ما و نشر مستضعفین – بحش 13 (بحش پایان)

دسته پنجم: دسته پنجم جنبش شریعتی بود. که بعلت اینکه اندیشه شریعتی سوبژکتیو انقلاب بهمن 57 را رقم میزد و جوهره ایدولوژیک جنبش اجتماعی 57 در تمامی مؤلفه هایش چه مؤلفه طبقاتی اش و چه مؤلفه سیاسی اش و چه مؤلفه دمکراتیک اش و چه مؤلفه اجتماعی اش،  اندیشه شریعتی بود.  در این رابطه جنبش شریعتی چه در صورت سوبژکتیو آن و چه در شکل ابژکتیو آن نمی توانست در عرصه تاریخ ساز جنبش اجتماعی 57 چه قبل از 22 بهمن و چه بعد از 22 بهمن بصورت حاشیه ائی مطرح شود. هر چند سردمداران سیاسی فقاهت و ولایت و مهدویت از بعد از شهریور 57 که رفته رفته همگام با تثبیت رهبری آنها بر جنبش اجتماعی 57 بود،  می کوشیدند تا چتر سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش شریعتی را بر جنبش اجتماعی 57 محدودتر سازند ولی بقول سعدی:

سرچشمه شاید توان گرفتن به بیل  /  چون پر شود نشاید گذشتن به پیل

بهرحال درخت جنبش ذهنی و عینی شریعتی بخصوص در مدت یکساله بعد از مرگش آنچنان ریشه دار شده بود که دیگر با این تبر های عوام فریبانه هژمونی مطلقه فقاهتی جنبش اجتماعی 57 کوچکترین لرزه بر اندامش نمی افتد.  هر چند توانستند عکسهای شریعتی را از سطح جنبش اجتماعی قبل از شهریور 57 در سرتاسر ایران جاروب کنند و عکسهای مقام عظمای ولایت مطلقه فقاهتی که در ماه قرار گرفته بود،  جایگزین آن سازند ولی در شرایطی که هژمونی مطلقه فقاهتی بعلت فقدان حداقل تئوری و برنامه انقلابی توان پاسخگوئی حداقلی هم به سوبژکتیو جنبش اجتماعی 57 نداشت، راهی جز این برایش نبود که جهت تغذیه انقلابی سوبژکتیو جنبش اجتماعی 57 تسلیم اندیشه جنبش سوبژکتیو سترگ شریعتی بشود و نوشیدن این جام زهر را برای اولین بار تجربه بکند،  تا بعد از پیروزی و کسب قدرت بتواند اندیشه مطلقه فقاهتی خود را توسط سرنیزه و زندان و نسل کشی و... جایگزین این جنبش بکند و به این ترتیب بود که از بعد از اعلام خبر مرگ شریعتی در 29 خرداد 56 موج جنبش اجتماعی 57 بصورت فراگیر در سرتاسر کشور راه افتاد و هرچند دستگاه تحریف کننده تاریخ مطلقه فقاهتی می کوشید تا سرچشمه تاریخی جنبش اجتماعی 57 به مقاله روزنامه اطلاعات یا به مرگ مصطفی خمينی وصلش دهد،  اما حافظه تاریخی توده های ما گواهند که سرچشمه اولیه جنبش اجتماعی 57 نه مقاله روز نامه اطلاعات بود و نه تظاهرات طلبه ها در قم. نه بخاطر این مقاله بود و نه مرگ حاجی مصطفی.  اینچنین تاریخ جنبش اجتماعی 57 را تحریف کردند که البته حاصلی جز آفتاب را زیر گیره مخفی کردن نخواهد داشت:

آفتاب آمد دلیل آفتاب  /  گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی میدهد  /  شمس هر دم نور جانی میدهد
سایه خواب ارد تو را همچون سمر  /  چون برآید باز انشق القمر
خود غریبی در جهان چون شمس نیست  /  شمس جان باقی کو را امس نیست
شمس در خارج اگرچه هست فرد  /  می توان هم مثل آن تصویر کرد
شمس جان کو خارج آمد از اثیر  /  نبودش در ذهن در خارج نظیر

اینچنین بود که با اعلام مرگ شریعتی جنبش اجتماعی 57 بصورت سرتاسری در تمامی مؤلفه هایش جاری و ساری گشت ولی ای دریغا که در شرایطی این جنبش اجتماعی 57 با سوبژکتیو اندیشه شریعتی توسط شک اعلام مرگ شریعتی جاری و ساری شد که ابژکتیو تشکیلاتی هدایت کننده جنبش شریعتی در خلاء مطلق بسر می بردند و جنبش اجتماعی بدون رهبری و بصورت خود جوش با اعلام مرگ شریعتی جاری گردید و زمینه ائی گردید تا ره زنان در کمین نشسته از راه رسیده قدرت عرصه تازه ائی برای موج سواری فرصت طلبانه خود و تزریق هژمونی غاصبانه خود بر جنبش فراهم بینند .اینچنین بود که جنبش اجتماعی 57 منحرف گردید ولی با انحراف خود این سوال را برای همیشه بر پیشانی تاریخ ایران باقی گذاشت که: در زمانیکه ما آمدیم شما پیروان شریعتی کجا بودید؟

بهر حال تمامی تلاش ما در این بخش از سلسله مقالات ما و نشر مستضعفین این است که به این سوال پاسخ دهیم.  چراکه در آینده و آینده های تاریخ ایران در هر زمانیکه پیروان راستین شریعتی بخواهند آن عصا و چاروق نیمه راه رها کرده شریعتی برای رفتن بپوشند، موظفند در نخستین گام حرکت خود به این سوال تاریخی پاسخ دهند.  چراکه تاریخ آینده ایران هرگز پیروان شریعتی در آن تند پیچ حادثه  را تبرئه نخواهد کرد.  برای پاسخ به این سوال فربه و تاریخ ساز باید ابتدا به یک دسته بندی معرفت شناسانه در میان پیروان شریعتی در آن مقطع تاریخی بپردازیم :

شریعتی های بزمی، شریعتی های رزمی، شریعتی های حزبی:

البته  مقدمتا لازم است به این مساله توجه داشته باشیم که دسته بندی میان پیروان یک اندیشه زمانیکه آن اندیشه دارای پروسه تکوینی تاریخی باشد امر جبری است و این دسته بندی فقط مختص به شریعتی نمی باشد بلکه تمامی اندیشه های تاریخی گرفتار این موضوع بوده اند . از پیامبران الهی که بر کشتی وحی سوار بوده اند، گرفته تا اندیشه های مکتبهای مدرن و مترقی جهانی.  لذا بخاطر همین موضوع بوده که پیروان محمد پس از مرگ محمد بموازات اینکه آتش فشانی کوه وحی خاموش گردید و مواد مذاب خارج شده از این آتش فشان سرد گردید.  پیروان محمد به سه دسته بزمی ها و رزمی ها و حزبی ها تقسیم شدند.  پیروان رزمی محمد شامل عمرها و سعد ابن ابی وقاص و خالد ابن ولید و غیره بودند و پیروان بزمی محمد شامل عثمان ها و عبدالرحمن ابن عوف ها و... بودند و پیروان حزبی محمد شامل علی ها و ابوذر ها و بلال ها و... بودند .  همچنین همین امر در رابطه با جریانهای مدرنی مثل مارکسیسم هم صادق است چراکه در میان پیروان مارکس هم پیروان بزمی امثال کائوتسکی و... وجود دارد و هم پیروان رزمی مثل استالین و تروتسکی و... وجود دارد و هم پیروان حزبی امثال لنین و... هستند البته علت این موضوع کاملا واضح است چراکه اگر تکوین یک اندیشه صورت تاریخی نداشته باشد و بصورت یک پکیج غیر تاریخی به جامعه عرضه گردد در آن صورت آن دعوت و پیام و نحله و مکتب نمی تواند میان طرفداران خود دسته بندی داشته باشد مثلا شما هرگز نمی توانید میان طرفداران هایدگر یا مولانا دسته بندی فوق بکنید.  چراکه نه پیام و دعوت مولانا و نه پیام و دعوت هایدگر بصورت تاریخی بر جامعه انسانی جاری و ساری نگشته است.  اما پیام محمد و مارکس بصورت تاریخی بر جامعه انسانی جاری شده.  محمد در عرض 23 سال پراتیک کرده تا توانسته است این پیام خود را بر بشریت عرضه نماید طبیعی است.  که در عرض این 23 سال منحنی حرکت محمد صورت ثابتی نداشته است برای 13 سال محمد مانند یک مسیح در مکه در برابر سختی های دعوت تحمل صبر می کرد و هیچگونه واکنش عکس العملی از خود نشان نمی داد.  اما در ده ساله مدنی همین مسیح 13 ساله مانند یک آتش فشان و طوفان برسر مشرکین و کفار ظاهر می گردد و در مدت 8 سال بیش از54 حرکت نظامی انجام می دهد که حاصل همه اینها همان تاریخی کردن و تاریخی بودن دعوت را  نشان می دهد.  در رابطه با حرکت شریعتی هم موضوع بهمین شکل بود چراکه آنچنانکه قبلا هم مطرح کردیم حرکت دعوت شریعتی از آغاز تا انجام یک دعوت غیر تاریخی و پکیجی نبود که بتواند یک عده پیروان تراشیده یکدست به جامعه مانند کلاسهای اکادمیک افلاطون بدهد بلکه بالعکس دعوت شریعتی در کانتکس یک پروسه زمانی و تاریخی تکوین پیدا کرده است که در این کانتکس هم خود شریعتی پرورده شده است وهم دست پروردگان و پیروان شریعتی پرورده شده اند.  از آنجائیکه این پروسه تکوین اندیشه شریعتی دارای فرایندهای مختلف تئوریک هم در عرصه استراتژی و هم در عرصه ایدولوژی بوده است لذا در این رابطه تنوع پیروان شریعتی یک امر تاریخی و واقعی می باشد در این رابطه است که پیروان شریعتی در آن مقطع تاریخی می توان به سه دسته تقسیم کرد:

اول بزمی ها: که دلالت بر آن دسته از پیروان شریعتی می کرد که در آن مقطع تاریخی برپایه یک نگرش کنسرواتیستی یا محافظه کارانه ائی که داشتند معتقد به حرکت های:

  • فردی
  • فرهنگی
  • غیر سیاسی بودند

امثال حسن حبیبی و حاجی فرج دباغ و صادق خرازی و... غیره جز این دسته از پیروان شریعتی بودند که دیدیم سرانجام کار آنها به کجا رسید که همگی آنها بصورت معمارهای سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی در آمدند.

دوم رزمی ها: که دلالت بر آن دسته از پیروان شریعتی میکرد که معتقد به حرکت های:

  • تشکیلاتی
  • قهرآمیز
  • قدرت خواهانه بودند

تقریبا تمامی جریانهای مسلحانه ائی که بعدا در حمایت از رژیم مطلقه فقاهتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دادند و جریان هائی که بعد از کودتای اپورتونیستی درون سازمان مجاهدین خلق بصورت جداگانه حرکتهای چریکی از سر گرفتند و جریانهای مسلحانه ائی امثال فرقان و حتی اکثر بچه های عملیاتی قاعده تشکیلات مجاهدین بعد از 30خرداد 60 همه از پیروان شریعتی بودند که جزو این دسته از پیروان شریعتی قرار می گرفتند.

سوم حزبی ها: که دلالت بر آن دسته از پیروان شریعتی می کرد که معتقد به حرکت های:

  • جمعی و تشکیلاتی
  • اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی
  • نهضت خودآگاهی بخش طبقاتی، اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و دمکراتیک، جهت اعتلای جنبش های اجتماعی سیاسی، طبقاتی و دمکراتیک جامعه

در این رابطه آنچنانکه قبلا هم مطرح کردیم نشر مستضعفین تنها جریانی از پیروان شریعتی بود که از همان تابستان سال 55 پس از جمع بندیهای کثیره تئوریک به این راه اعتقاد پیدا کرد و در راستای این اعتقاد کوشید تا تحت یک پروسه درون تشکیلاتی پنج ساله امکانات ابژکتیو و سوبژکتیو این استراتژی را فراهم سازد که با شروع جنبش اجتماعی 57 پس از اعلام خبر مرگ شریعتی و پیروزی سریع این جنبش ضد استبدادی در بهمن ماه 57 امکان انجام این مقصود از بین رفت . برای نشر مستضعفین راهی جز علنی کردن حرکت خود با همان اندک ره توشه حرکت دو ساله درونی باقی نماند.  اینچنین شد که نشر مستضعفین بالاخره در بهار 58 حرکت خود را علنی کرد اما این علنی شدن حرکت نشر مستضعفین در بهار 58 در شرایطی صورت میگرفت که بلحاظ آسیب شناسی هم خود تشکیلات نشر مستضعفین پروسه استکمالی حرکت خود را کامل نکرده بود و لذا حالت نارس و سزارینی داشت وهم پیروان شریعتی که تنها مخاطبان اولیه حرکت نشر مستضعفین بودند گرفتار بحران هویت و بحران سیاسی و بحران تشکیلاتی بودند.  که این دو آسیب بالقوه باعث گردید که با توجه به اینکه نشر مستضعفین تنها صدای حزبی و رادیکالیسم و سوسیالیسم حرکت شریعتی بود،  بشدت در جامعه سال 58 مطرح گردد و آنچنان این رشد فیزیکی تشکیلات نشر مستضعفین غیر مترقبه بود که تمامی دست اندر کاران تشکیلات نشر مستضعفین دچار شک شده بودند و تقریبا آچمز شده بودند.  البته دلیل آن واضح بود چراکه بلحاظ کادری توان مدیریت آموزشی و پرورشی اینهمه نیروهای جذب شده  را نداشتیم و در یک شرایط تاریخی قرار گرفته بودیم که نه می توانستیم جذب خود را تعطیل کنیم و کرکره ها را پائین بکشیم و نه می توانستیم از پس خواسته های اینهمه نیروهای جذب شده و در حال جذب بر آئیم چراکه:

اولا غیر از تشکیلات نشر مستضعفین هیچ جریان دیگر حزبی در راستای خط شریعتی وجود نداشت.

در ثانی با برونی کردن حرکت نشر حیات ما در گرو شناوری در میان این نیروهای شریعتی بود.

به این ترتیب بود که نشر مستضعفین تصمیم گرفت که یک استراتژی محوری حول این شرایط بحرانی بوجود آمده اتخاذ نماید که برای این منظور اقدام به تقسیم کار عرصه های مختلف جنبش دمکراتیک و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی کرد که در این رابطه کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی در اواخر سال 58 جهت بخش جنبش اجتماعی و آوای مستضعفین جهت بخش جنبش دانشجوئی و راه مستضعفین جهت بخش جنبش دانش آموزی و خروش مستضعفین جهت بخش جنبش زنان و بازوی مستضعفین جهت بخش جنبش کارگران و خود نشر مستضعفین بعنوان ارگان عقیدتی سیاسی حزب مستضعفین مطرح گردید البته هدف از این استراتژی در آن مرحله:

اولا خودمختار کردن بخش های مختلف جنبش بود تا توسط آن حجم بار مطرح شده در فوق از دوش نشر مستضعفین کم گردد.

در ثانی شرایطی جهت انجام پراتیک مستقل برای بخش های مختلف جنبش فراهم گردد اتخاذ این استراتژی در آن تاریخ تا اواسط سال 59 تقریبا برای نشر مستضعفین مفید واقع شد ولی این آرامش صورتی ظاهری داشت چراکه یک مرتبه در نیمه دوم سال 59 تا چشم باز کردیم با یک سونامی از بحران درونی روبرو شدیم که تقریبا تمامی سکان تشکیلات نشر مستضعفین را به لرزه درآورده بود.  البته بحران سال 59 نشر مستضعفین یک بحران مقطعی نبود که در همان زمان تکوین پیدا کرده باشد. بلکه این بحران ریشه ائی عمیق تر داشت که بازگشت پیدا می کرد به سال 58 .  ریشه پیدایش بحران در  سال 59 سه مؤلفه مختلف داشت که در اینجا بشرح آن می پردازیم:

اول - تنوع نگرش و بینش و کاراکتر پیروان شریعتی که در سالهای 58 و59 جذب حرکت نشر مستضعفین شده بودند.

دوم - عدم برخورد مدیریت نشر جهت یکسان سازی و تحول در نگرش ها و بینش ها و روش ها و کاراکترهای متعدد افراد جذب شده بعلت آفت کمیت گرائی مدیریت نشر.

سوم - ظهور هیولای چریک گرائی مذهبی از نیمه دوم سال 58 که شانه به شانه حرکت نشر پیش می رفت و تمامی جریانهای سیاسی و تشکیلاتی جامعه را مانند یک اپیدمی زمین گیر کرده بود.

در راستای این سه مؤلفه بود که بحران سال 59 نشر مستضعفین بصورت فراگیر بوجود آمد که بعلت بسته شدن فضای سیاسی جامعه و نظامی و پلیسی شدن اوضاع و سرانجام مسلط شدن هیولای چریک گرائی مذهبی بر فضای آن روز جامعه بخصوص اواخر سال 59 و بهار سال  60امکان هر گونه حرکتی از مدیریت نشر گرفته شد و بجز چند نشست مدیریت نشر کاری از پیش نبرد.  تا اینکه 30خرداد فرا رسید و دیگر نه از تاک نشانی گذاشت و نه از تاکستان . آنچه در رابطه با آن سه مؤلفه بحران زا در اینجا نیاز بگفتن و شرح تفصیل دارد اینکه:

در رابطه با مؤلفه اول یعنی کثرت در روش و بینش و نگرش و کاراکترهای پیروان جذب شده شریعتی آنچنانکه قبلا در رابطه با این موضوع به اشاره رفت. بزرگترین مشخصه پیروان شریعتی در آن زمان همین کثرت های بینشی و نگرشی و کاراکتری و روشی پیروان شریعتی بود که مدیریت نشر در سالهای 58 و59 به آن توجه نداشت و چنین می اندیشید که تنها با اعلام پیرو شریعتی بودن و چند کتاب از شریعتی خواندن کافی است که طرف را عضو خانواده نشر قرار دهیم. در صورتیکه در خانواده پیروان شریعتی تفاوتی از حسن حبیبی تا اکبر گودرزی وجود دارد که با هیچ اکسیری نمی توان این خندق را پر کرد و همین موضوع باعث گردید تا با سرازیر شدن پیروان شریعتی به تشکیلات نشر با بینش های مختلف و نگرش های مختلف و کاراکترهای متعدد از آنجائیکه هیچ برخورد اصلاحی توسط مدیریت نشر برای مقابله و وحدت این کثرت صورت نمی گرفت، در نتیجه این امر باعث گردید تا چشم خودمان در نیمه دوم سال 59 باز کردیم دیدیم که تشکیلات نشر بصورت یک جعبه مارگیری در آمده است که در این شهر فرنگ از هر رنگی بخواهی آدم وجود داشت و هر کدام بر منظر خود نشر را تعریف می کرد.  آنکه دارای بینش چریکی بود، نشر را یک حرکت چریکی می دید و آنکه دارای بینش و خصلت عافیت طلبانه بود، نشر را یک موسسه فرهنگی و خیر خواهانه می دید و آنکه بینش حزبی داشت، نشر را حزبی می دید به این علت بود که همگام با پلیسی و نظامی شدن شرایط و رشد غول آسای هیولای چریک گرائی مذهبی شرایط برای رشد آن نطفه های آماده درون تشکیلات نشر آمده می شد اینچنین بود که وقتی این تخم مرغ ها در چنین فضای سال 60بدل به جوجه شدند، هر کدام از این جوجه ها دارای مشخصه منجر به فردی بود منظور از این حدیث و روایت آن بود که تنوع پیروان شریعتی که یک امر تاریخی و طبیعی می باشند در عرصه یک حرکت سازمان گرایانه حزبی دردسر ساز می باشد و بزرگترین مسئولیت مدیریت اینگونه حرکتها یکسان سازی این تنوع های کاراکتری و بینشی و روشی و نگرشی پیروان شریعتی است و تا زمانیکه این پروسه تجانس در میان پیروان شریعتی صورت نگیرد امکان حرکت سازی از پیروان شریعتی وجود ندارد.

والسلام