوز و خانمان‌سوز و خرمن‌سوز روزافزون حاکم بر این گروه اجتماعی در راستای سیاست صدور انقلاب راست پادگانی و حزب پادگانی خامنه‌ای تشخیص دهند.

 لذا در همین رابطه برعکس جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام حسین که جنبش حاشیه‌نشینان تا آخرین رمق از رژیم مطلقه فقاهتی در این جنگ حمایت می‌کردند و با حضور فیزیکی جبهه‌ها را پر می‌کردند، در جنگ‌های نیابتی از مشارکت در آن خودداری کردند و لذا در همین رابطه بود که از آنجائیکه پایه کشته‌های جنگ در عرصه جنگ‌های نیابتی پس از عقب‌نشینی حاشیه‌نشینان بر دوش راست پادگانی و حزب پادگانی خامن‌ای بود و از آنجائیکه در پروسه جنگ فرسایشی نیابتی تحمل بار کشته‌ها برای راست پادگانی و حزب پادگانی خامنه‌ای ممکن نبود، لذا جهت پر کردن خلاء حاشیه‌نشینان در این جنگ‌های نیابتی، راست پادگانی تحت عنوان تیپ فاطمیون، افغانی‌های شیعه داخل ایران را سازماندهی کرده و با حضور همه جانبه آنها در جنگ‌های نیابتی منطقه از لبنان و سوریه و عراق تا یمن و بحرین تلاش می‌کند بار سنگین کشته‌های جنگ نیابتی را بین راست پادگانی و افغانی‌های شیعه تقسیم نماید. علی هذا، در این رابطه است که سیل کشته‌های افغانی‌ها به شهر و روستاهای ایران و افغانستان سرازیر شده است.

من حیث المجموع، اگرچه حاشیه‌نشینان عامل اصلی شکست جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب در پایان دولت هشتم سید محمد خاتمی و مجلس ششم بودند، در این شرایط که انتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت 96 در پیش است، این جنبش به عنوان اهرم تعیین کننده جنگ بین جناح‌های درونی قدرت در این شرایط بسیار حساس می‌باشند. چراکه از طرفی جنبش حاشیه‌نشینان شهری در طول 4 سال عمر دولت یازدهم شیخ حسن روحانی به عنوان کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی دریافته‌اند که نه تنها این دولت نتوانسته است فقر استخوان‌سوز حاشیه‌نشینان شهری را کاهش دهد، بلکه به علت استمرار رکود و عدم توان این دولت در ایجاد رونق اقتصادی و جذب نیروهای کار بیکار شده حاشیه‌نشین‌ها و حتی عدم توانائی این دولت در افزایش یارانه‌های نقدی به آنها در حد نرخ تورم تحمیلی، به علت کاهش درآمد نفت و افزایش هزینه جنگ‌های نیابتی فقر مطلق حاکم بر بیش از 70% جامعه ایران و در راس آنها حاشیه‌نشینان اگراندیسمان‌تر گشته است و به همین دلیل حاشیه‌نشینان که هم از دولت پوپولیسم نهم و دهم به علت حذف یارانه‌ها بزرگترین ضربه اقتصادی خورده‌اند و هم از دولت یازدهم در طول 4سال گذشته، ناتوانی در حل مشکلات خود اعم از فقر و رکود و بیکاری دیده‌اند.

با عنایت به اینکه این گروه بزرگ جامعه ایران در طول 37 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی می‌گذرد دریافته‌اند که هیچکدام از جناح‌های درونی قدرت توان التیام بخشیدن زخم جانکاه فقر و ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی در چارچوب نظام سرمایه‌داری وابسته ندارند و تکیه این جناح‌ها به صورت تبلیغی بر طرح مشکلات حاشیه‌نشینان و قول و قرارهاشان فقط در راستای جذب آرای حاشیه‌نشینان جهت پر کردن صندوق‌های رای می‌باشد، علیهذا در همین رابطه جناح‌های درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه انتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت 96 هر کدام برگ برنده خود را در جذب حاشیه‌نشینان می‌بینند.

لذا در همین رابطه است که حتی «پوپولیسم غارت‌گر و ستزه‌گر و دگماتیسم دولت نهم و دهم» با حضور گسترده در شهرها و اعلام وعده وعیدها می‌کوشد تا شرایط برای جذب آراء حاشیه‌نشینان و بخش عظیم گروه‌های اجتماعی فقرزده جامعه ایران فراهم نماید. علی‌ای حال در این رابطه است که شیخ حسن روحانی هم در راستای دستیابی به دولت دوازده در جنگ با رقیبان قدرت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت، برگ برنده خود را در جذب جنبش دانشجوئی و حاشیه‌نشینان شهری می‌بیند چراکه او بخوبی می‌داند که آنچه باعث شکست سید محمد خاتمی و جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب شد همین صف‌آرائی و حضور حاشیه‌نشینان و وجود رای آنها در خرداد 84 در سبد جناح راست بود.

حال سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینکه، آیا واقعا دولت نهم شیخ حسن روحانی در مدت زمان اندک باقی مانده توانائی انجام کاری و برنامه‌ای برای کاهش و التیام زخم فقر و بیکاری بر حاشیه‌نشینان شهری دارد؟ پاسخ ما به این سوال منفی است بینیم آینده چه پاسخی به این سوال می‌دهد.

پایان