تفسیر سوره حدید – قسمت 7

سوره حدید مرامنامه حرکت جامعه‌سازانه مدنی پیامبر اسلام

 

بنابراین تمامی دعواها و جنگ‌های اجتماعی و تاریخی بر سر الله به عنوان رب بوده، نه الله به عنوان خالق. به عبارت دیگر تمامی جنگ‌های تاریخ در جهت مقابله با رب‌های اجتماعی یا اصحاب قدرت بوده است و به همین دلیل در این آیه ایمان به رب را در مرتبه‌ائی بالاتر از ایمان به الله و رسولش به صورت مستقل اعلام می‌کند و در تاکید بر اهمیت ایمان به رب است که در ادامه آیه مطرح «...وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» که این ایمان به رب همان پیمان و میثاقی است که پیامبر در دوران 13 ساله مکی با شعار «لا اله» توسط نفی ربوبیت غیر الله (رَبِّ النَّاسِ) و نفی الوهیت غیر الله (إِلَهِ النَّاسِ) و نفی ملوکیت غیر الله (مک الناس) از شما پیمان گرفته است.

«هُوَ الَّذِی ینَزِّلُ عَلَی عَبْدِهِ آیاتٍ بَینَاتٍ لِیخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ...» در این آیه برنامه و هدف بعثت پیامبر اسلام را تبیین می‌کند که هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن را خروج جامعه انسانی از ظلمات به سمت نور تبیین می‌کند، که البته در خاتمه این آیه با طرح «و آن الله بکم لروف رحیم» با ذکر رافت و رحمت به عنوان صفت خداوند اشاره به این حقیقت می‌کند که تمامی انجام پروژه بعثت انبیاء ابراهیمی و پیامبر اسلام در راستای رحمت و رافت خداوندی تکوین پیدا کرده است.

«وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...» در این آیه دوباره به طرح همان موضوع انفاق می‌پردازد که آنچنانکه قبلا مطرح کردیم، انفاق از ریشه نفق می‌باشد که به معنای سوراخ‌ها را پر کردن می‌باشد و به همین دلیل سوراخ‌های موش درون زمین را نفق می‌گویند و موضوع اصلی و محوری این سوره می‌باشد. البته هر باری که فراخوانی و دعوت به انفاق در این سوره می‌کند، با شکل و عبارتی نو مطرح می‌شود بطوریکه در این آیه با عبارت «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» موضوع انفاق را تعریف و توصیف می‌کند که توجه به ترم «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» در قرآن حائز اهمیت می‌باشد، چراکه سبیل الله 74 بار در قرآن تکرار شده است و در همه جا «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» یک واژه جهادی و نظامی و دفاعی می‌باشد.

یعنی در هر جا که در قرآن «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» مطرح شده با مضمون جهادی در مرحله تاسیسی می‌باشد که دو صورت جهاد با جان و جهاد با مال مطرح شده است، البته در قرآن آنچنانکه در آیات 95 سوره نساء و 72 سوره انفال و 41 و 81 سوره توبه و 15 حجرات و 11 صف و... مشاهده می‌شود، در عرصه آرایش بین جهاد مالی و جهاد انفسی، جهاد مالی را مقدم بر جهاد نفسی می‌داند و دلیل این امر هم آن است که در هر مرحله از تاریخ بدون تدارکات و انجام امور لجستیکی، امکان جهاد نفسی و نظامی برای مجاهدین، نه در جبهه وجود دارد و نه در پشت جبهه؛ لذا در این راستا است که یک فرمولی متعارف شده که استراتژیست‌های نظامی معتقدند که به ازای هر نفر درون جبهه، سه نفر حامی برون جبهه‌ائی لازم می‌باشد که بدون آن‌ها امکان جنگیدن فرد در جبهه نمی‌باشد.

لذا در این رابطه در این آیه با بیان «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» دوباره جایگاه جهادی انفاق مطرح می‌کند و با تاکید به اینکه آنچه در زمین و آسمان است میراث و در ملک مالی خداوند می‌باشد، لذا این حقیقت را برای مسلمانان بازگو و تاکید می‌کند که خداوندی که مالک و صاحب حقیقی همه اموال شما می‌باشد، حال از شما مالکین موقت و اعتباری می‌خواهد که اموال خودتان را در راه خدا در مسیر حرکت جهادی پیامبر اسلام انفاق بکنید و باز در توضیح این انفاق مال است که در ادامه آیه فوق می‌فرماید:

«...لَا یسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا...» در این آیه برای اینکه مسلمانان را تشویق به انفاق زودتر اموال در مسیر حرکت جهادی پیامبر اسلام در مرحله تاسیسی بکند، اقدام به یک آرایش و مقایسه می‌کند. به این ترتیب که می‌فرماید که انفاق مال در مرحله تاسیس حرکت و جنبش، با انفاق مال در مرحله استقرار جنبش یا بعد از فتح مساوی نیست ولی برای اینکه پشت جبهه در مرحله استقرار خالی نشود می‌فرماید «وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی - یعنی خداوند به هر دو گروه اجر نیکو می‌دهد اما اجر آنهائی که در مرحله تاسیس حرکت انفاق می‌کنند بسیار بزرگ‌تر از آنهائی است که در مرحله استقرار انفاق می‌کنند.»

«مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ»

از آنجائیکه یکی از بلاهای اجتماعی و اقتصادی جامعه جاهلیت عرب در مکه و یثرب قبل از پیامبر، رباخوری بود، پیامبر به جای ربا، اصطلاح قرض مطرح کرد که برعکس ربا که افزایش خود به خودی مبلغ وام بود، قرض به معنای قطع می‌باشد و مقراض به معنای قیچی یا قطع کننده است که بدین ترتیب معنای قرض یعنی بریدن و قطع کردن مال از خود یا قرض دهنده می‌باشد که قرآن و پیامبر آن را شرط نیل به نیکی اعلام می‌کنند.

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ - هرگز به بر و نیکی دست پیدا نمی‌کنید مگر اینکه از بهترین آنچه که وابسته به آن هستید و دوست دارید در راه خدا انفاق کنید چراکه خداوند به آنچه که شما انفاق می‌کنید آگاه می‌باشد» (سوره آل عمران - آیه 92).

بنابراین در عمل، قرض باید بریدن از خود باشد طبیعی است که در چنین صورتی موضوع قرض که همان انفاق مال و جان می‌باشد، نباید پس گرفت چراکه اگر پس بگیری دیگر قرض و بریدن نیست، لذا در این رابطه است که هرگز نباید قرض فقهی با قرض قرآنی را یکی بگیریم، چراکه قرض در فقه آنچنانکه راغب در مفردات راغب ماده قرض مطرح می‌کند عبارت است از: آن مالی را که آدمی به دیگری می‌دهد به شرط اینکه مثل آن را پس بدهد، اما در قرض قرآنی بریدن مال از خود است. بنابراین شرط بریدن مال از خود آن است که دیگر پس نگیری. به همین دلیل بود که زمانی که پیامبر اسلام بر حسب وصیت یکی از باغداران مدینه که وصیت کرده بود که پس از مرگش انبارهای خرمای او را در اختیار پیامبر اسلام قرار دهند تا در راه «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» تقسیم بکند، پیامبر اسلام پس از تقسیم خرماهای آن باغدار مرده، آخرین دانه خرمای در انبار افتاده آن میت را برداشت و خطاب به مردم گفت «اگر این مرده صاحب این انبارهای خرما در زمان حیاتش به جای این انبار خرما، حتی همین یک دانه خرما را با دست خودش انفاق می‌کرد ارزشش بیش از انفاق این انبارهای خرما پس از فوتش بود»، چراکه بعد از فوتش دیگر کسی نیست که با کندن این خرما از خود بتواند خود را از مال بکند. در این رابطه قرآن و خداوند در این آیه جهت تشویق مسلمانان به انفاق مال می‌گوید، «بیائید شما با انفاق مالتان در راه حرکت پیامبر اسلام به من خداوند قرض بدهید آن هم قرضی بدهید که من چندین برابر آن به شما اجر و پاداش خواهم داد.»

«یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ...» کلمه یوم در سرآغاز این آیه ظرف است برای مرحله بعد از فتح که در آیه 10 به آن اشاره کردیم. البته آنچنانکه قبلا مطرح کردیم این ظرف بعد از فتح هم می‌تواند مدینه‌النبی پیامبر اسلام باشد که بعد از فتح مکه به عنوان نخستین جامعه الگوئی توسط پیامبر اسلام تکوین پیدا کرد و هم می‌تواند آخرت و قیامت کبری باشد، چراکه آنچنانکه مطرح کردیم رابطه دنیا و آخرت در دیسکورس یا گفتمان قرآن رابطه عرضی است مانند رابطه جنین در رحم مادر با این جهان، نه رابطه طولی مثل تابستان و بهار. به همین دلیل هیچ جزاء آخرتی وجود ندارد که از کانال دنیا به صورت عمل عبور نکرده باشد.

«...یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ... - مردم در قیامت آنچه را که از دنیا با دستان خود فرستاده‌اند می‌بینند» (سوره نباء - آیه 40). به همین دلیل اگر کلمه یوم ظرف برای مرحله بعد از فتح یا زمان تکوین مدینه‌النبی پیامبر بعد از فتح مکه بدانیم خطاب در جمله (تَرَی = می‌بینی) به پیامبر اسلام می‌باشد، لذا معنای این آیه این می‌شود که «ای پیامبر در آن روز که تو مدینه‌النبی را پس از فتح مکه بر پا می‌کنی، خواهی دید که این افرادی که امروز در مرحله قبل از فتح به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و به رب و پروردگار ایمان پیدا کرده‌اند و اموال خود را در مرحله تاسیس قبل از فتح در راه حرکت تو انفاق کرده‌اند نورشان و آگاهی‌شان جلو آن‌ها به عنوان راهنمای حرکت آن‌ها درخواهد آمد.» آنچنانکه در این رابطه در آیه 8 سوره تحریم می‌فرماید «...یوْمَ لَا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا... – روزی که نه خدا و نه پیامبرش آنان را که به او ایمان آورده‌اند خوار نمی‌کند بلکه نورشان پیش قدم آن‌ها راهنمای حرکتشان به سوی سعادت قرار می‌دهد و لذا در این رابطه آن‌ها از خداوند در آن روز می‌خواهند که پروردگارا نور ما را کامل و تمام کن.»

«...بُشْرَاکُمُ الْیوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا...» این قسمت از آیه حکایت بشارتی است که در روز قیامت به مومنین و مومنات می‌دهند.

«یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ...»

باز «یوْمَ» در این آیه ظرف هم می‌تواند برای جامعه بعد از فتح باشد یا قیامت کبری، لذا در آن مرحله بعد از فتح و در مدینه‌النبی پیامبر یا در قیامت کبری این زنان و مردان منافق و کافر را، ای پیامبر می‌بینی که برعکس زنان و مردان مومن که با نور آگاهی خود حرکت می‌کنند اینان در ظلمت و سیاهی جهل خود گم می‌شوند لذا از زنان و مردان مومن درخواست می‌کنند قدری مهلتشان دهند و در انتظارشان بایستند تا ایشان خود را به آن‌ها برسانند تا مختصری از نور و آگاهی آن‌ها را برگیرند و با آن نور پیش پای خود را روشن سازند.

«...قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا...- به آن‌ها گفته می‌شود به مرحله قبل برگردید و برای خود نوری کسب کنید.»

«...فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ - لذا بدین وسیله است که بین مومنین و منافقین در آن مرحله دیوار آگاهی کشیده می‌شود چراکه مومنین با چراغ آگاهی حرکت می‌کنند و منافقین اسیر ظلمت و تاریکی می‌باشند و همین دیوار تاریکی و روشنائی یا دیوار آگاهی باعث جداسازی این دو گروه از همدیگر می‌شود.»

«بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ - از آنجائیکه این دیوار آگاهی جدا کننده مومنین از منافقین دارای دو رویه می‌باشد یک طرفش نور است که به طرف مومنین می‌باشد و طرف دیگرش جهل و تاریکی که مشمول منافقین می‌باشد لذا آن وجه نور آگاهی مومنین رحمت می‌شود و آن رویه ظلمت و جهل برای منافقین عذاب می‌گردد.»

«ینَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ... - لذا زمانی که در آن مرحله بعد از فتح دیوار دو رویه آگاهی مومنین و منافقین را از هم جدا کرد از آنجائیکه سهم منافقین از این دیوار جهل و تاریکی و ظلمت می‌باشد و سهم مومنین نور و روشنائی و آگاهی است، لذا منافقین گرفتار در ظلمت بر مومنین بانگ می‌زنند که مگر در مرحله قبل از فتح ما در کنار شما نبودیم مومنین در پاسخ آن‌ها می‌گویند.»

«...بَلَی وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِی حَتَّی جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ - مومنین در پاسخ به منافقین می‌گویند بله درست است که ما هر دو در مرحله قبل از فتح و تاسیس با هم بودیم ولی تفاوت ما و شما در این بود که شما در آن مرحله در امتحان انفاق مال فی سبیل الله و امتحان ایثار جان به هلاکت افتادید و همواره آرزوها و داشتن‌ها و خواستن‌ها مانع از انفاق کردن مال و جانتان در راه خدا می‌شد و پیوسته به جای اینکه در خواستن و داشتن‌ها خود شک کنید در دین پیامبر شک می‌کردید تا پاسخی برای نتوانستن‌های خود پیدا کنید و همین داشتن و خواستن شما را نسبت به خداوند مغرور کرد.»

«فَالْیوْمَ لَا یؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیةٌ وَلَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا...»

این آیه ادامه همان دیالوگ فوق می‌باشد که بین مومنین و منافقین در مرحله بعد از فتح جریان دارد، به این ترتیب است که مومنین به منافقین می‌گویند امروز از کسی فدیه و عوض نمی‌گیرند امروز هر کسی در گرو عمل خویش است.

«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ - هر کسی در گرو عملی است که انجام داده است» (سوره مدثر - آیه 38).

«...مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِی مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ - و به علت همین نقش عمل است که جایگاه کفار و منافقین در آتش می‌باشد چرا که عمل آن‌ها آتش است نه اینکه در آتش پیش ساخته بروند پس این آتش عمل چه بد جایگاهی است.»

دسته سوم آیات سوره حدید - آیات 16 تا 24

«أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ - اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَینَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ - إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ - وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ - اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ - سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ - مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ - لِکَیلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ - الَّذِینَ یبْخَلُونَ وَیأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ یتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ - آیا وقت آن نرسیده است تا آنانکه ایمان آورده‌اند دلهایشان با ذکر خدا و آنچه از وحی حقی که نازل کردیم خاشع شود تا مانند اهل الکتاب که قبل از این‌ها بودند نباشند که به علت فرصت زمان دچار قساوت قلب شدند و بیش‌ترشان به علت خروج و عصیان بر وحی خدا فاسق شدند - آگاه باشید که همان خدائی که زمین مرده را زنده می‌کند آیات وحی را بر شما بیان کرد تا شاید تعقل کنید – به درستی که زنان و مردانی که صدقه می‌دهند و با این صدقه به خدا قرض حسن می‌دهند خداوند آنچه را که داده‌اند با چند برابر همراه با اجری کریم به آن‌ها پرداخت خواهد کرد - کسانی که ایمان به خدا و رسولش دارند این‌ها همان صدیقین و شهدا ء هستند و اجر و نور آن‌ها را صاحب می‌شوند برعکس آنهائی که آیات خدا را تکذیب کردن و به آن کافر شدند آن‌ها اصحاب نار می‌باشند - آگاه باشید که حیات دنیا یا لعب بازی است و یا لهو و سرگرمی است و یا زینت تفاخر است و یا تکاثر اموال و اولاد است مانند بارانی که بر زمین کشاورزی می‌بارد و باعث روئیدن گیاهانی می‌شود که کشاورزان را به شگفت در می‌آورد این گیاهان تا یک مرحله رشد می‌کنند و به حد نهائی نمو خویش می‌رسند اما از بعد از آن رفته رفته رو به زردی می‌گذارند تا اینکه آن گیاهان خشکیده و شکسته می‌شوند البته در آخرت هم عذابی شدید و هم مغفرت و رضوانی از خداوند است و زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست - بشتابید به سوی مغفرتی از پروردگارتان و بهشتی که عرض آن چون عرض آسمان و زمین بزرگ است و برای کسانی است که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و این فضلی است از خدا که به هر کس که بخواهد می‌دهد چرا که خدا دارای فضلی عظیم است - هیچ مصیبتی در زمین و در نفس خود شما به شما نمی‌رسد مگر اینکه قبل از آن در علم خداوند وجود دارد این برای خداوند آسان است - این به آن علت گفتیم تا دیگر از آنچه از دستتان می‌رود غمگین نشوید و به آنچه به شما می‌رسد خوشحال نگردید که خداوند هیچ متکبر و فخر فروشی را دوست ندارد – همان‌هائی که بخل می‌ورزند و مردم را هم به بخل ورزیدن وادار می‌کنند و آنهائی که از انفاق مال اعراض می‌کنند باید بدانند که خداوند بی‌نیاز است و تمامی اعمالش ستوده است.»

برای فهم و تفسیر دسته سوم آیات سوره حدید به ذکر چند نکته می‌پردازیم:

1 - آنچنانکه در مقدمه این سوره مطرح کردیم از آنجائیکه سوره حدید چکیده و خلاصه همه قرآن می‌باشد و از آنجائیکه این سوره نقش مرامنامه عملی و نظری حرکت پیامبر اسلام را دارد، در یک نگاه کلی آیات سوره حدید به سه قسمت تقسیم می‌شود، قسمت اول آیات تئوریک یا آیات توحیدی سوره حدید می‌باشد، قسمت دوم آیات تبیینی سوره حدید است که به سه قسمت تبیین انسان و تبیین اجتماعی و تبیین تاریخ تقسیم می‌شود، قسمت سوم آیات تغییری سوره حدید می‌باشد که در سه عرصه اجتماع توسط موضوع انفال و در انسان توسط موضوع خشوع و در تاریخ توسط موضوع قسط و عدالت مطرح می‌شود.

آنچنانکه قبلا هم مطرح کردیم هر تغییری در گرو تبیین می‌باشد و هر تبیینی در گرو تئوری است و موضوع خداوند و توحید مرکز ثقل تئوری اسلام در قرآن را تشکیل می‌دهد که آنچنانکه در تفسیر شش آیه اول سوره حدید مطرح کردیم آیات تئوری توحید در سوره حدید در جمع سوره‌های قرآن حتی در مقایسه با سوره توحید که طبق حدیث پیامبر اسلام یک سوم قرآن می‌باشد در جایگاه ویژه‌ائی قرار دارد که خود نشان دهنده آن است که این آیات شش گانه اول سوره حدید محصول 15 سال تجربه باطنی حرائی پیامبر اسلام می‌باشد که با آن تجربه، پیامبر اسلام توانست به سرچشمه وحی دست پیدا کند لذا در راستای این تئوری توحیدی قوی شش آیه اول سوره حدید است که تبیین انسان و اجتماع و تاریخ انجام می‌گیرد و در نوک پیکان آیات تغییری در سوره حدید از آنجائیکه سوره حدید در سخت‌ترین سال حرکت پیامبر یعنی سال پنجم هجری نازل شد لذا با عنایت به اینکه در آن شرایط سخت که حرکت پیامبر اسلام فاز تاسیسی خود را طی می‌کرد و هر لحظه امکان سرکوب این حرکت از طرف کفار و منافقین بود، در نوک پیکان تغییر موضوع انفاق مالی و تدارکاتی در سوره حدید مطرح می‌شود که در آیات دسته دوم سوره حدید به تفسیر و شرح آن پرداختیم.

اما موضوع تغییر در سوره حدید تنها محدود به تغییر اجتماعی نمی‌باشد و از بعد از موضوع تغییر اجتماعی توسط انفاق به موضوع تغییر فردی توسط خشوع می‌پردازد که در ادامه آن در دسته چهارم آیات سوره حدید به موضوع تغییر تاریخی توسط قسط تکیه می‌کند، لذا در این رابطه است که در دسته سوم آیات سوره حدید موضوع خشوع و آسیب‌شناسی آن در دستور کار قرار می‌گیرد.

2 - در قرآن مبنای تدوین تئوری اسلام بر سه پایه توحید و نبوت و آخرت یا قیامت کبری انجام می‌گیرد که در این مثلث آنچنانکه گفته شد توحید نقش محوری دارد و خداوند کلید واژه فهم توحید می‌باشد و اصلا بزرگ‌ترین دستاورد و ره‌آورد پیامبر اسلام همین تدوین تئوری توحید حول محور خداوند می‌باشد که پروژه حج در اسلام که توسط پیامبر اسلام بازتولید شد، نمایش عملی همین تئوری توحید حول محور خداوند می‌باشد چراکه در تئوری حج همه چیز حول طواف تدوین می‌گردد و به همین دلیل قرآن و پیامبر اسلام مولفه‌های دیگر تئوری اسلام یعنی آخرت و نبوت در چارچوب توحید و خداوند تدوین می‌کنند که در سوره حدید ما این پروژه تدوین تئوری اسلام توسط تدوین آخرت و نبوت در چارچوب توحید، به روشنی مشاهده می‌کنیم.

3 - قرآن و پیامبر اسلام برعکس اندیشه یونانی که از آغاز تعریفی ثابت از انسان ارائه می‌دادند در هیچ جای قرآن تعریفی ثابت از انسان عرضه نکرده است بلکه بالعکس در هر جا که خواسته است حداقل تعریفی از انسان ارائه دهد تعریفی سیال و شناور در کانتکس بسترهای اولیه تکوین انسان به صورت سمبلیک نه حقیقی مطرح کرده است. برای مثال ارسطو و افلاطون با ارائه تعریفی ثابت از انسان اینکه مثلا انسان حیوان اجتماعی است، یا انسان حیوان ناطق می‌باشد هر گونه تحول و تکامل بعدی انسان را یا نادیده گرفتند یا نفی کرده‌اند، در صورتی که قرآن با عدم ارائه یک تعریف ثابت از انسان پرانتز هر گونه تحول و تکامل بعدی انسان را باز گذاشته است، در این رابطه است که در آیات دسته سوم سوره حدید به صورت مشخص این انسان شناور قرآن مورد آسیب‌شناسی قرار می‌گیرد.

4 - حیات دنیا که در آیات دسته سوم سوره حدید مورد نقد قرار می‌گیرد غیر از دنیا می‌باشد چراکه آنچنانکه قبلا هم در تفسیر سوره حدید مطرح کردیم یکی از بزرگ‌ترین ره‌آوردهای بعثت نظری پیامبر اسلام برای بشریت در همه اعصار و قرون، موضوع جدی گرفتن دنیا می‌باشد که پیامبر اسلام و قرآن این مهم را توسط پیوند تکوینی و ارزشی آخرت و دنیا تئوریزه کرده است. اما به همان اندازه که قرآن دنیا را تکریم می‌کند، حیات دنیا را به نقد می‌کشد چراکه حیات دنیا از نظر قرآن همان دنیاپرستی می‌باشد که به عنوان یک بیماری فردی توسط قرآن در دسته سوم آیات سوره حدید به نقد کشیده شده است، بنابراین از نظر قرآن حیات دنیا غیر از دنیا می‌باشد چراکه دنیا از نظر قرآن یک فرایند حیات و زندگی انسان می‌باشد، در صورتی که حیات دنیا یا دنیازدگی از نظر قرآن یک آفت و بیماری و آسیب اخلاقی فردی و اجتماعی انسان است که باعث انحراف و فساد انسان می‌شود و این اندیشه کاملا در تضاد با اسلام صوفیانه می‌باشد چراکه در اسلام صوفیانه به تاسی از اندیشه صوفیانه هند شرقی با تکیه بر اصل بی‌مقداری دنیا و اصل بی‌اختیاری انسان، می‌کوشند خود موضوع دنیا را نفی کنند در صورتی که قرآن و پیامبر اسلام با عبور دادن آخرت از بستر دنیا بزرگ‌ترین تجلیل‌های ارزشی را از دنیا کرده است اما حیات دنیا که توسط قرآن و پیامبر اسلام نفی شده است یک بیماری انسانی اجتماعی است که باعث فساد انسان و اجتماع انسانی می‌شود.

5 - قرآن به عنوان تنها معجزه پیامبر اسلام می‌کوشد تا جوهر معجزه بودن خود را توسط تبیین صحیح انسان و اجتماع و تاریخ در چارچوب تئوری صحیح توحید و آخرت و نبوت و برنامه صحیح تغییر انسان و تاریخ و اجتماع به نمایش بگذارد. بنابراین کسانی که می‌خواهند معجزه بودن قرآن را فهم کنند باید از کانال فهم این تئوری و آن تبیین و تغییری که قرآن ارائه می‌دهد به معجزه بودند قرآن برسند نه با بیرون کشیدن کشفیات دوران بعد از رنسانی اروپا از دل قرآن، کاری که مرحوم بازرگان تا دیروز می‌کرد و عبدالعلی بازرگان امروز دنبال آن می‌باشد. اینگونه معجزه بافی و معجزه سازی قرآن که بازرگان پدر و پسر دنبال آن بوده و هستند گرهی از زندگی بشریت امروز باز نمی‌کند و ارزشی به قرآن نمی‌افزاید تنها کاری که در نهایت می‌کند این است که قرآن یک کتاب مافوق می‌باشد و لذا به درد مافوق انسان‌ها می‌خورد. قرآن معجزه باید بتواند معجزه بودن خودش را در برنامه و پروژه پیشنهادی تغییر انسان و اجتماع و تاریخ به نمایش بگذارد نه اینکه از طریق کامپیوتر بخواهیم مانند عبدالعلی بازرگان معجزه بودن قرآن را کشف کنیم.

امام علی و سلمان و ابوذر و بلال و... معجزه بودن قرآن را از خود کلام و پیام فهم می‌کردند نه از طریق کامپیوتر و کشف قوانین علمی بعد از رنساس اروپا، آنچنانکه مرحوم طالقانی در کتاب «تفسیر پرتوی از قرآن» خود به تاسی از بازرگان پدر کرده است.

6 - منافق و کافر که در سوره حدید در جا به جای آن به عنوان دشمن‌شناسی حرکت پیامبر به آن تکیه شده است دو ترم قرآنی می‌باشد نه دو ترم فقهی، چراکه منافق و کافر در قرآن هم به صورت نظری تبیین شده و هم به صورت عملی. به این ترتیب که منافق و کافر نظری از نظر قرآن کسانی هستند که به نفی نظری خداوند و توحید می‌پردازند اما منافق و کافر عملی از نظر قرآن دلالت بر آن فرد یا گروهی می‌کند که به نفی حرکت پیامبر اسلام معتقد بودند، بنابراین از نظر قرآن منافق همان کافری است که آگاهانه حق را نادیده می‌گیرد و یا به نفع حق می‌پردازد لذا در این رابطه است که در سوره حدید، منافق بیشتر از کافر نفی می‌گردد چراکه منافق آگاهانه به نفی عملی و نظری حق می‌پردازد در صورتی که کافر هم می‌تواند آگاهانه به نفی حق بپردازد هم می‌تواند ناآگاهانه به نفی حق اقدام کند. بنابراین از نظر قرآن همه منافقین کافر هستند اما همه کافرین منافق نیستند، وجه مشترک منافق و کافر از نظر قرآن انکار و نفی حق است، حال این حق یا حق فلسفی و خداوند می‌باشد یا حق اجتماعی که همان عدالت و قسط است، علت اینکه از نظر قرآن منافق بدتر از کافر هستند این است که منافق آگاهانه حق را می‌پوشاند اما کافر ممکن است آگاهانه حق را بپوشاند که در این صورت کافر، منافق هم می‌باشد و ممکن است ناآگاهانه اقدام به این کار بکند که در این صورت کافر جاهل می‌باشد.

7 - شهید در قرآن و در سوره حدید به معنای کشته شدن در راه خدا نیست بلکه به معنای کسی است که در صحنه حاضر می‌باشد و علت اینکه قرآن کشته شدن در راه خدا را هم شهید می‌داند به این خاطر است که آن کشته پس از کشته شدنش باز در صحنه حق و باطل دارای فونکسیون می‌باشد، ضمنا در هیچ جای قرآن کشته شدن در جبهه‌های جنگ به عنوان شهید مطرح نشده است.

ادامه دارد