مبانی تئوریک سوسیالیسم ‌- 14

سوسیالیسم و فلسفه تاریخ
سوسیالیسم علمی، سوسیالیسم تاریخی، سوسیالیسم تخیلی، سوسیالیسم اخلاقی

چند سوال بدون پاسخ در باب سوسیالیسم‌:

آیا بدون فلسفه تاریخ می‌توان به سوسیالیسم علمی و یا سوسیالیسم تاریخی دست پیدا کرد؟

آیا تفاوت سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی با سوسیالیسم تخیلی و سوسیالیسم اخلاقی بر پایه این حقیقت است که سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی محصول و میوه فلسفه تاریخ می‌باشد اما سوسیالیسم تخیلی و سوسیالیسم اخلاقی محصول فلسفه‌ی نظری و اخلاقی جدای از تاریخ می‌باشد؟

 

آیا اعتقاد به فلسفه تاریخ مقدم بر اعتقاد به سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی می‌باشد؟

آیا فلسفه تاریخ با تاریخ فلسفه متفاوت است؟

آیا معنی فلسفه تاریخ دلالت بر اعتقاد به حرکت دیالکتیکی تاریخ بشر از آغاز در دو بستر شکل مالکیت و شکل تولید می‌کند؟

آیا تبین فلسفه تاریخ برپایه دیالکتیک تاریخی شکل تولید با تبین فلسفه تاریخ بر پایه دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت متفاوت می‌باشد؟

آیا سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی محصول دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت با سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی محصول دیالکتیک تاریخی شکل تولید متفاوت می‌باشد؟

آیا سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی مورد اعتقاد نشر مستضعفین بر پایه فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت می‌باشد یا سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی بر پایه فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل تولید است؟

اگر مارکس و انگلس بنیانگذاران سوسیالیسم علمی نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا را از معتقدین به دکترین سوسیالیسم علمی بر پایه فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل تولید بدانیم، مرزبندی‌های سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی نشر مستضعفین بر پایه فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت کدام می‌باشد؟

تفاوت سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی مورد اعتقاد نشر مستضعفین که بر پایه فلسفه تاریخ دیالکتیک شکل مالکیت استوار می‌باشد با سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی شریعتی که بر مینای فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت می‌باشد کدام است؟

چرا نشر مستضعفین سوسیالیسم علمی مورد اعتقاد مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز (‌پیمان) و سوسیالیست‌های خدا پرست (‌نخشب) که همگی معتقد به سوسیالیسم علمی مبتنی بر فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل تولید می‌باشند، سوسیالیست‌های علمی انطباقی می‌نامد و تنها سوسیالیسم علمی شریعتی که مبتنی بر فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت می‌باشد سوسیالیسم تطبیقی می‌نامد؟

در فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت چه عنصری وجود دارد که در قیاس با فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل تولید باعث می‌گردد تا محصول این دو فلسفه تاریخ از سوسیالیسم علمی تطبیقی تا سوسیالیسم علمی انطباقی فاصله بگیرد؟

چرا از نظر نشر مستضعفین پایه سوسیالیسم علمی انطباقی مجاهدین و‌... در عرصه تبین فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل تولید آنها ریشه در انطباق تبین جهان طبیعی مجاهدین بر تبین جهان انسانی و تاریخی آنها نهفته است و تا زمانیکه مجاهدین خلق گریبان خود را از انطباق تبین طبیعی جهان بر تبین انسانی جامعه و تاریخ بر ندارند امکان تبین سوسیالیسم تطبیقی بر پایه فلسفه تاریخ تطبیقی دیالکتیک تاریخی شکل مالکیت برای آنها وجود ندارد؟

چرا زیربنا یا استراکچر سوسیالیسم علمی تطبیقی برپایه تبین تطبیقی آفاقی و انفسی یا جهان طبیعی و جهان انسانی و اجتماعی می‌باشد،  در صورتی که زیر‌بنا و استراکچر سوسیالیسم علمی انطباقی بر پایه تبین جهان طبیعت و تقدم ارزشی این تبین طبیعی جهان بر تبین جهان انسانی و اجتماعی استوار می‌باشد؟

آیا اصلا بدون اعتقاد به اصل جهان شمول تکامل در عرصه‌های طبیعت و انسان و اجتماع و تاریخ می‌توان به سوسیالیسم علمی معتقد گردید؟

چرا طرفداران لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم معرفتی و لیبرالیسم سیاسی جهت نفی و انکار سوسیالیسم علمی در دو شکل انطباقی و تطبیقی از نفی فلسفه تاریخ و نفی اصل تکامل در جهان شروع می‌کنند؟ (‌یعنی بجای اینکه شفاف و عریان به جنگ با سوسیالیسم علمی جهت تائید سرمایه‌داری بپردازند مبنای حرکت تئوریک خود را در یک حرکت شرم‌گینانه ضد سوسیالیستی در راستای تائید لیبرالیسم اقتصادی یا سرمایه‌داری جهانی پیش از سوسیالیسم علمی اصل جهان شمول تکامل و فلسفه تاریخ را به چالش می‌کشند)

آیا بنیانگذاران سوسیالیسم علمی قرن نوزدهم اروپا معتقد به انطباق فلسفه تاریخ غرب بر فلسفه تاریخ شرق بودند؟

آیا اصل تولید ویژه آسیائی مطرح شده از طرف سوسیالیست‌های نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا دلالت بر این امر نمی کند که در برخورد با فلسفه تاریخ یا استراکچر سوسیالیسم علمی نباید بر فلسفه تاریخ غربی بشکل انطباقی و غیر دیالکتیکی جهت کشف فلسفه تاریخ مشرق زمین استفاده کرد؟

چرا شریعتی جهت تبین سوسیالیسم علمی تطبیقی مورد اعتقاد خود کوشید ابتدا به تبین فلسفه تاریخ ادیان و اسلام و شیعه در کانتکس حج و ابراهیم و انتظار و عاشورا بپردازد‌؟

چرا شریعتی مانند مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز پیمان و سوسیالیست‌های خدا پرست نخشب برپایه تبین طبیعی و تکاملی و دیالکتیکی طبیعت و هستی به تبین فلسفه تاریخ دیالکتیک تاریخی شکل تولید نپرداخت؟

چرا شریعتی ابتدا فلسفه تاریخ ابراهیم اسلام و انتظار شیعه تبین کرد و سپس در راستای این فلسفه تاریخ به تبين سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی مورد ادعای خود پرداخت؟

چرا تبین جهان مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی در راه طی شده و ذره بی انتها و خلقت انسان راهی جز گرایش به لیبرالیسم و شاخه‌های و در راس آنها لیبرالیسم اقتصادی برایشان نمی گذاشت؟

چرا بازرگان در تبین جهان خود سرانجامش به نفی دنیاگرائی دین و پیامبران انجامید؟

آیا واقعاً با آن بینش فلسفی بازرگان و سروش راهی جز تسلیم شدن به آستانه لیبرالیسم اقتصادی جهانی و سرمایه‌داری برایشان می‌ماند؟

آیا امکان استقرار سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی منهای فلسفه تاریخ توسط جایگزین کردن اخلاق وجود دارد؟

آیا می‌توانیم توسط اخلاق اسکولاستیکی سوسیالیسم علمی را در شکل تطبیقی یا انطباقی آن پایه‌ریزی نمائیم؟

آیا اعتقاد به جامعه بی‌طبقه توحیدی بدون تبین فلسفه تاریخ توحیدی امکان پذیر می‌باشد؟

آیا می‌توانیم برای تبين یک اصل تاریخ شمول استثمار از دو زاویه شکل تولید و شکل مالکیت به دو نوع تبین متفاوت برسیم؟

چرا قرآن در تمامی تبیينات ایدولوژیک و تئوریک خودش بر تبین تاریخ و فلسفه دیالکتیکی تاریخی تکیه می‌کند؟

چرا امام صادق و شریعتی از قیام حسین و کربلا و عاشورا فلسفه تاریخ ساختند و یا در بستر فلسفه تاریخ قیام حسین را تبین می‌کردند؟ (کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا، کل شهر محرم- امام صادق - السلام علیک یا وارث ادم صفه الله - السلام علیک یا وارث نوح نبی الله - السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله - السلام علیک یا وارث عیسی روح الله - السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله - کنفرانس شهادت و حسین وارث آدم - شریعتی)

چرا امام حسین و شریعتی حج را در عرصه فلسفه تاریخ تبین می‌کردند؟ (‌نیمه تمام رها کردن حج توسط امام حسین در ذی‌الحجه سال 60 توسط اما م حسین - کنفرانس میعاد با ابراهیم شریعتی)

چرا شریعتی اصل مهدویت شیعه صفوی بدل به اصل انتظار شیعه علوی کرد و سپس از اصل انتظار شیعه علوی فلسفه تاریخ شیعه را تبین نمود؟ (‌کنفرانس انتظار مکتب اعتراض)

چرا شریعتی در کنفرانس قاسطین و مارقین و ناکثین از حیات 53 ساله امام علی (‌23‌سال مکتب، 25 سال وحدت، 5 سال عدالت) فلسفه تاریخ بشریت را از آغاز تاریخ تا علی تبین کرده است؟

چرا شریعتی از آیه 27 - سوره المائده فلسفه تاریخ قرآن را تبین می‌نماید؟

چرا شریعتی دو اصل فلسفه تاریخ و دیالکتیک را از نظر نصب‌شناسی و تاریخ تکوین دو اصل شرقی می‌داند که بعدا غرب به تقلید جهت مقابله کردن با اندیشه ارسطوئی از شرق وام گرفته است؟

چرا شریعتی شکل مالکیت را در تبين تکوین دیالکتیکی فلسفه تاریخ بشریت جانشین شکل تولید فلسفه تاریخ بنیانگذاران سوسیالیسم علمی قرن نوزدهم مغرب زمین کرد؟

چرا شریعتی انتقال مقلدانه مراحل پنج گانه فرماسیون‌های فلسفه تاریخ غرب (‌کمون اولیه، برده داری، سرواژی، فئودالیته، سرمایه‌داری) به شرق امری غلط و ذهنی می‌داند؟ و معتقد است که تنها وجه مشترک کشف فرماسیون‌های پنج گانه شرق و غرب متد دیالکتیکی کشف می‌باشد؟ و اگر نه هیچکدام از مراحل پنج گانه فلسفه تاریخ غرب و شرق تشابه کامل شکلی ندارند؟

چرا شریعتی مراحل پنج گانه فرماسیون‌های فلسفه تاریخ مطرح شده توسط سوسیالیست‌های علمی را که برپایه دیالکتیک تاریخ شکل تولید تبین یافته بود،  در عرصه فلسفه تاریخ سوسیالیسم علمی خود که برپایه دیالکتیک تاریخ شکل مالکیت استوار می‌باشد، بدو فرماسیون مالکیت جمعی و مالکیت فردی محدود می‌سازد؟ (‌از نظر شریعتی شکل مالکیت در مناسبات تولیدی برده داری و سرواژی و فئودالیته و سرمایه‌داری فردی می‌باشد، آنچنانکه شکل مالکیت در مناسبات کمون اولیه و سوسیالیسم اجتماعی و جمعی می‌باشد)

چرا شریعتی سوسیالیسم علمی خود را بر پایه ماشین تبیین ابزاری می‌کند؟

چرا شریعتی معتقد است که تا زمانیکه شکل تولید توسط ماشین اجتماعی نشود، امکان تحقق سوسیالیسم علمی که اجتماعی شدن تولید و توزیع می‌باشد وجود ندارد؟ (‌بعبارت دیگر از نظر شریعتی تولید اجتماعی توسط ماشین بستر لازم اجتماعی شدن تولید و توزیع در یک جامعه می‌باشد که همان سوسیالیسم علمی شریعتی می‌باشد)

چرا شریعتی ماشین را ابزار تولیدی تکامل یافته در طول ابزار‌های تولید گذشته بشر نمی داند بلکه ماشین را ابزار تولیدی در عرض ابزار تولید گذشته بشر معتقد است؟

چرا شریعتی در تبین اولیه پیدایش مالکیت بر عکس دیدگاه فلسفه تاریخ سوسیالیست‌های علمی نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا که رشد ابزار تولید را عامل تکوین اولیه و پیدایش مالکیت می‌دانستند، شریعتی زور را پایه اساسی دیالکتیک تکوین اولیه مالکیت می‌داند؟

چرا شریعتی ارزش اضافی معلول نظام سرمایه‌داری توسط کارگر و ماشین مانند تئوریسینهای سوسیالیسم علمی قرن نوزده اروپا تماما غارت پرولتاریا و کارگر نمی داند، بلکه بخش اعظم این ارزش اضافی مولود ماشین می‌داند نه بازوی پرولتاریا که منتسب به کل جامعه می‌باشد نه مختص پرولتاریای صنعتی؟

چرا شریعتی سوسیالیسم علمی خود را برپایه همین ارزش اضافی مولود ماشین تبین می‌نماید‌؟

چرا شریعتی معتقد است که نظام سرمایه‌داری بیش از آنکه طبقه پرولتاریای صنعتی را استثمار نماید کل جامعه را استثمار می‌نماید؟

چرا شریعتی نظام سرمایه‌داری را یک نظام استثمارگرانه ضد انسانی و ضد بشری به معنای اعم کلمه تبیين می‌نماید؟

چرا شریعتی در عرصه تئوری الیناسیون خود الیناسیون طبقاتی و اقتصادی مادر تمامی الیناسیون‌های ضد انسانی مانند الیناسیون کار، الیناسیون مذهب و زهد، الیناسیون بوروکراسی و تکنوکراسی و‌... می‌داند؟

چرا شریعتی معتقد به بومی کردن دیالکتیک در کشف فرماسیون‌های فلسفه تاریخ جوامع مختلف می‌باشد؟

چرا شریعتی در رابطه با جوامع مختلف در پلمیک با فانون معتقد به سوسیالیست‌های علمی است نه سوسیالیسم عام کلی قابل انطباق بر همه جوامع بشری است؟ (‌بعبارت دیگر از دیدگاه شریعتی در پلمیک با فانون معتقد است که هر جامعه‌ائی بر پایه خود ویژگیهای تاریخی و فرهنگی و تکاملی و‌... باید مسیر مشخصی بسوی سوسیالیسم علمی طی کند اگر بخواهیم یک شکل واحد و یک مسیر واحد بطرف سوسیالیسم علمی برای همه جوامع مختلف بشری پیدا کنیم محتوم بشکست خواهیم بود هر گز نباید نسخه واحد طی طریق به سوسیالیسم یک جامعه را به جامعه دیگر تحمیل نمائیم بلکه بالعکس از نظر شریعتی مهمترین رسالت پیشگام عبارت از کشف دیالکتیک مشخص مسیر نیل آن جامعه بطرف سوسیالیسم می‌باشد)

چرا شریعتی زور و دولت را پایه انحراف سوسیالیسم و پیدایش فاشیسم می‌داند؟

چرا شریعتی دو بستر دمکراسی و شورا که عامل نفی زور و دولت در جامعه می‌باشد زمینه ساز تحقق سوسیالیسم می‌داند؟

چرا شریعتی دمکراسی را بدون سوسیالیسم بهترین حربه سرمایه‌داری و بورژوازی جهت غارت و استثمار هرچه بیشتر می‌داند؟

چرا شریعتی با اینکه معتقد است که سوسیالیسم علمی مختص عصر تولید اجتماعی توسط ماشین می‌باشد معتقد به سوسیالیسم تاریخی در تمامی دوران‌ها و اعصار بشری می‌باشد؟ (‌بطوریکه از ابراهیم گرفته تا مزدک و ابوذر و ... جزو نهضت سوسیالیسم تاریخی می‌داند)

چرا شریعتی بین سوسیالیسم تاریخی و سوسیالیسم اخلاقی مرزبندی می‌کند و هرگز سوسیالیسم امام علی و امام حسین و ابراهیم خلیل و پیامبر اسلام و ابوذر غفاری مانند سوسیالیسم پرودن و فوریه و سن سیمون یک سوسیالیسم تخیلی و اخلاقی صرف نمی داند بلکه آن سوسیالیسم را یک نهضت جهانی تاریخ می‌داند که بصورت وراثت تاریخی انتقال پیدا کرده است؟

چرا شریعتی سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی را بر عکس سوسیالیستهای علمی نیمه دوم قرن نوزدهم که معتقد به طبیعی بودن و جبری بودن آن بودند شریعتی سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی را مفاهیم انسانی می‌داند که برعکس مناسبات تاریخی قبل از آن مانند سرمایه‌داری و فئودالیته و برده داری و سرواژی و کمون اولیه که صورت طبیعی و جبری داشتند، سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی از نظر شریعتی بخاطر اینکه صورت مفاهیم انسانی دارند باید توسط پیشگام بصورت آگاهی وارد خودآگاهی توده‌ها گردد، تا توده‌ها اقدام به تحقق سوسیالیسم بنمایند؟ و تا زمانیکه از نظر شریعتی این آگاهی سوسیالیسم وارد خودآگاهی توده‌ها نگردد،  امکان تحقق خود بخودی سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تاریخی مانند مناسبات ماقبل آن وجود ندارد و همین علت مبارزات تاریخی طرفداران سوسیالیسم تاریخی از ابراهیم تا ابوذر و از ابوذر تا پایان تاریخ می‌باشد.

چرا شریعتی اصل عدالت و امامت شیعه جعفری دو اصل در کنار سه اصل توحید و نبوت و معاد آنچنانکه روحانیت دگماتیسم تبین می‌نمایند نمی داند بلکه معتقد است که کلا اصول دین یک اصل می‌باشد نه سه اصل و پنج اصل و آن اصل فقط و فقط توحید است اما این توحید در ظرفهای مختلفی جاری و ساری می‌شود که همین ظرفهای مختلف باعث می‌گردد تا اشکال و انواع مختلف توحید با نامهای مختلف نبوت و معاد و امامت و عدل مادّیت سوبژکتیو پیدا کند؟ (‌از نظر شریعتی آنجا که توحید در عرصه تاریخ جاری می‌گردد نبوت نامیده می‌شود و آنجائیکه توحید در عرصه تکامل و عرصه طبیعت جاری می‌شود معاد نامیده می‌شود و آنجائیکه توحید در عرصه جامعه جاری و ساری می‌گردد عدل نامیده می‌شود و آنجائیکه که توحید در عرصه انسان و انسانیت به سیلان در می‌آید امامت نامیده می‌شود و بهمین دلیل بود که از نظر شریعتی عدالت و قسط اسلام و قرآن جز در بستر سوسیالیسم تاریخی و سوسیالیسم علمی قابل تبین نمی باشد)

چرا شریعتی در تفسیر آیه 21 سوره آل عمران (‌إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ) کفربه هستی (‌توحید طبیعت ) و کفر به نهضت تاریخی انبیاء (‌نبوت تاریخی ) و کفر به سوسیالیسم علمی جامعه که باعث به قتل رساندن قائمین به قسط من الناس می‌شود در یک سطح قرار می‌دهد ؟ (‌در آیه فوق سه عمل ا- يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ 2- يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ 3- وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ در یک راستا قرار می‌گیرد)

چرا شریعتی آغاز تکوین تاریخی شیعه را به جناح بندیهای طبقاتی دوران محمد بازگشت می‌دهد که با قیام سوسیالیستی ابوذر از بعد از مرگ محمد رسمیت تاریخی پیدا می‌کند و با حکومت پنج ساله علی و شهادت حجر و یارانش در مرج‌العذرا و بالاخره قیام کربلای حسین تثبیت می‌گردد؟

چرا شریعتی ریشه تشیع صفوی را به قیام ابوسفیان بعد از مرگ رسول الله و اعلام دادخواهی از جانب علی می‌داند؟ (‌که معتقد است این شیعه ابوسفیانی از نظر جناح بندی طبقاتی اگر چه شیعه علی است و اگرچه اولین کسی است که در برابر سقیفه به حمایت علی بلند شد اما در بستر تاریخ این جریان بصورت یک جناح در برابر جناح ضد طبقاتی ابوذر و علی قرار گرفتند) .

ادامه دارد