سلسله درسهائی از قرآن - تفسیر سوره صف
انسانها با «عمل آگاهانه» جامعه، جهان و خودشان را میسازند – قسمت شش
ایمان میآوریم که «هستی را در عرصه تضاد دیالکتیکی وجود تبیین نمائیم.»
این جهان جنگ است چون کل بنگری / ذره ذره همچو دین با کافری
جنگ فعلی جنگ طبعی جنگ قول / در میان جزوها حربیست حول
این جهان زین جنگ قائم میبود / در عناصر در نگر تا حل شود
ایمان میآوریم که «بتوانم پراکسیس باطنی بکنم.»
از آن از لا مکان بگریختم من / که آنجا نالههای نیم شب نیست
اقبال لاهوری
ایمان میآوریم که «در مبارزه بتوانیم ثابت قدم و استوار باشیم.»
عاشقی؟ توحید را بر دل زدن / وانگهی خود را بهر مشکل زدن
اقبال لاهوری
ایمان میآوریم «تا بتوانیم به عمل صالح یا پراکسیس تغییرساز اجتماعی دست پیدا کنیم.»
یک شو و توحید را مشهود کن / غائبش را از عمل موجود کن
لذت ایمان فزاید در عمل / مرده آن ایمان که ناید در عمل
اقبال لاهوری
ایمان میآوریم «تا رابطه دو طرفه عشق بین بینهایت و با نهایت تبین نمائیم.»
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک / ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حافظ
ایمان میآوریم «تا خوشوقتی و خوشبختی برای خود تعریف نمائیم.»
اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت / باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
حافظ
ایمان میآوریم «تا هنر عشق ورزیدن را بیاموزیم.»
هر گنج سعادت که خدا داد بحافظ / از یمن دعای شب و درس سحری بود
ایمان میآوریم «تا عظمت و زیبائی در نگاه خود بیافرینیم نه در آنچه که میبینیم.»
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
حافظ
ایمان میآوریم که «از دل سختیهای مبارزه، آسانی بیافرینیم و از دل خزان امروز، بهار فردا را مشاهده کنیم.»
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل / همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
حافظ
ایمان میآوریم که «بر سختیهای مبارزه خویش بخندیم و هرگز در عرصه مبارزه تن به یاس ناامیدی ندهیم.»
روندگان حقیقت ره بلا سپرند / که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
حافظ
ایمان آوردیم که «به این حقیقت دست پیدا کنیم که عشق در هستی فقط از آن انسان است.»
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان / بخواه جام و گلابی بخاک آدم ریز
حافظ
ایمان میآوریم که «آینده تاریخ در راستای حاکمیت عدالت تبیین نمائیم، نه پایان تاریخ با حاکمیت ظلم و ستم سرمایهداری.»
چون دور فلک یکسره بر منهج عدلست / خوش باش که ظالم نبرد راه بمنزل
حافظ
ایمان میآوریم چرا که به این باور میرسیم که «پراکسیس باطنی میتواند ما را به بانهایت نزدیک کند.»
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصودست / بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو بالطاف خداوندی
حافظ
حال که دریافتیم که «ایمان در قرآن یک امر اگزیستانسی است و تنها از طریق تجربه باطنی و تجربه دینی برای انسان حاصل میشود» و تا زمانیکه فرد در عرصه پراکسیس باطنی نتواند به آن دست پیدا نماید، نمیتواند «توحید جهانبینی و توحید اپیستمولوژی خود را بدل به توحید تغییری بکند» و تنها «توسط ایمان است که جهانبینی یا توحید تفسیری و توصیفی خود را میتوان به ایدئولوژی یا توحید تغییری استحاله کرد» و علت اینکه قرآن مقدم بر انجام عمل صالح امر به ایمان میکند یا مؤمنین را جهت انجام عمل صالح مخاطب قرار میدهد به این خاطر است که «ایمان شرط انجام عمل صالح یا پراکسیس اجتماعی میباشد»، در صورتی که قرآن برای انجام «عمل حسنه» که یک امر اخلاقی است، شرط ایمان را مطرح نمیکند؛ و علت و دلیل اینکه قرآن برای عمل صالح شرط ایمان مطرح میکند، اما برای عمل حسنه شرط ایمان مطرح نمیکند به این خاطر است که «عمل صالح که همان پراکسیس اجتماعی یا عمل آگاهانه جهت تغییر جامعه میباشد، خود سنتز توحید به عنوان جهانبینی میباشد»؛ و از آنجائیکه عمل صالح به عنوان سنتز جهانبینی توحیدی برای انسان حاصل نمیشود، مگر اینکه او توسط «ایمان بتواند جهانبینی توصیفی خود را بدل به جهانبینی تغییری بکند»؛ و از زمانیکه فرد توسط ایمان بتواند توحید توصیفی خود را بدل به توحید تغییری بکند، از آن زمان عمل صالح یا پراکسیس اجتماعی یا عمل آگاهانه جهت تغییر جامعه میتواند برای او حاصل بشود.
نکتهای که ذکر آن در اینجا لازم است اینکه «رابطه عمل صالح یا عمل آگاهانه جهت تغییر جامعه، در رویکرد قرآن با ایمان رابطه یکطرفه نیست»؛ یعنی فقط این ایمان نیست که عمل صالح به عنوان یک سنتز از آن حاصل میشود، بلکه برعکس «رابطه ایمان و عمل صالح در رویکرد قرآن رابطه دیالکتیکی و دو طرفه میباشد»؛ یعنی آنچنانکه ایمان سر پلی جهت تکوین عمل صالح به عنوان یک سنتز در عرصه استحاله توحید توصیفی به توحید تغییری میشود، عمل صالح در فرایندی دیگر عامل باعث ایجاد و افزایش ایمان میگردد؛ و لذا در این رابطه بود که پیامبر اسلام چه در دوران 13 ساله فرایند مکی و چه در دوران ده ساله مدنی پروسس حرکت خود جهت پرورش کادرهای همه جانبه که در چارچوب تکوین ایمان در آنها حاصل میشد، تلاش میکرد تا در عرصه پراکسیس اجتماعی یا عمل صالح یا عمل آگاهانه جهت تغییر جامعه این مهم را به انجام برساند.
بدین ترتیب بود که پیامبر اسلام از بعد از ترک غار حرا و مبعوث شدن برای رهائی انسانها دیگر هرگز و هرگز حتی برای یکبار هم به غار حرا برنگشت، چرا که در صورتی که پیامبر اسلام پس از مبعوث شدن برای نجات انسانها به غار حرا بر میگشت خود این امر دلالت بر آن میکرد که پیامبر اسلام همچنان مانند 15 ساله فاز حرائی گذشته خود، بر «پراکسیس باطنی» (آنچنانکه تصوف و عرفان پسابعثت پیامبر اسلام معتقد بودند و معتقد نیز هستند) به صورت مکانیکی و جدای از پراکسیس اجتماعی و پراکسیس طبیعی تکیه میکرده است.
در نتیجه از آنجائیکه پیامبر اسلام دیگر اعتقادی به «پراکسیس باطنی» به صورت مکانیکی و جدای از پراکسیس اجتماعی نداشت، همین امر باعث گردید تا پیامبر در مرحله پسابعثت نه تنها خودش دیگر به حرا برنگشت بلکه هرگز و هرگز در عرصه انسانسازی فرایند مکی و مدنی خویش بر پراکسیس باطنی یا تجربه باطنی به صورت مکانیکی تکیه نکرده است.
مصلحت در دین عیسی غار کوه / مصلحت در دین ما جنگ و شکوه
مولوی
بنابراین همیشه در برابر حرکت تحولآفرین انسان و جامعه و تاریخ بشر این سؤال کلیدی مطرح میشود که در میان ایمان و علم و سلاح کدامین عامل سازنده تاریخ و جامعه بشر میباشد؟ پروین اعتصامی در دیوان خود در کادر یک مثال و تشبیه به پاسخ این سؤال میپردازد. در داستان پروین اعتصامی ایمان به شمع تشبیه شده و علم و سلاح را به شاهد و سوزن و گلدوزی، پاسخی که او در این رابطه میدهد اینکه:
شاهدی گفت به شمعی که دیشب / در و دیوار مزین کردم
دیشب از شوق نخفتم یکدم / دوختم جامه و بر تن کردم
کس ندانست چه سحرآمیزی/ به پرند از نخ و سوزن کردم
تو بگرد هنر من نرسی / زآنکه من بذل سر و تن کردم
شمع خندید که بس تیره شدم / تا تاریکیت ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو بس / گهر اشک بدامن کردم
خرمن عمر من آر سوخته شد / حاصل شوق تو خرمن کردم
کارهایی که شمردی بر من / تو نکردی همه را من کردم
ادامه دارد