مبانی تئوریک سوسیالیسم ‌- بخش 15

سوسیالیسم و فلسفه تاریخ

سوسیالیسم علمی، سوسیالیسم تاریخی، سوسیالیسم تخیلی، سوسیالیسم اخلاقی

علت طرح سوالهای فوق در عرصه مبانی تئوریک سوسیالیسم؟

علت طرح سوالهای فوق در این فصل از مباحث مبانی تئوریک سوسیالیسم ارائه چند سوال جهت پاسخ دادن به این سوالها نیست.  اگرچه در عرصه مباحث تئوریک سوسیالیسم گاهاً و بعضا به همه یا بعضی از این سوالهای پاسخ خواهیم داد ولی آنچه از خود این پاسخ ها مهمتر می‌باشد خود طرح این سوالها بعنوان یک متدولوژی علمی جهت آموزش می‌باشد.  توضیح آنکه امروز یکی از متدولوژی هائی که بعنوان آموزش علمی مطرح می‌باشد بر همین مبنا قرار دارد که می‌کوشند با طرح سوال‌های همه جانبه علاوه بر اینکه تمامی زوایای یک اندیشه را به نمایش بگذارند. ذهن مخاطب را فعال سازند تا با طرح پاسخ‌های گوناگون از طرف مخاطب‌های مختلف شرایط و زمینه رشد اندیشه و تفکر را فراهم سازند.  البته بلحاظ تاریخی این متدولوژی آموزشی سابقه دور و درازی دارد چرا که در خصوص متدولوژی سقراط که پنج قرن قبل از میلاد در یونان بسر می‌برد،  فروغی در سیر حکمت در اروپا معتقد است که متدولوژی آموزشی سقراط بر همی مبنا قرا داشته است.  یعنی سقراط جهت تدریس و پاسخ سوال شاگردان خود فورا پاسخ سوال را در اختیار مخاطب‌های خود قرار نمی داده است.  بلکه بالعکس سعی می‌کرده تا توسط طرح سوالهای مختلف پاسخ آن سوال ها را از خود مخاطب حاصل نماید که البته این متدولوژی سقراط را دیالکتیک سقراط نامیده می‌شده است.  بنا براین در رابطه با طرح سوالهای فوق از جانب ما معتقدیم که هرچند که پاسخی هم به آن داده نشود از آنجائیکه از نظرگاه ما تا زمانیکه یک اندیشه بصورت سوالهای دسته بندی شده در نیاید امکان دست یابی آگاهی تئوریک به همه جوانب آن وجود ندارد.  لذا در این رابطه است که برای اینکه بتوانیم به فحوا و اعماق یک تئوری آگاهی عمیق و همه جانبه‌ائی پیدا کنیم و آنرا بصورت یک متن آموزشی در آوریم،  بهتر ین راه جهت باروری  اذهان مخاطب و آموزش آن است.  که آن موضوع را بصورت سوالهای دسته بندی و طبقه بندی شده در آوریم تا هواداران آن اندیشه توسط کار نظری و عملی بر روی آن سوالها شرایط جهت یک مبارزه فکری و تئوریک علمی مهیا سازند.  در این رابطه است که از آنجائیکه تئوری سوسیالیسم علمی یا سوسیالیسم تاریخی از جمله مباحث تئوریکی می‌باشد که هم هضم آن و هم توسعه تئوریک آن دارای سختی خاص خود می‌باشد و از آنجائیکه اندیشه سوسیالیسم شریعتی از جمله کلیدی ترین مباحث تئوریک و نظری اندیشه شریعتی می‌باشد که بدون درک آن امکان هیچگونه شناخت تئوریک از اندیشه شریعتی نخواهد بود،  در این رابطه است که ما در این سلسله مباحث کوشیدیم در این بخش با طرح سوالهای فوق اذهان هواداران را جهت فهم و شناخت تئوریک سوسیالیسم فراهم کنیم.  لذا در این رابطه است که هر کدام از این سوالها می‌تواند دروازه‌ائی باشد جهت فهم هر چه بیشتر تئوریک سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی ولی آنچه در بین تمامی سوالهای فوق از همه مهمتر می‌باشد و استراکچر تمامی سوالهای فوق می‌باشد عبارت است از رابطه:

سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی با فلسفه تاریخ‌: آنچنانکه در تمامی این سوالها مشخص بود.  آنچه به سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی هویت علمی و تئوریک می‌بخشد.  فلسفه تاریخ است و تا زمانیکه صاحب یک فلسفه تاریخ علمی نشویم،  امکان مسلح شدن به سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی برای ما وجود نخواهد داشت.  ماحصل همه آنچه تا اینجا گفته شد اینکه همیشه بحث سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی باید از فلسفه تاریخ آغاز کنیم و تا زمانیکه صاحب یک فلسفه تاریخ علمی نباشیم امکان دست‌یابی به سوسیالیسم علمی و تاریخی برای ما وجود نخواهد داشت و بر پایه درک و شناخت فلسفه‌های تاریخ گوناگون است که ما می‌توانیم در باب اندیشه سوسیالیستی دیگران قضاوت کنیم.  یعنی بگوئیم که آیا اصلا تئوری سوسیالیستی او یک تئوری تحقق پذیر است یا یک تئوری پرومته‌ائی می‌باشد که فقط ارزش تخیلی و اخلاقی دارد و بیرون از ذهن و اخلاق فردی یا اخلاق اجتماعی امکان تحقق برایش وجود نخواهد داشت.  بنا براین قبل از هر چیز باید منظور خود را از فلسفه تاریخ بصورت واضح تبین و مشخص نمائیم و قبل از هر چیز برای ورود به مبحث فلسفه تاریخ باید یک تعریف مشخص و علمی از فلسفه تاریخ ارائه دهیم آنچه می‌توان بصورت اجمالی در تعریف فلسفه تاریخ در اینجا و در این رابطه مطرح کرد، اینکه فلسفه تاریخ عبارت از تبین دیالکتیکی قوانین عام حاکم بر حرکت تاریخ از آغاز پیدایش انسان تاکنون می‌باشد که بنا بر این تعریف حال می‌توانیم به طرح این سوال بپردازیم که:

چرا سوسیالیسم علمی نیازمند به فلسفه تاریخ است؟ که با توجه به تعریف فوق از فلسفه تاریخ از آنجائیکه موضوع فلسفه تاریخ قوانین عام حاکم بر حرکت تاریخ از آغاز تکوین جامعه بشری تا کنون می‌باشد لذا فلسفه تاریخ در حقیقت علم تاریخ می‌باشد اما از آنجائیکه:

اولا‌: قوانین حاکم بر حرکت تاریخ که موضوع فلسفه تاریخ است قوانین عام و کلی می‌باشد که تقریبا تمامی تاریخ جوامع بشری را از آغاز تا کنون در بر می‌گیرد لذا با قوانین مشخص و کنکرت علمی تجربی دارای مرزبندی اپیستمولوژی می‌باشد که مطابق آن همین مرزبندی باعث می‌شود تا قوانین عام حاکم بر یک موضوع فربهی مثل تاریخ بشری رنگ روی فلسفی بخود بگیرد.

ثانیا‌: از آنجائیکه پروسه طبیعی قوانین عام تجربی بر پایه متدولوژی فرانسیس بیکنی بر پایه مراحل ذیل صورت می‌گیرد که عبارت است از‌:

1- ابتدا توسط بر خورد آزمون و خطا یک موضوع را مورد تجربه قرار می‌دهیم.

2- پس از جمع بندی این تجربه‌های آزمون خطائی به مرحله نظریه می‌رسیم.

3- بعد بر پایه آزمون و خطای مکرر خود این نظریه‌ها را در بوته آزمایش مجدد قرار می‌دهیم تا به مرحله قانون برسیم.

4- سپس بر پایه تجربه و تعمیم این قوانین به مرحله فرضیه و بالاخره تئوری‌های عام علمی می‌رسیم.  طبیعی است که آنجام اینگونه پروسه اپیستمولوژیک بیکنی برای دست یابی به قانون و تئوری زمانی امکان پذیر است که موضوع در استخدام آزمایش کننده و تحقیق کننده باشد.

اما زمانیکه ما با یک موضوع فربهی مانند تاریخ بشر روبرو باشیم که نه حضور فیزیکی دارد و نه حضور زمانی طبیعی است که در چنین حالتی ما موظفیم که بر پایه فونکسیون ها و آثاری که این موضوع فربه در دسترس ما قرار داده است بپردازیم و به این دو دلیل است که علم تاریخ همیشه رنگ و بوی فلسفه تاریخ بخود می‌گیرد و نمی توانیم در قیاس با دیگر علوم تجربی ما بجای ترم فلسفه تاریخ برای قوانین عام تاریخ ترم علم تاریخ بکار ببریم.  لذا هنگامیکه ما توانستیم این قوانین عام و کلی حاکم بر حرکت تاریخ کشف نمائیم و آن زمانیکه ما در یک حرکت انطباقی و تطبیقی بر پایه متدولوژی دیالکتیکی توانستیم توسط این قوانین عام به کشف قوانین خاص و مشخص و کنکریت حاکم بر آن جوامع مشخصی برسیم در آن صورت می‌توانیم نام آن قوانین مشخص و خاص و کنکرت حاکم بر حرکت آن جامعه مشخص را علم تاریخ بگذاریم ماحصل آنچه تا اینجا در رابطه با فلسفه تاریخ گفتیم عبارت از اینکه فلسفه تاریخ عبارت است از کشف قوانین عام و کلی حاکم بر حرکت تاریخ جوامع مختلف بشری همچنین در یافتیم که علت اینکه بجای اینکه بگوئیم علم تاریخ چرا ترم فلسفه تاریخ را بکار می‌بریم آن بود که:

اولا این قوانین حاکم بر حرکت تاریخ جوامع بشری یک سلسله قوانین بسیار کلی و بسیار فراگیر می‌باشد.

در ثانی بعلت اینکه موضوع این قوانین که تاریخی بشری از آغاز پیدایش تا کنون می‌باشد از آنجائیکه نه بلحاظ فیزیکی و نه بلحاظ زمانی در استخدام عالم تاریخ نمی باشد.  لذا عالم این موضوع نمی تواند بر پایه اپیستمولوژی فرانسیس بیکنی به تجربه آزمون و خطا جهت کشف قوانین بپردازد.  در نتیجه باید با مطالعه نظری و آثار باستانی و فونکسیون‌هائی که این موضوع در فرایندهای مختلفی زمانی از خود بجای گذشته است همچنین همگام با آن برپایه تشابه سازی با جوامع مختلف حتی ما قبل تاریخ موجود به تحقیق علمی بپردازد تا توسط این پروسه مطالعاتی خود در کانتکس متدولوژی دیالکتیک بتوانیم به کشف فرضیه‌ها و نظریه‌ها ی حاکم بر حرکت جوامع و تاریخ بپردازیم و با تطابق عملی این فرضیه‌ها و نظریه‌ها رفته رفته در عرصه یک پروسه عام آزمون و خطا زمینه قانون شدن و تئوری شدن این دستاوردهای اپیستمولوژیک را فراهم سازیم.  در این رابطه است که فلسفه تاریخ بوجود می‌آید که خود این فلسفه تاریخ از جنس علم تاریخ می‌باشد.  اما با آن مشخّصاتی که فوقاً مطرح کردیم حال با توجه به این تعریف از فلسفه تاریخ می‌توانیم به پاسخ سوال فوق بپردازیم که چرا سوسیالیسم علمی در عرصه تبین علمی و فلسفی نیازمند به فلسفه تاریخ می‌باشد و تا زمانیکه ما صاحب فلسفه تاریخ نشویم امکان دست یابی به سوسیالیسم علمی برای ما وجود نخواهد داشت و تازه اگر بدون فلسفه تاریخ به سوسیالیسم هم برسیم در آن صورت سوسیالیسم ما یک سوسیالیسم اخلاقی یا ذهنی و تخیلی خواهد بود نه سوسیالیسم تاریخی یا سوسیالیسم علمی.

برای پاسخ به این سوال باید آنچنانکه فوقاً به آن اشاره کردیم باید مقدمتا به جنس و ماهیت فلسفه تاریخ آگاهی پیدا کنیم و در یابیم که جنس و ماهیت فلسفه تاریخ جنس قانون آنهم از نوع کلی و عام آن می‌باشد و سپس از زاویه اپیستمولوژی به کشف جنس سوسیالیسم علمی بپردازیم یا دریابیم که سوسیالیسم علمی از چه جنس و مقوله‌ائی می‌باشد برای درک جنس سوسیالیسم علمی باید از تعریف سوسیالیسم علمی شروع کنیم چراکه آنچنانکه در تعریف سوسیالیسم علمی مطرح کردیم سوسیالیسم علمی عبارت است از قوانین علمی اجتماعی کردن تولید و توزیع در یک جامعه می‌باشد بر پایه این تعریف از سوسیالیسم علمی است که چند موضوع برای ما روشن می‌گردد که عبارت است از:

1- اینکه سوسیالیسم علمی آنچنانکه در تعریف فلسفه تاریخ دیدیم از جنس قانون می‌باشد.

2- اینکه سوسیالیسم علمی گرچه خود بصورت یک مناسبات تولیدی می‌باشد ولی این مناسبات تولیدی با مناسبات تولیدی ماقبل آن تفاوت ماهوی دارد زیرا مناسبات تولیدی ماقبل سوسیالیسم از کمون اولیه تا سرمایه‌داری و حتی خود سرمایه‌داری یک سلسله مناسبات تولیدی هستند که بصورت جبری و خارج از اراده انسان و جوامع بشری مادّیت تاریخی و اجتماعی پیدا کرده اند.  درصورتیکه بر عکس آن مناسبات سوسیالیسم علمی یک علم انسانی و اجتماعی می‌باشد که تحقق و مادّیت آن مانند مناسبات تولیدی ماقبل خود صورت جبری ندارد که برای فهم این موضوع غامض خود را موظف به طرح مثالی عینی اجتماعی و تاریخی می‌بینیم.  همه می‌دانیم که بنیانگذاران سوسیالیسم علمی نیمه دوم قرن نوزده اروپا جهت تحقق سوسیالیسم در جوامع مختلف اروپا یا جهان آنروز اقدام به کشف یک منحنی شکل‌گیری سوسیالیسم علمی کردند که مرحله آغاز این منحنی استقرار سوسیالیسم در آلمان و سپس انگلیس و بعد فرانسه و بالاخره در نهایت روسیه بود.  اما پس از درگذشت آن بنیانگذاران زمانیکه ما این منحنی پیش بینی آنها را در ظرف تاریخ تحقق سوسیالیسم در جهان بعد از آنها قرار می‌دهیم می‌بینیم که این منحنی شکل گیری و تحقق سوسیالیسم در ظرف اروپا صورتی کاملا عکس بخود گرفته است چرا که در پروسه تحقق سوسیالیسم مرحله آخر پیش بینی آنها یعنی روسیه در مرحله اول به سوسیالیسم دست پیدا کرد (‌اگرچه خود این سوسیالیسم هم پس از یک قرن در اواخر قرن بیستم با شکست روبرو گردید و بیش از هشتاد سال نتوانست دوام بیابد تازه اگر سوسیالیسم روسیه را سوسیالیسم بنامیم ) در صورتیکه کشور آلمان در همان مقطع پیش بینی شده توسط بنیانگذاران اسیر فاشیسم جهانخواری گردید که برای نابودی آن بلوک سوسیالیسم خود را مجبور دید تا با امپریالیسم جهانی متحد گردد حال با توجه به این موضوع سوالی که در اینجا مطرح می‌شود عبارت از این است که آیا واقعاً پیش‌بینی بنیانگذاران سوسیالیسم علمی قرن نوزده اروپا غیر علمی بوده یا که نه اشکال از جای دیگری می‌باشد در پاسخ به این سوال آخر است که باید در همین جا به صراحت مطرح کنیم که پیش‌بینی بنیانگذاران سوسیالیسم علمی اروپا کاملا علمی بوده است،  اما آنچه که باعث گردید که این منحنی پیش‌بینی شده آنها در ظرف واقعیت اروپا صورتی کاملا بعکس بخود بگیرد،  این بود که جنس سوسیالیسم علمی اگرچه خود بصورت مناسبات تولیدی و توزیعی می‌باشد از جنس مناسبات ماقبل خود متفاوت می‌باشد.  چرا که جنس مناسبات تولیدی ماقبل سوسیالیسم از جنس قوانین طبیعی است در صورتیکه جنس مناسبات سوسیالیسم علمی از جنس قوانین انسانی می‌باشد.  توضیح اینکه در مناسبات تولیدی ماقبل سوسیالیسم بدلیل اینکه قوانین حاکم بر آنها از جنس قوانین طبیعی است چه ما بخواهیم و چه نخواهیم مثلا سرمایه‌داری بدون اختیار ما توسط بورژوازی جهانخوار جهانی کشور و جامعه ما را  مغلوب مناسبات سرمایه‌داری می‌کند.   ولی در باب موضوع سوسیالیسم علمی قضیه کاملا صورت عکس دارد چراکه در مناسبات سوسیالیسم علمی جنس سوسیالیسم علمی بر عکس مناسبات ماقبل آن که صورت قوانین طبیعی داشت از جنس قوانین انسانی و اجتماعی می‌باشد که نتیجه آن خواهد شد که سوسیالیسم علمی در عرصه تحقق مناسبات تولیدی حالت جبری خود را مانند گذشته از دست بدهد و صورت اختیاری و انتخابی بخود بگیرد چراکه باید یک جامعه بخواهد و آگاه به این قوانین بشود تا جهت استقرار و تثبیت آن در آن جامعه گام بردارد و توسط این خواستن و این آگاهی و این مبارزه است که امکان تحقق سوسیالیسم علمی در آن جامعه فراهم می‌گردد و تا زمانیکه این خواستن و این آگاهی و یا این خودآگاهی در یک جامعه بوجود نیاید امکان تحقق سوسیالیسم علمی در آن جامعه فراهم نمی شود البته طرح این موضوع نافی لزوم شرایط مادی و عینی تحقق سوسیالیسم علمی در آن جامعه نیست چراکه آنچنانکه فوقاً به آن اشاره کردیم لازمه تحقق سوسیالیسم علمی که اجتماعی شدن تولید و اجتماعی شدن توزیع می‌باشد ایجاد تولید اجتماعی در آن جامعه است و تا زمانیکه تولید اجتماعی در آن جامعه بوجود نیاید امکان ایجاد سوسیالیسم علمی در آن جامعه نخواهد بود.  البته این تولید اجتماعی در هر جامعه‌ائی تنها توسط ماشین و تکنولوژی بوجود می‌آید و تا زمانیکه صنعت و ماشین و تکنولوژی در یک جامعه بوجود نیاید،  امکان ایجاد تولید اجتماعی در آن جامعه نخواهد بود.  از آنجائیکه این تولید اجتماعی توسط ماشین همان فراهم شدن شرایط مادی و عینی جهت تحقق سوسیالیسم علمی می‌باشد،  بنا براین می‌توانیم چنین نتیجه گیری قطعی بکنیم که تا زمانیکه شرایط مادی تحقق سوسیالیسم علمی در یک جامعه‌ائی فراهم نگردد،  تنها با فراهم کردن شرایط ذهنی سوسیالیسم نمی توانیم سوسیالیسم را در آن جامعه محقق سازیم خلاصه اینکه تا اینجا در رابطه با سوسیالیسم علمی دریافتیم که‌:

اولاً‌: سوسیالیسم علمی از جنس قوانین  انسانی است نه قوانین طبیعی.

ثانیاً‌: مادّیت سوسیالیسم علمی مناسبات تولیدی و توزیعی می‌باشد که بر پایه تحقق آن در یک جامعه تولید و توزیع بجای فردی مناسبات ماقبل خود صورت اجتماعی پیدا می‌کند.

ثالثاً‌: از آنجائیکه قوانین این مناسبات تولیدی صورت انسانی دارد لذا جهت فراهم کردن زمینه ذهنی تحقق سوسیالیسم علمی (‌بر عکس زمینه عینی آن که صورت جبری دارد و با جمعی شدن تولید حاصل می‌شود ) باید این آگاهی توسط پیشگامان آن جامعه به خودآگاهی اجتماعی زحمت کشان آن جامعه تزریق گردد.

رابعاً‌: گرچه شرایط ذهنی استقرار و تثبیت  سوسیالیسم علمی در یک جامعه مشخص و کنکرت صورت انسانی و انتخابی و علمی دارد ولی شرایط عینی استقرار سوسیالیسم علمی در آن جامعه صورت جبری خواهد داشت که بدون تحقق جبری آن امکان تحقق شرایط ذهنی هر چند هم که قوی باشد نخواهد داشت.

خامساً‌: آنچه که زمینه مادی سوسیالیسم علمی را فراهم می‌کند،  عبارت است از ماشین و تکنولوژی و صنعت.  چراکه فقط ماشین است که باعث می‌گردد تا تولید فردی بدل به تولید اجتماعی شود و تا زمانیکه تولید از حالت فردی بحالت اجتماعی در نیاید،  نه امکان افزایش ارزش اضافی اجتماعی وجود دارد و نه امکان تحقق اجتماعی شدن تولید و توزیع که همان سوسیالیسم علمی است فراهم می‌گردد . در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه گیری کنیم که امکان تحقق و استقرار و تثبیت سوسیالیسم علمی قبل از استقرار ماشین در آن جامعه غیر ممکن خواهد بود.

ادامه دارد