مبانی تئوریک سوسیالیسم – بخش 19
اصول مقدماتی سوسیالیسم علمی
1- دیسیپلین شدن اقتصاد: از سال 1776 که کتاب اقتصاد آدام اسمیت انتشار یافت رسماً اقتصاد به صورت یک علم دیسپلین دار پا به عرصه دنیای سیانس گذاشت. البته تا قبل از این تاریخ نظریههای اقتصادی از طرف صاحب نظران و اندیشمندان و مکتبها و مذهبها مطرح میگردید که این نظریهها تحت عنوان بینشهای اقتصادی از طرف صاحب نظران مورد مطالعه قرار میگرفت. اما از نیمه دوم قرن هیجدهم رسما علم اقتصاد وارد دنیای سیانس گردید. ولی با این همه گرچه آدام اسمیت به عنوان پدر علم اقتصاد مطرح گردید تا زمان ریکاردو علم اقتصاد دچار تلورانسهای ساختاری بود. در زمان ریکاردو بود که علم اقتصاد توانست هویت علمی خود را به تمام قامت پیدا کند و تقریبا تمامی مرزبندیهای خود با گذشته دوران بینش اقتصادی خود مشخص نماید. بنابراین اگر بخواهیم تاریخ نظریه پردازی اقتصادی را تبیین نمائیم، باید بگوئیم که به طور مشخص دارای دو دوران مشخص تاریخی میباشد.
الف - دوران بینش اقتصادی که مدت 2300سال یعنی از پنج قرن قبل از میلاد توسط فلاسفه یونان تا زمان آدام اسمیت طول کشید.
ب - دوران علم اقتصاد که از سال 1776تا کنون ادامه داشته است در دوران بینش اقتصادی مهمترین مکتبهای اقتصادی که در اروپا شکل گرفت یکی مکتب فیزیوکراتها بود. دوم مکتب مرکانتالیستها که در یک نگاه کلی به این دو اندیشه باید بگوئیم که:
اول، فیزیوکراتها که از کار کشاورزی حمایت میکردند، کلا تبیين کننده مناسبات زمینداری بر پایه سه عامل بهره مالکانه زمین و مزدوری دهقان و سود سرمایه نظام استثماری زمنیداری را توجیه و تبیين میکردند.
دوم، مرکانتالیستها بودند که برعکس فیزیوکراتها که از کار کشاورزی حمایت میکردند مرکانتالیستها از کار تجاری حمایت میکردند و بهمان میزان که فیزیوکراتها از کار تجاری و کار صنعتی بیگانه بودند مرکانتالیستها از کار کشاورزی و کار صنعتی بیگانه بودند.
البته در این بین آدام اسمیت کوشید که با حمایت از کار کشاورزی توسط علم اقتصاد، زمینه انتقال و تبیين علمی کار صنعتی را مهیا سازد. به این خاطر است که اندیشمندان بزرگ اقتصادی چون کارل مارکس، آدام اسمیت را نخستین نظریه پرداز و حامی کار صنعتی میدانند. البته این نکته قابل ذکر است که هر کدام از این اندیشهها برحسب شرایط تاریخی - اقتصادی مغرب زمین ظهور کردهاند. یعنی فیزیوکراتها در عصری در اروپا توانستند عرض اندام بکنند که تولید کشاورزی و کار کشاورزی اقتصاد اروپا را رقم میزد. آنچنانکه مرکانتالیستها در دوران اعتلای بورژوازی تجاری در اروپا شکل گرفتند و آدام اسمیت پس از پیدایش ماشین بخار و شکل گیری کار صنعتی نظریههای علمی خود را در حمایت از کار صنعتی از سر گرفت. بهر حال تاریخ نظریه پردازی اقتصادی در مغرب زمین به موازات شکل گیری سه عامل عمده تولید یعنی کار کشاورزی در تولید کشاورزی و کار تجاری در عرصه بورژوازی تجاری و کار صنعتی در عرصه شکل گیری بورژوازی صنعتی اروپا مطرح گردیده است.
2- قوانین وضعی - قوانین طبیعی: آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت، علم اقتصاد اگر چه توسط آدام اسمیت تاسیس گردید اما توسط ریکاردو نظام پیدا کرد. دلیل این امر آن بود که کلا دیدگاه آدام اسمیت و ریکاردو نسبت به علم اقتصاد متفاوت بود. چراکه آدام اسمیت معتقد به قوانین وضعی برای علم اقتصاد بود. در صورتی که ریکاردو و بعد از او کارل مارکس معتقد بودند که قوانین اقتصادی در جامعه به صورت طبیعی موجود میباشند و کار ما تنها کشف این قوانین میباشد. البته خود این امر ریشه در تفاوت نگرش آنها نسبت به قوانین طبیعی و قوانین اجتماعی دارد. زیرا از سال 1762 که کتاب قراردادهای اجتماعی ژان ژاک روسو پدر اندیشه لیبرالیسم اروپا انتشار پیدا کرد موضوع تفکیک قوانین طبیعی و قوانین اجتماعی مطرح گردید. دلیل این امر آن بود که ژان ژاک روسو در این کتاب موضوع اجتماعی بودن بالطبع انسان را به چالش کشید و بر آزادیهای فردی تکیه کرد. که این موضوع عامل شکل گیری دکترین لیبرالیسم در غرب که بعدا بزرگترین متکای بورژوازی چه بورژوازی تجاری و چه بورژوازی تولیدی در عرصه لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم معرفتی و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم فلسفی گردید. روسو در کتاب قراردادهای اجتماعی هویت طبیعی و تاریخی اجتماعی انسان را نفی کرد و به آزادیهای فردی تکیه کرد و اصلا در این کتاب بود که روسو معتقد گردید که روابط اجتماعی و هویت اجتماعی و قوانین اجتماعی نه تنها راه گشای انسانی نیست بلکه بالعکس باعث به زنجیر کشیده شدن آزادیهای فردی و بالطبع اراده انسانی میشود و بدین ترتیب بود که دو تعریف انسان موجود تاریخی است و انسان موجود اجتماعی است که بیش از 12 قرن بود که بشر به آن اعتقاد داشت نفی گردید. چراکه از نظر روسو آزادی فردی انسان مبنای خلقت انسان میباشد نه هویت تاریخی و هویت اجتماعی. به عبارت دیگر ژان ژاک روسو طبیعت فردی انسان را جانشین طبیعت تاریخی و طبیعت اجتماعی انسان کرد و از این مرحله بود که غول خانمانسوز لیبرالیسم اقتصادی و معرفتی و سیاسی و اخلاقی و فلسفی زایش کرد. روسو معتقد بود که انسان در طبیعت به صورت فردی و آزاد آفریده شده نه به صورت اجتماعی و تاریخی و لذا هرچه که باعث گردد تا آزادیهای فردی او را در عرصههای اقتصادی و اخلاقی و معرفتی و سیاسی و... به چالش بکشد. حتی اگر خود جامعه هم باشد (که از نظر روسو امور ثانویه میباشند) باید نفی گردد روسو پدر لیبرالیسم معتقد است که جامعه بر انسان تحمیل شده است و جامعه تحمیلی بر انسان نه تنها باعث تعالی و تکامل انسان نگشته، بلکه بالعکس انسان را به فساد کشانده است. لذا در این رابطه است که روسو معتقد است که برای نجات انسان از حصار و فساد و زندان جامعه باید به انسان آزادی فردی در عرصههای مختلف اقتصادی و سیاسی و اخلاقی بدهیم. براین مبنا بود که روسو برای اولین بار از سال 1762 که کتاب قراردادهای اجتماعی خود را منتشر کرد و با آن لیبرالیسم را پایه گذاری کرد قوانین طبیعی را در برابر قوانین اجتماعی قرار داد. از نظر روسو قوانین طبیعی همان روابط جبری است که طبیعت خود یکطرفه بر فرد انسان به صورت طبیعی حاکم کرده است و منظور از قوانین اجتماعی از نظر روسو همان قراردادهای اعتباری و وضعی است که که افراد انسانی برای نجات خود از اجتماع به صورت اعتباری و قراردادی وضع کرده است به همین دلیل است که از نظر روسو آنچه اصالت دارد، همان قوانین طبیعی و جبری تحمیلی از طبیعت بر افراد انسانی میباشد و آنچه نفی کننده فرد و انسان میباشد همان قوانین قراردادی اجتماعی انسان میباشد. این بینش تبیینی فرد و اجتماع ژان ژاک روسو باعث گردید تا آدام اسمیت آن را از عرصه فلسفی و معرفتی خارج کند و به عرصه اقتصادی بکشاند و با این دیدگاه لیبرالیسم اقتصادی را پایه گذاری نماید. البته مدتها طول کشید تا آدام اسمیت بتواند پروسه هم گرائی با لیبرالیسم اقتصادی را طی کند. لذا در این راستا بود که باعث گردید تا محور اندیشه آدام اسمیت که همان قانون ارزش بود، در آدام اسمیت جوان تا آدام اسمیت پیر 180 درجه با هم متفاوت باشد به طوری که در آدام اسمیت جوان معیار ارزش فقط کار بود، در صورتی که در آدام اسمیت پیر در کنار کار مؤلفه سرمایه و مؤلفه مواد اولیه که همان طبیعت میباشد قرار گرفت.
3- نظریه تعادل عمومی آدام اسمت: از مهمترین اصول زیر بنائی اندیشه لیبرالیستی آدام اسمیت نظریه تعادل عمومی آدام اسمیت میباشد که بر طبق این اصل آدام اسمیت هر گونه برنامه ریزی اقتصادی اجتماعی را در جامعه سرمایه داری نفی میکند. و کلا مبنای حرکت اجتماعی - اقتصادی جامعه را حرکتهای اقتصادی - فردی افراد یک جامعه میداند که بر طبق منافع فردی به انجام میرسد. اما این حرکتهای اقتصادی منفعت طلبانه فردی از نظر آدام اسمیت در کلت اجتماعی خود باعث سامان دهی حرکتهای اقتصادی - اجتماعی جامعه میگردد. یعنی در جامعه سرمایه داری از نظر آدام اسمیت بر پایه یک نظام اقتصادی لیبرالیستی همه افراد جامعه بر پایه آزادی فردی در عرصه اقتصادی در کانتکس منفعت فردی و بر بستر بازار و عرضه تقاضا تلاش اقتصادی خود را به انجام میرسانند و جامعه در کلت خود هیچگونه برنامه ریزی و هدایتگری بر اینها ندارد ولی همین حرکتهای منفعت طلبانه فردی به صورت طبیعی و خودبخودی بدون هدایت برونی و اجتماعی جامعه را در کلت خود هدایت میکند که اگر بخواهیم بر پایه این اندیشه وحشتناک لیبرالیستی اقتصادی آدام اسمیتی زیربنای فلسفی این اندیشه را تبیين بکنیم، راهی جز این نداریم که بگوئیم قوانین حرکتهای اقتصادی جامعه نسبت به قوانین طبیعی فردی جنبه طفیلی دارد. چراکه خود جامعه از نظر آدام اسمیت دارای موجودیت طفیلی نسبت به فرد میباشد. آنچه که از نظر آدام اسمیت فقط حرکتهای اقتصادی فردی دارای هویت طبیعی میباشند دو نظریه دیگر آدام اسمیت که بر پایه همین بینش مطرح شد یکی نظریه عرضه و تقاضا به عنوان نظریه کلیدی اندیشه اجتماعی آدام اسمیت میباشد و دیگری نظریه تقسیم کار آدام اسمیت است که خود مبدع این نظریه در اقتصاد میباشد. که پایه هر دو نظریه همان دیدگاه فلسفی لیبرالیستی او میباشد. یعنی هویت طبیعی از آن فرد است و جامعه نسبت به فرد حالت درجه دوم دارد. افراد باید آزادی تام در عرصه فعالیت اقتصادی داشته باشند و هدایتگری جامعه و دولت باید به صفر برسد و جامعه و دولت تنها باید برای بخش خصوصی امکان غارت اقتصادی و استثمار هرچه بیشتر فراهم سازد و لاغیر. از نظر آدام اسمیت نظام سرمایه داری که بر پایه بازار توسط قانون عرضه و تقاضا عمل میکند. هر عرضهائی در بازار تقاضای خود را به وجود میآورد. به عبارت دیگر از دیدگاه اقتصاد لیبرالیستی آدام اسمیت مبنای اقتصاد سرمایه داری عرضه است نه تقاضا. که اگر بخواهیم همین موضوع را به صورت زبان فنی مطرح کنیم باید بگوئیم در اقتصاد لیبرالیستی مبنای تولید ارزش مبادله است نه ارزش مصرفی کالا. توضیح آنکه در نظام بورژوائی و کاپیتالیستی بر عکس نظام زمینداری تولید برای جامعه انجام نمیگیرد بلکه تولید برای بازار صورت میگیرد و تعریف کالا کلا چیزی غیر از این نیست کالا عبارت است از تولید برای بازار و خود پدیده کالا بر پایه این تعریف یک موضوع بورژوائی میباشد. در نظام زمینداری و نظامهای ماقبل آن از آنجائیکه تولید برای رفع نیاز فرد و افراد صورت میگرفت، این امر باعث گردید که در آن نظامها مبنای تهاتر و ارزش تولید ارزش مصرفی تولید باشد، در صورتیکه بالعکس در نظام بورژوائی و نظام سرمایه داری تولید دیگر بر پایه رفع نیاز فرد و افراد صورت نمیگیرد، بلکه بالعکس تولید برای بازاری انجام میگیرد و در این رابطه است که ارزش تولید در نظام بورژوائی و سرمایه داری دیگر مانند مناسبات ماقبل آن بر پایه ارزش مصرفی تولید انجام نمیگیرد بلکه بالعکس ارزش تولید که همان قیمت کالا میباشد در این نظامها بر پایه ارزش مبادله میباشد و ارزش مبادله در این نظامها عبارت است از قیمت کالا در بازار و به همین ترتیب است که برپایه قانون عرضه و تقاضای آدام اسمیت زمانیکه آدام اسمیت میگوید هر عرضه ائی تقاضای خود را در جامعه به وجود میآورد این قانون لیبرالیستی محض آدام اسمیتی باعث میگردد تا که دیگر در نظام سرمایه داری ارزش مصرفی کالا که همان نیاز جامعه میباشد مبنای تولید سرمایه داری قرار نگیرد بلکه بالعکس نیازهای جامعه در رابطه با کالا در نظام سرمایه داری امور بالتبعی باشند که توسط سرمایه داری و تبلیغات بورژوازی در جامعه به وجود میآیند و همین موضوع یکی از ممیزات نظام سوسیالیستی با نظام سرمایه داری است چراکه در نظام سوسیالیستی به خاطر اینکه تولید برای جامعه جانشین تولید برای بازار میگردد در نتیجه این امر باعث میگردد تا در نظام سوسیالیستی ارزش مصرفی تولید جانشین ارزش مبادله ائی کالا گردد به عبارت دیگر در نظام سوسیالیستی باید رفته رفته ارزش مبادله ائی کالا که برپایه بازار و قانون عرضه و تقاضای آدام اسمیتی نظام سرمایه داری تعیین میگردد جای خود را به ارزش مصرفی تولید بدهد که باز هم تاکید میکنیم که معنی ارزش مصرفی تولید یعنی تولید برای رفع نیاز جامعه و فرد نه تولید برای بازار و ایجاد نیاز در فرد و جامعه. که این تفاوت بین دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی یک تفاوت کمی نمیباشد چرا که در نظام سوسیالیستی معیار تولید انسان و نیاز انسانی او میباشد در صورتی که در نظام سرمایه داری معیار تولید هرچه بیشتر سود بردن است. هر چند این سود بری به قربانی کردن انسانیت هم بیانجامد به همین دلیل است که میگویند سرمایه داری به اسکیموها یخچال میفروشد . دلیل آن هم این است که برای سرمایه داری نیاز انسانی اسکیموها مطرح نیست بلکه ایجاد نیاز برای فروش کالاهای تولیدی خود میباشد. تا توسط آن ایجاد بازار مصرفی کند. پس تا زمانیکه عرضه برای بازار باشد نه رفع نیاز جامعه باعث میگردد، تا جامعه انسانی به صورت یک کالای مصرفی در دست بورژوازی درآید که سرمایه داری میکوشد تا توسط آن بازار مصرف کالاهای خود تهیه نماید و بر این پایه بود که قانون ارزش آدام اسمیت پدر اقتصاد لیبرالیستی نظام سرمایه داری در زمان حیات خود آدام اسمیت دچار فراز و نشیبهای وحشتناکی گردید. به این صورت که در آغاز فعالیت این تئوریسین اقتصاد سرمایه داری که همان دوران آدام اسمیت جوان میباشد آدام اسمیت معتقد به قانون ارزش کار بود و بر پایه این قانون معتقد بود که ارزش کالا را کار کارگر تعیین میکند. چراکه از نظر آدام اسمیت جوان کالا عبارت بود از کار متبلور کارگر. آدام اسمیت جوان معتقد بود که قیمت کالا در بازار باید برپایه ارزش کار کارگر مشخص شود. که اعتقاد به این اصل در آدام اسمیت جوان باعث گردید تا آدام اسمیت جوان برای بازوی کار که همان کارگر و پرولتاریای صنعتی در حال تکوین بود و یا در مناسبات کشاورزی ارزش زاید الوصفی قائل گردد و در دستورالعملهای اخلاقی خود پیوسته توصیه به پرداخت حق و حقوق طبیعی کارگران بکنند. اما به مرور زمان به موازات اینکه آن اندیشههای زیربنائی فلسفی لیبرالیستی ژان ژاک روسوئی جای خود را در اندیشه آدام اسمیت باز میکرد. آدام اسمیت قانون ارزش کار خود را دچار تغییر 180 درجه ائی کرد و دو مؤلفه سرمایه و مواد اولیه را در کنار مؤلفه ارزش کار قرارداد به این ترتیب رفته رفته در قانون ارزش آدام اسمیت پیر نه تنها دو مؤلفه سرمایه و مواد اولیه در کنار کار کارگر قرار گرفت. بلکه از آن مهمتر مؤلفههای سرمایه، سرمایه دار و مواد اولیه مصرفی سرمایه دار بر مؤلفه کار کارگر برتری تمام عیار پیدا کرد و کار به آنجا رسید که لوتر اعلام کرد که اگر جهت جلوگیری سلطه کارگران بر سرمایه داران در اروپا نیاز به نسل کشی پرولتاریای اروپا پیدا کند این کار را خواهیم کرد و هرگز تن به سلطه پرولتاریای اروپا بر بورژوازی اروپا نخواهیم داد. بنا براین آنچه که باعث گردید تا آدام اسمیت رفته رفته عقربه قطب نمای اندیشه و تئوریهای خود را از سمت گیری به طرف کارگران به سمت سرمایه داران اروپا سمت و سو ببخشد همان اندیشه فلسفی عمده شدن هویت فردی و تابع بودن هویت اجتماعی بود. که برعکس او در اندیشه ریکاردو هویت اجتماعی جای خود را به هویت فردی آدام اسمیت داد و ریکاردو برای جامعه بماهو جامعه ارزش هویتی قائل گردید که این اندیشه و طرز تفکر باعث گردید تا ریکاردو به قوانین اجتماعی مانند آدام اسمیت به صورت وضعی و قراردادی نگاه نکند بلکه بالعکس قوانین اجتماعی را قوانین طبیعی بداند آنچنانکه روسو و آدام اسمیت در رابطه با قوانین فرد میدیدند و به این ترتیب بود که ریکاردو علم اقتصاد را کشف این قوانین طبیعی در جامعه میداند که بعداً کارل مارکس در ادامه این طرز تفکر ریکاردو قدم در راه ریکاردو گذاشت و راه ریکاردو را ادامه داد و معتقد به وجود قوانین طبیعی نه قراردادی اقتصادی در جامعه شد. که علم اقتصاد وظیفهاش نه ایجاد و وضع این قوانین میباشد بلکه بالعکس از نظر اینها وظیفه علم اقتصاد کشف قوانین طبیعی اقتصادی موجود در جامعه است و توسط این بینش معرفت شناسانه ریکاردو بود که باعث گردید تا ریکاردو قانون ارزش آدام اسمیت را که در آدام اسمیت پیر به حربه استثمار بورژوازی از کارگر اروپا بدل گردیده بود و از سر به زمین افتاده بود دوباره بر روی دو پایه خود قرار دهد و با نفی فونکسیون سرمایه و مواد اولیه در ارزش تولید دوباره قانون ارزش کار را مطرح کند و معتقد گردد که ارزش تولید فقط بر پایه ارزش کار کارگر تعیین میگردد و سرمایه و مالکیت عوامل فساد آفرین در جامعه میباشند، که بعداً سن سیمون پدر سوسیالیسم و فوریه و پرودن و سرانجام کارل مارکس این اندیشه ریکاردو را که بر پایه قانون ارزش کار استوار بود، سنگ زیربنای سوسیالیسم علمی قرار دادند و با نفی نقش سرمایه و مواد اولیه تئوری ارزش آدام اسمیت مانند ریکاردو ارزش تولید را بر پایه ارزش کار کارگر تعیین نمودند و معتقد گردیدند که آنچنانکه ریکاردو میگفت جز کار کارگر، هیچ مؤلفه دیگری ارزش کالا و یا ارزش تولید را تعیین نمیکند. اما نقص عمده ائی که این تئوری ریکاردو داشت که بعدا در تئوری پردازی پرودن و سن سیمون و فوریه و به خصوص کارل مارکس ادامه پیدا کرد. عدم تقسیم بندی کار فردی و کار اجتماعی در قانون ارزش بود. که این نقص توسط معلم کبیرمان شریعتی در درسهای اسلام شناسی ارشاد درسهای سی تا چهل در سال 51 بر طرف گردید و معلم کبیرمان شریعتی در این دروس اسلام شناسی در تبین سوسیالیسم علمی مورد نظر خود کار اجتماعی را از کار فردی کارگر جدا کرده است.
ادامه دارد