سوسیالیسم طبقاتی ، سوسیالیسم ساختاری ، سوسیالیسم علمی - بخش 12

در تولید پراکسیس اجتماعی است که جامعه بعنوان خالق انسان مطرح می شود اما پس از اینکه تولید پراکسیس اجتماعی توانست قدرت جانشینی خداوند در زمین را به انسان بدهد و انسان را خالق طبیعت و خالق انسان و خالق جامعه و خالق خودش بکند بزرگترین سوالی که در این رابطه مطرح می شود عبارت است از اینکه این تولید پراکسیس اجتماعی (نه تولید پراگماتیسمی اقتصادی ) برپایه چه مکانیزمی جاده تکامل جامعه انسانی را مهیا می سازد چراکه آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم تولید در روند تکامل خود از مخلوق جامعه انسانی بدل به خالق جامعه انسانی می گردد که این آفرینندگی انسان در همین حد باقی نماند چراکه رابطه تکامل آفرینی که بین تولید و جامعه انسانی بوجود آمد، متحول گردید.

در یک کلام دیالکتیک بین طبیعت و جامعه و تولید بود که بستر ساز این تکامل شد یعنی این دیالکتیک بود که توسط آن تولید در عرصه پراکسیس اجتماعی توانست انسان را قادر کند تا هم زمان هم با طبیعت بجنگد وهم خود را از زندان طبیعت رهائی بخشد و هم با زندانهای اجتماعی مبارزه کند و اجتماع انسانی را از اسارت این زندانها رهائی بخشد و هم توانست با زندانهای خود فردی انسان مقابله نماید در عرصه این دیالکتیک جامعه و طبیعت و تولید بود که خود تولید دائما در عرصه دیالکتیک انسان - طبیعت - ابزار رشد میکرد و بصورت یک مقوله تاریخی در می آمد که این تاریخی شدن تولید در عرصه دیالکتیک انسان - طبیعت - ابزار باعث گردید تا پدیده جدیدی در جامعه انسانی بوجود آید که این پدیده جدید مسیر بعدی حرکت تاریخ اجتماعی انسانی را بوجود آورد این پدیده جدید همان تولید اضافی بود که بوسیله تکامل تولید و توسط ابزار تولید و رشد جامعه انسانی فراهم گردید در جامعه غیر تاریخی اولیه انسان این پدیده اضافه تولید وجود نداشت چراکه دامنه فراورده های طبیعت محدود بود و اصلا همین محدودیت دامنه فراورده های طبیعت بود که باعث گردید تا تولید و انقلاب تولیدی در جامعه انسانی تحقق پیدا کند و گرنه اگر فراورده های طبیعت بصورت وفور وجود می داشت دیگر انقلاب تولیدی بوجود نمی آمد و بشریت نیاز به آفرینندگی تولید نمی کرد طبیعت آماده او را سیر می کرد و قدرت آفرینندگی این انسان هم نابود می ساخت آنچه که باعث گردید تا انقلاب تولید رخ دهد و پتانسیل آفرینندگی در عرصه سینماتیک بدل به تولید گرد همان محدودیت غذای آماده درون سفره طبیعت بود لذا در این رابطه بود که در جامعه اشتراکی غیر تاریخی اولیه بشر تولید اضافی وجود نداشت ولی بموازات بوجود آمدن این موضوع در تاریخ انسان باعث گردید تا تولید اضافی محصول تولید انسان شرایط جدیدی با خود در جامعه انسانی ایجاد نماید که مهمترین آنها پیدایش پدیده مالکیت در تاریخ اجتماعی انسان بود البته علت استحاله پدیده افزایش تولید به مالکیت در جامعه اولیه به این دلیل بود که تولید در روند پیدایش ابزار تولید با پیدایش خود در جامعه غیر تاریخی اولیه شکل اجتماعی زندگی که بصورت جمعی فراورده های طبیعت را جمع می کردند یا بصورت جمعی صید می کردند و یا بصورت جمعی شکار می کردند دچار تغییر و تحول کرد چراکه ابزار تولید به آن حد فراوان نبود که جامعه بتواند همگانی برحسب نیاز از آن استفاده نماید و همین محدودیت ابزار تولید بود که همراه با محدودیت سفره طبیعت باعث گردید تا پدیده افزایش تولید در بستر ابزار تولید نصیب جامعه نگردد و مانند گذشته فراورده ها ی طبیعی بصورت اجتماعی توزیع نشود بلکه صورت انصاری بخود بگیرد و همین انحصاری شدن تولید اضافی بود که عامل پیدایش مالکیت در جامعه انسانی گردید البته این مالکیت هم در عرصه ابزار تولید صورت گرفت و در عرصه تولید اضافی و بنابراین مالکیت در این مرحله عبارت بود از انحصاری شدن ابزار و تولید اضافی و در همین جا نباید این سوال را فراموش کنیم که چه عاملی در این مقطع باعث گردید تا مالکیت بر ابزار تولید و توزیع انحصاری شود؟
تنها علتی که بعنوان پاسخ این سوال می توان در اینجا مطرح کرد عبارت است از زور که زمینه ساز انحصاری شدن این ابزار تولید و آن تولید اضافی محدود فراهم ساخت بهر حال با پیدایش مالکیت در عرصه پروسه تکامل تولید و شکل تولید که همان ابزار تولید می باشد آهسته آهسته خود انسان هم بعلت محدودیت نیروی کار جز ابزار تولید در آمد که از این مرحله بود که دوران برده داری در تاریخ بشر آغاز شد بنا براین برده داری مختص فرایندی از تاریخ بشر می باشد که انسان بصورت ابزار تولید در می آید ماحصل آنچه تاکنون گفته شد عبارت است از اینکه ابتدا تولید در بستر پراکسیس اجتماعی انسان شکل گرفت و انقلاب تولیدی در جهان تحقق پیدا کرد و سپس با این انقلاب انسان متولد شد و تاریخ بوجود آمد و جامعه غیر تاریخی روند تاریخی در پیش گرفت و انسان خالق تولید بدل به انسان مخلوق تولید گردید و پراکسیس بعنوان عمل اجتماعی تعیین کننده رابطه بین انسان و تولید شد و با تاریخی شدن انسان و جامعه و ابزار شکل تولید و ابزار تولید نیز تاریخی گشت و باعث پیدایش مالکیت بر ابزار تولید همراه با انحصاری شدن توزیع گردید همچنین همگام با پیدایش مالکیت توزیع و ابزار تولید انحصاری شد در نتیجه تولید اضافی محصول ابزار تولید تکامل یافته در اختیار عده محدودی قرارگرفت و بعلت محدودیت نیروی کار و پیدایش اصل تقسیم کار در عرصه تولید بازوی کار جز ابزار کار در آمد که با آن برده داری در تاریخ بشر تکوین پیدا کرد همگام با این تغییر و تحولات تاریخی دو پدیده دیگر در تاریخ بشر شکل پیدا کرد که یکی استثمار بود و دیگری طبقه که این دو پدیده تا انتهای تاریخ بشر بصورت دو عامل عمده پیوسته نقش بازی کرده است و بدون شناخت این دو پدیده هر گز نمی توانیم به تبین درستی از تاریخ بشر دست پیدا کنیم پدیده استثمار که از نظر تکوینی دارای تاریخی مقدم بر طبقه می باشد و اصلا خودش عامل پیدایش و تکوین طبقه در جامعه تاریخی انسان می باشد عبارت است از تصاحب تولید اضافی از تولید کننده آن تولید اضافی توسط افرادی که خود تولید کننده نمی باشند فقط بعلت قدرت برتر ی که از تولید کننده دارند این تولید اضافی را غارت و دزدی می کنند اینجا بود که پدیده غصب در تاریخ بشر شکل گرفت چراکه پدیده غصب عامل تکوین استثمار در تاریخ انسان گردید به این دلیل که غصب عبارت است از تصاحب قدرتمندانه تولید اضافی از تولید کننده بوسیله نیروی غیر تولید کننده پس استثمار یک مقوله تاریخی است که از آغاز پیدایش مالکیت و تولید اضافی در تاریخ بشر وجود داشته و مختص یک شرایط خاص زمانی هم نمی باشد گرچه این شکل استثمار و حجم و اندازه استثمار در عرصه تاریخ بشر صورتی سیال داشته است ولی بهر حال این استثمار از همان زمانیکه تولید اضافی در تاریخ بشر بوجود آمد وجود داشته است و پا به پای آن حرکت کرده است البته آنچنانکه فوقاً هم به اشاره رفت خود استثمار باعث بوجود آمدن پدیده جدیدی در تاریخ بشر گردید به نام طبقه مقصود از طبقه در اینجا دلالت بر دسته بندی گروه اجتماعی انسان پس از خروج از جامعه اشتراک اولیه می کند که آن جامعه در عرصه برخورد با مالکیت ابزار تولید و توزیع انحصاری تولید اضافی و مالکیت بر نیروی تولید به دو گروه بهره ور و بهره کش و گروه بهره ده و ستم کش تقسیم شدن از اینجا بود که دیالکتیک طبیعت و جامعه تولید به دیالکتیک مبارزه بین این دو طبقه انتقال پیدا کرد مبارزه طبقاتی در طول تاریخ عبارت بود از جنگ میان دو گروه اجتماعی که یکی کار نمی کرد اما می خورد با گروهی که کار می کرد اما نمی خورد این مبارزه و جنگ بود که کانتکس حرکت تاریخ بشر از آغاز تا کنون تعیین کرده است و تمامی تضاد های دیگر تاریخ بشر از تضاد نژادی گرفته تا تضاد مذهبی و تضادهای سیاسی و ... تحت الشعاع این مبارزه می باشد بنا براین پراکسیس اجتماعی عامل بوجود آمدن تولید شد تولید عامل بوجود آمدن اجتماع تاریخی و انسان تاریخی گردید و اجتماع تاریخی و انسان تاریخی عامل تاریخی شدن ابزار تولید انسان شد و تاریخی شدن ابزار تولید باعث شکل گیری تولید اضافی برای صاحب ابزار گردید تولید اضافی زمینه پیدایش مالکیت بر پایه قدرت شد مالکیت در عرصه ابزار تولید و انحصاری شدن توزیع عامل پیدایش استثمار در تاریخ بشر شد و استثمار پس از پیدایش باعث بوجود آمدن طبقه در تاریخ بشر گردید طبقه با تکوین خود مبارزه طبقاتی را در جامعه بوجود آورد مبارزه طبقاتی در تاریخ بشر بمرور زمان در بستر تاریخ به اشکال مختلف و صورتهای متفاوت و روپوش های گوناگون جاری و ساری گشت و تا امروز تاریخ بشر را پیش می برد اما آنچه در رابطه با شکل بندی این مبارزه طبقاتی حائز اهمیت می باشد اینکه این مبارزه طبقاتی بر پایه شکل مالکیت در جامعه تکوین پیدا کرده است و پیوسته صورتهای مختلفی بخود گرفته است که کانتکس آن را مناسبات تولید تعیین کرده است بنابراین مناسبات تولید که برپایه شکل تولید در جامعه بشری مادّیت تاریخی پیدا کرده است تنها شکل بندی استثمار را تعیین می کند نه شکل بندی مالکیت مثلا در مناسبات برده داری شکل استثمار بصورت استعبادی بوده است و در مناسبات زمینداری و فئودالیسم یا فئودالیته شکل استثمار صورت بهره کشی داشته است و در مناسبات بورژوازی و کاپیتالیسم شکل استثمار بصورت تصاحب ارزش اضافی می باشد و ... بنا براین تا اینجا مشخص شد که:
اولا : از آغاز تاریخ بشر تا کنون استثمار وجود داشته است تنها در تاریخ شکل استثمار و حجم استثمار بوده است که عوض شده است
ثانیا : این استثمار معلول پیدایش مالکیت در تاریخ بشر بوده است
ثالثا : بموازات پیدایش مالکیت و استثمار در تاریخ بشر طبقه در جامعه بشری تکوین پیدا کرد ه است
رابعا : با پیدایش طبقه در جامعه انسانی مبارزه طبقاتی بعنوان موتور محرک تاریخ تکوین پیدا کرده است
خامسا : مناسبات تولیدی تعیین کننده شکل مالکیت نبوده بلکه بالعکس تعیین کننده شکل استثمار بوده است
سادسا : تا زمانیکه شکل مالکیت تغییر پیدا نکند تغییر شکل تولید نمی تواند استثمار و بهر کشی را از انسان و جامعه انسانی را بر طرف نماید و بدین ترتیب بود که تاریخ بشر با مالکیت انحصاری و استثمار و مبارزه طبقاتی آغاز شد و از برده داری تا امروز که نظام سرمایه داری برجهان و زمین حاکم است اگرچه دائما طبقات تغییر کرده اند و اگر چه مکانیزم استثمار عوض شده است ولی شکل مالکیت عوض نشده و مالکیت بهمان شکل انحصاری خود در بستر مناسبات مختلف تولیدی جاری و ساری گشته است و بهمین دلیل است که در بحث تئوریک مبانی سوسیالیسم با توجه به تعریفی که از سوسیالیسم کردیم ( و سوسیالیسم را اجتماعی شدن تولید و توزیع تعریف کردیم ) از آنجائیکه هم جامعه و هم تولید و هم توزیع مقوله تاریخی می باشند لذا ما به سوسیالیسم هم بعنوان یک مقوله تاریخی نگاه کردیم که در بستر تاریخی فرایندهای مختلفی بخود گرفته است که این فرایندها عبارت می باشند از:
1- سوسیالیسم طبقاتی
2- سوسیالیسم ساختاری
3- سوسیالیسم علمی

 

سوسیالیسم طبقاتی: آنچه باید مقدمتا در رابطه با تقسیم بندی مراتب سوسیالیسم فوق مطرح کنیم اینکه نباید چنین بپنداریم که تفکیک مراتب فوق از سوسیالیسم معنای آن دارد که مثلا سوسیالیسم علمی یک سوسیالیسم طبقاتی نیست و یا مثلا سوسیالیسم علمی یک سوسیالیسم ساختاری نمی باشد نه چنین نیست چرا که از نظر ما سوسیالیسم علمی هم یک سوسیالیسم طبقاتی است و هم یک سوسیالیست ساختاری منظور ما از تفکیک فوق مضمون مبارزه طبقاتی و سمت گیری مبارزه طبقاتی می باشد بعبارت دیگر مبنای تقسیم بندی فوق سبژه سوسیالیسم است نه ابژه سوسیالیسم چرا اگر بخواهیم ابژه سوسیالیسم را مبنای تبین خود قرار دهیم بی شک برای تحقق سوسیالیسم با آن تعریفی که فوقاً از آن کردیم ( که عبارت بود از اجتماعی شدن تولید و توزیع ) لذا طبیعی است که تا زمانی شکل تولید اجتماعی بوجود نیاید امکان تحقق اجتماعی شدن تولید وجود نخواهد داشت همچنین تا زمانی موضوع اجتماع توزیع که همان شهر و شهرنشینی می باشد بوجود نیاید امکان اجتماعی شدن توزیع وجود نخواهد داشت اما و هزار اما سوسیالیسم در عرصه سبژه از همان آغازی که مبارزه طبقاتی بشر شروع شده مادّیت داشته است چراکه مضمون تمامی مبارزات تاریخی طبقاتی بشر نفی استثمار و نفی حاکمیت طبقه حاکمه غاصب بوده است و لذا در این رابطه بوده که ما مبارزه ضد استثماری و ضد طبقاتی بشر در تمامی مراحل تاریخ بشر را تحت عنوان سوسیالیسم طبقاتی یاد می کنیم و منظورمان از کاربرد ترم سوسیالیسم طبقاتی در اینجا اشاره به تمامی مبارزات تاریخ بشر می کند که از سه مشخصه 1- ضد استثماری 2- ضد حاکمیت طبقه حاکمه استثمارگر 3- ضد تراکم ثروت بوده است همه این سه آیتم مضمون اجتماعی و مخالفت با انحصار داشته است به این ترتیب است که از نظر ما آنچنانکه مزدک یک سوسیالیسم می باشد ابوذر یک سوسیالیسم است و آنچنانکه این آیات از قرآن - سوره التوبه - آیات 33 و 34 که می فرماید - هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ - يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ - یک شعار سوسیالیسمی می باشد این کلام محمد که می گوید : الناس سواسیته کاسنان مشط - مردم با هم برابرند آنچنانکه دانه های شانه باهم مساوی می باشد باز یک شعار سوسیالیستی است همچنین آنچنانکه این شعار امام علی که در سرآغاز شروع حکومت خود بر مردم در خطبه 15 نهج البلاغه مطرح کرد - وَ اَللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ اَلنِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ اَلْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِي اَلْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ اَلْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ - بخدا سوگند اموالی از مردم که به ناحق غصب کرده اید و با آن زن و برده و ... خریده اید پس می گیرم چراکه در عدالت برای مردم گشادی و آسایشی وجود دارد که هرگز در ظلم وجود ندارد یک شعار سوسیالیستی می باشد این شعار ابوذر هم که می گوید: اعجبت لمن لایجدو قوته فی بیته کیف لا یخرج الناس شاهرا سیف - من تعجب می کنم از مردمی که در خانه خود گرسنه هستند و قوتی برای زندگی کردن ندارند ولی با شمشیر اخته بر طبقه حاکم خود نمی شورند - نیز یک شعار سوسیالیستی می باشد و یا همچنانکه شعار مالکیت دزدی پرودن یک شعار سوسیالیستی می باشد این شعار مارکس در مانیفست که می گوید: پرولتاریای جهان در مبارزه با بورژوازی و سرمایه داری جهانی چیزی جز زنجیرهائی که برپای دارند از دست نخواهند داد نیز یک شعار سوسیالیستی می باشد همه این شعارها مضمون سوسیالیستی دارند چراکه همه آنها با استثمار فرد از فرد طبقه از طبقه و ملت از ملت مخالفت می کنند و همه این شعار با حاکمیت فرد بر جامعه و یا طبقه بر جامعه و یا ملت بر جامعه دیگر مخالف هستند همچنین همه اینها با تراکم ثروت مخالفند پس همه این شعارها سوسیالیستی هستند اما فورا سوالی که در همین جا و در همین رابطه مطرح می شود اینکه با کدامین سوسیالیسم ؟
بعبارت دیگر اگر وجه تشابه تمامی این شعارها سوسیالیسیم است وجه تمایز این شعارها در عرصه سوسیالیسم کدامین می باشد ؟
اینجا است که در پاسخ به این سوال فربه می رسیم به طرح مراتب سوسیالیسم که آنچنانکه مطرح کردیم مراتب سوسیالیسم عبارت از سوسیالیسم طبقاتی و سوسیالیسم ساختاری و سوسیالیسم علمی یا سوسیالیسم برنامه ائی که از آنجائیکه آنچنانکه قبلا مطرح کردیم مبارزه طبقاتی از آغاز پیدایش استثمار و طبقه تا کنون در تاریخ بشر ادامه داشته است و از آنجائیکه در مبارزه طبقاتی مبارزه بین دو طبقه حاکم یا استثمارگر و طبقه محکوم یا استثمار شده می باشد لذا در این رابطه آنچنانکه حاکمیت طبقه حاکم یا استثمارگر بر طبقه محکوم یا استثمار شده را حکومت غصب می خوانیم و برای مبارزه آنها مضمون ظالمانه یا غاصبانه قائل هستیم در مؤلفه دیگر این مبارزه یعنی مبارزه طبقه محکوم یا استثمار شده را با طبقه حاکم معتقد به مضمون سوسیالیستی هستیم پس در سوسیالیسم طبقاتی ما علاوه بر اینکه به فلسفه تاریخ اعتقاد داریم و فلسفه تاریخ را تبین مبارزه طبقاتی تاریخ می دانیم با استثمار در هر شکل آن مبارزه می کنیم همچنین با تراکم ثروت که عامل نا برابری های اجتماعی نیز می شود مخالف خواهیم بود پس مبانی سوسیالیسم طبقاتی عبارتند از:

1-اعتقاد به فلسفه تاریخ
2-اعتقاد به تبین فلسفه تاریخ بر پایه مبارزه طبقاتی بشر از آغاز تا کنون
3-مبارزه با استثمار در هر شکل آن چه استثمار فرد بر فرد و چه استثمار طبقه از طبقه و چه استثمار ملت از ملت
4- مخالفت با هر گونه تراکم ثروت یا تراکم سرمایه در جامعه که بستر نا برابری ها در جامعه می گردد.

ادامه دارد