پرسش و پاسخ شش – بخش آخر

 

جایگاه تاریخ: پس تاریخ با این نگاه دیگر نقل حوادث گذشته آنچنانکه ارسطو و دکارت و غیره می‌اندیشیدند نمی‌باشد که برای قرن‌ها در خدمت قدرتمندان و زر و زور و تزویر تاریخ بود و از انقلاب کبیر فرانسه به درون توده‌ها آمد و با زبان پوپولیسم از توده‌ها هم در کنار زرمداران و زورمداران و اهل تزویر یادی کرد.

بلکه بالعکس تاریخ به صورت علم شدن انسان و جامعه انسان در می‌آید که مطابق آن انسان با مسلح شدن به این علم می‌تواند از وجود جامعه و وجود انسانی خود ماهیت خود را خود بدست خویش به صورت آگاهانه بسازد و پیوسته این خلقت خود بدست خود در یک جاده تکاملی و علمی و قانونمند به پیش ببرد و موجودی گردد سیال و مشککه و ذومراتب که با خلقت خویش بر پایه منازل تکاملی خویش نه به صورت یک حرکت تصادفی و بی هدف و خود به خودی در بستر فرد و اجتماع پیش برود. انسان تاریخی و جامعه تاریخی و هستی تاریخی دیگر موجود مکانیکی متحرک ارسطوئی نیست که بخواهیم توسط فطرت مرتضی مطهری و یا با دم دمیده شده در انسان فیکسیسم علامه طباطبائی یا توسط دستگاه متافیزیک فرج دبّاغ و... افسار و گردونه او را بدست گیریم و شدن او را از صورت دینامیکی به صورت مکانیسمی تغییر دهیم. تاریخ با این جایگاه تبلور تغيیرات و حرکت و تکامل انسان و جامعه انسان و طبیعت و دین و هنر و علم و... می‌باشد. تاریخ در این جایگاه دیگر تجلی اسماء الهی آنچنانکه حافظ و مولانا و... دیگر عرفا و تصوف می‌گویند، نیست بلکه تجلی شدن انسان و جامعه انسانی و هستی یونیورسال در بستر دیالکتیک فلسفی مشخص و معین علمی می‌باشد. تاریخ در این جایگاه یک متغیر انارشی غیر قانونبند نیست بلکه بالعکس شدن سیال و ذومراتبی است که بر طبق قانونبندی ثابت پویش می‌کند و بر طبق قانونبندی ثابت به پیش می‌رود و بر منازل قانونبند ثابت را طی می‌کند، تا به سر منزل نهائی خویش برسد. پس ثوابت در تاریخ به عنوان امور هدایتگر جهت هدفمند کردن انسان و جهان و جامعه انسانی مطرح می‌باشد. اینجا است که رابطه تاریخ با توحید (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در مرحله شریعتی تطبیقی یا شریعتی کامل یا شریعتی اسلام شناسی ارشاد) تبیين می‌کند در می‌آید چراکه مطابق این تبین توحید دیگر نه به عنوان یک دستگاه تفسیری جهت طرح صفات و افعال و ذات و... باری می‌باشد بلکه به عنوان سیستم تبیين کننده انسان تاریخی و جامعه تاریخی و هستی تاریخی مطرح می‌گردد که رسالتش تغییر انسان خود آفرینده و جامعه در حال حرکت و پویش و تکامل و تبيین منازل تکاملی حرکت رو به پیش خواهد بود.

 

 

تطبیق - انطباق - دگم: اینجا است که با توجه به مطالب مطرح شده حال می‌توانیم به طرح دیدگاه نشر مستضعفین در رابطه با سه ترم تطبیق و انطباق و دگم بپردازیم و ریشه تاریخی 33 ساله شکل گیری و رشد این سه اصطلاح در دیسکورس نشر مستضعفین تبیین نمائیم چراکه بدون طرح تاریخ به عنوان علم شدن انسان و جامعه انسانی و وجود یونیورسال هر گز نمی‌توانیم به اهمیت این سه ترم بپردازیم زیرا آنچنانکه مولانا در دفتر دوم مثنوی چاپ نیکلسون صفحه 371 از سطر 17 به بعد می‌گوید:

ای برادر قصه چون پیمانه ایست / معنی اندر وی مثال دانه ایست
دانه معنی بگیرد مرد عقل / ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
ماجرای بلبل گل گوش دار / گرچه گفتی نیست آنجا آشکار
ماجرای شمع با پروانه نیز / بشنو و معنی گزین کن ای عزیز
گرچه گفتی نیست سر گفت هست / هین به بالا پر مپر چون جغد پست
گفت در شطرنج کین خانه رخ است / گفت خانه‌اش از کجا آمد بدست
خانه را بخرید یا میراث یافت / فرخ آنکس کو سوی معنی شتافت
گفت نحوی زید عمروا قد ضرب / گفت چونش کرد بی جرمی ادب
عمرورا جرمش چه بد کان زید حام / بی گنه او را بزد همچون غلام
گفت این پیمانه معنی بود / گندمش بستان که پیمانه است رد
زید و عمرو بهر اعرابست و ساز / گر دروغست آن تو با اعراب ساز
گفت نی من آن ندانم عمرو را / زید چون زد بی گناه و بی خطا
گفت از ناچار و لاعی بر گشود / عمرو یک واوی فزون دزدیده بود
زید واقف گشت و دزدش را بزد / چونک از حد برد او را حد سزد

سه ترم تطبیق و انطباق و دگم سه ظرفی هستند که ما انتخاب کرده‌ایم تا توسط آن بتوانیم رابطه تاریخ نگری را با موضوعات تاریخی بررسی کنیم و توسط این نشان دهیم که تاریخ در آن ظرف تا چه اندازه جاری و ساری شده است. قرآن آنجائیکه می‌خواهد رابطه تاریخ با پدیده‌های تاریخ پذیر و تاریخمند مطرح کند به طرح مثال جالبی می‌پردازد که طرح آن در اینجا خالی از عریضه نمی‌باشد سوره الرعد - آیه 17 - أَنزَلَمِنَالسَّمَاءمَاءفَسَالَتْأَوْدِیَةٌبه قدرهافَاحْتَمَلَالسَّیْلُزَبَدًارَّابِیًاوَمِمَّایُوقِدُونَعَلَیْهِفِیالنَّارِابْتِغَاءحِلْیَةٍأَوْمَتَاعٍزَبَدٌمِّثْلُهُکَذَلِکَیَضْرِبُاللّهُالْحَقَّوَالْبَاطِلَفَأَمَّاالزَّبَدُفَیَذْهَبُجُفَاءوَأَمَّامَایَنفَعُالنَّاسَفَیَمْکُثُفِیالأَرْضِکَذَلِکَیَضْرِبُاللّهُالأَمْثَالَ - فرستاد از آسمان آبی پس روان گشت در ظرف‌ها هر کدام به اندازه ظرفیتشان که از پیوند این ظرف‌های باران پذیر سیلابی به وجود آمد که باعث گردید تا این آب به صورت سیل در عرصه زمان جاری گردد و این سیل در عرصه پویش خود کفی بر آورد که این کف روی آب قرار گرفت (عین همین جریان در زمان ذوب سنگ فلزات زیوری برای تولید زیور انجام می‌گیرد) آنچه به عنوان یک قانون بر حرکت این تاریخ استوار می‌باشد عبارت از اینکه قصه تاریخ جنگ حق و باطل است که حق آن آب است و باطل آن کف روی آب می‌باشد اما سمت گیری حرکت تاریخ به سمت پیروزی حق است و نابودی باطل لذا کف روی آب نابود می‌شود و تنها چیزی که در نهایت حرکت تاریخ می‌ماند حق و منافع ناس و توده‌ها می‌باشد اینچنین در باب تاریخ مثال زده می‌شود.

بنابراین برای اینکه بتوانیم به تبین سه ترم انطباق و تطبیق و دگماتیسم بپردازیم باید قبل از آن به تبيین دو اصل ثابت و متغیر در جهان و در اسلام بپردازیم. زیرا این دو اصل در چهارچوب ساختار مکتبی اسلام از آغاز تا کنون یک موضوع سوبژکتیوی و ابژکتیوی مطرح بوده است و همیشه در تاریخ اندیشه بشری یکی از این دو اصل قربانی اصل دیگری شده است یعنی یا امر ثابت وجود مطلق می‌شده که این امر باعث می‌گردیده تا امر سیال وجود که همان تاریخ می‌باشد از نظر دور داشته شود و یا بالعکس ولی بهر حال آنچه در تاریخ اسلام بیشتر اتفاق افتاده است اینکه به علت دفاع از پایه‌های ثابت وجود پیوسته هم فلاسفه و هم فقها و هم متکلمین و هم عرفا سعی کرده‌اند تا موضوع تغییر یا تاریخ را هم در جهان نفی کنند و هم در انسان و هم در جامعه و با تبيین یک ساختار متافیزیکی از وجود چهارچوب وجود را ثابت نشان دهند تا توسط آن بتوانند با نفی تغییرات در وجود آن را متافیزیکی و ثابت نمایند و البته ثبوت آن‌ها هم یک ثبوت تفسیری بوده است در صورتیکه این پیوند بین ثبوت و تغییر در عصر محمد یعنی دوران اسلام وحی ائی به راحتی توسط محمد با تاریخی کردن وحی حل شده بود زیرا آنچنانکه در گذشته هم اشاره کردیم بزرگ‌ترین معجزه محمد زمینی کردن وحی یا تاریخی کردن وحی بود. البته محمد این معجزه را با 23 سال تلاش جانسوز و نفس گیر انجام داد و لی حاصل این تلاش جانسوز محمد این شد که بجای اینکه محمد وحی را مانند موسی به صورت الواحی ثابت از طور سینا برای مردمش به ارمغان بیاورد، با 23 سال تلاش شبانه روزی این وحی آسمانی را با تاریخ پیوند داد و با این پیوند وحی را تاریخی کرد. البته واضح است که وحی تاریخی با تاریخ وحی کاملا متفاوت می‌باشد. بنابراین اگر در اینجا می گوئیم محمد وحی را تاریخی کرد منظورمان این است که محمد وحی را از کانال تاریخ به جریان درآورد و منظور از جاری کردن وحی از کانال تاریخ توسط محمد این نیست که محمد در قرآن به نقل حوادث پیامبران گذشته پرداخته است. بلکه منظور این است که محمد در سه رابطه انسان و جامعه انسانی و طبیعت بجای بینش ارسطوئی حاکم بر زمان آن روز بشریت که برای همه پدیده‌ها اعم از انسان و طبیعت و جامعه معتقد به تقدم ماهیت یا طبیعت مقدر و جبری قبلی بودند، محمد با جار ی کردن وحی در تاریخ برای اولین بار در رابطه با طبیعت و انسان و تاریخ این حقیقت عریان را به نمایش گذاشت که این‌ها برعکس آنچه فلسفه یونان مطرح می‌کنند ماهیتی مقدر از پیش تعیین شده ندارند بلکه بالعکس وجودی مقدم بر ماهیت دارند که دائما این وجود در عرصه تکامل و رشد ماهیت خود را می‌سازند. البته اگرچه محمد در زمان حیات خود توانست وحی را در عرصه تاریخ به جریان درآورد، ولی تا محمد زنده بود خود دین یعنی خود اسلام تاریخی نشد چراکه محمد مستقیم از چشمه وحی بر پایه پراکسیس 23 ساله خودش دریافت پیام می‌کرد و توسط اصل ولایت خویش این حرکت را به پیش می‌بردو با مرگ محمد اسلام روان شده در تاریخ توسط محمد خود تاریخی گردید و با تاریخی شدن اسلام آنچه قربانی این تاریخی شدن اسلام گردید خود تاریخ بود که با قربانی شدن اسلام باعث گردید تا وحی دوباره از بستر حرکت خود که تاریخ بود خارج گردد و با خارج شدن اسلام از بستر تاریخ، متغیرات وحی که عبارت بودند از جامعه و انسان و هستی همه فراموش شدند و تنها با متمسک شدن به فلسفه یونان یا تصوف شرق و... شروع به ساختن چهارچوب‌های ثابت متافیزیکی و خیالی برای تبین اصول ماورالطبیعه و متافیزیکی کردند. حاصل این فرایند آن شد که کلا اسلام محمد از صحنه انسان و جامعه و هستی بیرون رفت و اسیر یک سلسله بحث‌های تفسیری نظری و متافیزیکی گردید که حاصل همه این‌ها نفی تاریخ و تغیيرات بود. به این خاطر است که ما تمامی این حرکت‌ها که بعد از پیامبر کوشیدن تا اسلام را از عرصه تاریخ دور سازند چه فلسفه نامش بگذاریم و چه عرفان و تصوف و چه کلام و چه فقه و اصول به خاطر اینکه فونکسیون واحدی داشتند که عبارت بود از بیرون کردن اسلام از کانال تاریخ، دگماتیسم می‌نامیم و منظور از دگماتیسم در اینجا همان بیرون کردن تاریخ و متغیرات از کانتکس اسلام وحی‏ائی محمد بود و گرفتار کردن اسلام تاریخی در زندان تفسیر و ذهنيت و متافیزیک بود. که حاصل همه این‌ها انحطاط اسلام و مسلمین بوده است.

اما از بعد از پیدایش رنسانس و به موازات پیدایش عقلانیت ابزاری و علم سیانس و تجربی بشر رفته رفته با سرازیر شدن دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه به کشورهای پیرامونی و از جمله کشورهای اسلامی موضوع تغییر که بر دوش جامعه و انسان و طبیعت سوار بود برای مصلحین مسلمان مطرح گردید و همین طرح تغییر بود که مصلحین کشورهای اسلامی برای اینکه بتوانند بار دیگر مانند صدر اسلام و اسلام وحی‏ائی متغیرات (انسان و جامعه و طبیعت) را وارد دستگاه ثابت پرور غیر تاریخی 1400 ساله دگماتیسم اسلامی بکنند، دست به دامن عقلانیت ابزاری بیکنی شدند و توسط آن کوشیدند یک نهضت علمی جهت پیوند اسلام دگماتیسم تفسیری حال چه در شکل فلسفی آن و چه در شکل کلامی آن و چه در شکل عرفانی آن و چه در شکل فقهی آن فرق نمی‌کند. این نهضت توسط این عقلانیت ابزاری می‌خواست زمینه پیوند آن متافیزیک با فیزیک انسان و جامعه و طبیعت فراهم کند تا توسط این کار حیاتی دوباره به اسلام مرده 1400 ساله ببخشند. که ما این نهضت را نهضت انطباقی گری می‌نامیم. چراکه این‌ها که از سیدجمال تا عبده و در جامعه ما تا بازرگان و مجاهدین خلق و طالقانی و حتی خود شریعتی تا سال‌های 48 و49 و... ادامه داشت ، یک هدف بیشتر نداشتند و آن اینکه با علمی کردن اسلام و یا به عبارت دیگر با پیوند اسلام و عقلانیت ابزاری بیکنی می‌خواستند اسلام دگماتیسم 1400 ساله تفسیری را متحول سازند و وارد واقعیت‌های علمی و طبیعی و اجتماعی و انسانی بشوند. اما همه این‌ها سرنا را از دهان گشادش نواختند. چراکه عقلانیت ابزاری اولا به صورت یک عصای انطباقی وارد اسلام شد. یعنی تمامی تلاش‌ها از طرف آن مصلحین بر این پایه قرار گرفت تا با عینک عقلانیت ابزاری به بازخوانی اسلام دگماتیسم تفسیری بپردازند. که در این راستا این عقلانیت ابزاری بود که به صورت تزریقی وارد اندام از کار افتاده اسلام کردند. لذا اگر هر حرکتی هم انجام می‌شد در کادر همان علم سیانس تزریقی بود و به همین خاطر ما تمامی این جریان‌ها را انطباقی نامیدیم. اما در سال‌های 48 و49 شریعتی به یک کشف بزرگ دست یافت و آن اینکه انطباق با علم سیانس نمی‌تواند به اسلام یک دینامیک و پویائی درونی ببخشد برای اینکه اسلام بتواند مانند دوران محمد خلاق و پویا گردد باید بتوانیم همان کاری که محمد کرد دوباره انجام دهیم اینجا بود که شریعتی با یک سوال بزرگ روبرو گردید. سوالی که پاسخ آن به عنوان معجزه اسلام را از زندان 1400 ساله دگماتیسم و زندان 80 ساله انطباقی نجات داد و آن پاسخ این بود که محمد تنها در حرکت 23 ساله خود یک کار کرد و آن جاری و ساری کردن وحی در بستر تاریخ بود و از زمانیکه با مرگ محمد توسط دسیسه‌های سلاطین جور این بستر را از اسلام گرفتند و بستر‏های کاذبی به او دادند این اسلام در خواب 1400 ساله فرو رفت و گرچه فرهنگ اسلام در کادر فقه و فلسفه و عرفان و کلام و... زندگی می‌کردند ولی تمامی این‌ها تنها قالب بدون روح بودند لذا شریعتی پاسخ خود را پیدا کرد برای زنده کردن اسلام و برای نجات اسلام از زندان دگماتیسم و انطباقی تنها یک راه وجود دارد و آن اینکه دوباره بین اسلام و تاریخ آشتی دهیم. البته آشتی بین اسلام و تاریخ غیراز آشتی بین اسلام و علم سیانس آنچنانکه سیدجمال و عبد و بازرگان و مجاهدین خلق و غیره می‌گفتند بود. منظور از آشتی فوق آشتی با تاریخ به عنوان نقل حوادث آنچنانکه شریعتی در کتاب سیمای محمد و محمد خاتم پیامبران می‌کرد نبود. بلکه منظور از تاریخ در اینجا علم شدن انسان و علم تکامل جامعه و تدریجی بودن خلقت هستی و انسان و جامعه و استکمالی بودن حرکت انسان و جامعه و طبیعت و قانونبند و علمی بودن حرکت جامعه و انسان و طبیعت و مواخر بودن ماهیت آن‌ها بر وجودشان بود. که باعث می‌گردید تا انسان از صورت پاسیفیسم گذشته خود خارج گردد و به صورت خالق خود وارد عرصه پراکسیس فردی و اجتماعی گردد به اینصورت بود که اسلام تطبیقی توسط شریعتی در سال‌های 48 و49 متولد گردید و اولین مولود این اسلام تطبیقی خود شریعتی بود که از اسلام انطباقی گذشته‌اش بیرون آمد و با تاریخی کردن اسلام و تبیين تاریخی انسان و جامعه و وجود در اسلام شناسی ارشاد در بستر توحید به عنوان جهان بینی شریعتی توانست رابطه بین ثابت‌ها و متغیرات که بزرگ‌ترین دغدغه اقبال بود به انجام برساند. بنابراین کلا اسلام تطبیقی در جهان اسلام از سال‌های 48 و49 توسط شریعتی شکل گرفت و انجام آن عبارت بود از تاریخی شدن انسان و جامعه و طبیعت و دین و هنر و علم و... بود که حاصل این معجزه بزرگ شریعتی نجات اسلام از زندان 1400 ساله دگماتیسم گذشته خود بود.

همچنین نجات اسلام از زندان 80 ساله انطباقی علمی بود. بر پایه این معجزه شریعتی بود که یواش یواش موضوع تغییر در کادر جامعه و انسان و طبیعت برای جامعه اسلامی و از جمله‌ها حوزه‌های دگماتیسم دوباره مطرح گردید و این بار بر عکس دوران نهضت انطباقی گری که می‌کوشیدند با تاسی به حرکت شریعتی به تاریخی گری روی آورند که حاصل آن این شد که هر کس بر پایه عینک قبلی خود به این امر اقدام کند که برای نمونه می‌توانیم از مرتضی مطهری نام ببریم که بعد از آن برخوردهای چاروادری که بر سر هژمونی حسینیه ارشاد با شریعتی کرد کوشید تاریخ را با شکل تحریف شده در چتر دگماتیسم نظریه فطرت وارد اسلام دگماتیسم کنند که البته این کوشش او بی نتیجه ماند یا فرج دبّاغ کوشید در چتر عرفان دگماتیسم گذشته و نفی اصل تاریخ با پناه آوردن شرم گینانه به لیبرالیسم و سرمایه داری به عقلانیت ابزاری روی آورد که آنهم نتوانست. یا بازرگان از بعد از اینکه در آخر عمر دید که پروژه انطباقی گری او به سنگ خورده و به بن بست رسیده کوشید با تکفیر انطباقی گری علمی گذشته خود دوباره به پروژه دگماتیسم نفی تغيیرات در دین و خلاصه کردن دین به معاد و خدا روی آورد. یا سیدجمال از بعد از اینکه در یافت که پروژه انطباقی گری او که با کتاب نیچریه او در هند شروع شده بود به بن بست رسیده در اواخر کارش در مصر کوشید با طرح کتاب اشارات بوعلی سینا دو بار به آن دگماتیسم فلسفی گذشته بازگردد بهر حال به همین ترتیب طالقانی و مجاهدین خلق هم در سال‌های 53 و54 پس از انحراف فلسفی مجاهدین به نارس بودن پروژه انطباقی خود پی بردند ولی مجال بازگشت تا کنون برای آن‌ها حاصل نشده است و لذا هم تفسیر طالقانی و هم اندیشه مجاهدین خلق هنوز در زندان انطباقی عقلانیت ابزاری دست و پا می‌زند ماحصل اینکه حاصل همه این‌ها اینکه اسلام تطبیقی توسط شریعتی در سال‌های 48 و49 متولد گردید و با تولد اسلام تاریخی انسان نو و جامعه نو و طبیعت نو متولد شد و تمامی اندیشه‌های تحریف گشته گذشته اسلام دوباره باز خوانی شد بدین ترتیب بود که تطبیق به عنوان متدلوژی مطرح گردید تا توسط آن انسان تاریخی و جامعه تاریخی و اسلام تاریخی و... متولد گردد .

 

پیش به سوی ترویج اسلام تطبیقی شریعتی
پیش به سوی جایگزین کردن عقلانیت تاریخی اسلام تطبیقی بجای عقلانیت ابزاری اسلام انطباقی
پیش به سوی جایگزین کردن عقلانیت تغيیری اسلام تطبیقی بجای عقلانیت تفسیری اسلام دگماتیسم
پیش به سوی ترویج عقلانیت تاریخی بر پایه علم شدن انسان و جامعه بشری
پیش به سوی جایگزین کردن انسان انتخابگر آفریننده تکامل جوی تاریخی بجای انسان فراتاریخی تسلیم طلب و بی اراده دگماتیسم

 

والسلام