مبانی نظری استبداد در ایران - قسمت دوم
د – مبانی نظری استبداد در تاریخ گذشته ایران:
اصول محوری تئوریک در خصوص مبانی نظری پدیده تاریخی استبداد در تاریخ بیش از هزاران ساله ایران:
1 - آنچنانکه دموکراسی دارای تئوری و مبانی معرفتی و نظری میباشد پدیده استبداد در تاریخ بشر از آغاز پیدایش خود دارای تئوری و مبانی نظری و معرفتی بوده است که بدون فهم علمی آن امکان مقابله ساختاری و زیر ساختی با استبداد وجود ندارد.
2 - به لحاظ ساختاری پدیده تاریخی استبداد دارای دو مؤلفه استبداد نظری و استبداد عملی میباشد که هم به لحاظ ارزشی و هم به لحاظ تکوینی استبداد نظری تقدم بر استبداد سیاسی و عملی و عینی دارد آنچنانکه اگر بگوئیم بدون استبداد نظری هر گونه تکوین استبداد سیاسی و عینی و عملی ناپایدار و شناور و در نهایت شکست آن قطعی خواهد بود سخنی به گزاف نگفتهایم، به همین دلیل معیار ثبات هر نظام توتالیتر و استبداد سیاسی در هر جامعهائی و در هر مرحله تاریخی بستگی به استبداد نظری و مبانی معرفتی دارد که آن نظامها توتالیتر و مستبد توانسته باشند در کانتکس تاریخی و سنتی و ذهنی آن جامعهها، برای خود تدوین و تعریف کرده باشند و در آن چارچوب توانسته باشند باورهای مردم نسبت به استبداد و نظام توتالیتر خود توجیه دینی یا تاریخی یا فرهنگی و سنتی و حتی به شکل تحریف شده توجیه علمی کرده باشند. آنچنانکه تئوریسینها و فلاسفه بزرگ اروپا امثال هایدگر و نیچه برای نظام فاشیستی و نازیستی سالهای بعد از 1930 اروپا انجام دادند.
3 - تا زمانی که توسط مبانی معرفتی دموکراتیک مبانی معرفتی استبداد نظری به چالش کشیده نشود امکان مقابله زیرساختی با استبداد سیاسی و عینی و عملی وجود ندارد.
4 - استبداد با مستبد تفاوت دارد چراکه استبداد یک نظام سیاسی میباشد در صورتی که مستبد و دیکتاتور یک فرد توتالیتر است. برای مقابله کردن با مستبد و دیکتاتور باید نظام سیاسی استبدادی به چالش کشیده شود و برای به چالش کشیدن نظام سیاسی استبدادی باید قبل از هر چیز نظام معرفتی و نظری استبداد سیاسی توسط نظام معرفتی آلترناتیو دموکراتیک به چالش گرفته شود. بنابراین در صورتی که با مستبد و دیکتاتور خارج از نظام استبداد نظری و عینی برخورد شود آن برخورد یک برخورد کودتائی خواهد بود که خروجی نهائی آنها این خواهد شد که یک مستبد و دیکتاتور میرود و مستبد و دیکتاتور دیگر جانشین او میشود.
5 - اشکال و آسیب مهم مبارزه آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه و تحولخواهانه پیشقراولان نظری و عملی مردم ایران در گذشته این بوده است که آنها بدون فهم مبانی نظری استبداد در تاریخ ایران و بدون داشتن مبانی نظری آلترناتیوی مشخص و کنکریت در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاریخی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جامعه ایران میخواستند با پدیده استبداد در تاریخ ایران و در زمان خود مقابله کنند که این مبارزه بدون عقبه نظری آنها تا این زمان باعث شده است تا مبارزه مردم ایران به جای اینکه مبارزه با نظام استبدادی باشد، مبارزه با مستبدین و دیکتاتورها بشود و همین مبارزه ناقص و عقیم و سترون و بدون عقبه نظری باعث شده است تا هر چند توسط قیام و انقلاب مردم ایران یک مستبد و دیکتاتور کنار برود یا سرنگون بشود، جایگزینی آن مستبد و دیکتاتوری دیگری حاکم گردد که البته دیکتاتور و مستبد جایگزین شده مستبدتر از مستبد و دیکتاتور قبلی بوده است که خروجی نهائی این عوض و بدل شدنهای بی عقبه نظری تا این زمان این بوده است که مردم ایران شانس تجربه دموکراسی و نظام سیاسی دموکراتیک پیدا نکردهاند. مستبد و دیکتاتوری رفته اما به علت اینکه با رفتن آن مستبد و دیکتاتور نظام نظری و عینی استبداد از بین نرفته، مستبدی توتالیتر از قبلی حاکم شده است.
6 - علت اینکه تاریخ هزاران ساله مردم ایران از آغاز تا کنون همراه با نظامهای توتالیتر و استبدادی در لباس آلها و ایلها و شاهها و شیخها بوده است و تا این زمان این مردم استبداد زده توان تجربه دموکراسی در جامعه ایران پیدا نکردهاند، این است که استبداد در چارچوب مبانی نظری در اشکال مختلف مذهبی و فقهی و فرهنگی و سنتی جزو باور مردم ایران شده است و نظام آسمانی و ذهنی و نظری این مردم همه بر پایه این چارچوب نظری استبدادساز استوار گردیده است، یعنی از خدای ارسطوئی و افلاطونی این مردم تا نظام فقهی دینی شان همه در چارچوب توجیه نظری نظام استبدادی حاکم میباشد که بدون جایگزین کردن نظام نظری دموکراتیک آلترناتیوی هرگز نمیتوان این باور استبدادپذیر مردم ایران را بدل به باور استبدادستیز کرد.
7 - فونکسیون استبداد نظری یا مبانی معرفتی استبداد سیاسی و عینی و عملی در این است که غصب قدرت مردم توسط طبقه حاکمه یا هیئت حاکمه مشروعیت مذهبی و آسمانی و فقهی میبخشد و با مشروعیت بخشیدن به قدرت غصب شده مردم توسط حاکمان غاصب، این غصب قدرت بدل به باور مردم میشود و لذا از زمانی که غصب قدرت مردم توسط غاصب، بدل به باور مردم شد دیگر استبداد در فرهنگ و ایمان و تاریخ و سنت مردم تثبیت میشود، از این مرحله است که مبارزه با نظام استبدادی از کانال مبارز با باورهای دینی و فقهی و سنتی و فرهنگی مردم میگذرد.
طبیعی است که این فاز مبارزه با استبداد سختترین و استخوان سوزترین و درازمدتترین فرایند مبارزه پیشگامان ضد استبدادی جامعه میباشد چراکه تغییر باورهای مردم آن هم زمانی که این باورها لباس فقه و دین و مذهب و شریعت به تن داشته باشند خود کاری کارستان خواهد بود، آنچنانکه در جامعه امروز ایران توسط این مشروعیت مذهبی و آسمانی و فقهی و امام زمانی قدرت در چنگال غاصب طبقه حاکمه یا هیئت حاکمه بدل به باور مردم شده است و همین باور فقهی و مذهبی مردم ایران در این زمان است که باعث شده تا روحیه استبدادستیزی مردم ایران بدل به روحیه استبدادپذیری گردد و در چارچوب اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی که همان اسلام تقلید و تکلیف و تعبد میباشد مدت بیش از 36 سال است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با فتوا و نوحه و مداحیگری و قبر و ضریح و قبرستان و چاههای مسجد جمکران افسار بر دهان تودهها زده و آنها را هدایت میکند و به غصب قدرت مردم در باور مردم مشروعیت بخشیده و استبداد پذیری را در باور مردم بدل به ایمان و عقیده کرده است.
به همین دلیل است که مارکس میگوید اندیشههای طبقه حاکم در هر جامعه طبقاتی اندیشه حاکم بر اذهان تودهها میشود و در یک جامعه دینی به خاطر این باورها، سختترین کار تغییر این باورها توسط نقد دینی است و هگل در این رابطه اعتقاد دارد که در یک جامعه دینی تغییر این باورهای غلط تودهها تنها از کانال نقد و اصلاح و بازسازی دینی امکان پذیر میباشد ولاغیر و در جامعه خودمان مشاهده کردید که در دهه 30 زمانی که کسروی میخواست از کانالی غیر از نقد دینی به تغییر این باورهای مردم بپردازد شکست خورد.
8 - بنابراین موضوع استبداد نظری مشروعیت بخشیدن قدرت طبقه حاکمه یا هیئت حاکمه (که در راس سه مؤلفه قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی و قدرت سیاسی در این رابطه قدرت سیاسی قرار دارد) در وجدان تودهها میباشد که در زیر چتر این مشروعیت فقهی و مذهبی و سنتی و فرهنگی قدرت است که استبدادپذیری مردم جایگزین انگیزه استبدادستیزی تودهها میشود.
9 - از آنجائیکه در گذشته تاریخی مردم ایران پیشکسواتان نظری و فرهنگی و مذهبی و سنتی این مردم در چارچوب فلسفه سیاسی افلاطونی و فلسفه ارسطوئی هستی و خدا و فقه و دین و فرهنگ در چارچوب استبدادپذیری تبیین و تعریف میکردند و تا زمان اقبال و شریعتی هرگز توان جایگزینی مبانی نظری مذهبی و دینی آلترناتیوی دموکراتیک نداشتهاند، این امر باعث شده تا خود پیشقراولان مذهبی و فرهنگی و اجتماعی مردم ایران که در راس آنها سیدجمال الدین اسدآبادی قرار دارد، در تاریخ گذشته مداح استبداد و مدافع نظری تئوری استبداد باشند و به همین دلیل در طول بیش از صد سالی که از عمر جنبش تحولخواهانه جوامع مسلمان و جامعه ایران میگذرد مشروعیت نظام استبداد سیاسی و دینی و فقهی هرگز از طرف این پیشکسوتان مورد چالش قرار نگرفت، در نتیجه تمامی راهکارهای آنها در نهایت به اسلام فقاهتی ختم میشد.
از راهکار محمد حسین نائینی و خراسانی و محمدباقر صدر و خمینی گرفته تا راهکار شیخ مرتضی مطهری و محمد عبده و عبد الرحمن کواکبی و سید قطب یعنی شعار «الاسلام هوااحل» آنها، منتهی به «الاسلام هو الفقه» شد نه به «الاسلام هو العقل و العمل و الفهم» و همین موضوع بسترساز این گردید تا همیشه استبداد پذیری جزء ایمان و باور مردم ایران و جوامع مسلمان بشود.
نیزه بازی اندر این کوههای تنگ / نیزه بازان را همی آرد به تنگ
10 - اگر ابن خلدون و امام محمد غزالی از قرن چهارم با قیام حسین بر علیه یزید مخالفت میکردند و اگر مهندس مهدی بازرگان خطاب به خمینی میگوید بعد از خداوند در زمین فقط تو داریم و اگر فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش آخرین خاکریز لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و معرفتی و مذهبی در ایران امروز با استثناء دانستن قیام امام حسین سازشکاری در حرکت پیشوایان اولیه اسلام از امام علی تا آخر زمان به عنوان یک قاعده دینی و اسلامی و مذهبی و منطقی مطرح میکند و توسط آن سازشکاری غزالی و سعدی و حافظ و مولوی و بازرگان و خودش در کودتای فرهنگی 58 تا 62 با دستگاه خلافت توجیه دینی و مذهبی و تاریخی میکند و مماشات دهه 60 و 70 لیبرالیسم مذهبی تحت مدیریت مهندس مهدی بازرگان با حاکمیت غاصب توجیه عقلانی مینماید و امروز در غرب با طرح تز فاسد خودی کردن شریعتی توسط رژیم مطلقه فقاهتی میکوشد چهره رسوای لیبرالیسم مذهبی ایران در دهه 60 که همراه با خیانت به تودهها و آموزش درس حکومتداری به رژیم مطلقه فقاهتی از تکوین شورای انقلاب رژیم تا کودتای فرهنگی 58 تا 62 بود تطهیر تاریخی نماید.
مثنوی – مولوی – دفتر ششم ابیات 2078 و 2083
ای بریده آن لب و حلق و دهان / کو کند تف سوی مه یا آسمان
چون تو خفاشان بسی بینند خواب / کین جهان ماند یتیم از آفتاب
و این متهمان رسوای تاریخ ایران را توسط تز هویت سه گانه دینی و ملی و غربی همراه با لکه دار کردن معلم کبیرمان شریعتی، تطهیر سیاسی و مذهبی و ملی کند و اسلام توحیدی شریعتی را در چارچوب اسلام دگماتیسم و استبدادپرور فقاهتی تبیین نماید، همه ریشه در این رویکرد استبدادپذیری نظری در جامعه ایران دارد
برون نمیرود از خانقه یکی هشیار /که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
حافظ
11 - اگر در استبداد نظری رژیم توتالیتر پهلوی آنچنانکه در مقدمه قانون اساسی گذشته دیدیم حکومت موهبتی است الهی که از طرف خدا بر خاندان پهلوی و شاه تنفیذ گردیده است و در نظام ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حکومت میراثی است که از طرف پیامبر اسلام و امام زمان بر ولی فقیه تنفیذ میگردد، این همه در راستای همان تبیین نظری استبداد در لباس مذهب و دین و خدا و پیامبر و امام زمان میباشد تا توسط این مبانی معرفتی و نظری شرایط جهت مشروعیت بخشیدن به غصب قدرت خود در باور مردم فراهم کنند.
12 - برای فهم تفاوت مبانی نظری استبداد با مبانی نظری دموکراسی باید توجه داشته باشیم که در مبانی نظری استبداد مشروعیت قدرت طبقه و هیئت حاکمه از طریق آسمان و خدا و پیامبر و امام زمان و دین و مذهب و فرهنگ و سنت به انجام میرسد، در صورتی که در مبانی معرفتی دموکراسی، مشروعیت قدرت تنها از طریق انتخاب آگاهانه مردم به انجام میرسد و هیچ آلترناتیوی نه از آسمان و نه در زمین نمیتواند به جز انتخاب مردم معیار مشروعیت یافتن قدرت و تقسیم قدرت گردد.
«و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوه الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد - از مردم کسانی هستند که در باب حیات دنیا سخنانی نغز و شگفت آور میگویند و خدا را بر صداقت و صمیمیت خود گواه میگیرند اما به واقع بدترین دشمنان خدا و خلقاند چون از نزد تو باز میگردند در فساد میکوشند و دو چیز را از میان میبرند یکی حرث یا کشاورزی و اقتصاد و دیگر نسل یا مردمان به پا خواسته قائم به قسط» (سوره بقره - آیات 204 و 205).
13 - انتقاد و حق انتقاد کردن از بالائیهای قدرت نخستین حقوق مردم میباشد که در اسلام در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر تعریف شده است و آنچنانکه در وصیت نامه امام حسین به محمد ابن حنفیه دیدیم امام حسین مبارزه خودش را با دستگاه سیاسی حاکم در قالب امر به معروف و نهی از منکر تعریف میکند که معنائی جز نقد و انتقاد حاکمیت سیاسی توسط مردم نخواهد داشت، لذا در این رابطه است که به موازات به رسمیت شناختن حق نقد و انتقاد مردم حقوق دیگر مردم که مشروعیت بخشیدن به قدرت توسط انتخاب آگاهانه مردم میباشد به رسمیت شناخته میشود و توسط این مبانی نظری دموکراسی است که مشروعیت زمینی و مردمی قدرت در دموکراسی جایگزین مشروعیت یافتن قدرت توسط توجیه آسمانی و مذهبی و فقهی مبانی نظری استبداد میگردد و به همین دلیل امام علی در نامهائی که به مالک اشتر نوشته است میفرماید:
«لیس شیء ادعی الی تغییر نعمه الله و تعجیل نقمته من اقام علی ظلم - هیچ چیز چندان غضب خداوند را بر نمیانگیزاند و نعمت خداوند را تغییر نمیدهد که ظلم حکام بر تودهها» و در جای دیگر از این نامه خطاب به مالک اشتر میفرماید من این سخن را بیش از یک بار و در مواضع و مواقع مختلف از پیامبر اسلام شنیدم که فرمود «لن تقدس امه لا یو خذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع - هیچ جامعهائی روی پاکی نمیبیند و سامان معنوی و انسانی نمییابد مگر آنکه در آن جامعه وضع چنان باشد که شخص ضعیف بتواند حق خود را بدون ترس و لکنت زبان از شخص قوی بگیرد.»
14 - اگر مدرنیته در مغرب زمین - آنچنانکه هگل میگوید - معلول سه حرکت پروتستانیسم مذهبی و رنسانس معرفتی و انقلاب کبیر فرانسه سیاسی بود، تعریفی که در این رابطه در کانتکس مبانی نظری مدرنیته در اندیشه هگل میتوانیم از مدرنیته بکنیم اینکه مدرنیته در مغرب زمین چیزی نبود جز نفی اتوریتههای سه گانه قدرت در غرب؛ لذا همین نفی اتوریتههای قدرت در مغرب زمین بود که بسترساز تکوین مبانی نظری و معرفتی دموکراسی در مغرب زمین شد، هر چند که بعدا با تولد لیبرالیسم در عرصههای مختلف اقتصادی و سیاسی و معرفتی و اخلاقی در غرب از دل همین مدرنیته، مبانی معرفتی دموکراسی حاصل نفی اتوریتههای قدرت به چالش گرفته شد و در نتیجه با حمایت سرمایهداری از مبانی نظری لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و معرفتی و اخلاقی مبانی معرفتی دموکراسی در مغرب زمین نفی شد.
15 – تا زمانی که تبیین تاریخی و علمی از تکوین و رشد قدرت در سه مؤلفه زر و زور و تزویر در تاریخ بشر نداشته باشیم امکان فهم مبانی نظری استبداد و دموکراسی برای ما فراهم نمیشود. طبیعی است که اگر در تبیین عامل اصلی خروج جامعه طبقاتی از دل امت واحده اولیه بشر زور را عمده کنیم در آن صورت مبانی معرفتی دموکراسی و استبداد مضمونی پیدا میکند که با عمده کردن عامل زر و تزویر تفاوت خواهد داشت، از آنجائیکه در مانیفست اندیشه نشر مستضعفین تکوین عامل زور در امت واحد اولیه بشر بسترساز تکوین استثمار و طبقه در آن جامعه میباشد، در نتیجه در تبیین مبانی معرفتی دموکراسی در مانیفست نظری نشر مستضعفین دموکراسی که در چارچوب تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی بین مردم تعریف میشود، دموکراسی سیاسی که عبارت است از تقسیم قدرت سیاسی بسترساز دموکراسی سوسیالیستی میباشد آنچنانکه استبداد سیاسی بسترساز تکوین استثمار اقتصادی در جامعه بشر است.
لذا در این رابطه است که در کانتکس مانیفست نشر مستضعفین دموکراسی سیاسی اولویت ارزشی و تکوینی نسبت به دموکراسی اقتصادی دارد و هر گونه حرکتی که خارج از تکوین دموکراسی سیاسی در راستای نفی استثمار و تحقق دموکراسی سوسیالیستی انجام بگیرد یک دروغ بزرگ و یک عوام فریبی و تمویه تودهها میباشد و به همین دلیل نشر مستضعفین عامل شکست سوسیالیسم دولتی قرن بیستم را همین خلاء دموکراسی سیاسی در عرصه تحقق دموکراسی سوسیالیستی میداند که باعث گردید تا نه تنها دموکراسی سیاسی نابود گردد بلکه دموکراسی سوسیالیستی مورد نظر مارکس و انگلس در نیمه دوم قرن نوزدهم بدل به سوسیالیست دولتی یا آنچنانکه میلوان جیلاس میگوید بدل به ظهور طبقه جدیدی با همان ماهیت بورژوازی بشود.
به همین دلیل است که آنچنانکه امروز لیبرالیسم در شاخههای مختلف اقتصادی و سیاسی و معرفتی و اخلاقی آن در غرب شکست خورده است، سوسیالیسم دولتی پایان تاریخ حیات خود در مغرب زمین اعلام کرده است.
16 - آنچنانکه در تبیین مبانی منظومه معرفتی دموکراسی در شمارههای قبلی سنگهائی از فلاخن در نشر مستضعفین مطرح کردیم، دموکراسی دارای مدلهای مختلفی میباشد و هرگز ما در عرصه تبیین نظری دموکراسی نمیتوانیم یک دموکراسی جهانشمول برای همه جوامع بشری اعم از غرب و شرق تعریف کنیم بلکه بالعکس آنچنانکه راههای نیل به دموکراسی در جوامع مختلف در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن جامعه مشخص تعریف میشود، خود مدل دموکراسی در آن جوامع مختلف صورتی کنکریت دارد که خروجی نهائی همه این مدلهای مختلف دموکراسی در جوامع مختلف بشری مشروعیت یافتن قدرت توسط انتخاب آگاهانه مردم در کانتکس اجتماعی کردن تولید و توزیع و خدمات و مصرف توسط تقسیم اجتماعی سه قدرت اقتصادی و سیاسی و معرفتی میباشد.
به همین ترتیب در عرصه مبانی نظری استبداد نیز باید توجه داشته باشیم که نظام استبدادی در عرصه تاریخ و جوامع مختلف بشری دارای یک مدل واحد و جهانشمول نیست بلکه برعکس در چارچوب خودویژگیهای فرهنگی و تاریخی و اقتصادی و مذهبی و سنتی این مدلهای استبداد صورت متنوعی به خود گرفتهاند که برای فهم این مدلهای متنوع استبداد مجبوریم تا به کشف آن خودویژگیهای تاریخی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی جوامع مختلف دست پیدا بکنیم. به همین دلیل امام علی در خطبه سوم نهج البلاغه وقتی که پس از قتل خلیفه سوم مورد استقبال و بلکه هجوم مردم قرار گرفت و ناچار شد تا مسند خلافت را بپذیرد دلایل خود در قبول این منصب اینچنین بیان میکند:
«اما و الذی فلق الحبه و برء النسمه لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلما ء آن لا یقارو اعلی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکاس اولها و لا لفیتم دنیاکم هذه عندی ازهد من عفطه غنز - قسم به آن خداوندی که آدمیان را آفریده است و دانه را در دل خاک میشکافد اگر اجتماع مردم نبود و اگر یاری این یاوران حجت را بر من تمام نکرده بود و اگر به خاطر پیمانی نبود که خداوند از عالمان و دانشمندان گرفته است که هنگام سیری ظالم و زجر و گرسنگی مظلوم صبر نکنند و از پای ننشینند من به همان روش پیشین خود ادامه میدادم همان جرعهائی را که ابتدا به این مرکب خلافت نوشاندم اکنون هم مینوشاندم و میدیدید که دنیای شما نزد من از عطسه یک بز زکامی بی مقدارتر است.»
17 - علت شکست انقلاب مشروطیت و انقلاب ضد استبدادی 57 و جنبش اصلاحات 76 و جنبش سبز 88 مردم ایران فقدان معرفت نظری استبداد در ایران میباشد چراکه در خلاء این فقدان مبانی نظری استبداد است که مردم ایران در طول بیش از صد سال گذشته حرکت تحولخواهانه و دموکراسیطلبانه خود پیوسته دنبال این بودهاند که کی میرود؟ و کی میآید؟ به جای اینکه بدانند چه میرود؟ و چه میآید؟ طبیعی است که وقتی مردم ایران به این بیندیشند که کی میخواهد با انقلاب آنها برود و کی میخواهد به جای آن بنشیند؟ پیوسته دنبال کاریزما و نمادسازی و شخصیت پروری و عکسهای اشخاص به ماه بردن خواهند بود نه به برنامهها و مبانی معرفتی آن برنامههای سیاسی و اقتصادی.
این جا است که مستبدی میرود و مستبدی بدتر از او جانشین قبلی میشود و برای تودههای مردم در تحلیل نهائی راهی باقی نماند جز آنکه آنچنانکه هگل میگوید برای نقد و انتقاد از حال، گذشته را طلائی کنند و برای نفی و انتقاد از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دوران پهلوی را طلائی کنند که صد البته خروجی نهائی این امر برای تودههای ایران جز این نخواهد شد که آینده تیره و تار بشود به بهای طلائی شدن گذشته سیاه. این مردم باید توسط تبیین مبانی نظری استبداد و انتقال آن به خودآگاهی مردم ایران این حقیقت را به آنها آموزش بدهیم که تا زمانی که مبانی معرفتی استبداد در تاریخ ایران را فهم نکنند همیشه استبدادستیزی آنها صورت مستبدستیزی پیدا خواهد کرد و همین مستبدستیزی است که باعث میشود تا شخصیت خواهی، جایگزین برنامه خواهی بشود.
18 - آبشخور فلسفی استبداد در تاریخ جامعه ایران از گذشته دور تا حال - حاکم چه از نوع شاهی آن و چه از نوع شیخی آن، چه به صورت ایلی آن و چه به صورت آلی آن - ریشه در نوع تبیین فلسفی دارد که این رویکردهای مختلف از خدواند خالق هستی برای مردم کردهاند و لذا تا زمانی که تبیین مردم ایران از خدا و هستی و آخرت توسط تبیینی نو از جهان و هستی و خداوند و دنیا و آخرت تغییر نکند امکان تحول در مبانی فلسفی نظری استبداد در بین مردم وجود ندارد.
«الطر ق الی الله به عدد انفس الخلائق یا به عدد انفاس الخلائق - به اندازه آدمیان و بلکه به تعداد نفسهای آدمیان راه به سوی خداوند هست»
صد هزاران پرده دارد حسن دوست / میکند هر پرده آوازی دگر
بیزارم از این کهنه خدائی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگر هستی
جمله حیرانند و سرگردان عشق /ای عجب این عشق سرگردان کیست
جمله میهمانند در عالم ولیک / کم کسی داند که او میهمان کیست
مولوی –کلیات شمس غزل 432
به همین دلیل است که در سر آغاز شروع بعثت اجتماعی و تاریخی پیامبر اسلام در 5 آیه اول سوره علق به پیامبر امر میشود که باید استارت نبوت خود را با خوانشی نو از جهان و خدا و انسان آغاز کنی.
«اقراء باسم ربک الذی خلق / خلق الانسان من علق / اقراء و ربک الاکرم / الذی علم بالقلم / علم الانسان ما لم یعلم - ای پیامبر خوانشی نو از خدای هستی بکن - ای پیامبر خوانشی نو از انسان مختار و صاحب اراده و انتخاب بکن - ای پیامبر خوانشی نو از خلقت و جهان و هستی بکن - ای پیامبر خوانشی نو از انسانی بکن که با قلم و آگاهی به مقام انسانیت دست یافته است.»
راستی چرا پیامبر در طلیعه بعثت خود امر به خوانش نو از خدا و جهان و انسان میشود؟ برای پاسخ به این سوال سترگ باید بگوئیم که دلیل آن این است که پیامبر در چارچوب خدا و جهان و انسان ارسطو و بطلمیوس و یونانی زده قرن هفتم میلادی که بر اذهان بشریت حکومت میکرد هرگز نمیتوانست نطفه ظلم ستیزی و عدالت خواهی را در رحم آگاهی و خودآگاهی تودههای مردم قرار دهد چراکه با آن خدا و انسان و جهان یونانی زده قرن هفتم میلادی استبدادستیزی و استثمارستیزی و استحمارستیزی یک کفر عریان بود و به همین دلیل پیامبر اسلام در قرن هفتم میلادی برای اینکه به بشریت اعلام کند که کشتیبان را سیاستی دگر آمده است، مجبور بود که حرکت خود را با خوانشی نو از خداوند و جهان و انسان شروع کند و همین خوانش نو از خداوند و انسان و جهان او بود که مبانی منظومه معرفتی بعثت پیامبر اسلام تشکیل میداد و لذا تا زمانی که ما به این خوانش نو پیامبر اسلام از خدا و انسان و جهان دست پیدا نکنیم، هرگز نمیتوانیم به منظومه معرفتی بعثت پیامبر اسلام دست پیدا کنیم.
در همین رابطه با تاسی از حرکت پیامبر اسلام برای تبیین مبانی منظومه دموکراسی در جامعه امروز ایران ما مجبوریم در پله اول مانند پیامبر اسلام، خدا و جهان و انسان یونانی زده فلسفی حوزههای فقاهتی را به چالش بگیریم چرا که مبانی فلسفی نظری استبداد در جامعه ما همین خدا و جهان و انسان یونانی زده حوزههای فقاهتی میباشد که به صورت ایمانی بر وجدان و اذهان تودههای مردم ایران زمین حاکم میباشد و بسترساز آن شده است تا استبداد به صورت یک باور و ایمان دینی وارد خودآگاهی تاریخی این مردم بشود و شعار اساسی پیامبران و اسلام تاریخی که عبارت بوده از ظلم ستیزی و استبدادستیزی و عدالت خواهی در نگاه مردم تحریف بشود.
بنابراین آنچنانکه مبانی فلسفی استبداد نظری در جامعه ما تبیین یونانی زده خدا و جهان و انسان حوزههای فقاهتی میباشد پس از فهم این مبانی زیربنای استبداد نظری در جامعه ایران برای اینکه با این استبداد نظری مقابله کنیم در عرصه تبیین مبانی معرفتی منظومه دموکراسی در جامعه ایران باید این تبیین یونانی زده حوزه فقاهتی از خدا و جهان و انسان به چالش بگیریم و تبیینی نو مانند پیامبر اسلام از خدا و جهان و انسان جایگزین آن نمائیم و قطعا تا زمانی که این کانتکس یونانی زده از خداوند و جهان و انسان بر باور مردم ایران حکومت کند هر گونه مبارزه تحولخواهانه و دموکراسیطلبانه مردم ایران محکوم به شکست خواهد بود.
19 - علت اینکه اقبال و شریعتی در تدوین منظومه معرفتی دموکراسی در جوامع مسلمان و جامعه ایران این مهم را از چند منبعی کردن منابع معرفتی بشر شروع کردند این میباشد که آنها به درستی فهم کرده بودند که برای مقابله کردن با اسلام فقاهتی که امروز به صورت یک ایمان و فرهنگ استبدادساز و استبدادپرور در جوامع مسلمان و کشور ما درآمده است، از آنجائیکه اسلام فقاهتی حوزههای شیعه و سنی معلول تک منبعی بودند اندیشه در این حوزهها میباشد لذا آنچنانکه اقبال میگوید «اسلام تک منبعی فقهی همان اسلام دگم روایتی میباشد» لذا برای مقابله زیرساختی با اسلام فقاهتی تنها راه مقابله زیربنائی با آن این است که این رویکرد تک منبعی فقهی را بدل به رویکرد چند منبعی در عرصه اندیشه و فهم اسلام تاریخی بکنیم و به همین دلیل شعار بازسازی فکر دینی علامه اقبال لاهوری در طلیعه قرن بیستم در این رابطه مطرح گردید، چرا که بدون چند منبعی کردن منابع معرفتی نه میتوان به اسلام اجتهادی و اسلام بازسازی شده دست پیدا کرد و نه میتوان اسلام فقاهتی که بسترساز استبداد نظری در جوامع مسلمان میباشد به چالش گرفت.
ادامه دارد