از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت اول
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
اگر سه نقطه عطف تاریخ 80 ساله جنبش دانشجوئی ایران (از شهریور 20 الی الآن) به این صورت تعریف بکنیم که:
1 - 16 آذر 1332
2 - اول بهمن 1340
3 - 18 تیرماه 1378
بدون تردید باید «قیام سه روزه (از شنبه 14 تا دوشنبه 16) آذرماه 32 را سرلوحه جنبش 80 ساله دانشجوئی ایران قرار بدهیم» چراکه در چارچوب قیام سه روزه آذرماه 32 بود که «جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 و در خلاء نیروهای پیشرو، یک تنه به میدان آمد و رژیم کودتای پهلوی را به چالش کشید». بیشک همین به چالش کشیده شدن رژیم کودتای پهلوی (در بستر قیام سه روزه آذرماه 32 جنبش دانشجوئی) آغازی گردید، بر اعتلا و بازتولید جنبشهای (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین) ضد استبدادی و ضد امپریالیستی مردم ایران (پس از یک وقفه بیش از سه ماهه پسا کودتای 28 مرداد 32) آن هم در فضای سرکوب و اختناق زدهای که اخوان ثالث در تعریف آن میگوید:
در مزار آباد شهر بیتپش
وای جغدی هم نمیآمد به گوش
دردمندان بیخروش و بیفغان
خشمناکان بیفغان و بیخروش
آبها از آسیاب افتاده است
دارها برچیده، خونها شستهاند
جای رنج و خشم و عصیان بوتهها
پشکبنهای پلیدی رستهاند
مشتهای آسمانکوب قوی
واشدهست و گونهگون رسوا شده است
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه پست گدائیها شده ست
باری، در چنین فضائی بود که جنبش دانشجوئی پا به میدان عمل گذاشت و سکوت مزارآباد شهر بیتپش پسا کودتای 28 مرداد 32 را بدل به طوفانی بیدار کننده برای جامعه بزرگ ایران کرد. آنچنانکه قیام سه روزه جنبش دانشجوئی در آذرماه 32 باعث آتشفشانی کردن کوه دردمندان بیخروش و بیفغان و خشمناکان بیفغان و بیخروش بر سر دارهای برچیده و خونهای شسته گردید. آن هم دو روز قبل از ورود ریچارد نیکسون (معاون آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا) و بازگشائی سفارت انگلیس و درست در زمانی که محاکمه دکتر محمد مصدق در دادگاههای نظامی و در اتاقهای در بسته رژیم کودتا از سرگرفته شده بود و کریم پورشیرازی به شکل فجیعی توسط رژیم کودتا به قتل رسیده بود.
از آنجا بود که قیام سه روزه (از شنبه 14 تا دو شنبه 16) آذر 1332 جنبش دانشجوئی ایران، بالاخره مانند صاعقهای در آسمان بیابر آن زمان، توانست آن سکوت مزارآباد شهر بیتپش را برای همیشه در هم بشکند و با جاری کردن خونآبه شهیدان (احمد قندچی و مصطفی بزرگنیا و مهدی شریعت رضوی) در کریدور دانشکده فنی و محوطه دانشگاه تهران، هیاهوی شعار:
«زنده باد مصدق، مرگ بر استبداد» در فضای دانشگاه تهران (در خلاء کنشگران سیاسی پیشرو) بازتولید کند. آنچنانکه نمایش این بازتولید را میتوان در سخنان برادر شهید احمد قندچی (در شب هفته شهدای قیام 16 آذر در امامزاده عبدالله شهر ری، محل دفن شهدای 16 آذر) مشاهده کرد: «برادر من کشته راه ملی شدن نفت است. برادر مرا جلو پای نیکسون قربانی کردند، ورود نیکسون به ایران ورود خطرناکی است، چراکه هم تائید حاکمیت آمریکا بر ایران است؛ و هم راهگشای بعدی سلطه، سلطهگران است. از این جهت او (شهید احمد قندچی) متعلق به مردم و ملت ایران بود و متعلق به تمام کسانی بود که با استبداد و استعمار میجنگیدند، در ازای این شهادت ما خانوادههای قندچی، شریعت رضوی و بزرگ نیا، طلبی از مردم ایران نداریم. امید داریم که این خون و سایر خونهایی که ریخته شده راهگشا باشد تا طومار ظلم و ستم و استبداد و استعمار از خاک ایران برچیده شود». (سخنرانی برادر شهید احمد قندچی در مراسم شب هفته شهدا 16 آذر 32 در امامزاده عبدالله شهر ری).
آنچه که در عبارات فوق به صورت محوری در خصوص تبیین علل و دلایل قیام آذرماه 32 جنبش دانشجوئی ایران مطرح شده است عبارتند از:
1 - قیام آذرماه 32 جنبش دانشجوئی ایران در ادامه راه ملی کردن صنعت نفت، تحت رهبری دکتر محمد مصدق بوده است. به بیان بهتر، قیام آذرماه 32 دانشجویان حرکتی بالبداهه و بدون مقدمه نبوده است، بلکه «سنتز جدیدی، حاصل دیالکتیکی جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 32 (توسط امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دربار پهلوی و ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی ایران) بوده است» که خود این امر نشان دهنده آن میباشد که «فهم جوهر قیام آذرماه 32 (جنبش دانشجوئی ایران) در گرو فهم جوهر جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق و فهم جوهر کودتای 28 مرداد 32 میباشد». طبیعی است که بدون فهم این دو مؤلفه، هرگز نمیتوان به فهم جوهر قیام آذرماه 32 جنبش دانشجوئی دست پیدا کرد.
2 - در عبارات فوق، برادر شهید احمد قندچی همچنین در تبیین دلیل کشتن شهدای 16 آذر 32 میگوید:
«برادر مرا در پای نیکسون قربانی کردند، چراکه ورود نیکسون به ایران هم تائید حاکمیت آمریکا بر ایران است و هم راهگشای بعدی سلطه، سلطهگران است» بدون شک آنچه که از این عبارات او در تبیین سرکوب خونین قیام آذرماه 32 (توسط رژیم کودتائی پهلوی) میتوان فهمید اینکه «هدف رژیم کودتا (در سرکوب قیام آذرماه 32 جنبش دانشجوئی ایران) آن بوده است که رژیم کودتا برای ایجاد جو آرامی در تهران (قبل از ورود نیکسون به کشور که در 18 آذرماه 32 انجام گرفت) به دنبال متشنج کردن فضای دانشگاه تهران بوده است تا توسط این حرکت خشونتآمیز (در دانشگاه تهران) و سرکوب دانشجویان، فضائی رعبآور بر دانشگاه و شهر تهران و کشور ایجاد نماید.»
3 - در عبارات فوق برادر شهید احمد قندچی در تبیین فونکسیون خون شهدای 16 آذر 32 میگوید:
«امیدواریم که این خون و سایر خونهای ریخته شده، راهگشائی باشد تا طومار ظلم و ستم و استبداد و استعمار از خاک ایران برچیده شود» به بیان دیگر در نگاه او «جایگاه قیام آذرماه 32 جنبش دانشجوئی ایران تنها در بستر مبارزه ضد استبدادی و ضد استعماری مردم ایران قابل تبیین و تفسیر میباشد.»
بدین ترتیب در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که با کودتای 28 مرداد 32 (توسط امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلیس و دربار پهلوی و ارتجاع مذهبی حوزههای فقهی) با تشکیل رژیم کودتا (توسط دولت سپهبد زاهدی و تعیین علی امینی به عنوان وزیر دارائی رژیم کودتا) در اولین مرحله پس از به قدرت رسیدن با سرنیزه، آنها تلاش کردند که «در اسرع وقت مسئله نفت را با کنسرسیوم نفت در خدمت منافع امپریالیستی حل نمایند» (تا امپریالیسم آمریکا بتواند 40 درصد از سهام کنسرسیوم نفت را ببرد، آنچنانکه 40 درصد دیگر از سهام کنسرسیوم نفت نصیب امپریالیسم انگلستان بشود). بدین خاطر ورود نیکسون (در روز چهارشنبه 18 آذرماه 32) در راستای «نهائی کردن پیمان کنسرسیوم نفتی بود». خلاصه اینکه قیام (سه روزه) آذرماه 32 جنبش دانشجوئی ایران، علاوه بر اینکه در راستای به چالش کشیدن رژیم کودتائی پهلوی (در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32) بود و علاوه بر اینکه در راستای شکستن فضای اختناق و رعب و سرکوب پسا کودتای 28 مرداد 32 بود، از همه مهمتر اینکه، جنبش دانشجوئی ایران با قیام سه روزه آذرماه 32 به دنبال آن بود که مبارزه ضد استعماری خود را در چارچوب مبارزه ضد امپریالیستی و در ادامه راه جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران (تحت رهبری دکتر محمد مصدق) به انجام برساند.
در همین رابطه بود که در سومین روز قیام جنبش دانشجوئی ایران در صبح روز دوشنبه شانزدهم آذرماه 32 وقتی که دانشجویان به دانشگاه تهران وارد شدند، دیدند که دانشگاه تهران در محاصره نیروهای ویژه ارتش (تحت عنوان جانبازان شاه) قرار دارد؛ و در درون دانشگاه تهران هم نیروهای نظامی، دانشگاه را در کنترل خود درآورده بودند و همچنین هر کدام از دانشکدههای دانشگاه تهران (از جمله دانشکدههای داروسازی، پزشکی، حقوق، علوم و به خصوص دانشکده فنی) هم به صورت جداگانه محاصره کرده بودند. بیافزائیم که از روز شنبه و در ادامه آن یکشنبه (چهاردهم و پانزدهم آذر) حرکتهای اعتراضی دانشجویان دانشگاه تهران از دانشکده پزشکی، داروسازی، حقوق، علوم و فنی شروع شده بود. در ادامه قیام روزهای شنبه و یکشنبه (14 و 15 آذرماه 32) بود که دانشجویان در صبح روز دوشنبه (16 آذر 32) سر ساعت 8 صبح (پس از دیدن جو متشنج و حکومت نظامی درون دانشگاه تهران) به سر کلاسهای خودشان رفتند. حدود ساعت 9 صبح در شرایطی که دانشکده فنی دانشگاه تهران از آرامش نسبی برخوردار بود و مهندس شمسی (استاد نقشهبرداری دانشکده فنی) در حال تدریس نقشهبرداری در آن دانشکده بود، چند تن از درجهداران ارتش به همراه دو نفر لباس شخصی وارد کریدور دانشکده فنی میشوند و مستقیم وارد کلاس مهندس شمسی میشوند و آن دو نفر لباس شخصی یکی از دانشجویان در انتهای کلاس را به آن دو درجهدار ارتش نشان میدهند و لذا زمانی که آن دو درجهدار برای دستگیری آن دانشجو میروند و میخواهند او را از کلاس خارج کنند، مهندس شمسی از خارج کردن آن دانشجو از کلاس جلوگیری مینماید، اما به مجرد اعتراض و ممانعت دانشجویان، آن دو درجهدار با کمک چند ارتشی دیگران دانشجو را به زور در حالی که با کتابهایش بر سر او میزدند، از کلاس بیرون میکشند و در ادامه آن همین عمل برای بردن یک دانشجوی دیگر هم انجام میدهند تا آنجا که یکی از دانشجویان کلاس بلند میشود و خطاب به دانشجویان کلاس میگوید:
«آقایان ما چقدر بیعرضه هستیم، چقدر بدبخت هستیم، این کلاس نیست، این درس نیست، یک عدهای بدون این که از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند، وارد کلاس میشوند، تف به این کلاس، تف به این مملکت، درود بر دکتر مصدق، مرگ بر رژیم سلطنتی شاه.»
ادامه دارد