مبانی تئوریک مانیفست اندیشه های شریعتی - بخش دوم

 

1 – آزادی در مانیفست شریعتی:

سخن خودمان را در این رابطه با کلامی از معلم کبیرمان شریعتی آغاز می کنیم :

" در آن پانصد شب تنهائی ( کمیته مشترک ساواک - سال 52 - 53 ) نمی دانم شبی یا روزی خواب می دیدم در حسینیه ارشاد کنفرانس می دادم نا گاه در میان مخاطبین آشنا دانشجوئی بلند شد ( خطاب به من ) گفت استاد اینهمه از زندگی گفته ای اما برای یکبار زندگی را تعریف نکرده ای در عالم خواب برای او آنچنان زندگی را تعریف کردم که در عالم بیداری هرچه بیشتر به آن می اندیشم بیشتر به آن ایمان پیدا می کنم گفتم بنویسید زندگی عبارت از:

 

نان ( سوسیالیسم ) و آزادی ( دمکراسی ) و فرهنگ ( پلورالیسم ) "

بهمین ترتیب

" ای آزادی چه زندانها که برایت کشیده ام و چه زندانها که برایت خواهم کشید چه شکنجه ها که برایت کشیده ام و چه شکنجه ها که برایت خواهم کشید اما هر گز خود را به استبداد نخواهم فروخت در این راه مربی ام علی مرد بی بیم و ترس و معلم ام مصدق مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید  "

شاید اگر بگوئیم تا قبل از شریعتی ( گرچه مدت 80 سال بود که جامعه ما برای آزادی به معنای مدرن آن مبارزه می کرد) ولی هیچگونه تئوری در باب آزادی در تاریخ جنبش ما وجود نداشته است سخنی به گزاف نگفته ایم البته در باب آزادی از طرف روشنفکران حتی قبل از انقلاب مشروطیت زیاد مدیحه سرائی و تجلیل و تبلیغ شده است اما هرگز به اندازه چند صفحه هم در باب آزادی تئوری پردازی و نظریه پردازی نشده ،  بهمین خاطر بود ه است که نه تنها توده ها ی ما در مبارزات آزادیخواهانه گذشته خود هیچ ذهنیتی از خود آزادی در ذهن نداشته اند بلکه  خود روشنفکر ما هم هیچ ذهنیت مثبتی از آزادی در ذهن و تخیلش نداشته است تنها برداشت روشنفکر جامعه ما از آزادی مانند توده ها عوام ما همان برداشت منفی از آزادی بوده است که عبارت بود از اینکه ما مثلا این شاه دیکتاتور را که جلو آزادی های ما را می گیرد نمی خواهیم اما اینکه بجای این دیکتاتوری شاه چه می خواهیم نه روشنفکر می توانست جواب بدهد و نه توده های عوام ما.  بهمین خاطر است که در تاریخ گذشته جنبش آزادیخواهانه مردم ما تا ندای مخالفی به هر نامی بر علیه دیکتاتور حاکم صورت می گرفت بدون اینکه بدانند که این منادی کیست دارای چه فکر و عقیده و برنامه ای برای آزادی یا عدالت و ... می باشد ، هژمونی اش بر گرده توده ها تثبیت می شد . بهمین خاطر است که درخت آزادی در مزرعه تاریخ نتوانست  همانند درخت استبداد ریشه بدواند.  البته این موضوع باعث فونکسیونهای خطرناک تری هم در جامعه و تاریخ جنبش اجتماعی ما شده  که کمترین آنها وازدگی توده های ما و یاس و دلزدگی آنها از مبارزه بود و بقول هگل در اینجا بود که توده ها جهت انتقاد از حال،  گذشته را طلائی می کردند و یا با طرح ضرب المثل هائی مثل " سال به سال دریغ از پارسال " یا " کی شده که بد برود و بدتر جای آن را نگرفته باشد " و قس علیهذا به نقد مستور از حال می پرداختند بهر حال آنچه بعنوان بزرگترین آفت مبارزه آزادیخواهانه مردم ما مطرح بوده است و مطرح می باشد عدم مسلح بودن مبارزات آزادیخواهانه توده های ما به تئوری آزادی یا تئوری سوسیالیسم یا تئوری پلورالیسم بوده است و همین خلا تئوریک بوده است که باعث شده تا توده های ما یا روشنفکران ما هر زمانی که می خواسته اند با استبداد یا تبعیضات اجتماعی مقابله کند تنها سلاحی که در دستان خود میدیده اند خشونت و انقلاب بوده است چرا که حاکمیت های مطلق عنان تاریخ ایران جز با انقلاب و خشونت حاضر به انتقال قدرت یا تقسیم قدرت با توده ها نبوده اند و پیوسته قدرت حکومت خود را موهبت الهی می دیده اند که یا مستقیم از طرف خدا به آنها رسیده است یا با واسطه امام زمان به آنها تنفیذ شده است و هرگز قدرت حکومت خود را تفویض شده از جانب مردم نمی دانسته اند بنا براین در این رابطه بوده است که تا توده ها تحت شعار آزادیخواهانه خود خواهان تقسیم قدرت با بالائیها می شدند دریای خون و نسل کشی و شکنجه و ... در ایران راه می افتاده است و فریادها را در نطفه خفه می کرده اند.  دلیل عمده این امر نداشتن تئوری آزادی و تئوری عدالت و تئوری پلورالیسم و ... غیره بوده است. آنچه تئوری آزادی در رابطه با آزادی به ما می گوید تنها این نیست که بگوید چه نمی خواهیم بلکه مهمتر از آن،  تئوری آزادی اول می گوید چه میخواهیم تا بر مبنای چه میخواهیم بتوانیم چه نمی خواهیم را خوب بشناسیم اینجا استکه نقش شریعتی ( بعنوان اولین منادی که در جامعه ما بانگ تئوری آزادی را بلند کرد و آزادی رمانتیسمی را از آزادی دمکراتیکی تئوریزه شده جدا کرد و به تئوریزه کردن آزادی پرداخت و تفاوت انقلاب مشروطیت ما با انقلاب کبیر فرانسه بر این پایه تئوریزه کرد ) مشخص می شود.

بهرحال یکی از پیچیده ترین مباحث تئوریک اندیشه های شریعتی موضوع آزادی می باشد چرا که برای شریعتی، آزادی پل صراط زرتشت است که صعود آن بهشت است و سقوط از آن جهنم و بهمین دلیل شریعتی هرگز در عرصه تئوری خویش با آزادی عام و مجرد برخورد نکرده است تا توسط آن ما بتوانیم به اقتباس از منطق و متدولوژی ارسطوئی بحث تئوری آزادی شریعتی را از تعریف و جنس و فصل و صغری و کبری و دو تا مقدمه و یک نتیجه شروع کنیم و نسخه آکادمیکی از تئوری آزادی ارائه دهیم که بقول خودش مانند خاکشیر بدرد هر کاری بخورد جز بدرد آزادی در این رابطه استکه شریعتی در بحث نظریه پردازی خود در باب آزادی:

اولا - آزادی را در بستر متدولوژی دیالکتیک خود مانند هر واقعیت دیالکتیکی دیگر بصورت تاریخی و عینی و دیالکتیکی دیده است.

در ثانی - آزادی را بصورت یک مقوله دو مؤلفه ای انسانی - اجتماعی مطرح کرده است.

در ثالث - آزادی را بصورت یک فرایند در پروسه مثلث زر و زور و تزویر یا استبداد و استثمار و استحمار یا اقتصاد و سیاست و فرهنگ در نظر گرفته است.

در رابع - در عرصه نظریه پردازی آزادی را یک پروسه دو مرحله ای می بیند که یک مرحله آن نفی و مرحله دوم آن اثبات می باشد مرحله نفی آزادی شامل رهائی از استبداد می باشد و مرحله اثبات آزادی شامل برپائی دمکراسی می گردد.

بنابراین برای تدوین تئوری آزادی در عرصه اندیشه های سترگ شریعتی موظف به رعایت چهار اصل فوق می باشیم و بدون در نظر گرفتن این چهار اصل هرگونه تلاشی برای بیان نظریه شریعتی در باب آزادی برخورد اکلکتیویته با دیدگاه شریعتی خواهد بود که نتیجه آن مجرّد گرائی و ذهن زدگی آن اندیشه خواهد بود در این رابطه بر پایه چهار اصل فوق به بیان تئوری شریعتی می پردازیم:

الف - آزادی بعنوان یک واقعیت مشخص انسانی - اجتماعی نه یک مقوله مجرد ذهنی :

بر مبنای این اصل استکه شریعتی هر گاه در عرصه دیدگاه خود از آزادی سخن گفته آنرا بعنوان یک واقعیت مشخص تاریخی مطرح کرده است که پایه تبین تاریخی آن باز گشت پیدا می کند به آغاز تاریخ انسان که بر پایه استخدام طلبی و شکل گیری و پیدایش زور،  امت واحد اولیه بشری را وارد سنگلاخ مبارزه طبقاتی کرد  و بعلت همین عاملیت زور و استخدام طلبی انسان بوده است که شریعتی همیشه آزادی را بعنوان امر ثانویه تکوینی بر دو پایه زور و زر یا استثمار و استبداد که البته بعدا به این دو عامل معرفت و مذهب و فرهنگ هم اضافه گردید مطرح می کند در این راستا که آزادی برای شریعتی معنی پیدا می کند و آن عبارت است از آزادی در مرحله اول رهائی از زندانهای چهارگانه ای که انسان در بستر تاریخی شدن خویش گرفتار آن می باشد که این چهار زندان از نگاه شریعتی عبارت می باشد از:

  1. زندان طبیعت
  2. زندان جامعه
  3. زندان تاریخ
  4. زندان خویشتن

پس برای شریعتی آزادی بصورت مجرد و ذهنی نه تنها معنی ندارد بلکه یک موضوع عوام فریبانه می باشد برای بحث آزادی،  شریعتی معتقد استکه باید اول آدرس آزادی را مطرح کنیم یعنی بگوئیم آزادی در کجا ؟ آزادی از زندان طبیعت یا آزادی از زندان جامعه یا آزادی از زندان تاریخ یا آزادی از زندان خویشتن برای همین منظور استکه شریعتی در رابطه با هر کدام از این انواع آزادی ها نسخه خاصی می پیچد مثلا آزادی طبیعت را در بستر علم سیانس معنی می کند و یا آزادی از زندان جامعه را در بستر سوسیالیسم معنی می کند و آزادی در تاریخ را در بستر مبارزه طبقاتی و رهائی انسان از این مبارزه تعریف می کند و آزادی از خویشتن را در بستر سوبژکتیو و فرهنگ و مذهب معنی می کند لذا در تئوری پردازی شریعتی در باب آزادی ابتدا سوال کدام آزادی مطرح می گردد آزادی فردی یا آزادی اجتماعی یا آزادی تاریخی یا آزادی طبیعی پس از طرح کدام آزادی است که شریعتی سوال دوم را مطرح می کند و آن اینکه آزادی از زندان چهارگانه چگونه؟

که در پاسخ به این سوال دوم استکه شریعتی مبانی علم - سوسیالیسم - فرهنگ - مبارزه طبقاتی را مطرح کرد علیهذا بر پایه اصل اول آزادی از نگاه شریعتی نه بعنوان یک مقوله عام مجرد ذهنی بلکه بعنوان یک واقعیت مشخص تاریخی مطرح می باشد که بصورت یک امر ثانی در برابر دو مؤلفه زور و خصلت استخدام طلبی انسان در آغاز تاریخ ظاهر گردیده است و باعث خروج انسان از بهشت طبیعت اولیه شده است لذا این زور و استخدام طلبی و هبوط از بهشت طبیعت اولیه بوده است که از نظر شریعتی انسان را گرفتار چهار زندان مختلف کرد ه است که مبارزه برای رهائی انسان از زندانها ی چهارگانه فوق باعث میشود تا تعریف مشخصی از آزادی بدهیم که در این رابطه چهار نوع آزادی برای انسان مطرح میشود. آزادی از زندان طبیعت، آزادی از زندان جامعه، آزادی از زندان تاریخ و آزادی از زندان خویشتن. که برای آزادی انسان از این زندان های چهار گانه انسان نیازمند مبارزه چهارگانه ائی می باشد که این چهار سلاح عبارت می باشند از علم و فرهنگ و سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی.

ب - پیوند تنگاتنگ انسانی - اجتماعی آزادی از نگاه شریعتی: از دیدگاه شریعتی آنچنانکه آزادی در عرصه واقعیت مشخص تاریخی معنی میشود نه در دنیای مجرد ذهنیت آزادی نیز بعنوان یک پدیده انسانی که فقط مختص انسان می باشد و با تولد انسان بوجود می آید نیز تعریف می گردد لذا در این رابطه است که آزادی بعنوان یک مقوله انسانی در دو رابطه فرد و جامعه هویت پیدا می کند که هویت فردی آزادی از نگاه شریعتی توسط در الیناسیون بوجود می آید و آزادی اجتماعی در دو فرایند آزادی منفی یا رهائی جامعه از سه زندان اجتماعی یا زر و زور و تزویر و استبداد و استثمار و استحمار شکل می گیرد و آزادی مثبت اجتماعی بر پایه سه گزینه دمکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم تحقق می پیوند در رابطه با پیوند این دو نوع آزادی استکه شریعتی تلاش مکانیکی جهت رهائی منفردانه از این دو نوع آزادی امری بلا ثمر می داند و معتقد استکه تلاش رهائیبخش برای رهائی از زندان فردی بدون آزادی اجتماعی امری صوفی منشانه می باشد که خود زندان ساختن دیگری بر قامت زندان پیشین می باشد اما تلاش رهائی از زندان اجتماعی بدون رهائی از زندان فردی را هم امری سوسیالوژیستی یا کلکتیویستی محض می بیند که حاصل این هم پیچیده تر شدن هر چه بیشتر زندان اجتماعی می شود لذا شریعتی رمز رهائی از این دو زندان را مبارزه برای آزادی خویشتن در بستر مبارزه اجتماعی می بیند و اینچنین تلاش رهائیبخش از زندان استکه باعث می گردد تا بموازات رهائی زندان اجتماعی فرد نیز از زندان خویشتن آزاد گردد و بموازات رهائی فرد از زندان خویشتن امکان رهائی از زندان اجتماعی ممکن میگردد چرا که یک فرد باید مقوله آزادی را در یک جائی تجربه کرده باشد تا در عرصه مبارزه آزادی بخش اجتماعی گرفتار توهم نگردد و آن لابرتواری که فرد اول آزادی را در آنجا پراتیک کرده است و مذاقش به آزادی شیرین گشته است لابراتوار درونی خودش می باشد که شریعتی این آزادی را در نیایش خود اخلاص می نامد در همین راستا استکه شریعتی در جزوه خود سازی انقلابی خویش به طرح مکانیزم و وسیله و سلاح انجام این دو نوع آزادی در پیوند با هم می پردازد که برای انجام آن سه آیتم:

  1. عبادت
  2. کار
  3. مبارزه

مطرح می کند که طرح این سه مقوله در کنار هم نشان دهنده پیوند تنگاتنگ آزادی فردی و آزادی اجتماعی از نگاه شریعتی می باشد که بدون هر کدام امکان نیل به آزادی دیگری در شکل نفی ائی یا اثباتی آن نمی باشد.

ج - آزادی اجتماعی از نگاه شریعتی چه در شکل نفی ائی آن و در شکل اثباتی اش در پیوند مبارزه برای آزادی سه مؤلفه ای اجتماعی بدست می آید: از نظر شریعتی اجتماع انسانی در عرصه پیدایش تاریخی خود پیوسته اسیر سه زندان استبداد و استثمار و استحمار یا زر و زور و تزویر یا اقتصاد و سیاست و فرهنگ یا تیغ و طلا و تسبیح می باشد که این سه زندان آنچنانکه از نظر پروسه تکوین تاریخی خود ریشه واحد تکوینی که همان خصلت دو مؤلفه ائی استخدام طلبی و زور در انسان دارد بلحاظ شکل گیری تاریخی هم دارای پیوند تنگاتنگ وجودی نیز می باشند بطوریکه رهائی یا آزادی از یکی بدون آزادی از دیگری ممکن نیست البته شریعتی در عرصه تئوری پردازی خویش به این حقیقت علمی نیز معتقد استکه برای آزادی از این سه زندان اجتماعی نباید هم زمان بدون استراتژی با سه زندان فوق برخورد کنیم بلکه بالعکس در مبارزه با این سه زندان و ترسیم مهندسی استراتژی به آرایش این سه زندان بپردازیم چنانکه شریعتی در این رابطه هم در رمی جمره سه مجسمه منای حج و هم در تفسیر دو سوره فلق و سوره الناس به طرح این آرایش می پردازد. در رمی جمره سه بت منا می گوید مجسمه اول را نزن مجسمه دوم را هم نزن مجسمه سوم را بزن اگر آن سومی را بزنی این دو خود بخود فرو خواهند افتاد ولی اگر اشتباه بکنی اول دو مجسمه اول و دوم را بزنی ولی مجسمه سوم از پای در نیاید خود حیات مجسمه سوم باعث میگردد که آن دو مجسمه اول و دوم بشکل قوی تری رویش کند آنچنانکه در انقلاب فقاهتی 22 بهمن دیدیم که بعلت اینکه مجسمه سوم باقی ماند و توده های ما بدون رمی مجسمه سوم در آغاز به رمی مجسمه زور پرداختند خود حیات مجسمه سوم باعث گردید تا دو باره مجسمه اول بشکل مهیب تری رویش کند و همه دستاوردهای انقلاب را تار و مار نماید بنابر این در تئوری آزادی شریعتی در عرصه رهائی از زندان اجتماعی:

اولا باید توجه داشته باشیم که مرحله رهائی باید توسط استراتژی نفی ائی قبل از مرحله آزادی اثباتی صورت گیرد.

در ثانی در عرصه زندان اجتماعی زندان صورت سه مؤلفه ای دارد که هم در عرصه تکوینی و هم در عرصه شکل گیر ی این سه مؤلفه شامل می شود لذا مبارزه نفی ائی که مرحله رهائی آزادی می باشد باید حتما با این سه مؤلفه انجام گیرد و برخورد مکانیکی کردن با این سه زندان بمعنای تقویت زندانهای دیگر اجتماعی می باشد.

در ثالث مبارزه با این سه زندان اجتماعی که همان زندان زر و زندان زور و زندان تزویر یا زندان استبداد و زندان استثمار و زندان استحمار میباشد، باید اول از زندان سوم شروع شود که این بت سوم یا زندان سوم همان زندان إِلَهِ النَّاسِ - وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ و استحمار و تزویر می باشد که توسط انقلاب تئوریک و خودآگاهی فرهنگی و اعتقادی و ایجاد خود آگاهی اجتماعی در جامعه امکان پذیر می باشد.

د - آزادی اجتماعی از سه زندان زر و زور و تزویر در دو فرایند باید شکل گیرد: فرایند اول آزادی نفی ائی است که با نفی سه قدرت زر و زور و تزویر حاکم بر جامعه تحقق پیدا می کند و مرحله دو آزادی مثبت است که توسط سه دستگاه نظری - عملی سوسیالیسم و دمکراسی و پلورالیسم تحقق می یابد از نگاه شریعتی سوسیالیسم تئوری صحیح توزیع ثروت می باشد که توسط اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف تحقق پیدا می کند و دمکراسی عبارت است از تئوری صحیح توزیع قدرت می باشد که بر پایه اصل شورا و اصل رای گیری و انتخابات و اصل تقسیم کار یا تفکیک قوا و اصل همگانی شدن سواد و آزادی بیان و آزادی مطبوعات و آزادی سندیکا و آزادی انتقاد در جامعه تحقق پیدا می کند و پلورالیسم از نگاه شریعتی عبارت می باشد از توزیع صحیح معرفت در جامعه که توسط اجتماعی کردن معرفت شکل می گیرد برای اجتماعی کردن معرفت یا پلورالیسم شریعتی معتقد است پلورالیسم باید در سه عرصه معرفت و اجتماع و مذهب شکل می گیرد ولی فوندانسیون سه پلورالیسم فوق بر پلورالیسم معرفتی استوار می باشد که پلورالیسم معرفتی آنچنانکه شریعتی در مقدمه امت و امامت و درس اول اسلام شناسی ارشاد مطرح میکند بر این اصل استوار استکه که شناخت ما از یک واقعیت با خود آن واقعیت متفاوت می باشد ما توسط شناخت مان که یک عمل دستگاه ادراکی ما می باشد با هر واقعیتی روبرو می شویم و از آنجائیکه به تعداد انسانها شناخت و دستگاه دراکه وجود دارد و از آنجائیکه جهان بینی و جامعه بینی در شناخت انسان دخالت می کند لذا اصل تکثر در معرفت انسان بعنوان یک اصل غیر قابل انکار می باشد در این رابطه استکه شریعتی تکثر اسلام شناسی و برداشت متکثر از قرآن و مذهب مطرح می کند دومین اصل پایه پلورالیسم از نگاه شریعتی تاریخی بودن پدیده شناخت برای ما از مذهب و شیعه و اسلام گرفته تا دیگر پدیده های اجتماعی مثل حکومت و خط و زبان و غیره می باشد و لذا در این رابطه استکه تکثر در عرصه تاریخی دیدن پدیده های اجتماعی بعنوان یک امر طبیعی می باشد.

 

ادامه دارد