پرسش و پاسخ شش – بخش اول
سوال: از آنجائیکه شما اولین جریانی بودید که از 33 سال پیش به تفکیک اسلام به انواع اسلام دگماتیسم - اسلام انطباقی - اسلام تطبیقی - پرداختید و در این 33 سال از این تفکیک سه گانه اسلامی خود حمایت تئوریک کردهاید و پیوسته آن را به عنوان اصل لایتغییر و ثابت خود دانستهاید و بر پایه این سه نوع اسلام شناسی همیشه به خط کشی نظری و تئوریک بین خود با دیگر جریانهای مذهبی از آغاز تا کنون پرداختهاید و تقریبا این تفکیک را به عنوان بزرگترین دستاورد تئوریک 33 ساله حرکت خود میدانید و دامنه این تفکیک سه گانه اسلام بر پایه سه ترم انطباق و تطبیق و دگماتیسم حتی از عرصه اسلام فراتر بردید و به عرصههای اقتصاد و تاریخ و سیاست و استراتژی و... گسترش دادهاید و تا بدانجا پیش رفتهاید که
از سه ترم دگماتیسم و انطباق و تطبیق یک خط کش و یک عینک تفسیری و تبیینی ساختهاید و با این خط کش و عینک در مطالعه متون اعم از قرآن و نهج البلاغه و تبین تاریخی از محمد تا علی و سقیفه و پیدایش انواع نحلهها و مشربهای دینی که شامل فلاسفه و متکلمین و صوفیان و فقها و... میشوند، به کار گرفتهاید و همه را بر پایه این عینک تبیینی و تفکیکی و تفسیری مطالعه میکنید و در عرصه تاریخ جدید از سیدجمال تا عبده و رشید رضا و اقبال و بازرگان و مجاهدین خلق و شریعتی و... همه بر پایه این منظر و این سه مؤلفه به تبین تاریخی و خط کشی دیدگاه شان میپردازید. و باز در میدان متدلوژی، فلسفی، سیاسی و اقتصادی بر پایه این عینک و دیدگاه و سه نوع رویکرد انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم به مقولاتی همچون سوسیالیسمِ یا دیالکتیک و... میپردازید. ماحصل اینکه آنچنان استفاده از این سه ترم انطباق و تطبیق و دگماتیسم در دستگاه 33 ساله نشر مستضعفین فراگیر شده است که کلا هویت نشر مستضعفین بر پایه این تفکیک شناخته میشود و اصلا اگر بخواهیم یک تابلو هویتی به لحاظ تئوریک و سیاسی و فلسفی و عقیدتی و تاریخی و... برای نشر مستضعفین در عرض این 33 سال حرکت خود ترسیم کنیم، راهی جز این نداریم که همین متدلوژی سه مؤلفهائی تفکیکی و تفسیری و تبیینی و تشریعی انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم را ترسیم کنیم. یعنی آن چنان که معلم کبیر شریعتی میگفت: "حاصل همه گفتهها و نوشتهها و سخنرانیها و تفکر عمر من جز همین سه کلمه زر و زور و تزویر چیزی بیشتر نیست و هر چه غیر از این سه کلمه و تکرار این سه کلمه زر و زور و تزویر در طول عمر خودم گفتهام اضافی بوده است". نشر مستضعفین هم باید به تاسی از معلم شریعتی پیوسته این ترجیح بند را تکرار کند که حاصل همه کار 33 ساله تئوریک خود جز همین سه ترم انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم نمیباشد و لذا در مدت 33 سال گذشته ثابت کرده است که پیوسته در راستای اعتلای این تئوری پیش رفته است سوالاتی که در رابطه با این نظریه مهم مطرح میشود عبارت از اینکه:
- بر چه مبانی، نظریه، معیار، موضوع و اصلی نشر مستضعفین به استخراج و استنباط سه ترم انطباق و تطبیق و دگم پرداخته است؟
- چه موضوعی و یا به عبارت دیگر چه عاملی باعث گردیده است تا به عنوان محور اصلی نشر مستضعفین با تکیه بر آنها به تفکیک انواع اسلام یا انواع سوسیالیسمِ یا انواع دیالکتیک و... اقدام نماید؟
- چرا نشر مستضعفین بر پایه آن محور اصلی یا آن اصل محوری زمانیکه به تفسیر و تبین و تفکیک عقیدتی -تاریخی جامعه خودمان میپردازد. به عنوان پارادایم کیس آن سه نوع اسلام انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم - حوزههای علمیه فقهی و فلاسفه اسلامی و متکلمین اسلامی و صوفیان مسلمان از آغاز تاسیس تاکنون به عنوان پارادایم کیس اسلام دگماتیسم و بازرگان و مجاهدین خلق و طالقانی و عبده و سیدجمال را به عنوان پارادایم کیس اسلام انطباقی و اقبال و شریعتی و نشر مستضعفین را به عنوان پارادایم کیس اسلام تطبیقی مطرح کرده است؟
- چرا نشر مستضعفین در عرصه برون دینی اسکولاستیک مسیحیت را به عنوان پارادایم کیس دگماتیسم و پوزیتیویسم و سیانتیسم بعد از رنسانس را به عنوان پارادایم کیس انطباقی و سوسیالیسمِ علمی و اگزیستانسیالیسم را به عنوان پارادایم کیس تطبیقی مطرح میکند؟
- چرا نشر مستضعفین کلیه فلاسفه و متکلّمین و فقها و تصوف و اصولیون و اهل حدیث و اخباریون تاریخ اسلام از آغاز تاکنون بر پایه آن محور اصلی دگماتیسم میداند؟
- چرا نشر مستضعفین بر پایه آن محور اصلی نه تنها معتقد است که بین شریعتی و اقبال مرزبندیهائی وجود دارد بلکه مهمتر از آن حتی در مراحل مختلف زندگی حقیقی شریعتی بر پایه آن محور اصلی مرزبندی میکند؟
- چرا نشر مستضعفین فوریترین کار و وظیفه سوبژکتیو و تئوریک خود در این شرایط پرداختن به این امر مهم تفکیکی و تبیینی و تفسیری و تشریحی عقیدتی و سیاسی و تاریخی و متدلوژیک و اقتصادی میداند و معتقد است که تنها دامن زدن به این بحثهای تئوریک تفکیکی و تبیینی و تفسیری و تشریحی و... است که میتواند تمامی مرزبندیهای عقیدتی و فلسفی و اقتصادی و متدلوژیک و... بین جریانهای مدعی اسلام را روشن نماید و جامعه را از شبهه نجات دهد؟
- چرا نشر مستضعفین در عرصه تاکتیک محوری نجات اسلام خود معتقد است که نجات اسلام تنها از طریق این مرزبندی سه گانه تفکیکی و تبیینی و تفسیری و تشریحی به انجام میرسد؟
- چرا نشر مستضعفین در رابطه با اسلام وحیائی (که مختص به زمان حیات محمد تا لحظه مرگ او میباشد) معتقد به این تفکیک سه گانه اسلام شناسی (یعنی اسلام انطباقی، اسلام تطبیقی، اسلام دگماتیسم) نیست؟ (بلکه بالعکس معتقد است که در دوران اسلام وحیائی یا دوران حیات محمد فقط یک اسلام بدون انواع واشکال وجود داشته است؟ و تمامی تفکیکهای سه گانه از بعد وفات محمد در تاریخ اسلام شکل گرفته است)
10. انواع اسلام شناسی سه گانه دگماتیسم و انطباقی و تطبیقی از چه زمانی شروع به تکوین کرده است یا به عبارت دیگر منشاء تاریخی تکوین انواع اسلام شناسی از چه زمانی بوده است؟
11. تفسیر انطباقی یا تفسیر تطبیقی یا تفسیر دگماتیسم قرآن از نظر نشر مستضعفین بر چه پایهائی تبین میگردد؟
12. سوسیالیسمِ انطباقی یا سوسیالیسمِ تطبیقی یا سوسیالیسمِ دگماتیسم از نظر نشر مستضعفین بر چه پایهائی استوار میباشد؟
13. دیالکتیک انطباقی یا دیالکتیک تطبیقی یا دیالکتیک دگماتیسم از نظر نشر مستضعفین به چه معنا میباشد؟
14. آیا غیر از تقسیم بندی که نشر مستضعفین بر پایه آن محور اصلی میکند راه دیگری هم برای تقسیم بندی اسلام مثل آنچه مثلا شریعتی میگوید که انواع اسلام عبارت است از اسلام اموی و اسلام ابوذری یا تسنن محمدی و تسنن مروانی یا شیعه علوی و شیعه صفوی و قس علیهذا وجود دارد؟
15. چرا کل فلاسفه یونان و غرب و اسلام و... دگماتیسم میخوانید؟ چرا کل فقهای شیعه و تسنن و یهودیت و... دگماتیسم میخوانید؟ چرا کل صوفیان غرب و شرق و اسلام و... دگماتیسم میخوانید؟ چرا کل متّکلّمین اسلام و مسیحیت و... دگماتیسم میخوانید؟ چرا حتی فلسفه حرکت جوهری ملاصدرا که برعکس فلسفه ارسطو همه هستی را در حرکت و جوشش میبیند (و برعکس ارسطو که معتقد بود ماده چیزی است در حال حرکت ملاصدرا میگفت ماده چیزی نیست جز عین حرکت) باز دگماتیسم میخوانید؟
16. چرا در این تقسیم بندی نشر مستضعفین غزالی و مولانا و حافظ و دکارت و... هم جز دگماتیستها به حساب میآیند؟
17. آیا تفکیک اسلام معیشتی یا اسلام معرفتی و اسلام تجربهای از نظر نشر مستضعفین یک تفکیک صحیح و علمی میباشد؟
18. چه مرزبندی بین التقاط و انطباق و تطبیقی وجود دارد؟
19. چرا طباطبائی دگماتیسم است چرا مطهری دگماتیسم است چرا دبّاغ ( سروش ) دگماتیسم است و...؟
20. فونکسیون اصل اجتهاد در فروع و اجتهاد در اصول در رابطه با این سه نوع اسلام چگونه ارزیابی میکنید؟
21. آیا اصلاحات فکری - اجتماعی بر پایه اسلام دگماتیسم ممکن است؟
22. آیا اصلاحات فکری - اجتماعی بر پایه اسلام تطبیقی ممکن است؟
23. آیا اصلاحات فکری - اجتماعی بر پایه اسلام انطباقی ممکن است؟
24. انحطاط مسلمین معلول کدام بینش سه گانه دگماتیسم، انطباقی، تطبیقی میباشد؟
25. چرا هم فلسفه مشائی و هم فلسفهاشراقی و هم فلسفه سینوی و هم فلسفه صدرائی دگماتیسم میخوانید؟
پاسخ: اگر بخواهیم در یک پاسخ اجمالی و در یک کلمه جواب 25 سوال فوق را مطرح کنیم باید بگوئیم آن یک کلمه بینش و نگاه و منظر تاریخی است چراکه با این تاریخ نگری و بینش تاریخی است که انسان تاریخی و جامعه تاریخی و طبیعت تاریخی و اسلام تاریخی و علوم تاریخی و هنر تاریخی و... متولد میگردد و این بینش تاریخی است که با تکوین آن باعث میگردد تا تبین انسان در عرصه جهان بینی تاریخی از هستی و انسان و جامعه عوض گردد و تاریخ بستری گردد تا در عرصه آن انسان و جامعه و جهان و اسلام و دین و هنر و علم ، تبیینی عینی و ابژکتیو و سیال و تدریجی و استکمالی و... بر پایه تاریخ پیدا کند همچنین این بینش تاریخی است که باعث میگردد تا (آن چنان که اقبال لاهوری در کتاب احیای فکر دینی در اسلام میگوید: "مسئله اصلی ما در این شرایط تاریخی جمع بین ثبات و تغییر در دین میباشد") تا توسط تاریخ و تبین توحید تاریخی در عرصههای انسان و جامعه و طبیعت سه پدیده انسان و طبیعت و جامعه انسانی به صورت پویا و دینامیک و تکامل پذیر به عنوان پایههای متغیر دین با اصول اعتقادی و فلسفی و جهان بینی (توحید) دین که پایههای ثابت دین میباشند پیوند ارگانیکی و حیاتی پیدا کند، بدون تاریخی کردن (یا هیستریزاسیون) دین با هیچ مکانیزمی نمیتوانیم بین ثوابت اعتقادی دین (که عبارت میباشد از اصل توحید که به عنوان زیر بنا مادّیت آن در اصول دیگر نبوت و معاد و عدل و امامت به نمایش میگذرد) با متغییرات دین (که عبارتند از موضوعهای دین که شامل انسان و جامعه و طبیعت میشود) پیوند ارگانیک ایجاد کنیم. یعنی نه آن چنان که اقبال لاهوری میگوید توسط اصل اجتهاد ما میتوانیم این پیوند بین ثوابت و متغییرات دین ایجاد کنیم چراکه حداکثر کاری که اجتهاد در اصول (نه اجتهاد در فقه که اجتهاد در فروع میباشد و مورد نظر اقبال لاهوری است که هیچ فونکسیون مثبتی جز به معلولها دل بستن ندارد) میتواند ایجاد کند تفسیر موضوعهای دین به صورت دگماتیسم میباشد و دلیل آنهم این است که اجتهاد در عرصه اصول نه فروع یک وسیله برون گرائی بر پایه فهم گذشته مجتهد میباشد نه یک دستگاه تبیینی و تغییری آن چنان که تاریخ است بنا براین اجتهاد در فروع آن چنان که اقبال میگوید نه تنها مشکل گشای هیچ دردی از دین نمیباشد بلکه فقط بدرد حوزههای به گل نشسته علمیه امروز ما میخورد تا به قول غزالی از اجتهاد در فروع یا اجتهاد در خدمت فقه از فقه علم الحیلی برای تولید قانون و مشروعیت بخشیدن به امور نامشروع دنیای حاکمین غاصب در عرصههای عبادات و معاملات و در نهایت احکام بسازند و در عرصه اصول هم وسیله گردند تا توسط آن به فهم دستگاه ثابت وجود اعم از انسان و طبیعت و جامعه که همان تفسیر جهان ثابت میباشد، برسند.
آن چنان که تا کنون در عرض این 1400 سال تمامی فقها و متکلمین و فلاسفه و اصولیون و اهل تصوف کردهاند. زیرا آنها فقط به تفسیر دین ثابت یا جهان ثابت و انسان ثابت که دور از متغییرات این جهانی میباشند پرداختهاند و با تفسیر این دین ثابت و جهان ثابت و انسان ثابت و جامعه ثابت کار خود را تمام شده میدانند و نیازی به جهان متغیر و دنیای متغیر و هستی متغیر و انسان متغیر و جامعه متغیر ندارند. به همین خاطر بوده که هستی را تجلی اسماء الهی میدیدند یعنی اموری ثابت ولایتغییر تا توسط آن چشم خود را بر روی تمامی تغیرات اجتماعی و انسانی و این جهانی ببندند و جز امور ثابت در وجود چیزی را نبینند تنها اصلی و محوری که میتواند رویکرد گذشته ما که عبارت بوده از تفسیر جهان و انسان و وجود و جامعه ("تاکنون فلاسفه و متکلمین و فقهها و عرفا و اصولیون و... جهان را تفسیر میکردند اما سخن بر سر تغییر آن میباشد") حال یا به وسیله فلسفه و یا به وسیله منطق یا به وسیله کلام و یا به وسیله فقه یا به وسیله تفسیر قرآن و یا به وسیله عرفان و تصوف دچار تحول کنند تغییر عینک موجود توسط جایگزین کردن عینک تاریخ بجای عینکهای گذشته فقهی و فلسفی و علمی و کلامی و عرفان و... میباشد تا توسط آن بتوانیم انسان تاریخی انتخاب گر آفرینده کمال جو بجای انسان بی اختیار گرفتار تقدیرات بی اراده گذشته بکنیم و جامعه مسئول و پویا تکامل جو را جانشین جامعه منفعل و سلطه پذیر و بی اراده گذشته بنمائیم و اسلام تاریخی که اسلام تغییر است جانشین اسلام فقهی و اسلام کلامی و اسلام عرفانی و اسلام علمی و اسلام تفسیری گذشته که فونکسیوناش نابود کردن تغییرات انسانی و اجتماعی و وجود در عرصه ثوابت هستی بر پایه تفسیری کردن تمامی اندیشه فوق بشر در عرض 2700 سال گذشته بوده است بکنیم زیرا چنین تفسیری از دین و جامعه و انسان و وجود به خاطر اینکه فقط بر پایه ثابتهای وجود تکیه دارد، هیچگونه تغییری در موضوع مخاطب خود (انسان و جامعه) نمیتواند به وجود آورد. لذا فقط به درد گرم کردن حوزهها و آکادمیها و خانقاهها و... میخورد و یک قدم قدرت فاصله گرفتن از تفسیرها و سمت گیری به طرف تغییرها نداشته و نخواهد داشت. پس آنچه میتواند در برابر این نگاههای جزمی و دگماتیسم به جهان و انسان و جامعه نگاه تغییرپذیر و دینامیک به انسان ببخشد تاریخی دیدن تمامی وجود در بستر تکامل تدریجی و شدنی میباشد که در پیوند ارگانیک برای آنها حاصل میشود و فقط با تاریخی دیدن جهان است که هستی از حال حرکت مکانیکی ارسطوئی و حرکت ثابت نمای تفسیری جوهری ملاصدرا خارج میشود و به صورت یک توده در حال گسترش و تکامل پذیر و هدفداری در میآید که دائما در حال طی کردن منازل معین و مشخص تکاملی میباشد که این منازل استکمالی نه به وسیله دستهای ناپیدای علیّت مکانیکی ارسطوئی یا ثوابت تحمیلی ملاصدرا طی میکند، بلکه به وسیله لکوموتیو دیالکتیک فلسفی در بستر تضاد و حرکت و صیرورت تنگاتنگ بین آنها انجام میگیرد. لذا با تاریخی دیدن انسان است که دیگر انسان از زندان 2700 ساله (طبایع و تقدم تکوین ماهیت او بدست دستهای غیبی و ثابت وجود توسط فوت کردن بر گلهای زمینی) خارج میشود و موجودی میشود که پیوسته در حال شدن است شدنی که خود خالق آن میباشد. برپایه گذشته خود به تدریج در بستر سیالی خود را میسازد. اینچنین انسان جایگزین آن انسانی بی اراده اسیر ماهیت از پیش تعیین شده میگردد توسط این جایگزینی است که تاریخ برای انسان میشود علم شدن انسان که توسط آن بجای دستهای غیبی خالق انسان بستری میگردد تا توسط آن انسان بتواند خود خالق خود گردد و به عنوان یک موجودی که دائما در حال شدن است پیوسته با شدن خویش ماهیت خود را شکل دهد و دیگر هیچ ماهیت از قبل طراحی شدهائی بر انسان حکومت نکند بلکه تنها یک دست در آفرینش او دخالت داشته باشد و آن دست هم دست تاریخی باشد که بستر تکامل و شدن او میباشد.
با تاریخی دیدن جامعه است که دیگر جامعه به عنوان یک موجود ثابت و ساکن که گهگاهی مانند گهوارهائی توسط قدرتمندان زر و زور و تزویر از خارج دچار تکانی میشود خارج میگردد و خود به عنوان یک دینامیسم در بستر تاریخی تجلی میکند دینامیسمی که دائماً از درون خویش در بستر دیالکتیک در حال حرکت و پویش میباشد. این پویش و حرکت او نه یک پویش و حرکت خود به خودی و مکانیکی و تصادفی و بی هدف است بلکه بالعکس حرکتی استکمالی و دیالکتیکی و قانونمند و علمی دارد که بر طبق آن پیوسته در حال طی کردن منازل مشخصی قانونبند علمی میباشد .
با تاریخی دیدن دین دیگر دین مانند گذشته عبارت از 10 لوح و فرمان نازل شده بر بشر که از آغاز تا پایان باید به همان صورت اولیه خود ثابت و دست نخورده باقی بماند و بدرد هیچ عملی جز سجده کردن برآن نمیخورد، نیست بلکه دین تاریخی دینی است که مانند توده بی شکل وجود در بستر یک مسیر استکمالی دائما در بستر تاریخ شروع به شکفتن و توسعه و رشد و تکامل میکند و پا به پای تاریخ به عنوان یک موضوع هدایتگر انسانی رشد مینماید و هر زمانی که او را از بستر تاریخیاش جدا کنیم حیات و رشد و تکامل و شکوفائی او میمیرد و به صورت یک موضوع متبرّک و مقدس که تنها بدرد دنیای نادیده و مکانیکی و بی رابطه با دنیای فعلی میخورد در میآید.
با تاریخی دیدن وحی دیگر وحی از صورت یک پکیج سر بستهائی که توسط جبریل از آسمانها به محمد و اسلاف او رسیده است خارج میشود و صورتی از حیات پیدا میکند که در راستای هدفمند کردن و هدایتگری درونی موجودات جهت صیرورت در منازل معین تکاملی از زنبور عسل تا انسان اولیه و از انسان تاریخی اولیه تا انسان نهائی دائما در حال رشد و گسترش و تکامل میباشد و به موازات رشد تاریخ او نیز پیچیده میشود.
تاریخی دیدن علم دیگر علوم به صورت یک سلسله کشفیات و اختراعات و فهم و شهود افراد پراکنده خارج میشود و به عنوان یک موضوع سوبژکتیو پیوسته و ارگانیک و هدفمند و استکمالی که دارای دینامیسم و پویش میباشد و به موازات رشد و تکامل انسان رشد میکند و شکفته میشود و تکامل پیدا میکند در میآید. اینجا است که با این رویکرد دیگر انسان و جامعه و وحی و دین و هنر و علم و... به سبب تاریخی شدن ماهیت و کانتکس از پیش تعیین شدهائی ندارند بلکه حرکت و پویش و تکامل هدفداری دارند که تاریخ آنها را تشکیل میدهند.
ادامه دارد