سلسله درس‌هائی از قرآن - تفسیر سوره صف

انسان‌ها با «عمل آگاهانه» جامعه، جهان و خودشان را می‌سازند – قسمت پنج

 

باری، ایمان که بزرگترین دستاورد انبیاء ابراهیمی و در رأس آنها پیامبر اسلام و قرآن برای بشریت می‌باشد، در رویکرد قرآن هم محصول تجربه دینی و تجربه باطنی است و هم از جنس پراکسیس و فعل می‌باشد و هم از جنس اتصال اگزیستانسی بین «بی‌نهایت و با نهایت انسان» است؛ و هم تنها نصیب انسانی می‌شود که در رویکرد قرآن انسان با لفظ «بنی آدم» به صورت فی‌نفسه کرامت دارد و امانت‌دار اختیار و انتخاب و آگاهی و آفرینندگی می‌باشد.

«وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا... - همانا بنی آدم (انسان فی نفسه و انسان بما هو انسان فارغ و خارج از هر گونه اعتقاد دین و مذهب) کرامت بخشیدیم و او را قدرت تسلط بر طبیعت دادیم و بهترین‌های طبیعت رزق او بخشیدیم و برهمه مخلوقات وجود برتری دادیم» (سوره اسری – آیه 70).

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا... - همانا امانت خود را بر همه وجود عرضه کردیم، در میان تمامی پدیده‌های وجود تنها انسان (فی نفسه و انسان بما هو انسان فارغ از هر گونه اعتقاد و دین و مذهب) حاضر به قبول امانات ما (آگاهی، آزادی، اختیار و آفرینندگی) گردید هر چند که ستمگری و نادانی کرده است» (سوره احزاب - آیه 72).

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ... - این وعده خداوند است به همه کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح کردند که جانشین گردانیم‌شان در زمین» (سوره نور - آیه 55).

در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام و انبیاء ابراهیم، ایمان می‌آوریم که بفهمیم، ایمان می‌آوریم که «توحید توصیفی و تفسیری و اپیستمولوژیک بدل به توحید تغییری یا پراکسیس باطنی و پراکسیس جامعه‌سازانه و پراکسیس تغییرساز طبیعی جهان بکنیم». ایمان می‌آوریم تا «جهان‌بینی توصیفی خود را بدل به ایدئولوژی بکنیم». ایمان می‌آوریم که بتوانیم «بی‌نهایت بزرگ در عرصه هستی را تجربه نمائیم». ایمان می‌آوریم که بتوانیم «هارمونی عظیم دستگاه بزرگ وجود فهم نمائیم». ایمان می‌آوریم که بتوانیم «انسان فی نفسه و فارغ از هر عقیده، جانشین خداوند در زمین بدانیم» و ایمان می‌آوریم که بتوانیم «در کارگاه بزرگ وجود از تماشاگری به بازیگری روی بیاوریم»، ایمان می‌آوریم که بتوانیم «در کارگاه هستی درس هدفداری وجود را فهم کنیم.»

عاشق شو آر نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی

حافظ

ایمان می‌آوریم که «به خداوند خالق و فاعل (نه ناظر) دائماً در حال خلق جدید در وجود عشق بورزیم»، ایمان می‌آوریم که «به انسان و بشر فارغ از هر گونه تعلق و اعتقاد عشق بورزیم»، ایمان می‌آوریم که «در برابر جامعه بشری احساس مسئولیت کنیم»، ایمان می‌آوریم که «در برابر جهان و طبیعت و انسان و تاریخ و جامعه بی‌تفاوت نباشیم»، ایمان می‌آوریم که «توسط پراکسیس سه مؤلفه‌ای باطنی و اجتماعی و طبیعی، جهان و جامعه و خود را تغییر دهیم»، ایمان می‌آوریم که «با هر گونه ربوبیت و الوهیت و ملوکیت خداوندان زر و زور و تزویر در زمین و جامعه و تاریخ مبارزه کنیم.»

ایمان می‌آوریم که «با هر گونه استثمار و استحمار و استعباد انسان از انسان و انسان بر انسان مبارزه کنیم»، ایمان می‌آوریم که «در دفاع از حقوق غارت شده مستضعفین مبارزه کنیم»، ایمان می‌آوریم که «در راه شورانیدن عقول توده‌های جهت وادار کردن آن‌ها برای قیام به قسط و عدالت و برابری در جامعه و جهان پراکسیس و عمل صالح بکنیم»، ایمان می‌آوریم که «با نیایش به بی‌نهایت بزرگ در وجود عشق بورزیم»، ایمان می‌آوریم که «برای آزادی انسان و جامعه و تاریخ مبارزه کنیم»، ایمان می‌آوریم که «انسان را جانشین خداوند در زمین تعریف کنیم»، ایمان می‌آوریم که «مرگ نقطه تاریک انتهای تونل حیات و هستی نبینیم»، ایمان می‌آوریم که «هستی را تصادفی و سرگردان و بی‌آینده ندانیم.»

ایمان می‌آوریم که «هستی و وجود را در حال رشد و تکامل به سوی آینده متکامل‌تر بدانیم»، ایمان می‌آوریم که «خلقت هستی و وجود را عبث و بیهوده ندانیم»، ایمان می‌آوریم که «عشق بورزیم»، ایمان می‌آوریم که «دوست داشته باشیم»، ایمان می‌آوریم که «آینده وجود را عدم ندانیم»، ایمان می‌آوریم که «در هستی نمایشگاه بزرگ وجود خود را تنها و رها شده نبینیم»، ایمان می‌آوریم که «بتوانیم همبستگی و پیوستگی خود را با تمام وجود و هستی و انسان و جامعه و تاریخ تعریف نمائیم»، ایمان می‌آوریم که «بتوانیم بهتر بیاندیشیم و عمیق‌تر فکر کنیم و همه جانبه‌تر شناخت پیدا نمائیم و تمام هستی را در نظم و قانون و حرکت و هدفدار در حال تکامل به سوی آینده روشن و متکامل‌تر ببینیم.»

ایمان می‌آوریم که «امروز را بهتر از دیروز و فردا را بهتر از امروز ببینیم»، ایمان می‌آوریم که «در عرصه مبارزه درازمدت رهائی‌بخش انسان خسته و مأیوس نشویم»، ایمان می‌آوریم که «جبین را در برابر غیر بی‌نهایت بزرگ بر زمین نسائیم.»

مسلمانی که داند رمز دین را / نساید پیش غیر اله جبین را

اقبال لاهوری

ایمان می‌آوریم که «در وقت مردن در راه دوست و رهائی انسان خندان بمیریم.»

نشان مرد حق دیگر چه گویم / چو مرگ آید تبسم بر لب اوست

اقبال لاهوری

ایمان می‌آوریم که به «خودآگاهی در سه عرصه جهان و جامعه و خود دست پیدا کنیم.»

به آن مؤمن خدا کاری ندارد / که در تن جان بیداری ندارد

اقبال لاهوری

ایمان می‌آوریم که «تقوای پرهیز خود را بدل به تقوای ستیز بکنیم.»

خودی تا گشت مهجور خدائی / به فقر آموخت آداب گدائی

اقبال لاهوری

ایمان می‌آوریم که «به مقام حیرت در عرصه وجود دست پیدا کنیم.»

گه چنین بنماید و گه ضد این / جز که حیرانی نباشد کار دین

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «انسان را و وجود را در پیوند با بی‌نهایت بزرگ قرار دهیم.»

دو سر هر دو حلقه هستی / به حقیقت به هم تو پیوستی

مولوی – دیوان شمس تبریزی

ایمان می‌آوریم که «بقای کل وجود را تبیین کنیم.»

بقا ندارد عالم و گر بقا دارد / فناش گیر که همچون بقای ذات تو نیست

مولوی دیوان شمس تبریزی

ایمان می‌آوریم که «در دل تضاد و دیالکتیک وجود وحدت تماشا کنیم.»

زان سوی حس عالم توحید دان / گر یکی خواهی بدان جانب بر آن

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «انسان را جانشین خداوند بدانیم.»

تاج کرمناست بر فرق سرت / طوق اعطیناک آویز برت

جوهر است انسان و چرخ او را عرض / جمله فرع و سایه‌اند و تو غرض

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «بتوانیم دیالکتیک کور وجود را روشن کنیم.»

صد هزاران ضد ضد را می‌کشد / بازشان حکم تو بیرون می‌کشد

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می‌روند این کاروان‌ها دم به دم

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «به هستی و وجود و حیات و زندگی معنا ببخشیم.»

کاشکی هستی زبانی داشتی / تا زهستان پرده‌ها برداشتی

با دو عالم عشق را بیگانگی است / و اندر آن هفتاد و دو دیوانگی است

پس چه باشد عشق؟ دریای عدم / در شکسته عقل را آن جا قدم

بندگی و سلطنت معلوم شد / زین دو پرده عاشقی مکتوم شد

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «از دنیای با نهایت پنجره‌ای به سوی دنیای بی‌نهایت باز کنیم.»

ما عدم‌هاییم و هستی‌های ما / تو وجود مطلق فانی به ما

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «فلسفه تکامل در وجود را به سوی آینده روشن تبیین نمائیم.»

بار دیگر از ملک پران شوم / آن چه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم انا الیه راجعون

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «جهان کوچک مادی را در جهان بزرگ حیات تبیین نمائیم.»

نو زکجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود / گر نه ورای نظر عالم بی‌انتهاست

مولوی – دیوان شمس تبریزی

ایمان می‌آوریم که «بتوانیم اختیار انسان را تبیین فلسفی کنیم.»

اختیار آن را نکو باشد که او / مالک خود باشد اندر اتقوا

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «در هستی خود را تنها نبینیم.»

ما زخود سوی تو گردانیم سر / چون توئی از ما بما نزدیکتر

با چنین نزدیکی‌ائی دوریم دور / در چنین تاریک‌ائی بفرست نور

مولوی – مثنوی

ایمان می‌آوریم که «جهان را به سوی آینده باز تبیین نمائیم.»

جمله اجزا در تحرک در سکون / ناطقان کانا الیه راجعون

ذکر تسبیحات و اجزای نهان / غلغلی افکنده اندر آسمان

مولوی – مثنوی

 

ادامه دارد