سلسله درسهای قرآنشناسی – قسمت سوم
سوره انبیاء، تبیین قرآن به عنوان «ذکر» انسانساز و ضیاء جامعهساز و فرقان تاریخساز
آیات 1 تا 15 سوره انبیاء
5 - تفسیر سوره انبیاء:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ - مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ - لَاهِیةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ - قَالَ رَبِّی یعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ - بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیأْتِنَا بِآیةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ - مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یؤْمِنُونَ - وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ - وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا یأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ - ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَینَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ - لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ - وَکَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْیةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ - فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا یرْکُضُونَ - لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ - قَالُوا یا وَیلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ - فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ – به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم میباشد - حساب به مردم دائما در حال نزدیک شدن است اما مردم به علت غفلت همچنان از آن روی گردانند - هر ذکری تازهائی که از جانب پروردگارشان به سویشان میآمد به آن گوش نمیدادند مگر برای استهزاء و بازی گرفتن آن - دلهایشان به چیز دیگری سرگرم شده در نتیجه در برابر وحی نبوی که قرار میگیرند ظالمین جامعه این راز خود را به صورت پنهانی به هم میگویند آیا این مدعی پیامبری و وحی جز بشری مثل شما میباشد؟ پس چرا شما که چشم بینا دارید فریب سحر او میخورید؟ - ای پیامبر به این ظالمین قوم بگو پروردگار من آگاه است به آنچه که در آسمان و زمین است و او نسبت به سخنان شما شنوا و دانا است - این ظالمان قوم نه تنها وحی نبوی را اول سحر و جادو خواندند بلکه در ادامه آن گفتند این وحی نبوی را خوابهای پریشان پیامبر است بلکه این وحی افترا و دروغ است همچنین گفتند که پیامبر یک شاعر است و وحی او شعر است اگر او راست میگوید باید برای ما مانند پیامبران قبل یک معجزه بیاورد - ای پیامبر اهل قریههای قبل از ایشان که پیشنهاد معجزه کردند و برای آنها معجزه فرستادیم ایمان نیاوردند و هلاک شدند حال این ظالمین قوم چگونه با معجزه به تو ایمان میآورند؟ - ای پیامبر ما قبل از تو انبیائی نفرستادیم مگر اینکه به آنها وحی کردیم پس اگر نمیدانید از اهل ذکر سوال کنید - ما پیامبرانمان ر ا مافوق انسان قرار ندادیم که نه به خوردن احتیاج نداشته باشند و از مرگ هم مصون باشند - آنگاه وعده خود را با این ظالمین قوم به انجام رسانیدیم بعضی را هلاک کردیم و بعضی را نجات دادیم - ای مردم ما برای شما کتابی فرستادیم که در آن برای شما ذکر است چرا در این کتاب تعقل نمیکنید؟ - چه اقوامی به علت اینکه ظلم کردند هلاک کردیم و به جای آنها اقوامی دیگری جایگزین کردیم - پس آن قوم ظالم چون عذاب ما را احساس کردند فرار را بر قرار ترجیح دادند - پس ما به ایشان گفتیم فرار نکنید بلکه به آن نعمتهائی که به شما دادیم مراجعه کنید شاید محرومین باز سراغ شما را بگیرند - پس آن ظالمین در جواب گفتند وای بر ما که ما از ظالمین بودهایم - ادعایشان همواره همین بوده است تا آنجا که ما ریشه آنها را قطع کردیم و خاموششان ساختیم.»
الف – آیه 1 «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُون» : در این آیه کلمه «اقْتَرَبَ» از باب افتعال و از ماده قرب میباشد که دلالت بر این امر میکند که حساب مردم دائما در حال نزدیک شدن به آنها میباشد اما مردم در حال دور شدن از حساب هستند. آنچه در این آیه قابل توجه است اینکه:
اولا این آیه میگوید حساب مردم در حال نزدیک شدن به مردم میباشد.
ثانیا کلمه ماضی «اقْتَرَبَ» برای اعلام حتمیت وقوع حساب است نه انجام کار در گذشته.
ثالثا آنچنانکه پیامبر بارها فرموده است «بُعِثْتُ أَنَا وَالسَّاعَة کَهَاتَیْن - من و قیامت مانند این دو انگشت با هم مبعوث شدیم» بعثت خود در دو فرایند مکی و مدنی یک قیامت صغری میدانست و لذا در این رابطه بود که بارها پیامبر در پاسخ کسانی که از او در باب قیامت سوال میکردند میفرمود «من خود قیامت هستم» که از این کلام پیامبر میتوانیم نتیجه بگیریم که منهای قیامت کبری که پیامبر در سورههای مکی به شدت بر آن تکیه میکرد خود فرایندهای دو گانه مکی و مدنی نهضت پیامبر در کلام خود پیامبر با عنوان قیامت مطرح شده است. بنابراین در آیه فوق علاوه بر اینکه حساب میتواند اشاره به قیامت کبری باشد، میتواند دلالت بر مرحله فتح مکه و مدینه سازی پیامبر در فرایند مدنی نیز باشد که بوسیله آن پیامبر و قرآن اقدام به آینده نگری میکند، همان آینده نگری که قبل از این، نمونه آن در آیات اول سوره روم مطرح شده است که ما در درسهای گذشته در تفسیر روم آن را تفسیر کردیم، لذا در اینجا آینده نگری پیامبر دوباره به نمایش گذاشته میشود.
به این ترتیب مرحله مدینه یا فرایند جامعه سازی مدینهالنبی پیامبر اسلام میتواند مرحله حساب نسبت به فرایند مکی باشد که جامعه مکه در سال ششم بعثت نسبت به آن غافل بودند هر چند 12 سال دیگر در سال هشتم هجرت همین مکه خاموش و فرو رفته در غفلت بالاخره تحت فشار همین نهضت بیدار خواهد شد، لذا در این رابطه است که در این آیه میفرماید حساب به طرف مردم میآید ولی مردم به سبب غفلت به طرف حساب نمیروند. بنابراین هر چند مراد از حساب در این آیه میتواند دلالت بر قیامت کبری بکند ولی به علت اینکه در ادامه آیه بعثت پیامبر و مخالفت مخالفین با بعثت را مطرح میکند آنچنانکه در حدیث فوق از پیامبر نقل شد این حساب دلالت بر مرحله مدنی بعثت پیامبر اسلام نیز میکند که خود نسبت به مرحله مکی پیامبر صورت حساب دارد.
در همین رابطه اگر از این منظر به آیه فوق نگاه کنیم از آنجائیکه این سوره در سال ششم بعثت در مکه نازل شده است با توجه به حساسیت شرایط تاریخی نزول سوره با بیان «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ» پیروزی نهضت رهائیبخش پیامبر اسلام را در این جهان و در آینده نزدیک امری قطعی اعلام میکند که خود این امر در آن شرایط استخوان سوز میتواند برای پیامبر و جنبش رهائیبخش او یک پیام امید بخش و حرکت آفرین باشد. بنابراین لام در کلمه «لِلنَّاسِ» به معنای من است نه به معنای الی است، چرا که در ادامه آیه ضمیر هم که با مشخصه «فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» توصیف شدهاند دلالت بر همین ناس میکند و قطعا تمام مردم مکه یا مردم جهان در سال ششم بعثت که این سوره نازل شده است در غفلت نبودهاند و بدون شک تمامی اصحاب و همراهان پیامبر که در طول 5 سال اول قبل از نزول این سوره جذب حرکت پیامبر اسلام شدهاند، جزء مردم بودهاند و از مردم مکه جذب شدهاند و در عرصه بینالمللی و جهانی هم در همین زمان معتقدین به ادیان ابراهیمی از موسی تا عیسی فراوان بودهاند که بر صراط مستقیم و راه حق قرار داشتهاند.
بنابراین نسبت به ناس در این آیه نسبت بعض به کل است که بدین ترتیب مخاطب آیه آن گروهی میشوند که در آیات بعد از این به توصیف آنها میپردازد و اولین مشخصه این گروه صف آرائی کردن در برابر حرکت و بعثت پیامبر میباشد و مشخصه دیگر آنها این است که این گروه به موازات پیشرفت حرکت و بعثت پیامبر، حرکتی عکس و رو به عقب دارند و هر چه پیامبر در عرصه بعثت خود پیشرفت میکرده است این گروه چه در زمان حرکت مخفی و چه در زمان حرکت علنی پیامبر اسلام حرکتی بر خلاف نهضت داشتهاند و لذا قرآن در سر آغاز این سوره واجب میداند که ابتدا به توصیف این گروه که با عنوان ظالمین در ادامه سوره از آنها یاد میکند، بپردازد؛ لذا در این رابطه ناس دلالت بر آن دسته از مردمی میکند که در سال ششم بعثت و کلا در هر زمانی به علت ظلم اجتماعی یا ظلم سیاسی یا ظلم فرهنگی که بر مردم و جامعه میکنند در برابر مردم و حرکت رهائیبخش نبوی قرار میگیرند و از آنجائیکه منافع این گروه در گرو مخالفت با بعثت رهائیبخش نبوی میباشد لذا این گروه در جهت دفاع از منافع خود پیوسته به موازات گسترش بعثت رهائیبخش نبوی، حرکتی برعکس و بر علیه این نهضت دارند و جهت مخدوش کردن این نهضت تلاش میکنند تا اذهان تودهها را با گفتن اینکه مثلا این وحی سحر است، یا این وحی نبوی شعر است، یا لعب و یا لهو و یا خواب پریشان است و یا دروغ و افترا به خداوند است، نسبت به وحی نبوی مشوش میسازند و از آنجائیکه در عرصه ابلاغ وحی نبوی تکیه پیامبر جهت تبیین وحی بر خلاف فلاسفه و متکلمین بر ولایت و شخصیت خود پیامبر استوار میباشد نه بر ارائه دلیل و برهان، این امر باعث میگردد تا این گروه ظالمین برای مقابله با وحی نبوی پیش از هر چیز شخصیت شخص پیامبر را در اذهان تودهها با طرح ساحر بودن یا شاعر بودن یا کذاب بودن به زیر سوال ببرند.
بنابراین ماحصل آنچه که در باب آیه اول سوره انبیاء مطرح کردیم اینکه:
1 – در آیه «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» بر پایه این کلام خود پیامبر اسلام که فرموده است «بُعِثْتُ أَنَا وَالسَّاعَة کَهَاتَیْن - من و قیامت مانند این دو انگشت با هم مبعوث شدیم» و در جاجای دیگر پیوسته پیامبر اسلام بعثت خودش را به قیامت کبری تشبیه میکرد و پیوسته به مردم میفرمود «من قیامت هستم»، لذا در این رابطه هر چند میتوانیم مخاطب آیه اول سوره انبیاء قیامت کبری هم بدانیم ولی از آنجائیکه:
اولا این سوره در سال ششم بعثت یعنی حساسترین مرحله بعثت پیامبر اسلام نازل شده است چراکه در سال ششم بعثت در آستانه نزول این سوره حرکت درونی و مخفی پیامبر به صورت برونی و علنی درمیآید، این امر باعث میگردد تا قرآن در این سوره تکیهاش در راستای تبیین اجتماعی و تاریخی شرایط بعثت پیامبر باشد هر چند که در سورههای مکی قرآن قبل از این سوره و بعد از این سوره تکیه محوری بر موضوع قیامت کبری دارد. ولی به هر حال در آن سورهها که قرآن در مکه بر محور قیامت کبری تکیه میکند در ادامه آیات طرح قیامت کبری در همه جا به طرح تشریحی یا تبیینی یا تبلیغی قیامت میپردازد، ولی در این آیه پس از بیان «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ - حساب ایشان به مردم نزدیک میشود ولی این مردم در بی خبری همچنان روی گردانند» چنین اتفاقی نیافته است، هر چند در ادامه به طرح قیامت کبری هم میپردازد ولی آن موضوع دیگری میباشد که در ادامه تفسیر به شرح آن میپردازیم.
ثانیا آیات بعدی این سوره که در راستای تبیین و تفسیر آیه اول سوره انبیاء آمده است علاوه بر اینکه در توصیف قیامت کبری نمیباشد در تشریح اجتماعی گروههای مخالف با بعثت پیامبر اسلام استف لذا موضوع آیه اول سوره انبیاء، قیامت بعثت پیامبر دانستن صحیحتر به نظر میرسد تا قیامت کبری تفسیر کردن. به همین دلیل اگر موضوع آیه اول سوره انبیاء، قیامت بعثت پیامبر اسلام بدانیم - از آنجائیکه این سوره در سال ششم بعثت نازل شده است- میتوانیم نتیجه گیری کنیم که قیامت بعثت پیامبر اسلام دوران تکوین مدینهالنبی از بعد از فتح مکه یعنی سال هشتم هجری که 12 سال بعد از نزول سوره انبیاء میباشد قرار دارد.
2 – علت اینکه در آیه فوق قرآن میفرماید که حساب به طرف شما میآید نه اینکه شما به طرف حساب میروید «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ - نزدیک میشود حساب ایشان» این است که از آنجائیکه مخاطب آیه آن گروه ظالمین مخالف با بعثت و نهضت رهائیبخش پیامبر اسلام هستند، طبیعی است که برای آن گروه ظالم و مخالف باید گفته شود که حساب که همان قیامت بعثت مدنی پیامبر میباشد به سراغ آنها میآید، زیرا این گروه برعکس طرفداران نهضت نه تنها در راه تکوین و برپائی قیامت بعثت مدنی پیامبر اسلام تلاشی نمیکنند تا با جهاد و مبارزه خود جهت برپائی مدینهالنبی پیامبر به سمت مدینهالنبی و حساب بروند، بلکه بالعکس در برابر تکوین آن هم سنگ اندازی و مقابله نیز میکنند.
3 – پس از برپائی قیامت بعثت نبوی پیامبر اسلام که همان مدینهالنبی پیامبر میباشد خود این مدینهالنبی آینهائی خواهد بود که هر فرد یا گروهی میتواند حساب خود را که همان جایگاهش در تکوین و در مخالفت با تکوین آن میباشد، محاسبه نماید. بنابراین طرح کلمه حساب در این آیه دلالت بر انتقام و کشتار و دادگاه و شکنجه نمیباشد چراکه آنچنانکه دیدیم پیامبر اسلام در آستانه تکوین این قیامت بعثت نبوی که با فتح الفتوح مکه آغاز گردید با ورود به مکه فرمان عفو عمومی صادر کرد و از کوچکترین برخورد انتقامی نسبت به سابقه گذشته گروه ظالمین مخالف بعثت خودداری کرد، لذا در این رابطه است که موضوع حساب در آیه فوق دلالت بر خودآگاهی هر فرد و گروه نسبت به جایگاه خود در آینه مدینهالنبی پیامبر میکند.
4 - طرح کلمه ماضی «اقْتَرَبَ» در راستای تحقق «حِسَابُهُمْ» - آنچنانکه گفتیم - میتواند برای افاده حتمیت وقوع قیامت مدینهالنبی باشد که فونکسیون این اعلام حتمیت و قطعی بودن وقوع قیامت مدینهالنبی آنچنانکه برای ظالمین قوم وحشت آفرین میباشد، برای مومنین به نهضت پیام امید به آینده نیز هست.
ب – «مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ» آنچنانکه قبلا مطرح کردیم این آیه به منزله تعلیلی است بر آیه اول که مطرح فرمود، قیامت بعثت نبوی پیامبر اسلام مانند یک قانون تغییرناپذیر تحقق پیدا میکند، اما این قیامت آنچنانکه برای نیروهای مومن و موافق هدف و امید و آرمان میباشد که برای تحقق آن مبارزه میکنند برای ظالمین مخالف نهضت، وحشت آفرین خواهد بود چراکه اینها حساب و جایگاه خود را در آن آینه محاسبه میکنند؛ لذا به این ترتیب است که از آنجائیکه تحقق مدینهالنبی امری محتوم خواهد بود با مرور زمان آن حساب به این ظالمین نزدیک میشود هر چند که این ظالمین با مخالفت خود میکوشند که آن را دور کنند اما قطعا این حساب به طرف اینها میآید.
بنابراین همیشه رابطه گروههای اجتماعی با قیامت بعثت متفاوت میباشد چراکه برای گروههای مومن به جنبش و نهضت تکوین قیامت بعثت و مدینهالنبی یک هدف و سیبل میباشد که این نیروهای مومن به جنبش با تلاش و مبارزه خود به سمت آن حرکت میکنند، اما برای گروههای مخالف با جنبش و نهضت قضیه فرق میکند چراکه برعکس گروه اول این قیامت بعثت است که به مرور زمان به سمت آنها حرکت میکند؛ لذا از آنجائیکه در آیه قبل با بیان «وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» تکیه بر گروههای مخالف بعثت نبوی در راستای تکوین مدینهالنبی داشت، در این آیه به تعلیل آن غفلت مخالفین بعثت میپردازد.
در بیان این تعلیل است که در این آیه میفرماید علت اصلی مخالفت مخالفین قیامت بعثت پیامبر اسلام، فونکسیون و تاثیر و عملکرد «ذکر» است چراکه در این آیه میفرماید جز این نبوده است که هر وقت «ذکر» تازهائی از طرف پیامبران برای این گروههای ظالم اجتماعی میآمده در راستای منافع خودشان «ذکر» را به بازی و مسخره میگرفتند و در این رابطه است که فهم و تفسیر آیه دوم سوره انبیاء در گرو فهم و شناخت ترم یا کلمه «ذکر» در قرآن میباشد. از آنجائیکه کلمه «ذکر» در دیسکورس و ادبیات قرآن دارای یک جایگاه صد در صد تئوریک و ایدئولوژیک میباشد لذا برای فهم مضمون و جایگاه این کلمه در قرآن باید قبل از هر چیز ذهن خود را از تعریف و تفسیر و توضیحهای اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام کلامی اشاعره نسبت به این کلمه خالی کنیم و تنها تعریف «ذکر» را از خود قرآن جویا شویم، زیرا بدون فهم جایگاه «ذکر» در قرآن امکان فهم و تفسیر این آیه و این سوره برای ما وجود ندارد چراکه آنچنانکه قبلا مطرح کردیم موضوع سوره انبیاء اصلا کلمه «ذکر» است. قرآن کلمه «ذکر» را در موارد مختلف با مصداقهای متفاوتی به کار برده است که عبارتند از:
الف - مراد از «ذکر» کل قرآن میباشد.
«ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ - سوگند به قرآن که صاحب ذکر است» (سوره ص - آیه 1).
«وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا ینْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ - این قرآن شعر نیست و شعر گفتن در شأن پیامبر نیست فقط ذکر است» (سوره یس - آیه 69 ).
ب - قرآن کل وحی نبوی انبیاء الهی را با کلمه «ذکر» مطرح میکند.
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ - ای پیامبر ما قبل از تو نفرستادیم پیامبرانی مگر اینکه همه آنها همراه با وحی بودند اگر نمیدانید از صاحبان ذکر این حقیقت را بپرسید» (سوره نحل - آیه 43).
ج - قرآن صلاه و آنچه که باعث اتصال انسان با خداوند میشود «ذکر» مینامد.
«اتْلُ مَا أُوحِی إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ - بخوان آنچه که بر تو از کتاب وجود وحی شده است و صلوه را بپا دار که همانا صلوه باز میدارد انسانها را از فحشاء و منکر چراکه ذکر خدا بزرگترین ذکر است و خداوند به آنچه که شما میسازید آگاه است» (سوره عنکبوت - آیه 45).
لذا از مجموعه آنچه که در قرآن در باب کلمه «ذکر» مطرح شده است میتوان نتیجه گرفت که «ذکر» دلالت بر فونکسیون کل وحی نبوی انبیاء الهی از آغاز تا خاتم میکند که این فونکسیون و عملکرد همان بیدار شدن و آگاهی یافتن است یا به خود آمدن و خودآگاه شدن چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی میباشد؛ لذا در این رابطه که در آیه 2 سوره انبیاء از قرآن به عنوان «ذکر» «مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ» یاد میکند که کلمه «مُحْدَثٍ» در این آیه به معنای نو و جدید است چراکه اگر همه وحی نبوی را در چارچوب کلمه «ذکر» تعریف کنیم قرآن که آخرین فصل این پروسس میباشد، جدیدترین فصل این پروسه نیز هست و به همین دلیل است که در این آیه میفرماید پس از اینکه ظالمین دریافتن که فونکسیون و عملکرد این قرآن تو «ذکر» است و این قرآن عامل بیداری و بعثت و بر شوریدن تودهها بر ظالمین جامعه میشود، ظالمین جامعه به مقابله با این «ذکر» پرداختند و آن را به بازی و مسخره و استهزاء گرفتند و در همین رابطه است که اگر بخواهیم آیه 2 سوره انبیاء در پیوند با آیه 1 تفسیر کنیم، باید بگوئیم که:
1 - از آنجائیکه قیامت بعثت مدنی یک امر قطعی خواهد بود و تو و نهضت تو ای پیامبر قطعا به پیروزی میرسد و مدینهالنبی خود را بر پا خواهی کرد، این مدینهالنبی تو در فرایند مدنی حرکتت گرچه برای مومنین حرکتت یک آرمان و ایده و هدف میباشد و به سوی آن حرکت میکنند و برای تحقق آن مبارزه میکنند، اما همین مدینهالنبی تو برای ظالمین به دعوت و بعثتت یک حساب خواهد بود که برعکس مومنین راهت این حساب به طرف آنها میآید چراکه مدینهالنبی تو پس از فتح الفتوح مکه آینهائی خواهد بود و ترازوئی خواهد شد که هر کس با آن جایگاه گذشته خودش مانند قیامت کبری را وزن خواهد کرد.
2 - علت انکار حرکت تو توسط ظالمین این است که اینها نسبت به پیروزی آینده تو و قیامت بعثت تو غافل هستند.
3 - غفلت ظالمین از حرکت و جنبش تو یک غفلت ناآگاهانه و غیر اختیاری نیست بلکه برعکس سر به زیر برف کردن کبک در برابر شکارچی میباشد.
4 - دلیل اینکه این ظالمین قوم با تو درمیافتند و کفران حرکت و پیامت میکنند، این است که خروجی نهائی دعوت و جنبش و وحی و حرکت تو را «ذکر» میبیندند.
5 - معنای تحت لفظی «ذکر» بیدار و آگاه کردن ناآگاه و به خواب رفته توسط ذاکر میباشد.
6 - «ذکر» جدید دیدن وحی تو و خود تو و قرآن تو برای تودههای تحت ستم به معنای بیدار کردن و خودآگاه شدن مردم به خواب رفته است.
7 - همین بیداری و خودآگاه شدن تودهها توسط پیام تو باعث میگردد تا ظالمین به جنگ تو و پیام تو بیایند.
8 - در پروسه جنگ با تو و پیام تو این ظالمین قوم تلاش میکنند جهت شکستن ارزش آن در نگاه تودهها پیام و وحی و قرآن تو را به بازی و ریشخند و مسخره بگیرند.
ادامه دارد