مبانی سوسیالیسم - بخش 11

سوسیالیسم طبقاتی، سوسیالیسم ساختاری، سوسیالیسم علمی – بخش اول

طبق تعریفی که در شماره های این سلسله مقاله از سوسیالیسم علمی کردیم گفتیم که " سوسیالیسم عبارت است از اجتماعی شدن تولید و توزیع " حال اگر این تعریف از سوسیالیسم را کالبد شکافی بکنیم سه عنصر تشکیل دهنده این تعریف از سوسیالیسم عبارتند از:

الف - جامعه یا اجتماع
ب - تولید
ج - توزیع

که هر سه عنصر مطرح شد ه فوق دارای خصیصه تاریخی می باشند . منظور ا ز خصیصه تاریخی در اینجا تکیه بر این حقیقت علمی است که سه مقوله جامعه و تولید و توزیع در بستر زمان صورتی ساکن و ثابت و مکانیکی نداشته بلکه بالعکس هر سه مقوله فوق در بستر زمان صورتی سیال و دینامیک داشته است که علاوه بر این سیّالیت و پویایی و حرکت هر سه مقوله روندی تکاملی داشته اند یعنی پیوسته حرکتی رو به جلو و استکمالی و هدفدار داشته اند،

هم اجتماع انسانی در بستر زمان از آغاز پیدایش تا کنون دارای حرکتی رو به جلو و تکاملی بوده و هم تولید و توزیع انسانی از این خصیصه برخوردار بوده اند،  ولی آنچه بعنوان خصیصه سوم این سه مقوله در همین جا قابل طرح است،  اینکه این سه مقوله خود نیز بین خود دارای پیوند ارگانیکی بوده اند که این پیوند ارگانیکی از آغاز تکوین تا کنون ادامه داشته است و همین پیوند ارگانیک بین این سه مقوله تاریخی است که از این سه مقوله جدای از خصلت تاریخی که فوقاً مطرح شد هر سه را بعنوان سه مقوله دیالکتیکی در عرصه شدن و تکامل ساخته است.  البته مقصود از مقوله دیالکتیکی در اینجا اشاره به ساختار حرکت آنها است که دلالت بر این امر می کند که آن سه مقوله متحرک اولا دارای حرکتی ارگانیکی و درون ذات و جوهری می باشند نه حرکتی مکانیکی و برون ذات در ثانی خود حرکت درونی آنها در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارد در ثالث مبنای تکوین حرکت آنها هم تضاد های درونی وجود آنها می باشد .

 

آنچه در رابطه با مقوله تولید در این کالبد شکافی باید در اینجا مطرح کنیم عبارت از اینکه این تولید یک مقوله انسانی می باشد چراکه این فقط انسان است که تولید می کند و دیگر موجودات توان تولید ندارند ( البته مقصود از تولید تغییر و استحاله در فراورده های طبیعت در راستای نیاز مصرفی انسان است )که آنچه در این رابطه باید بگوئیم عبارت است از این حقیقت است که دیگر ارگانیسم ها هرچند هم در فراورده های طبیعت جهت مصرف خود تغییری ایجاد می کنند این تغییر تا مرز استحاله آن فراورده متوقف می گردد،  اما این تنها انسان است که توانائی آنرا دارد که توسط خود ویژگیهای فیزیکی دستان و مغز،  با کمک ابزار تولید و ماشین فراورده های طبیعت را در عرصه استحاله بر پایه نیاز مصرفی جامعه پیش ببرد و از سنگ معدن اتومبیل بسازد اما یک مورچه یا یک زنبور عسل تغییراتش در فراورده های طبیعت فقط تا مرز جمع آوری و انبار کردن و حفاظت و ... است و هر گز پتانسیل استحاله کردن در فراورده های طبیعت را ندارد.

ممکن است در اینجا فورا مثال عسل سازی زنبور عسل از شهد گلهای موجود در طبیعت مطرح بشود که باید در پاسخ بگوئیم که عسل اگرچه استحاله در فراورده های طبیعت می باشد اما این استحاله برای زنبور عسل یک انتخاب و عمل و پراکسیس نیست بلکه یک غریزه و حرکت غیر اختیاری و غیر انتخابی برپایه ساختار وجودی می باشد در صورتیکه در تولید که برای انسان بعنوان یک پراکسیس اجتماعی مطرح می باشد اختیار و انتخاب و ساختار غیر غریزی که همان ابزار تولید می باشد دخالت دارد بنا براین اگر بخواهیم یک تعریف تاریخی از انسان بکنیم باید بگوئیم که انسان حیوانی تولید کننده می باشد و هیچ حیوانی بجز انسان توان تولید با آن سه مشخصه مطرح شده در باب تولید (که عبارت بودند از 1-استحاله برپایه نیاز مصرفی انسان 2- انتخاب و اختیار و اراده در عرصه استحاله 3- پتانسیل تولیدی بر پایه قدرت آفرینندگی انسان که همان ایجاد ابزار تولید می باشد نه برپایه ساختار وجودی و غریزه ) ندارد و برپایه این حقیقت بود که بین جامعه انسانی از آغاز تاریخ و مقوله تولید پیوندی تنگاتنگ و گسست ناپذیر بوجود آمد و اصلا از زمانی که این پیوند بین انسان بعنوان تنها حیوان دارای توان تولید و مقوله تولید بوجود آمد مقوله تاریخ بوجود آمد چراکه تاریخ علم شدن انسان و جامعه انسانی می باشد یک مقوله ائی است که فقط مختص انسان می باشد و غیر انسان و جامعه انسانی هیچ موجود دیگری در جهان دارای تاریخ نمی باشد و بر پایه این تبيین انسان و تاریخ است که می توانیم عرصه پیوند ارگانیک بین انسان و تولید را در بستر تاریخ پیش ببریم و بگوئیم که زمانی بوده که جامعه انسانی وجود داشته است اما همین جامعه انسانی داری تاریخ نبوده و آن زمان وقتی بوده که جامعه انسانی توان تولید کردن نداشته است و از فراورده های طبیعت برپایه نیاز خود و بر مبنای موقعیت آن فراورده ها در طبیعت بصورت آماده استفاده می کرده است و توان هیچ گونه ایجاد استحاله در فراورده های طبیعت نداشته است البته جامعه اشتراکی اولیه که قرآن در آیه 213 بقره بصورت كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ - از آن یاد می کند دلالت بر همین جامعه غیر تاریخی انسان می کند که بشر بصورت جمعی از فراورده های طبیعت استفاده می کرده است و از دریا و از جنگل توسط صید و شکار و جمع آوری محصولات آماده طبیعت و ... بهره می جسته اما این جامعه غیر تاریخی و غیر تولید کننده انسان در یک مقطعی از حرکت خود بعلت افزایش کمی به مرحله ائی رسیده است که دیگر فراورده های طبیعت توان رفع نیاز و رفع حوائج او را نداشته است که بعلت همین ناتوانی طبیعت در پاسخگوئی به نیازهای معیشتی او همراه با فشارهائی که طبیعت عریان در عرصه سرما و گرما و ... بر او وارد می کرده نسل انسان و جامعه غیر تاریخی انسانی در مرز نیستی و هلاکت قرار داشته است چراکه این حیوان بی دفاع در برابر تضاد کشنده با طبیعت توان مقابله کردن را نداشت و لذا در حال نابودی و هلاکت مطلق بود و طبیعت بی رحمانه او را له می کرد اینجا بود که بزرگترین انقلاب و تحول در حیات انسان بوقوع پیوست که عبارت بود از پیدایش مقوله تولید توسط انسان همانی که قرآن در داستان دیالوگ سمبلیک بین خدا و ملائکه در آیات 29 تا 38 سوره بقره - هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ - وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ - وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء آن كُنتُمْ صَادِقِينَ - قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ - قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ - وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ - وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ - فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ - فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ - ُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ - از آن بعنوان امری که باعث جانشینی خدا در زمین شد یاد می کند یعنی انسان توسط تولید توانست کرسی جانشینی خدا در زمین را اشغال نماید اما امر تولید و انقلاب تولید در همین دایره محصور نماند بلکه تولید با پیدایش خود بصورت اسب درشکه یا لوکوموتیو قطاری در آمد که جامعه انسانی را بدنبال خود یدک کشید. بعبارت دیگر تولید اگر چه در مرز پیدایش یک امر انسانی و اجتماعی بود و مخلوق انسان و جامعه انسانی بود ولی پس از پیدایش این مخلوق انسان بصورت خالق انسان و خالق جامعه انسانی در آمد و همین حقیقت تاریخی انسان درست تعریف این اصل است که تولید برای انسان یک پراکسیس یا عمل خاص اجتماعی بود نه یک پراگماتیسم اقتصادی بعبارت دیگر تولید برای انسان یک پراکسیس انسانی بود نه یک پراگماتیسم اقتصادی و همین حقیقت علمی مرز تبین علمی و غیر علمی تاریخ انسان را مشخص می سازد بعبارت دیگر اگر ما جامعه انسانی را بر پایه پراگماتیسم اقتصادی تبیين کنیم در آن صورت می بایست تاریخ را بر پایه تولید اقتصادی تبيین نمائیم و تولید اقتصادی در تحلیل نهائی در بند ابزار تولید محصور می شود که در نهایت افسار حرکت تاریخ انسان را بدست ابزار تولید می سپارد که خود ابزار تولید مقوله ائی بی افسار و بی دهنه و ... می باشد اما اگر برپایه تعریف پراکسیس از تولید بخواهیم به تبیين تاریخ انسان بپردازیم در آن صورت تولید بعنوان یک عمل اجتماعی نه فردی عرض اندام می کند که این اجتماعی بودن عمل تولید در عرصه پراکسیس اجتماعی پایه تبيین تاریخ را از گردونه ابزار محصول پراگماتیسم اقتصادی جدا می کند و آنرا به عرصه اجتماع می کشاند اما عرصه فونکسیون پراکسیسی تولیدی بجای پراگماتیسم اقتصادی باز بهمین جا محدود نمی ماند بلکه از آن مهمتر آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت در عرصه تولید پراکسیس اجتماعی تولید در بستر تکامل خود در مرحله اول از مخلوق جامعه بشری به مرحله خالق جامعه بشری در می آید و از اینجا است که تولید فونکسیون اقتصادی خود را رها می کند و دارای فونکسیون تاریخی می شود و این تولید یا این پراکسیس اجتماعی است که تاریخ را بوجود می آورد و جامعه بشری را از مرحله ماقبل تاریخ به مرحله تاریخی می کشاند و باز در ادامه همین تولید توسط همین پراکسیس اجتماعی است که جامعه را دیالکتیکی می کند و خالق جامعه و انسان و تاریخ می شود در صورتیکه در تولید پراگماتیسمی تولید نمی تواند تاریخ ساز و انسان ساز و تکامل آفرین بشود در تولید پراگماتیسمی تولید دیگر نمی تواند تبیين کننده تکامل انسان و جامعه انسانی و همچنین دیالکتیکی بودن حرکت انسان و جامعه انسانی بشود پس این تنها تولید پراکسیس اجتماعی بود که انسان غیر تاریخی را جانشین خدا در زمین کرد همچنین این تولید پراکسیس اجتماعی بود که بصورت میوه ممنوعه در جنت غیر تاریخی انسان اولیه مطرح گردید و با خوردن آن انسان بینا و هشیار شد این تولید پراکسیس اجتماعی بود که زمینه هبوط انسان و جامعه انسانی را از جنت غیر تاریخی اولیه فراهم ساخت این تولید پراکسیس اجتماعی بود که انسان و جامعه انسان را تاریخی کرد این تولید پراکسیس اجتماعی بود که مجتمع انسانی را بدل به جامعه انسانی کرد و جمع مکانیکی انسان را بدل به جامعه ارگانیکی انسانها کرد این تولید پراکسیس اجتماعی بود که خالق تکامل برای انسانهای غیر تاریخی اولیه شد این تولید پراکسیس اجتماعی بود که مغز انسان اولیه را از دایره محدوده غریزه خارج کرد و به عرصه تکامل اندیشه کشانید این تولید پراکسیس اجتماعی بود که جامعه انسانی را مبنای حرکت و تکامل قرارداد نه فرد انسانی و بدین ترتیب بود که توسط انقلاب تولید پراکسیس اجتماعی انسان جدید یا انسان فعلی متولد شد و توسط این تولید پراکسیس اجتماعی بود که انسان شروع به تعریف رابطه های خود با طبیعت و جامعه و با گذشته و با خودش کرد و بر پایه این تعریف و باز تعریف ها بود که انسان، انسان شد و جامعه، جامعه و تاریخ، تاریخ و از این مرحله بود که آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت پیوند دیالکتیکی و ارگانیک بین جامعه و تولید بوجود آمد و تولید مخلوق پراکسیس اجتماعی انسان بدل به تولید خالق پراکسیس جامعه انسانی گردید و تا زمانیکه فحوای عمیق این جمله را درک نکنیم هرگز نخواهیم توانست به تبین تکامل انسان و تبین تکامل جامعه انسانی برسیم و این امر امکان پذیر نیست مگر با شناخت جایگاه تولید پراکسیس اجتماعی و مرزبندی کردن تولید پراکسیس اجتماعی با تولید پراگماتیسم اقتصادی چراکه در تولید پراکسیس اجتماعی اراده و اختیار و آفرینندگی انسان قربانی نمی شود در تولید پراگماتیسم اقتصادی است که اراده و اختیار و آفرینندگی انسان قربانی اقتصاد و ابزار تولید می گردد در تولید پراکسیس اجتماعی گردونه تکامل جامعه انسانی در دست ابزار تولید قرار نمی گیرد آنچنانکه در تولید پراگماتیسم اقتصادی قرار دارد در تولید پراکسیس اجتماعی انسان و جامعه انسانی بموازات اینکه می سازند ساخته می شوند( یا آنچنانکه قرآن می گوید كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ – سوره الاسرا – آیه 84 - هر کس و هر جامعه آنچنانکه عمل می کند شکل می گیرد و یا باز آنچنانکه قرآن می گوید در تولید پراکسیس اجتماعی است که : يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ – سوره النبا – آیه 40 - هر کس در رستاخیز آنچه که از این دنیا روانه می کند و یا عمل می کند می بیند و قیامت و معاد برایش چیزی نیست جز آنچه با عمل فردی و اجتماعی خود در این جهان می سازد در تولید پراکسیس اجتماعی است آنچنانکه قرآن می گوید : تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ – سوره بقره – آیه 134 - جامعه انسان دارای مسئولیت می شود و نقش رهبری و سازنده در تکوین فرد پیدا می کند ).

ادامه دارد